Wednesday, September 5, 2012


پنجره ای رو به خانه پدری


shahyad-12.jpg
دوشنبه 23-07-2012
تصوير بخش نخست:



تصوير بخش دوم:



صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:

با پوزش از بینندگان سایت به سبب اشتباه در بخش دوم برنامه ، هم اکنون بخش دوم را میتوانید مشاهده کنید .

راديو فرانسه


4541311-6803902---syria.jpg
روسيه و وتوي قطعنامه شوراي امنيت ٬ روزهاي ٫`پاياني رژيم اسد .
در حالیکه از یک هفته گذشته دایره عملیات مخالفان از شهرهای مخلتف به دمشق رسید، آشکار شد که رژیم سوریه به لحظه سرنوشت رسیده است، چرا که بشار اسد همیشه امیدوار بود که ساکنان دمشق او را رها نخواهند کرد؛ بدین جهت که در دمشق آمیزه‌ای از مسیحیان، درزیها، علویان و شیعیان و گروه‌های دیگر زندگی می کنند و آنان نگران بودند که اسلامگرایان افراطی آنان را از حداقل حقوقشان محروم سازند و بشار اسد بر روی آنان حساب می کرد. اما از زمانی که ارتش آزاد سوریه وارد دمشق شد و در بخش‌های مختلف از جمله در بخش‌های مهم و مناطق امنیتی وارد نبرد شدند، نگرانی به‌شدت بالا گرفت و این احتمال می رود که جلسه امروز در دمشق برای بررسی این وضعیت بوده است و اینکه چه روشی را برای جلوگیری از گسترش حضور نیروهای مخالف در شهردمشق اتخاذ نمایند.
گفتگو با علی رضا نوری زاده، روزنامه نگار و مدیر مرکز مطالعات ایران و عرب در لندن
در حالیکه از یک هفته گذشته دایره عملیات مخالفان از شهرهای مخلتف به دمشق رسید، آشکار شد که رژیم سوریه به لحظه سرنوشت رسیده است، چرا که بشار اسد همیشه امیدوار بود که ساکنان دمشق او را رها نخواهند کرد؛ بدین جهت که در دمشق آمیزه‌ای از مسیحیان، درزیها، علویان و شیعیان و گروه‌های دیگر زندگی می کنند و آنان نگران بودند که اسلامگرایان افراطی آنان را از حداقل حقوقشان محروم سازند و بشار اسد بر روی آنان حساب می کرد.
اما از زمانی که ارتش آزاد سوریه وارد دمشق شد و در بخش‌های مختلف از جمله در بخش‌های مهم و مناطق امنیتی وارد نبرد شدند، نگرانی به‌شدت بالا گرفت و این احتمال می رود که جلسه امروز در دمشق برای بررسی این وضعیت بوده است و اینکه چه روشی را برای جلوگیری از گسترش حضور نیروهای مخالف در شهر دمشق اتخاذ نمایند.
علی رضا نوری زاده در ادامه تأکید می کند که، کشته شدن وزیر دفاع سوریه که از مسئولان اصلی رویاروئی با مخالفان بود، معاونش و مهمتر از آن کشته شدن آصف شوکت- معاون ستاد کل نیروهای مسلح و شوهر خواهر بشار اسد و حضور تمامی این افراد و از جمله دیگر بلندپایگان رژیم در کنار یکدیگر در ساختمان امنیتی در دمشق، معرف آن است که این جلسه از اهمیت بالائی برخوردار بوده است.
July 21, 2012 11:15 AM

تفسير هفته

New_IRTV-19.jpg


دمشق شعله ور ميشود وحشت در بارگاه ولايت


پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
جمعه ۲۰/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست

تصوير بخش دوم

صدا بخش نخست

صدا بخش دوم


یکهفته با خبر


KAYHAN-1.jpg
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
سه شنبه 10 تا دوشنبه 16 ژوئیه
لیبی، سرفصل تازه در بهار عربی
پیشدرآمد: چهل سال حکومت سرهنگ معمرالقذافی، نه تنها لیبی را صد سال از نظر فرهنگ سیاسی و اجتماعی به عقب راند بلکه آن لیبی آرام عهد ملک ادریس السنوسی که روزنامه و احزاب آزاد و حکومت پارلمانی داشت به برکت انقلاب افسرانی که یکان یکان یا طعمه خشم برادر معمر شدند و یا به طرد و نفی بلد گرفتار آمدند، دچار نظامی وحشی و جنون‌زده شد که میلیاردها دلار ثروت کشور را صرف دیوانگیها و ماجراجوئیهای زیانبار کرد. و فردای سقوط خونبارش عالم و آدم با حیرت دریافتند چهل سال دیوانهای با اطوار و افعال و گفتارش سرزمینی پربرکت و مردمانی صبور را، به تیمارستانی تبدیل کرده بود که یک مافیای رعب‌برانگیز اداره‌اش را برعهده داشت. فکرش را بکنید ماهها پس از مرگ وحشیانه بت اعظم معمر، هنوز حکایت تلخ و مرموز غیبت امام موسی صدر، رازگشائی نشده است.

منصور کیخیا وزیر خارجه و نماینده سابق قذافی در سازمان ملل که توسط مأموران امنیتی لیبی در قاهره ربوده و مثل امام صدر به دستور قذافی به طرز فجیعی به قتل رسید پیش از سفر به قاهره در یک دیدار بامن و چند روزنامه نگار عرب فاش کرد که قذافی امام صدر را در حوض اسید حل کرده است... حالا به نظر می‌رسد گفته‌های او به حقیقت نزدیک است چون هیچیک از مقامات رژیم قذافی حتی عبدالسلام جلود خبری از سرنوشت امام صدر ندارند و ظاهرا عبدالله السنوسي رئیس سابق استخبارات و احمد قذاف الدم افسر ویژه قذافی که پسر عمش نیز بود از پشت پرده این ماجرا باخبرند که اولی در بازداشت در موریتانی و دومی مشغول حال کردن در قاهره است.
در طول یک سال گذشته دو حکومت انتقالی در لیبی زیر نظر شورای انتقالی، برای ایجاد شرایط طبیعی در کشور تلاش کرده‌اند. حکومت نخست برهبری دکتر محمود جبریل بود که حالا به عنوان رهبر ائتلاف 40 حزب لیبرال، سکولار ملی در انتخابات پارلمان موقت، اسلامی‌ها (اخوان المسلمین و جهادی‌های سلفی) را شکست داده و احتمال نخست وزیریش بسیار است. نتیجه انتخابات لیبی همانطور که هفته پیش نوشتم قابل پیش‌بینی نبود. حالا اما پیر و جوان، باتجربه و بی‌تجربه در جهان عرب با دیده تحسین به مردمانی می‌نگرند که با دقت مسیر بهار عربی را دنبال می‌کنند و به جای آنکه مثل مصریها و تونسی‌ها و مغربی‌ها سرنوشت خود را به دست اسلامی ها بدهند کسانی را برگزیدند که به دلیل تخصصشان قادرند کشتی به گل نشسته کشور لیبی را از گل درآورند. باید منتظر بود که نتایج نهائی انتخابات لیبی اعلام شود آنگاه حضور محمود جبریل در رأس قوه مجریه، آینده لیبی را رقم خواهد زد.

2ـ در بروکسل چه گذشت؟
نشست دوروزه بیش از 60 تن از فعالان اوپوزیسیون، بدون هرگونه ملاحظه و مبالغه‌ای ازجمله معدود نشستهای سالهای اخیر بود که در فضائی دمکراتیک با حضور کسانی که تا یکی دوسال پیش دشمنی بعضی‌شان با هم بیش از دشمنی‌شان با رژیم بود، برگذار شد. بیشتر احزابی که اقلیتهای قومی را نمایندگی می‌کنند حاضر بودند. غیاب نمایندگان حزب دمکرات کردستان ایران و همبستگی اهواز برای من توجیه ناپذیر بود. این هر دو حزب در نشست سال پیش ما در لندن به‌ابتکار مرکز پژوهش‌های ایران و عرب که من افتخار مدیریتش را دارم، در کنار حزب مشروطه حاضر بودند. در استکهلم نیز هردو حزب فعالانه شرکت داشتند و من هنوز دلائل عدم شرکت حزب مشروطه در استکهلم را هم نمی‌دانم. به هرروی، نشست بروکسل در پایان اطلاعیه‌ای داد که اغلب شرکت کنندگان آن را امضا کردند. شرکت کنندگان در کنفرانس با بزرگداشت یاد جان‌باختگان راه آزادی و تجلیل از زندانیان سیاسی و با تاکید بر نفی حمله نظامی خارجی و ماجراجویی‌های خطرناک جمهوری اسلامی، از هیئت برگذار کننده خواستند تا برای تداوم گفت و گوها، کنفرانس بعدی را با جمع بزرگ‌تری از کوشندگان برقراری دموکراسی در ایران تشکیل دهند و موضوعات مطرح شده در این نشست را به صورت طرح‌هایی عملی برای بحث در کنفرانس بعدی آماده سازند.
شرکت‌کنندگان همچنین آمادگی خود را برای همکاری در تدوین این طرح‌های عملی اعلام کرده و از هیئت برگذارکننده خواستند تا ضمن تماس با اتحادیه اروپا بخواهند تا فشار جامعه جهانی بر رژیم ایران خصوصاً در جهت رعایت حقوق بشر برای مردم ایران باشد.
این درست که آرزوی من برای برپایی جبهه‌ای بزرگ به‌عنوان یکی از آلترناتیوهای رژیم حاکم تحقق پیدا نکرد اما گامی بزرگ به سوی آن برداشته شد. من به عنوان یک روزنامه‌نگار و تحلیلگر و نه فعال سیاسی، همه تلاشها برای برپایی آلترناتیو را ارج می‌نهم. شاهزاده رضا پهلوی دیرگاهی است با ارسال متنی جامع برای اغلب شخصیتهای اپوزیسیون به ایجاد جمعی همدل به عنوان آلترناتیوی سکولار و ملی، دلبسته است. و دور نیست که این تلاشها و تلاشهای جمع استکهلم در نقطه‌ای به هم برسد. همین امید را برای حضور سکولارهای سبز و دیگر گروهها و تلاشگران مؤمن به حاکمیت ملی و نظام سکولار غیر متمرکز دارم. متن پایانی کنفرانس را افراد ذیل امضا کردند:
اختر قاسمی، آرام اشرافی، آریا قجر، ‌بیت‌الله بی‌نیاز، جمشید امیری، جمشید طاهری‌پور، جمشید نعمتی، جواد خادم، حسن شریعتمداری، حسین باقرزاده، حسین علوی، حسین علیزاده، خالد حسن‌پور، ذبیح‌الله حجت‌نژاد، رامین پرهام، رحمان تیموری، رضا تقی‌زاده، رضا سلیمانی، ژاله توکلی، سیامک مدرسی، شاهرخ وزیری، شهران طبری، شهریار آهی، شهلا بهاردوست، شهلا فرید، عبدالله مهتدی، علیرضا نوری‌زاده، فریدون احمدی، کاکو علی‌یار، کاوه آهنگری، کریم شامبیاتی، کورش صحتی، کیانوش توکلی، کیانوش سنجری، لیلی نبوی، ماشالله سلیمی، محسن خاتمی، محسن سازگارا، محمد محمدی، محمدجواد اکبرین، مژگان کاهن، منوچهر فرح‌بخش، منوچهر مقصودنیا، مهدی خرازی، مهناز هدایتی، ناصح فریدی، ناصر بلیده‌ای، ناهید بهمنی، ناهید حسینی، نوشابه امیری، هوشنگ اسدی، یزدان شهده‌یی.

انتخابات آزاد موضوع داغ 
به‌دلیل آنکه موضوع انتخابات آزاد در کنفرانس بحث انگیزترین موضوعات بود آنچه را در پنل مربوط به این موضوع گفته شد در اینجا می‌آورم.
ظهر یکشنبه این پنل با عنوان «بررسی راهکار‌ها وگام‌های عملی ـ ایجاد زمینه‌های اجرای انتخابات آزاد» برگذار شد. در این پنل، نوشابه امیری روزنامه‌نگار، صاحب این قلم، حسن شریعتمداری فعال سیاسی و مجتبی واحدی روزنامه‌نگار سخنرانی کردند.
قبل از آغاز پنل، شهران طبری پروژه‌ای ارائه کرد که در تشریح آن گفت: «این پروژه هفت سال کار تحقیقی به دنبال داشته است و به هیچ عنوان در تناقض با پروژه قابل تحسین اتحاد برای دموکراسی نیست؛ بلکه شاید تسهیل کننده یا مکمل آن باشد. سی و سه سال پیش مردم طبق شعار وحدت کلمه به یک نفر اعتماد کردند اما شکست سختی خوردند. این شعار امروز سوخته است؛ اما این شعار زمانی موثر است که هویت و هدف هر یک از گروه‌های تشکیل دهنده آن روشن باشد و به جای وحدت کلمه، کثرت کلمه در میان باشد».
به‌گفته طبری، نظم و انضباط اولین شرط پیشبرد اهداف است. هیچ کشور دموکراتی را نمی‌توان نام برد که در آن احزاب سیاسی به‌عنوان حلقه ارتباط مردم و دولت دمکرات وجود نداشته باشند. این حلقه در ایران، حلقه گمشده است. به گمان من تلاش برای دموکراسی بعد از انقلاب مشروطه خفه شده است. تا زمان فروپاشی شوروی خواست دموکراتیک در ایران وجود نداشت. احزابی که در ایران وجود داشتند دموکراتیک نبودند و فرمایشی، مجلسی و جانشینی بودند و حلقه‌ای بین مردم و حکومت نبودند. وی افزود: «سابقه 5 خانواده حزبی در ایران وجود دارد که می‌توانند تبدیل به احزاب دموکراتیک شوند و خواهند شد؛ احزاب راست، لیبرال دموکرات یا ملی، احزاب چپ، احزاب دموکرات، ملیت‌ها و احزاب اصلاح طلب. به غیر از این 5 خانواده، احزاب غیردموکراتیک هم وجود دارند. 
پس از او نوشابه امیری به عنوان نخستین سخنران این پنل، صحبت‌هایش با نام ایران شروع کرده به تمام جانباختگان راه آزادی و نیز همکارانش بهمن احمدی امویی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، مهسا امرآبادی و میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد ادای احترام کرد. امیری گفت: «من فعال سیاسی نیستم و نباید اینجا می‌نشستم اما وقتی بحث انتخابات آزاد مطرح می‌شود به‌عنوان روزنامه‌نگار وظیفه دارم بگویم هیچ انتخابات آزادی بدون آگاه‌سازی و اطلاع‌رسانی آزاد امکان ندارد. می‌توان شعار داد اما واقعیت این است که نمی‌توان به مردمی که نمی‌دانند در جامعه‌شان چه گرایش‌هایی وجود دارد، از انتخابات آزاد حرف زد». امیری اولین قدم برای زمینه چینی انتخابات آزاد را اطلاع‌رسانی درست دانست که از آن غافل هستیم: «این همه ایرانی خارج از کشور عاشق ایران هستند و پولدارند اما به مسأله رسانه نمی‌پردازند. امیدوارم یکی از اولین قدم‌ها چنین اقدامی باشد برای آگاهی مردم که بتوانند بر این اساس رای دهند. سیاسیون شاید غافل باشند و ندانند که از طریق چنین جمع‌هایی شاید به توافق برسیم، اما اگر مخاطب ما مردم هستند باید اولین برنامه‌ریزی در جهت راه‌اندازی چنین مجموعه‌ای باشد که بتواند اخبار مملکت ما را پوشش دهد».
وی در پایان گفت: «من این جلسات را به عنوان روزنامه‌نگار شاهد بودم و می‌توانم بگویم تغییرات مثبتی در آن به وجود آمده. ادبیات پاکیزه شده و طیف‌های گسترده‌تری در آن حضور دارند و تقاضا دارم خواسته ما را مبنی بر تاسیس رسانه ملی جدی بگیرید».
سپس نوبت به من (علیرضا نوری زاده) رسید که سخنانی را در چارچوب موضوع انتخابات آزاد ایراد کنم. یادآور شدم «مواردی وجود دارد که انتخابات آزاد در چهارچوب یک نظام مستبد با موفقیت روبرو شده و مواردی نیز در منطقه داریم که در یک نظام غیر مستبد و با نظارت بین‌المللی انتخاباتی نسبتا آزاد برگذار شده اما نتیجه آن، در عمل نادیده گرفته شده است. این هردو مورد را باید بررسی کرد... فردا اگر زمینه برگذاری انتخابات آزاد در وطن ما مهیا شد، هر دو وجه مورد اشاره می‌تواند رخ دهد. در مورد نخست در نظام‌هایی که به ظاهر مستبد بودند، تجربه مرحله‌ای و اصلاحی و انتخابات آزاد موفق بوده است. به‌عنوان مثال در مغرب که در زمان پادشاه پیشین سلطان حسن، رئیس سازمان امنیتش ژنرال او فقیر قادر بود به فرانسه برود و شخصیت برجسته مخالف مهدی بن برکه را برباید و در بیابان به قتل برساند، انتخاباتی آزاد برگذار می‌شود آنهم در عهد پسر سلطان مستبد قبلی. وقتی محمد ششم فرزند سلطان حسن به سلطنت رسید از آنجا که فردی عیاش بود خردمندان دولت علوی در مغرب به او فهماندند که تو امیرالمومنین هستی و باید طبق جایگاهت رفتار کنی. همان خردمندان که اغلب وابسته به حزب استقلال بودند گفتند اگر شروع به اصلاحات نکنیم، سرنگون می‌شویم و چون دولت فقیری داریم مملکت تکه تکه می‌شود. یکی از آزادترین انتخابات در بهار عربی در این کشور مجاور تونس و الجزایر برگذار شد و آقای بن‌کی‌ران رهبر حزب اسلامی برنده شد. و امروز می‌بینیم که در مغرب کمتر از تمام کشورهای عربی‌ دعوای سلفی و مدرن و اسلامی و سکولار، به شکل گسترده وجود داشته باشد». در ادامه سخن به اردن اشاره کردم که مثل مغرب نظام پادشاهی دارد. و پسر پادشاه اقتدارگرای پیشین عبدالله دوم زمام امور را به دست دارد. با توجه به موج اسلام‌گرایی و اخوان‌المسلمین و این که نیمی از جمعیت اردن را فلسطینی‌ها‌ ‌تشکیل می‌دهد، دورانی بسیار مهم را تجربه می‌کند. ملک عبدالله گروه‌های ملی و اخوان را فراخواند و کوشید آنها را از حساسیت وضع کشور آگاه کند. او گفته بود: اگر من کنار روم عامل فلسطینی بر باقی غلبه می‌کند و اردن از دست می‌رود. تاثیر حرف‌هایش باعث شد که در رفتار و عملکرد همه از جمله اخوان المسلمین تغییر دیده شود و امروز همه گروههای سیاسی در حال گفتگو و باز نویسی قانون اساسی و قانون انتخابات هستند. در بخش دیگری از سخنانم یادآور شدم: مورد دوم مربوط به کشورهائی است که حاکمیت، به‌ظاهر منتخب مردم و تابع مبانی دمکراتیک است مثل عراق که شاهد برگذاری انتخابات آزاد بود. فهرست العراقیه به رهبری دکتر ایاد علاوی برنده انتخابات شد. جمهوری اسلامی بلافاصله به عراقی‌ها یادآورشد اگر علاوی دولت را تشکیل دهد، عراق را به آتش می‌کشم. شیعه با شیعه در جنگ شد و سنی بر روی شیعه شمشیر کشید. و امروز هم در حالی‌که کردها و سنی‌ها و شیعه‌های مستقل قصد استیضاح و برکناری المالکی را دارند باز تهدید می‌کند که ولی فقیه اجازه نمی‌دهد المالکی را ساقط کنید. این بار انتخابات آزاد به علت نفوذ بیگانه نتیجه مطلوب را به بار نمی‌آورد و مردم عراق کسانی را انتخاب می‌کنند که اجازه حکومت کردن ندارند». همچنین در رابطه با موضوع انتخابات آزاد در کشورمان گفتم: ما برای انتخابات آزاد رویافروشی نمی‌کنیم. جمهوری اسلامی را نظامی نمی‌دانیم که به انتخابات آزاد جواب مثبت دهد؛ تجربه آفریقای جنوبی و شیلی و لهستان نشان می‌دهد که نظام‌ها گاه در برابر برانگیختگی مردمی ناچار تن به خواسته‌ آنها می‌دهند. اما آیا تجربه سوریه در ایران تکرار نخواهد شد؟ اسد مقابل انتخابات آزاد کوتاه نیامد و به اینجا رسید. جمهوری ولایت فقیه از اسد دست کم ندارد. بی‌ارادگی جامعه بین‌المللی را نیز شاهد هستیم و باید همه اینها را در نظر داشته باشیم. شعار انتخابات آزاد باید شفاف بیان شود که، چه انتخابات آزادی؟ انتخاباتی که احمد جنتی بالای آن است را قبول نداریم. انتخابات آزاد یعنی از خارج از ایران بتوانیم ایران برویم و نامزد شویم و کارمان نیز باید شفاف و روشن باشد.
مجتبی واحدی سخنران بعدی بود که گفت: «من به زنده بودن جنبش سبز قائل هستم و به نظرم حتی جنبش اعتراضی فراتر از جنبش سبز است. امروز جمهوری اسلامی هم برای ارضای شهوات سیاسی خود پول‌های مردم را خرج می‌کند و هم هزاران پول دیگر از کشورهای دیگر دریافت می‌کند. هیچ انسان عاقل و آزادیخواهی در ایران و دیگر جاها شک ندارد که تنها راه خلاص شدن از حکومت بی‌کفایت، انتخابات آزاد است؛ اما نگرانی من از چندین سال پیش این است که مخاطب ما نخبگان نیستند و مردم ایران هم هستند که اخبار را گزینشی و از طریق رسانه‌های دولتی می‌شنوند».
واحدی افزود: «آن چه می‌گوییم با نمایش‌های جمهوری اسلامی متفاوت است. اگر ما شفاف سازی نکنیم، جمهوری اسلامی می‌تواند فضا را انتخاباتی کند و آگاهی به مردم داده نشود. باید برای مردم توضیح داد که عامل تحریم، جمهوری اسلامی است. البته به نظر من تحریم ده‌ها برابر از تداوم جمهوری اسلامی کم‌تر ضربه می‌زند. ما باید به به مردم بگوییم آنچه به اقتصاد ضربه می‌زند بی کفایتی حکومت جمهوری اسلامی است».
به گفته واحدی، حاکمیت سعی می‌کند از انتخابات آزاد مردم را بترساند و در روشی دیگر، بحث جنگ را پیش می‌کشد. برخی دچار غفلت شده‌اند. در کنار بحث جنگ باید تجزیه را بررسی کرد که باز هم عاملش جمهوری اسلامی است. جنگ را ما تصمیم نمی‌گیریم بلکه در جای دیگری مهره چینی می‌شود. باید مردم را آگاه کرد که خطر جنگ با تداوم حکومت جمهوری اسلامی است.
واحدی در پایان گفت:‌ «برخی از کشورهای عربی و اسرائیل با جمهوری اسلامی رقابت دارند. اگر انتخابات آزاد برگذار شود و حکومت منتخب سر کار بیاید، این حکومت با کشوری در دنیا جنگ نخواهد داشت پس ترسی هم نخواهد بود. در مسأله تحریم هم انتخابات آزاد، حکومتی با کفایت بر سر کار خواهد آورد که اگر ایران هم تحریم شود او باید بتواند مسأله و مشکل مردم را حل کند».
آخرین سخنران کنفرانس بروکسل،‌ حسن شریعتمداری بود که در سخنان خود گفت: «مدلی که ما از انتخابات آزاد می‌گوییم در کنار و رقابت با دو پروژه دیگر است. ما انتخابات آزاد بر اساس توافق بین‌المجالس که جمهوری اسلامی امضا کرده است و همه ایرانیان بدون تبعیض در آن شرکت کنند را می‌خواهیم با نظارتی که امکان هرگونه تقلب را از بین ببرد تا از نظام ولایت فقیه به سمت یک نظام سکولار گذار کنیم».
مهندس شریعتمداری با توضیحات مفصل خود هرگونه شبهه‌ای را در باره انتخابات آزاد، برطرف کرد و مکرراً توضیح داد که انتخابات آزاد شعاری است که جذابیت جهانی دارد و در عین حال در صورت فراهم شدن شرایط اجرای آن، کم هزینه‌ترین گزینه برای عبور از جمهوری اسلامی است.

July 20, 2012 04:19 PM

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
پنجشنبه ۱۹/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
چهارشنبه ۱۸/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
سه شنبه ۱۷/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
دوشنبه ۱۶/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


راديو زمانه

zamaneh-1.gif
حرکت تاریخ در سوریه شتاب گرفته است
assad_10.jpg
گفت‌و‌گوی ایرج ادیب‌زاده با علیرضا نوری‌زاده، روزنامه نگار و کارشناس سیاسی 
ایرج ادیب‌زاده − سقوط رژیم بشار اسد نزدیک است. این را غربی‌ها و مخالفان رییس جمهوری سوریه می‌گویند. روز چهارشنبه یازدهم ژوئیه ۲۰۱۲، همان روزی که کوفی عنان در بغداد به سر می‌برد، با طرحی که خودش می‌گوید شکست خورده، نواف‌ الفارسی، سفیر سوریه در عراق، در اعتراض به جنایت‌های رژیم اسد در کشورش، جدایی خود را از حکومت دمشق اعلام کرد. این دومین جدایی بزرگ در یک هفته، از رژیم اسد است. پیش از نواب ‌الفارسی، ژنرال طلاس، دوست نزدیک اسد هم از سوریه گریخته بود.
بی‌خبری از وضعیت فاروق‌الشرع، متحد نزدیک بشار اسد و وزیر خارجه‌ی او طی سال‌ها هم باعث نگرانی غربی‌ها شده، چون بر اساس طرح کوفی‌عنان، فاروق‌الشرع کسی است که باید جانشین اسد شود. وزیر خارجه‌ی فرانسه هم گفته که بر اساس توافق‌های نشست بین‌المللی سوریه در پاریس، بشار اسد باید از قدرت کناره‌گیری کند. 
● گفت‌وگو با علیرضا نوری‌زاده



ایرج ادیب‌زاده: آقای نوری‌زاده، این کناره‌گیری سفیر سوریه در بغداد، فرار ژنرال طلاس، ناپدید شدن فاروق‌الشرع و پیوستن احتمالی آنها به مخالفان، چه تأثیری در روند سقوط رژیم اسد خواهد داشت؟ 

علیرضا نوری‌زاده: من در باره‌ی فاروق‌الشرع نمی‌توانم با اطمینان خاطر صحبت کنم. البته دیده نشدن او برای دو سه ماه گذشته، سئوالات بسیاری را برانگیخته است. به‌خصوص که ژنرال طلاس گفته که فاروق‌الشرع تحت نظر بود. بنابراین تصور من این است که احتمال دارد فاروق‌الشرع چون از اول به عنوان یک گزینه‌ی بدیل برای بشار اسد مطرح شد، از چشم نظام افتاده و او را عملاً از صحنه دور کرده‌اند. ولی اینکه او خارج شده باشد یا تلاش بکند، باید صبر کرد دید که آیا واقعاً به این‌جا می‌رسد یا نه.

علیرضا نوری‌زاده:
«جمهوری اسلامی، همان‌طور که خانم کلینتون هم اشاره کرده بود، جزئی از مشکل است و نه جزئی از راه‌حل مشکل؛ و تا زمانی که جمهوری اسلامی خط قرمزش رژیم اسد است، این‌که روزنامه‌ای با تیراژ کمی حرفی نوشته، دلیل بر این نمی‌شود که موضع تغییر کرده است. زمانی موضع تغییر می‌کند که عملاً ببینیم مسئولان بلندپایه‌ی نظام به مردم سوریه نمی‌گویند تروریست و مردم سوریه را متهم نمی‌کنند که این‌ها تروریست‌های وابسته به قطر، عربستان، اسراییل و امریکا هستند.» 
اما نکته‌ای را نباید فراموش کنیم. وقتی نظامی در این سطح خشونت می‌کند، طبیعتاً در ارکان و مجموعه‌ی نظام خیلی‌ها هستند که این احساس را دارند که این ماجرا به پایانی خونین‌تر خواهد رسید و چرا آنها هزینه بپردازند. حداقل آنچه بر سر مسئولان عراقی بعد از سرنگونی صدام حسین یا تعدادی از مسئولان لیبیایی آمد، مد نظرشان هست و با توجه به این‌که بشار اسد به مراتب، با مردم خونین‌تر از حتی لیبی برخورد کرده، چون در لیبی به هرحال، یک جنگ نیمه‌بین‌المللی در گرفته بود، ولی در سوریه ارتش سوریه و نیروهای پیراهن شخصی، مستقیماً به ویرانی کشور و کشتن مردم مشغولند. بنابراین در چنین شرایطی خیلی طبیعی است که این‌ها وقتی خارج می‌شوند و از نظام می‌برند، در بدنه‌ی نظام تأثیر می‌گذارد.

اهل بیت دارند خارج می‌شوند. ژنرال طلاس فرمانده‌ی یکی از تیپ‌های سپاه مخصوص حمایت اسد (تیپ جمهوری) و هم‌چنین پسر مصطفی طلاس بود که ۳۰ سال وزیر دفاع حافظ اسد بود و از او به عنوان نیمه‌ی حافظ اسد یاد می‌شود. در عین حال او سنی بود و برای اسد علوی، پوشش سنی ایجاد کرده بود. مصطفی طلاس بعد از روی کار آمدن بشار، به علت کهولت، کناره‌گیری کرد و به فرانسه رفت، ولی فرزند او تا آخرین لحظه در کنار بشار بود و از نزدیک‌ترین یارانش به حساب می‌آمد. خروج او علیه رژیم بشار اسد، به منزله‌ی آن است که اهل بیت در حال از هم گسستن هستند.

اکنون هم سفیر سوریه در عراق که یکی از شخصیت‌های برجسته‌ی حزب بعث است و قبلاً چندین مقام استانداری داشته و هم‌چنین ریاست فرع حزب بعث را دارا بوده است، خارج شده است و این نشان‌دهنده‌ی آن است که شکاف به درون حزب بعث هم کشیده شده که تا الان بشار اسد خیلی روی آن حساب می‌کرد.

شما از خشونت‌های گسترده گفتید. از ۱۶ ماه پیش، بیش از ۱۷هزار نفر کشته شده‌اند، طرح صلح کوفی عنان شکست خورده و سازمان ملل خواستار کاهش ناظران صلح خود در سوریه شده است و اسد هم گفته که خیال ترک قدرت ندارد. شما چه چشم‌اندازی دارید؟ 
به نظر من، رجوع به «فصل هفتم» یک ضرورت است. برای این‌که اگر الان کشورهای ذی‌نفع، به خصوص کشورهای غربی، بیایند اعلام کنند که مأموریت کوفی‌عنان شکست خورده، گزینه‌ای جز اعلام جنگ به سوریه ندارند. یعنی دوتا گزینه بیشتر در دست نیست. چون مجازات‌ها هم تأثیرگذار نبوده است و تا زمانی که جمهوری اسلامی دسته‌چک‌اش را در اختیار بشار اسد قرار داده و روسیه هم اسلحه به او می‌دهد و چین هم نیازهایش را تأمین می‌کند، تأثیرگذار نخواهد بود.

بنابراین آن‌چه مهم است این است که نگویند شمع مأموریت آقای عنان خاموش شد، چون اگر بگویند ضروری است که اقدام نظامی کنند و به نظر نمی‌رسد که جامعه‌ی بین‌المللی آمادگی یک حمله‌ی نظامی و درگیر کردن خودش را داشته باشد. این است که بهترین راه این است که به فصل هفتم مراجعه کنند و در پرتو فصل هفتم بتوانند منطقه‌ی آزاد حفاظت‌شده‌ای ایجاد کنند و مانع از ادامه‌ی این کشتارها بشوند.

من تصور می‌کنم که آخرش هم به همین‌جا برسند. دیدیم که تلویحاً اشاره کرده بودند که غیر از این گریزی نیست. به خصوص که روس‌ها حاضر نیستند هیچ تغییری در مواضع‌شان بدهند و ظاهراً امتیازهای خیلی بیشتری می‌خواهند.

روزنامه‌های تهران، برای نخستین بار شروع به انتقاد از اسد کرده‌اند. روزنامه‌ی «جهان صنعت» در مقاله‌ی اساسی امروز خود نوشت: «رژیم اسد همواره در حق ایران خیانت کرده» و نوشته که مخالفان رژیم سوریه در حال قدرت گرفتن هستند. این شکست سیاست خارجی رژیم اسلامی را نشان می‌دهد. در عین حال، کوفی عنان در تهران گفته که حکومت ایران باید بخشی از راه‌حل بحران سوریه باشد. شما به این مسائل چگونه نگاه می‌کنید؟ 
جمهوری اسلامی، همان‌طور که خانم کلینتون هم اشاره کرده بود، جزئی از مشکل است و نه جزئی از راه‌حل مشکل؛ و تا زمانی که جمهوری اسلامی خط قرمزش رژیم اسد است، این‌که روزنامه‌ای با تیراژ کمی حرفی نوشته، دلیل بر این نمی‌شود که موضع تغییر کرده است. زمانی موضع تغییر می‌کند که عملاً ببینیم مسئولان بلندپایه‌ی نظام به مردم سوریه نمی‌گویند تروریست و مردم سوریه را متهم نمی‌کنند که این‌ها تروریست‌های وابسته به قطر، عربستان، اسراییل و امریکا هستند.

«شاید آقای کوفی‌عنان در تهران چنین حسی را کرده باشد که جمهوری اسلامی آماده شده که بشار را قربانی کند، به این امید که بقیه‌ی نظام باقی بمانند و آنها بتوانند همان روابط گذشته‌ی خود را با این گروه ادامه بدهند. ولی با این حال، رژیم جمهوری اسلامی فقط تلاش مختصری در گذشته از طریق سفارتش در پاریس کرد که با اخوان‌المسلمین سوریه روابطی برقرار کند، ولی آن‌ها روی خوش نشان ندادند و تلاش‌های‌شان هم برای گفت‌وگو با آقای برهان غلیون به جایی نرسید.» 
این است که جمهوری اسلامی هم‌چنان بر سیاست گذشته‌اش پای می‌فشارد، استوار است و از رژیم سوریه حمایت می‌کند و آقای خامنه‌ای هم گفته بوده که اسد خط قرمزش است. باید دید که آیا این خط قرمز تغییر کرده یا نه.

بعضی‌ها می‌گویند رژیم جمهوری اسلامی از سرنگونی بشار و از فردای سوریه‌ی بدون اسد و از این‌که دیگر امکان استفاده‌ از سوریه به عنوان سرپل برای رساندن کمک و حمایت به حزب‌الله و حضور در لبنان را نخواهند داشت، وحشت‌زده است. به خصوص که اپوزیسیون سوریه هم بسیار از جمهوری اسلامی آزرده است.

در چنین صورتی، بعضی از عقلای قوم در جمهوری اسلامی، از جمله آقای رفسنجانی در جلسه‌ی اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، گفته‌اند برویم کمک کنیم که کل نظام سوریه سقوط نکند. به معنای دیگر، اگر قرار است اسد قربانی بشود و آقای فاروق‌الشرع یا یکی دیگر از معاونان اسد مانند آقای عمادی یا آقای ولید معلم بیاید، برویم این‌کار را بکنیم که دوستان خودمان در قدرت باشند.

شاید آقای کوفی‌عنان در تهران چنین حسی را کرده باشد که جمهوری اسلامی آماده شده که بشار را قربانی کند، به این امید که بقیه‌ی نظام باقی بمانند و آنها بتوانند همان روابط گذشته‌ی خود را با این گروه ادامه بدهند. ولی با این حال، رژیم جمهوری اسلامی فقط تلاش مختصری در گذشته از طریق سفارتش در پاریس کرد که با اخوان‌المسلمین سوریه روابطی برقرار کند، ولی آن‌ها روی خوش نشان ندادند و تلاش‌های‌شان هم برای گفت‌وگو با آقای برهان غلیون به جایی نرسید.

به نظر شما، آیا بر سر دولت انتقالی در سوریه، توافق‌هایی صورت گرفته است؟ وزیر خارجه‌ی فرانسه گفته که بر اساس توافق‌های نشست بین‌المللی مسائل سوریه در پاریس، بشار اسد باید از قدرت کناره‌گیری کند و تاکید هم کرده است که بشار اسد نمی‌تواند در دولت انتقالی حضور داشته باشد. 
بله، رفتن بشار اسد، تقریباً یک اتفاق‌نظر بین همه است و این‌که با بشار هرگز! اپوزیسیون سوریه به هیچ‌وجه حاضر نیست با بشار اسد وارد معامله بشود. یعنی او باید برود. منتها مسئله این است که چه کسی بعد از او بیاید، یا دولت انتقالی را چه کسی رهبری کند. مثلاً یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های سوریه، آقای میشل کیلو که قبل از هیأت شورای ملی، با روس‌ها هم دیدار کرد، در مسکو گفته بود که «بد نیست آقای مناف طلاس را به عنوان رییس دولت انتقالی معرفی کنیم. بلافاصله بقیه‌ی گروه‌ها واکنش نشان دادند که نه.

منظورم این است که افراد متعددی ممکن است به عنوان جانشین مطرح باشند، ولی باید دید که سرانجام اپوزیسیون سوریه بر سر چه کسی توافق می‌کند و بعد نظام در داخل یا بقایای نظام را چگونه می‌توانند راضی کنند به این‌که با یک مجموعه‌ی اپوزیسیون که تا دیروز رژیم به آن‌ها تروریست می‌گفته، همراهی و هم‌دلی کنند.

پرسش پایانی‌ام، به کوتاهی، اشاره به این گفته‌ی آقای صالحی وزیر خارجی جمهوری اسلامی است که در زمان حضور آقای کوفی عنان در تهران، گفته است: «اسد باید تا سال ۲۰۱۴ بر سر قدرت بماند». یعنی کاملاً بر خلاف تمام این جریان‌هایی که در حال حاضر از سرنگونی اسد می‌گویند. 
بله، آقای صالحی حرف‌هایی زده‌اند که خیلی برای من عجیب و غریب بود. این حرف‌ها همان حرف‌های اسد است که می‌گوید «در انتخاباتی که پیش رو است، ممکن است من هم بروم». اما انتخابات مجلس را که برگزار کرد، دیدیم که همان وابستگان قدیمی در شکل‌های مختلف آمدند و حزب بحث هم‌چنان مسلط شد و یک شوخی بود.

بنابراین انتظار هرگونه انتخابات آزادی با حضور اسد غیرممکن است و بعد آیا مردم سوریه تا ۲۰۱۴ صبر خواهند کرد که هر روز رژیم تعدادی از آن‌ها را بکشد، برای این‌که آقای اسد انتخابات برگزار کند. نه، این‌جا هم جمهوری اسلامی دارد خطای بزرگ استراتژیکی مرتکب می‌شود که هزینه‌اش را هم خواهد پرداخت.

July 15, 2012 11:03 PM

تفسير هفته

New_IRTV-19.jpg
تلويزيون ايرانيان
در بروكسل چه گذشت ؟

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
جمعه ۱۳/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


یکهفته با خبر


KAYHAN-1.jpg
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند
(دومین بخش مقاله پیشین)

سه‌شنبه 3 تا جمعه 6 ژوئیه
اسلام ناب در روایت سلف
1 ـ سلفی‌ها یا بنیادگراهای سنی مذهب که در تعصب و شریعت زدگی گوی سبقت از اخوان المسلمین ربوده‌اند، آنسوی سکه اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی هستند. شباهت در اطوار و خطاب سیاسی بین پیروان این دو مسلک و منهج فکری دینی / سیاسی چنان است که می‌توان کراوات زدن سلفی‌های سنی با ریش طولانی را در مقابل یقه باز و ریش تُنُک پیروان اسلام ناب ولائی نادیده گرفت. سلفی‌ها بر این باورند که شیوه زندگی و راه و رسم سلف صالح در صدر اسلام می‌بایست در جوامع اسلامی احیا شود و مسلمانان چنان زندگی کنند که در عصر خلفای راشدین زندگی می‌کردند. رهبران جامعه نیز می‌بایست همان کنند که ابوبکر و عمر و عثمان و علی می‌کردند. به عبارت دیگر چهارده قرن تحول و تطور در جهان و دنیای اسلام را باید نادیده گرفت و همان شیوه حکومتی و روش تعامل با رعایا را، اختیار کرد. باید کفر را ریشه‌کن کرد و با ائمه الکفر (سران دنیا) از در جهاد درآمد.

اسلام ناب ولائی نیز بر آن است تا شیوه حکم وهمی و غیرموجود (حتی در صفحات تاریخ) اهل بیت را برقرار سازد و توسط فردی که ادعای نیابت امام زمان را دارد حکم امام زمانی (و نه خدائی) را اعمال کند.
ولی فقیه در مفهوم سیاسی آن (مرشد عام در مفهوم اخوانی و امام المسلمین در مفهوم سلفی) البته بدعت نامبارکی است که در تعارض کامل با تعالیم اسلام و اهل البیت است. ولی کلاشانی از سده‌های نخست اسلام در مقام نایب غایبانی که از زیدبن علی آغاز می‌شوند و به اسماعیل رؤیت شده و سپس غایب، و مهدی نادیده شده و از ابتدا غایب ختم می‌شوند، ظاهر شده‌اند که بعضاً کارشان رونق گرفته، مثل حسن بن روح در عهد کهن و مهدی‌ها و نایب مهدی‌های چپ و راستی که در عصر صفویه و قاجار شمارگانشان فزون از سی است. در دوره کوتاهی نیز که علویان بر طبرستان و گیلان مسلط شدند، کسانی از آنها، مدعی بودند با جدّ غایب خود در تماسند. حال آنکه اگر روایات شیعیان اصیل اولین را نیز باور کنیم، مهدی موعود پیش از آنکه به بلوغ برسد و همسر اختیار کند به وادی غیب پیوسته و فقط حسن بن روح و دو جانشین او، با وی درتماس بوده‌اند. به هر روی، این حکایت ظهور و غیبتی که حداقل در سی و سه سال گذشته دمار از روزگار ملت ما درآورده و عملکرد جنایتکارانه مدعیان نیابت حضرت، ابعادی فراتر از وطن ما یافته و خیلی از ملتهای دیگر نیز از آثار شوم آن، آسیب دیده‌اند، آن روی سکه سلفی و توسل به نهج و خط سلف صالح توسط عده‌ای کلاش بوده است که ورد زبانشان «قال ابوهریره» و «قال ابن تیمیمه» بوده است چنانکه اهالی ولایت فقیه قال الباقر و قال الصادق از دهانشان نمی‌افتد.
سی و سه سال پس از انقلاب و با وجود ثبت اقوال و اطوار به وسیله مطبوعات و رادیو تلویزیونها و وسائل ارتباط سوپر مدرن، بنگرید که چقدر روایات و گفته‌های تحریف شده از آقای خمینی و همراهان و مسئولان رژیمش می‌شنویم و می‌خوانیم و می‌نگریم. میرحسین موسوی صدراعظم محبوب و مورد اعتماد خمینی و مهدی کروبی شاگرد نزدیک او که حتی غسل و کفن و دفن پیکرش را بر عهده می‌گیرد هنوز دو دهه از مرگ ولی فقیه اول، نگذشته، به عنوان منحرف و ضد انقلاب و توطئه‌گر، دچار حصر خانگی و انواع تضییقات و گرفتاری‌ها و اهانتها می‌شوند. حال چگونه است که هر چرند و یاوه‌ای را که چهار تا آخوند از خدا بی‌خبر به اهل البیت و پیامبر اسلام نسبت می‌دهند، دربست می‌پذیریم و تصاویری را که آنها از بزرگان صدر اسلام و حکومتگران پس از پیامبر می‌دهند عین واقعیت می‌دانیم. این قوم الظالمین از علی بن ابیطالب که از یکسو مظهر ایمان و شجاعت است تا آنجا که در ده سالگی در بستر پیامبر می‌خسبد تا وی بتواند نیمه شبان با ابوبکر صدیق راه هجرت را در پیش گیرد، مردی ذلیل می‌سازند که در زمان حمله به خانه‌اش و آسیب زدن به همسرش دخت پیامبر در پستوی خانه پنهان می‌شود، و فرزند او حسین علی را که شجاعانه به لشکر دشمن جرار و تا دندان مسلح می‌زند در حد بیچاره مردی که طفل شش ماهه بر دست می‌گیرد و التماس می‌کند به من آب نمی‌دهید به این کودک شیرخوار آب بدهید، تصویر می‌کنند و آن وقت رئیس آنها ادعا می‌کند نایب امامی است که نه دیده شده و نه صدایش را کسی شنیده و نه توصیه‌هائی مکتوب دارد که با استناد به آنها کسی مدعی نیابت او شود. در سلفی‌ها نیز این نوع حقه بازی‌ها کم نیست و با آنکه بزرگانشان مدعی‌اند عین اسلام را دنبال می‌کنند و هدفشان برپائی حکومت حقّه پیامبر و خلفای راشدین بر زمین است اما روایاتی که به نقل از بعضی راویان و محدثان برای اثبات شیوه‌های جنایتکارانه خود ارائه می‌دهند، تماماً در تضاد با آموزه‌های کتابی است که قانون اساسی آنهاست. سر می‌برند و ویران می‌کنند، عملیات انتحاری انجام می‌دهند و با فریب هزاران هزار نوجوان جاهل و محروم (به ویژه از نظر جنسی) بهشتی را به آنها می‌فروشند که در انهارش عسل و شیر جاری است و حوریانش صدبار زیباتر از «آنجلا جولی» هستند و مجامعت با آنها 24 ساعت یا بیشتر طول می‌کشد. و برای رسیدن به این بهشت کافی است مواد منفجره به پیکرت ببندی و بعد با فشردن تکمه‌ای خود و دهها و گاه صدها تن را نابود کنی... مدارسی که در عصر ضیاءالحق در شمال پاکستان برپا شد و تجار بزرگ حاشیه خلیج فارس تأمین هزینه‌هایش را عهده‌دار بودند و چندی نیز بن لادن ثروت خانوادگی را وقف این مدارس کرد، فارغ‌التحصیلانی بیرون داد ـ و می‌دهد ـ که هدف زندگی برایشان مرگ، و ایده‌آل حیات، کشتن و ویران کردن هر چه بیشتر برای ورود سریع و مستقیم به بهشت و کامجوئی از پری رویانی است که مطابق اوصاف یکی از بزرگان جهادی، در عراق، انتحاری‌ها را پس از تکه تکه شدن با تُف خود شفا می‌دهند و پاره‌های تنشان را به هم می‌چسبانند و کنار حوض کوثر چنان مجامعتی با آنها می‌کنند که فقط آدم ابوالبشر با حوا کرده بود!
این‌سوی سکه نیز از این چرندیات زیاد است. فرمایشات مبارک حضرت آیت الله علی مشکینی را درباره حور و غلمان از یاد نبرده‌ایم. و نیز مطالبی را که عماد الاسلام و الولایه حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در دروس خارج و داخل در باب جایگاه مؤمن در بغل حور و پری، و مؤمنه در آغوش غلمان فرموده‌اند در پیش رو داریم.

عوامل جذب
نیروهای انقلابی عرب در دهه‌های پنجاه و شصت قرن گذشته میلادی جذب شعارهائی می‌شدند که محور آنها، نبرد برای آزادی فلسطین، ستیز با استعمار و امپریالیسم، و تلاش برای وحدت بود. اسلامی‌ها اما با فلسطین به صورت کمرنگ و با بی‌اعتنائی به مبارزه با امپریالیسم برخورد می‌کردند و هدف اصلی را احیای خلافت اسلامی قرار داده بودند. اتحاد اسلامی به جای وحدت عربی آنها را در اوج قدرت گرفتن ناصریسم به زیر چتر نظامهای سلطنتی سنت گرا، برد. طرح اتحاد اسلامی که ملک فیصل و محمد رضا شاه از 1964 در پی آن شدند، مورد حمایت کامل اسلامی‌ها قرار داشت.
بعد از جنگ 67 و شکست سنگین ناصر و متزلزل شدن مبانی جنبش قومیت گرائی عربی، و سپس پذیرش طرح راجرز توسط عبدالناصر، و در پی آن مرگ او و روی کار آمدن سادات (که در جوانی سمپات اخوان المسلمین و رابط شورای افسران آزاد و اخوان بود) و انقلاب او علیه رفقای دیروز (به زندان افتادن علی صبری معاون ناصر و شعراوی جمعه و...) و نظر به راست وی، بار دیگر زمینه رشد اسلام گرائی در مقابل افول مدّ قوم گرائی را، فراهم کرد. سادات برای کوبیدن چپها، اتحادیه‌ها، کانونهای صنفی که تماماً در اختیار ناصری‌ها و چپ‌ها بود، به اسلامی‌ها روی خوش نشان داد. کار به جائی رسید که عمر التلمسانی مرشد وقت اخوان، پس از ملاقات با سادات او را تجلیل کرد و به پیروانش دستور داد از حکومت سادات حمایت کنند. این ماه عسل که به ورود تنی از نامزدهای اخوان به مجلس ملت (پارلمان) مصر منجر شد اما چندان پایدار نبود و با امضای قرارداد کمپ دیوید و سفر سادات به بیت المقدس و سپس انقلاب اسلامی در ایران، جناح تندرو اخوان به سادات علان جنگ داد. اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی و صدور فتوای جهاد علیه کفار توسط مراجع بزرگ دینی اهل سنت در مصر و سعودی و شمال افریقا و... یکباره، موج اسلام گرائی را در منطقه به راه انداخت. در این مرحله دشمن، نخست روس کافر و بعد اسرائیل صهیونیست قلمداد می‌شد. سادات خود قربانی جنایت کسانی شد که با غمض عین حکومتش نسبت به فعالیتهایشان علیه چپها و ناصری‌ها، زمینه اعتلا و گسترش نفوذشان را فراهم ساخته بود. (شاه نیز دچار این توهم بود که با نیروی رهبران مذهبی که او را یگانه شاه شیعه و حافظ میراث اهل البیت می‌دانستند می‌تواند شر چپها و نیروهای لیبرال آزادیخواه را کوتاه کند. و متوجه نبود که گرگ در دامان می‌پروراند.) خالد اسلامبولی سروان ارتش مصر سادات را در رژه نظامی اکتبر در سالروز نبرد اکتبر 1973 به قتل رساند. شگفتا که مبارک در کنار سادات آسیب ندید و انتقال قدرت به سهولت انجام گرفت. در 5 ساله نخست حکومت مبارک بعد از قلع و قمع تندروهای جهادی، نوعی آتش بس بین حکومت و اخوان المسلمین برقرار شد. اما تحولات افغانستان و ظهور طالبان و پیوند ملاعمر و بن لادن و شیفتگی هزاران جوان محروم فقیر، نسبت به آرتیست بازی‌های جهادی‌ها در افغانستان، و تصویر بهشت و حور و جهاد فی سبیل الله، منجر به ظهور اسلام گرایانی شد که شیوه اخوان مدرن و بستن کراوات و نشستن بر سفره «کفار» را تقبیح کردند و کشتار و تخریب و گردن زدن و عملیات انتحاری را هدف زندگی قرار دادند. این موج که در مصر به علت آنچه درباره طبیعت مصر و مردمانش پیش از این آوردم چندان هوادارانی نیافت، در جزیره العرب و شمال افریقا، هزاران جوان را به کام کشید به گونه‌ای که در آغاز دهه نهم قرن بیستم میلادی، در مدارس دینی پیشاور و اردوگاههای جهادی در پاکستان و افغانستان هزاران جوان عرب به آموختن مبانی اسلام سلفی و آئین قتال مشغول بودند.
حکایت این دوره، خروج ارتش سرخ از افغانستان، محوریت یافتن قتال با آمریکا و غرب، سلطۀ ملاعمر بر افغانستان، فاجعه 11 سپتامبر، جنگ غرب به رهبری آمریکا علیه جهادی‌ها و طالبان در افغانستان و سپس جنگ سوم خلیج فارس و براندازی صدام حسین (که ناگهان تبدیل به مجاهد اکبر و امام المسلمین شد) نیاز به بازگوئی ندارد اما آنچه حائز اهمیت است، حضور کانالهای ماهواره‌ای و انتقال تصاویر درگیری‌های خونین در افغانستان و عراق، به توده‌های عاصی و غضبناک عرب در مرحله مابعد 11 سپتامبر و انفجار دوقلوهای نیویورکی بود. تلویزیون نقشی باورنکردنی در اوج بخشیدن به موج نفرت علیه آمریکا و غرب و گسترش نفوذ اسلامی‌ها و اسلام جهادی (سلفی) به طور ناخواسته بازی کرد که تا امروز نیز ادامه داشته است.

بهار عربی و سلفی‌ها
بدون تردید اسلامی‌ها انقلابهای اخیر عربی را آغاز نکردند. کافی است نگاهی به تظاهرات تونسی‌ها در روز فرار بن علی در برابر ساختمان وزارت کشور تونس بیندازید، در میان آنها خبری از اسلامی‌ها نیست، زنان، کارمندان، دانشجویان و استادان و هنرمندان اکثریت تظاهرکنندگان را تشکیل می‌دهند. آقای راشد الغنوشی و اسلامی‌ها چند روز بعد سوار موج شدند. در مصر هم تا روز سقوط مبارک نقش اسلامی‌ها کمرنگ بود. و سپس حرکت آنها در دو وجه اخوانی و سلفی، شتابی حیرت آور گرفت که هم مسجد را داشتند و هم میدان را. و دور از انتظار نبود که آنها در تونس و مصر، اکثریت در هر انتخاباتی زودرس، پیدا کنند. اما همه نشانه‌ها حکایت از آن دارد که این موج فروخواهد نشست و توده‌های محروم و جوانان گرفتار هزار عقده و نفرت، خیلی زود درخواهند یافت همانطور که اسلام ناب ولائی در ایران در چاه جمکران سقوط کرد و کریه‌ترین استبداد تاریخ ایران، با ظهور خود، ملتی در قلب معتقد را، به تمردی شگفتی‌آفرین علیه آموزه‌های دین کشاند، اسلام ناب سلفی با کراوات و بی‌کراوات راه حلی برای دردها و گرفتاری‌های ریشه‌دار آنها ندارد. و اسلامی‌ها به همان اندازه منافق و دروغگو هستند که پیش از آنها، سرهنگ‌ها و ژنرال‌ها و امنیت چی‌های حاکم بودند.

شنبه 7 تا دوشنبه 9 ژوئیه
انتخابات لیبی، بشارت خیر
تقریباً همه کارشناسان محلی و بین‌المللی یکصدا بودند که اسلامی‌ها در لیبی نیز پیروزی‌های تونس و مصر را تکرار خواهند کرد. (من در جلسه دو روزه نیروهای اپوزیسیون در بروکسل که شنبه و یکشنبه برگذار شد حرفهائی درباره انتخابات و بهار عربی زدم که در شرح نشست، هفته آینده بازگو خواهم کرد.) لیبی از نظر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، با حکومت چهل ساله ضد فرهنگ قذافی، سالها از مصر و تونس، عقب مانده‌تر است بنابراین بخت اسلامی‌ها برای فریب دادن مردم متعصب قبیله گرا، بسیار بیشتر از مصر و تونس بود. اما نتایج اولیه انتخابات تا این لحظه شگفتی آفرین بوده است. شمارش آرا در دو شهر بزرگ بنغازی و طرابلس نشان می‌دهد که لیبرالها به رهبری محمود جبریل نخست وزیر موقت پیشین و دبیرکل «پیمان ملی» بالاترین آرا را به دست آورده است. اگر شش ماه پیش در لیبی انتخابات برگذار می‌شد بدون شک اسلامی‌ها برنده می‌شدند. (تنی از دوستان مصری من از جمله یکی از سردبیران بزرگ، با قاطعیت می‌گفتند، احمد شفیق در انتخابات آراء بیشتری از محمد مرسی داشت. اما شورایعالی نظامی گزیری جز برنده اعلام کردن مرسی نداشت، چون فضای کشور را اخوان المسلمین به گونه‌ای آماده پیروزی او کرده بودند که اگر خلاف این امر اعلام می‌شد مصر در آشوبی پایدار، فرو می‌شد که بیرون شدن از آن به‌آسانی ممکن نبود. شفیق با بزرگ‌منشی این تصمیم را پذیرفت و حتی به سفر رفت که طرفدارانش واکنش تندی نشان ندهند. (جالب اینکه آقای مرسی با پا گذاشتن روی قانون و اعاده مشروعیت به پارلمان منحل شده، این هفته کوشید از خود قدرتی نشان دهد اما تصمیمش با چنان واکنش تندی در جامعه و دستگاه قضائی روبرو شده که اگر در تصمیم خود تجدید نظر نکند کار دولتش در همان آغاز به بحران کشیده خواهد شد.)
باری در لیبی نیروهای ملی شامل 65 حزب و گروه به رهبری محمود جبریل در حالی به مصاف حزب عدالت و سازندگی ـ شاخه لیبیائی اخوان المسلمین ـ رفت که اسلامی‌ها با قوت گرفتن پیروزی همفکرانشان در تونس و مصر، پیروزی خود را قطعی می‌دانستند اما این حزب و حزب سلفی میهن از جهادی‌های سابق در افغانستان، هزینه تندروی‌های اسلامی‌ها در مصر و تونس را با شکست در برابر لیبرالها می‌پردازند.
درباب انتخابات لیبی، مجلس موقت و حکومت منبعث از آن در هفته آینده خواهم نوشت.

July 13, 2012 02:40 PM

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
پنجشنبه ۱۲/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
چهارشنبه ۱۱/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


رادیو فرانسه

Radio_France_Farsi_1.jpg
نشست دو روزه نمایندگان طیف‌های گوناگون اپوزیسیون ایران در بروکسل
img_7745-e1341748797620-brussels.jpg
نوشتۀ رحمت قاسم بیگلو 
کنفرانس دوروزه اپوزیسیون ایرانی دربروکسل- پایتخت بلژیک، بپایان رسید. بگفته برگزارکنندگان، هدف از برگزاری این سلسله نشست‌ها، گردهم آئی چهره‌های شاخص گرایش‌های گوناگون اپوزیسیون، همگرائی و رسیدن به حداقل‌هائی درجهت گشودن گره دموکراسی درایران و بیرون از ایران است.

گفتگو باعلیرضا نوری زاده، روزنامه‌نگار و یکی از شرکت‌کنندگان در کنفرانس بروکسل ...
یک شرکت کننده درکنفرانس بروکسل درپاسخ به ما گفت: نشست بروکسل کمی بیشتراز کنفرانس استکهلم به نزدیکی‌ها کمک کرد و درواقع گامی بیشتراز «نشستند و گفتند و برخاستند» بود.
به گزارش منابع خبری دربروکسل، جمعیتی به مراتب بیشتراز نشست های قبلی حضورداشتند.
بخشی از نام‌های شناخته شدۀ اپوزیسیون دربروکسل عبارت بودند از، عبدالله مهتدی از جناح چپ کردهای ایران، رضا تقی زاده و علیرضا نوری زاده ازلندن، محمد محسن سازگارا ازآمریکا، حسن شریعتمداری ازجمهوری خواهان لائیک و برخی ازچهرهای نزدیک به مشروطه خواهان مانند شهریار آهی.
به گفته دکترعلیرضا نوری‌زاده که درنشست دو روزه بروکسل ونشست های قبلی این همایش حضورداشت، بحث عمده و ادامه‌یابنده این نشست‌ها همچنان برمحور امکان یا عدم امکان برگزاری انتخابات آزاد درایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران بوده است.
دکترنوری‌زاده می گوید، سه محورعمده، بحث‌های نشست بروکسل را تشکیل میداده است.

July 11, 2012 11:56 AM

پنجره اي رو به خانه پدري

shahyad-12.jpg
سه شنبه ۱۰/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-12.jpg
دوشنبه ۰۹/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


تفسير هفته

New_IRTV-19.jpg
تلويزيون ايرانيان

پنجره اي رو به خانه پدري

shahyad-12.jpg
جمعه ۰۶/۰۷/۲۰۱۲
تصوير بخش نخست:

تصوير بخش دوم:

صدا بخش نخست:

صدا بخش دوم:


یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg
سماع وعظ کجا، نغمه رباب کجاست؟
(بخش نخست)
سه ‌شنبه 26 ژوئن تا دوشنبه 2 ژوئیه
اسلام، یگانه راه حل؟!
پیشدرآمد: اکبر گنجی تازه از ایران به خارج آمده بود که گذارش به لندن افتاد. محبت کرد و روزی به دفتر من آمد تا حضوراً از همکار نادیده‌ای که در همه لحظات ظهور و حضور و زندان و اعتصاب غذایش، همدل و همراهش بود قدردانی کند. در عین حال فرصتی بود تا با هم به روزنامه فراملیتی «الشرق الاوسط» برویم که مطالب من درباره گنجی و پیش از آن قتلهای زنجیره‌ای و روزهای خاتمی و اصلاحات و... در آنجا به چاپ رسیده بود.
سردبیر و دبیران سرویسها و شماری از همکاران من، همگی به استقبال گنجی آمدند و از اینکه او پس از دو ماه اعتصاب غذا و سختی و زجر از زندان سید علی آقا به سلامت بیرون جسته است به او سرسلامتی دادند و خوشآمد گفتند. در دفتر طارق الحمید سردبیر، بحثی آغاز شد درباب اوضاع ایران و منطقه، و گنجی عبارتی گفت که از یک سو ناشی از درک درست او از اوضاع و احوال وطن بود و از سوی دیگر معرف تأمل او روی تحولات در راه در خاورمیانه عربی. در آن تاریخ مبارک و بن علی و علی صالح و بشار اسد با اقتدار حکومت می‌کردند و اندیشه برافتادن آنها شبیه همان تصوری بود که ما دیرگاهی است از لحظه سرنگونی جمهوری ولایت فقیه در سر و دل داریم.

الحمید از گنجی درباره میزان اعتبار و جایگاه رژیم اسلامی نزد مردم ایران پرسید. گنجی پاسخ داد: اگر همین فردا در کشور من انتخاباتی کاملاً آزاد انجام گیرد و نظارت بین‌المللی مانع از تقلب و دخل و تصرف در نتایج رأی گیری شود، طرفداران رژیم و نیروهای وابسته به اسلام سیاسی، کمترین آرا را حائز خواهند شد و نیروهای آزادیخواه و ملی و دمکرات اکثریت آرا را به دست خواهند آورد. (نقل به مضمون) اما همزمان اگر در کشورهای عربی انتخابات آزاد صورت گیرد بدون شک اسلامی‌ها، اکثریت آرا را از آن خود می‌کنند. چون در غیاب تجربه‌ای خونین و تلخ چون تجربه ما در ایران با متولیان اسلام حکومتی، تصور توده‌های عرب این است که حکومت‌های اسلامی می‌توانند مشکلات و مصائب بیشمار کشورهای خود را حل کنند.
در باب این دیدار و حرف‌هائی که در اتاق سردبیر الشرق الاوسط رد و بدل شد مقاله‌ای نوشتم که همانجا به‌چاپ رسید و ضمن آن یادآور شدم، در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی در قرن بیستم، اندیشه ناسیونالیسم عرب، آمیخته با سُس سوسیالیسم در سه وجه «بعثی، «ناصری» و «قومی مارکسیست» با سه نماد متشخص، «میشل عفلق»، «جمال عبدالناصر» و «دکتر جورج حبش» سراسر جهان عرب را از مراکش تا مسقط (یا به قول ناصر قبل از دعوایش با ایران و عربی خواندن خلیج فارس ـ من المحیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی ـ از اوقیانوس اطلس تا خلیج فارس) زیر بال گرفته بود. (حتی در عربستان سعودی امیر طلال فرزند تحصیلکرده ملک عبدالعزیز و برادر ملک فیصل پادشاه وقت سعودی با پناه بردن به قاهره با کمک مصری‌ها کمیته «شاهزادگان آزاد» را به سبک کمیته‌های «افسران آزاد» که باب آن روزگار بود پایه گذاری کرد. امروز اما او یکی از نزدیکترین برادران به ملک عبدالله پادشاه سعودی است که گهگاه نیز آرزوهای ملک را در قالب رأی و نظر خود عنوان می‌کند که با متر و معیارهای سعودی، نقطه نظرهائی بسیار اصلاح طلبانه به شمار می‌رود. فرزند او از همسر لبنانی‌اش ولید بن طلال از ثروتمندترین شخصیت‌های جهان است که شماره هتل‌ها و مراکز توریستی او در چهار گوشه عالم از صد فزون است. تا ژوئن 67 جنگ شش روزه با اسرائیل، عبدالناصر و ناصریسم دو رقیب بعثی و قومی مارکسیست را گاه به اطاعت و همدلی واداشته و گاه در رویاروئی، شکست را نصیب آن دو کرده بود. قبل از وحدت مصر و سوریه در سال 1958، حزب بعث با شعار «وحده، حریه، اشتراکیه» ـ وحدت عربی، آزادی، سوسیالیسم ـ در مقابل شعار ناصری‌ها در «اتحادیه سوسیالیست عربی» «حریه، اشتراکیه، وحده» ـ آزادی، سوسیالیسم، وحدت ـ ناصر را متهم می‌کرد که وحدت را به تعویق می‌اندازد و آزادی را اولویت می‌دهد. اتحاد ناموفق مصر و سوریه و تشکیل جمهوری متحده عرب و پیوستن دو فاکتوی رژیم عقب مانده امام یمن به این اتحاد سه سال بعد با کودتای افسرانی که بعثی‌ها در آن قدرت اصلی را داشتند به انفصال انجامید. ناصر اما اسم جمهوری متحده عرب را تا بعد از جنگ 67 حفظ کرد. مصری‌ها که عاشق کلمه «مصر» هستند با شکست ژوئن از رؤیای وحدت بیرون آمدند و بار دیگر با جانشینی سرود ملی زمان فاروق به جای سرود جمهوری متحده عرب، «بلادی، بلادی، بلادی، لک حُبّی و فوأدی» «سرزمین من، سرزمین من، قلب و عشقم ترا است»، مصری بودن را تجربه کردند. تلاشهای وحدت با عراق در زمان عبدالسلام عارف و بعد با لیبی و سودان نیز عملاً، از قوه به فعل در نیامد. و با مرگ ناصر و راه و روش متفاوت سادات و اولویت یافتن «مصالح مصر» در مقابل «مصالح عرب» به ویژه بعد از کمپ دیوید و اخراج مصر از اتحادیه عرب در کنفرانس سران عرب در بغداد، یک بار دیگر میدانداری را در عرصه ناسیونالیسم ـ سوسیالیسم عربی به دست بعثی‌ها و قومی‌های مارکسیست داد که بعضاً با بعثی‌ها همراه و همگام بودند. با اینهمه دو شقه شدن بعث با قدرت گرفتن حافظ اسد در سوریه و به زندان افتادن رهبران تاریخی بعث (منهای میشل عفلق که راهی بیروت شد و صلاح بیطار که به پاریس رفت و در همانجا به دست مأموران اسد به قتل رسید) نورالدین آتاسی، یوسف زوعین، ابراهیم ماخوس و ژنرال صلاح جدید و فرار ژنرال امین الحافظ به عراق، قومی‌های مارکسیست نیز تا فروپاشی اتحاد شوروی مجبور به انتخاب یکی از دو محور بعثی دمشق و یا بغداد شدند. از آنجا که میشل عفلق سرانجام به بغداد رفت و به عنوان رهبر شورای بین العربی بعث، از جایگاه و احترام ویژه‌ای توسط صدام حسین برخوردار شد، در طول جنگ ایران و عراق، یک شاخه از بعث رویاروی اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی قرار گرفت و شاخه دیگر آن یعنی بعث سوریه و گروههای تابعه در کنارش جای گرفتند. همزمان در سوریه در یک رویاروئی خون‌آلود و ویرانگر، بعثی‌ها جنبش اخوان المسلمین را با قتل عام حداقل 25 هزار تن و ویرانی شهر حما، نابود کردند. «معروف الدوالیبی» نخست وزیر اسبق سوریه در دوران دمکراسی کوتاه پس از استقلال و یکی از رهبران اخوان المسلمین با این اعتقاد که خمینی حتماً جانب فرزندان مسلمانش در سوریه را خواهد گرفت پس از کشتار حما در رأس گروهی به دیدن خمینی به تهران رفت. خود او در کتابش شرح ملاقاتش را چنین باز می‌گوید: «او در صدر مجلس نشست و ما در اطرافش روی پتو به سختی نشستیم. فرزندش احمد خمینی و رئیس دفتر و دو سه تن از مشاورانش هم بودند. از آنجا که در دیدار با منتظری روی خوش دیده بودیم و وعده همدلی دریافت کرده بودیم، خطاب به خمینی با ذکر یا حضرت امام المسلمین شرحی از جنایات حافظ اسد در حما و حمص دادم و از قتل عام مردان و زنان و کودکان و تجاوز به دختران خردسال و زنان شوهردار، در حالی که می‌گریستم یاد کردم. در چهره خمینی حتی اثری از تأثر ندیدم. عین چوب خشک نشسته بود و سرش به زیر بود. ناگهان با لحنی غضب آلود سر برداشت و گفت آمریکا و اسرائیل شما را بازی داده‌اند. آقای اسد مردی شریف و انقلابی است. می‌خواستید به عاملیت آمریکا در نیائید تا خسارت نبینید. حالا هم بروید و توبه کنید و آقای اسد را در نبرد با دشمنان اسلام، یاری دهید.»
الدوالیبی سرخورده از تهران بیرون رفت و چندی در عراق مأوی گرفت. صدام حسین برخلاف رقیب سوری‌اش در جنگ با ایران کوشید جبهه‌ای از اسلامی‌های سنّی، علیه ایران برپا کند. اخوان المسلمین سوریه و عراق و تا حدی مصر و مغرب و تونس و لیبی و سودان به یاریش شتافتند. صدام به مرور اطوار مذهبی گرفت. شجره نامه طیبه درست کرد و بچۀ کوچه‌های تکریت ناگهان ذریه علی بن ابیطالب و زهرای مرضیه شد و با انگشت خونی خود «الله اکبر» را بر پرچم عراق به شکرانه پیروزی در جنگ با ایران!! نقش زد.
از این مضحک‌تر بلائی بود که صدام حسین یکهفته پس از درگذشت بنیانگذار و رهبر تاریخی حزب بعث، میشل عفلق، بر سر او و حزبش آورد. به این ترتیب که عفلق مسیحی را به‌شیوه مسلمانان با آیات قرآنی و عزاداری اسلامی به خاک سپردند و پس از آن در مراسم شب هفت عفلق در ژوئن 1989، اعلام کردند او در بستر مرگ، اسلام آورده و نام عبدالله را برای خود برگزیده است. آنهم عفلقی که شخصیتی فارغ از مذهب و بستگی‌های قبیله‌ای و منطقه‌ای داشت و حقاً فردی آزادیخواه، لائیک و معتقد به سوسیالیسم بود. (البته برای ما ایرانی‌ها او یک دشمن ایدئولوژیک بود که چشم به خوزستان ما و خلیج فارسمان داشت.) با اینهمه انسانی مؤمن به اصول و مبانی بعث و آزادی و سوسیالیسم و وحدت بود. همکار من سلیمان الفرزلی که برادرش نقولا الفرزلی از رهبران حزب بعث لبنان و پیرو راه میشل عفلق بود در اعتراض به کار عراق، مقاله بسیار تندی در الحوادث نوشت و به شدت از اینکه صدام جامه اسلامی بر تن میشل عفلق کرده است، انتقاد کرد. سلیمان یادآور شد یکی از ویژگی‌های بعث که باعث ریشه کردن و نفوذش در دنیای عرب شده همین سعه صدر بنیانگذاران حزب در برابر پدیده مذهب است. شماری از رهبران تاریخی بعث مسیحی هستند، حال چگونه رژیم عراق به خود اجازه می‌دهد این وجه تمایز حزب بعث از سایر احزاب قومی را (منهای قومیهای مارکسیست به رهبری جورج حبش مسیحی و نایف حواتمه رهبر جبهه دمکراتیک برای آزادی فلسطین) که اغلب زیربنای اسلامی دارند، خدشه دار کند؟

اسلامی‌ها و القاعده و طالبان
در چنین فضائی خیلی طبیعی است که موج اسلام گرائی، جایگزین موج قومیت گرائی و چپگرائی در جهان عرب شود که مردمانش از سلطه بعثی‌ها و قومی‌ها و سرهنگان یکشبه ژنرال شده و روستائیان بی‌فرهنگ به قدرت رسیده (نمونه بارز آن عراق و سلطه بچه‌های تکریت و لیبی و رجال قبیله قدادفه و سوریه و قبیله علوی حافظ الاسد) به جز شعار و جنگ و شکست و فقر و ظلم و استبداد، نصیبی نبرده بودند. اخوان المسلمین مصر که پس از قلع و قمع دوران ناصر، در عصر سادات با سرکوبی چپی‌ها و ناصری‌ها، از سوی سادات بال و پر گرفته بودند با کنار گذاشتن اصل ترور و تخریب به مرور از روزنه‌های نسبتاً مفتوح وارد دایره قدرت شدند. به دست گرفتن اداره اتحادیه‌ها و کانون‌های صنفی، نفوذ در وسایل ارتباط جمعی و ورود به پارلمان و دستگاه قضائی، با همه ضربه‌های گاه به گاه در اواخر دوران سادات و سالهای مبارک، توانستند با انضباط چشمگیر و منابع مالی فراوان، در سراسر مصر پایگاه مردمی خود را تثبیت و تقویت کنند و توسعه دهند. در مقابل جناح‌های افراطی اخوان که با شروع جهاد در افغانستان علیه ارتش سرخ، داوطلبانه افراد خود را به پاکستان و افغانستان فرستادند به مرور از جنبش مادر «اخوان المسلمین» دور شدند و راه پیشین جنبش اخوان، یعنی ترور و تخریب، این بار با روش‌هائی پیچیده‌تر، از جمله حملات انتحاری را در پیش گرفتند. بسیاری از این افراد در پایان جهاد در افغانستان به کشورهای خود بازگشتند و این بار درصدد برقراری خلافت اسلامی به کشتار مردم خود و تخریب کشور پرداختند. آنچه در الجزایر گذشت، قتلها و ویرانگری‌ها در مصر و مغرب و تونس و عربستان سعودی توسط از جهاد بازگشتگان و پیروان بن لادن، با به قدرت رسیدن ملاعمر و طالبان در افغانستان ابعادی گسترده‌تر یافت. برخلاف ادعای رایج که سعودی‌ها سلفی‌ها و اسلامی‌ها را حمایت کرده و می‌کنند، دولت سعودی بزرگترین هزینه‌ها را در برخورد با اسلامی‌ها متحمل شد. هزاران جوان سعودی ـ از جمله 18 عامل جنایت 11 سپتامبر نیویورک ـ تحت تأثیر معلمان و مربیانی که بسیاری‌شان از وابستگان اخوان المسلمین مصر و سوریه بودند که در جستجوی پناهگاهی امن به عربستان و حاشیه خلیج فارس رفته بودند، و سپس «بن لادن»، به صف تروریستهای انتحاری پیوستند. سعودی‌ها پس از رویاروئی خونین، با روشی که به تصدیق دوست و دشمن کارساز بود بعد از دستگیری جوانان پیرو بن لادن و جهاد، به‌جای اعدام‌کردنشان، پس از اتمام بازجوئی‌ها، آنها را در اختیار گروهی از معلمان و مربیانی می‌گذاشتند که با همان سلاح اسلام آنها را از نظر فکری بازسازی می‌کردند. «مشاری الذایدی» دوست و همکار من در «الشرق الاوسط» و «ترکی الدخیل» برنامه ساز موفق شبکه العربیه و مجری برنامه «اضاءات» از جمله این جوانان بودند که صدها تن از آنها امروز در رسانه‌های گروهی، دستگاه قضا، امنیت، پلیس، آموزش و پرورش و... مشغول به کارند. در مصر نیز مبارک موفق شد ریشه تروریستهای اسلامی را برکند. در عین حال شماری از آنها ازجمله یاران خالد اسلامبولی قاتل پرزیدنت سادات در زندان بازسازی شدند و طی اطلاعیه‌هائی ضمن ابراز ندامت و نفرت از عمل جنایتکارانه خود در قتل سادات و مردمان بیگناه، تروریسم را در هر شکل و با هر عنوان محکوم و مغایر با آموزه‌های اسلام دانستند.
قابل توجه اینکه با سرنگونی صدام حسین در عراق و طالبان در افغانستان، صدها تروریست اسلامی وابسته به القاعده و فروعش از طریق ایران و سوریه راهی عراق شدند و بیش از یکصد هزار تن از مردم عراق و نیروهای نظامی و امنیتی عراق و نیز نیروهای خارجی موجود در این کشور، به ویژه آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها توسط آنها از طریق بمب گذاری و عملیات انتحاری به قتل رسیدند. و این در حالی بود که فرع عراقی اخوان المسلمین (حزب اسلامی) به رهبری طارق الهاشمی معاون رئیس جمهوری عراق که از سوی نوری المالکی متهم به دست داشتن و هدایت عملیات تروریستی شده، با نظام جدید در کشورشان و آمریکائی‌ها همکاری گسترده‌ای را از فردای سقوط صدام آغاز کردند که تا امروز ادامه دارد و اگر نوری المالکی و حزب الدعوه اصل مشارکت و ائتلاف را پذیرفته بودند و رعایت می‌کردند مسلماً حزب اسلامی امروز عامل توازن در معادله قدرت بین احزاب شیعه وابسته به رژیم ولایت فقیه و مستقل و سنی‌های عراق بود.
درک دلایل و اسباب پیروزی اسلامی‌ها و در رأس آنها حزب مادر «اخوان المسلمین» با هفتاد سال سابقه مبارزه، در برابر نیروهای ملی گرا، سکولارها، سوسیالیست‌ها، قومی‌ها و... چندان مشکل نیست. «الاسلام هو الحل» ـ اسلام راه حل است ـ به عنوان شعاری که نور امید در دلها روشن می‌کند، با شکست تجربه سلطه غیرمذهبی‌ها چه نظامی و چه غیرنظامی، توده‌گیر شد. حماس به این دلیل در انتخابات فلسطین اکثریت را به دست آورد که عملکرد رهبرانش در نظر مردم به مراتب مردمی‌تر و کمتر آلوده به فساد مالی و اخلاقی ابوهای حاکم بر سرنوشت فلسطین بود. حماس با کمک به فقرا، وام ازدواج، توزیع مواد غذائی و دارو در خانه مستمندان و... موفق شده بود با این شیوه که در مصر نیز توسط اخوان المسلمین از سی سال پیش دنبال می‌شد، محبوبیت و نفوذ خود را گسترش دهد، امروز اما حماس از محبوبیت پیشین نه تنها برخوردار نیست بلکه اگر انتخابات آزادی در ساحل غربی و غزه برپا شود بدون شک حماس برنده آن نخواهد بود. به همین دلیل نیز حماس تا امروز با تشکیل دولت ائتلافی با جنبش فتح و دیگر گروههای عضو سازمان آزادیبخش فلسطین و برگذاری انتخابات آزاد مخالفت کرده است. مردم غزه حالا دریافته‌اند که اسلام نمی‌تواند راه نجاتی برایشان به ارمغان آورد و نباید سرنوشت خود را به دست تنگ نظرانی بدهند که وحشیانه به پلاژها و رستورانها و اماکن عمومی حمله می‌کنند، زنان را وادار به پوشیدن حجاب و مردان را منع از نوشیدن و خانوارها را منع از شادمانی می‌کنند...

سرنوشت مصر و تونس و لیبی و...
حال باید دید با آغاز ریاست جمهوری محمد مرسی در مصر (با اذعان او به حضور ویژه نظامیان در قدرت و پذیرش اصل تشکیل دولت ائتلافی به ریاست شخصیتی غیراخوانی و گزینش معاونانی از قبطی‌ها و زنان و استعفا از حزب آزادی و عدالت و اخوان المسلمین) نتایج انتخابات در راه لیبی، ناهماهنگی رئیس جمهوری سکولار تونس با دولت به ریاست داماد راشد الغنوشی رهبر نهضت (شعبه اخوان المسملین تونس) و تحولات در راه سوریه و... اسلام سیاسی سنی در چه جایگاهی قرار خواهد گرفت؟
بخش دوم و پایانی این مقاله را هفته آینده مطالعه می‌کنید.

July 6, 2012 03:20 PM