Monday, February 6, 2012

تفسير خبر


Tafssir_Khabar.jpg

در برنامه امشب تفسير خبر٬ دكتر عليرضا نوري زاده٬ و دكتر محسن سازگارا و خانم نازيلا فتحي به پرسشهاي بيژن فرهودي٬ در رابطه با اظهارات مقامات امنيتي ودفاعي اسرائيل وآمريكا در مورد حمله احتمالي اسرائيل به ايران٬ وواكنشهاي رژيم ولايت فقيه در برابر آن٬ انتخابات آينده مجلس شوراي اسلامي٬ و ....پاسخ دادند. ۰۳/۰۲/۲۰۱۲


تصوير :

صدا :

لينك:

زير ذره بين


zireh.bmp

ايران وخاورميانه در هفته اي كه گذشت

Zarreh_Bin_03-02-2012.jpg

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با اظهارات هاشمي رفسنجاني در تحولات داخلي٬ ونامه نوري زاد به خامنئي٬ تحولات سوريه وشوراي امنيت بين المللي٬ كنفرانس تهران «بيداري اسلامي»٬ ملاقات خامنئي ورمضان شلح ... پاسخ ميدهد. ۰۳/۰۲/۲۰۱۲

Download file

یکهفته با خبر


KAYHAN-1.jpg

برق دولت که برفت از نظرم، باز آید

سه‌ شنبه 24 تا جمعه 27 ژانویه
پیشدرآمد: «کیوان» دانشجوی جوانی که دیرگاهی است از ایران با من در تماس است و از طریق ایمیل حداقل هفته‌ای یکی دو بار، حرفها و درددلش را با من در میان می‌گذارد امروز در ایمیلی مفصل مطالبی را عنوان کرده بود که دریغم آمد شما از چند و چون آن بی‌خبر بمانید. فشرده‌ای از نامه «کیوان» را می‌آورم که در واقع پاسخ مانندی به نوشته هفته پیش من در رابطه با کتاب «روزگار بورقیبه» به قلم نویسنده و متفکر سرشناس تونسی، است.

کیوان می‌نویسد: «نوشته شما خیلی به دلم نشست، مادر و پدرم و خواهرانم نیز آن را خواندند. در این دو سه روزه هر کسی را دیدم، مقاله را برایش فرستادم با ایمیل و پیام تلفنی و ارسال لینک. حس کردم شاید با همه آنکه پنجره شما رو به خانه پدری همیشه باز بوده است و از احوالات این دیار نفرین شده باخبرید، به دلیل ترس مردم از ابراز آنچه در دل دارند، از این حقیقت مهم چندان خبر ندارید که حداقل برای من و نسلم و نسل پیش از من یعنی گروه سنی بیست تا چهل سالگان، قصه شاه و مصدق و رضا شاه و خمینی به هیچ روی دارای آن رنگ و لعاب سیاسی ـ ایدئولوژیکی نیست که نسلهای پیش از ما به‌ویژه نسل شما گرفتار آن بوده و بعضاً هستند. ما وقتی از خیابان ولی عصر یا پهلوی عصر شما عبور می‌کنیم یک چیز را می‌دانیم، اینکه آن به‌قول شما پدر یعنی رضاشاه این خیابان را کشید و پسر، رنگ و نقشی به آن داد. سوار قطار تهران ـ اهواز یا تهران ـ شمال که می‌‌شویم می‌دانیم که این خطوط را آن پدر با یک ریال مالیات روی قند و شکر برپا کرد و جنوب کشور را به شمالش مرتبط ساخت. بهشت زهرا که می‌رویم کاملاً آگاهیم که این گورستان در زمان آن پسر بنا شد اما در عصر طلائی امام خمینی گسترش یافت و به بزرگترین گورستان جهان و تاریخ بدل شد. ما دچار عقده دیروز و پریروز نیستیم. تصویر مادر بزرگ با لباس شیک و موهای آرایشگاه دیده دوشادوش پدربزرگ با کت و شلوار آبی روشن و کراوات تیره با موهای آراسته، روی بوفه خانه یادآوری می‌کند که چهار دهه پیش آدمها اینگونه زیبا و مرتب بودند. پدربزرگ در این عکس، سی و هشت ساله است و مادربزرگ سی و پنج ساله. تصویر دیگری دارم از مادر و پدرم حدوداً در همین سن و سال منتها مادر با یک روسری که خفت سر و گردن او را پوشانده است و بیچاره پدر که با ریش و پشم و یقه باز بی کراوات چونان غریبه‌ای در کنار مادر به من نگاه می‌کند، این تصویر هم به من می‌گوید چه فاصله‌ای بین آدمهای روزگار آن پدر و پسر و روزگار ما وجود دارد. ما دیگر به شاه به عنوان یک دیکتاتور و طاغوت نگاه نمی‌کنیم. چون معنای دیکتاتوری را با پوست و خون خود داریم لمس می‌کنیم و نمونه‌های خارجی آن را نیز در عراق و لیبی و سوریه دیده و مشاهده می‌کنیم. بزرگترها وقتی دور هم جمع می‌شوند و یاد گذشته می‌کنند روزگار دلار هفت تومان، وینستون چهار تومانی و عرق خالص ده دوازده تومانی و گداهائی که با یک قران و دو قران تمام دعاهای جهان را نثار شما می‌کردند را به یاد می‌آورند. جشن 2500 ساله را که ما با دیدن فیلمهایش غرق غرور می‌شویم، می‌ستایند و در عین حال اذعان می‌کنند در آن روز موضعی منفی نسبت به این جشنها داشته‌اند. درباره شکنجه و زندان و ساواک که نقطه سیاه عصر شاه است همیشه دست به مقایسه می‌زنند و در پایان می‌گویند صد رحمت به ساواک شاه، و قول آقای منتظری را به آقای خمینی نقل می‌کنند که ساواک شما روی ساواک شاه را سفید کرده است. در شهرک غرب گاهی روزهای تعطیلی، نوعی بازارک برپا می‌شود که مردم آشغال کهنه‌های خود را می‌آورند و می‌فروشند. دو سه بار که آنجا رفتم دیدم کسانی که سکه و اسکناس عصر پهلوی و یا تصویر و روزنامه‌های آن روزگار را دارند بالاترین فروش را دارند. به چشم خود دیدم پیرمردی قالیچه کوچکی داشت که عکس پدر و پسر بر آن بافته شده بود. در میان حیرت من، دختر جوان بیست و چند ساله‌ای قیمت قالیچه را پرسید و بدون چانه زدن چهارصد و چهل هزار تومان کف دست پیرمرد گذاشت. در نشست‌های خانوادگی و دوستانه آدمهائی که شنیده‌ام از سرسخت‌ترین دشمنان شاه و طرفدار مطلق دکتر مصدق بوده‌اند، حالا ضمن حرمت گذاشتن به آزادمردی که نفت ما را ملی کرد و با پایداری در برابر استعمار نام خود را جاودان کرد، قوام‌السلطنه را می‌ستایند و این تقدیر را در تعارض با دوست داشتن و حرمت نهادن به مصدق نمی‌دانند. همینطور در رابطه با سپهبد زاهدی، همین چند روز پیش بحثی درگرفته بود که آیا می‌توان به خاطر نقش او در 28 مرداد، به روی خدمات سی ساله او قبل از سال 32 خط سیاه کشید؟ این را با اطمینان خاطر به شما می‌گویم در عین نفرت رو به گسترشی که نسبت به آقای خامنه‌ای در سطح جامعه وجود دارد اما اغلب خامنه‌ای پیش از رهبری را از خامنه‌ای بعد از رهبری جدا می‌کنند. همان کاری که بارها دیده‌ام شما در نوشته‌های خود رعایت کرده‌اید. در مورد آقای خمینی البته یک حالت دلزدگی عجیب وجود دارد که به نظر من ریشه‌اش در احساس فریب خوردگی برای پدران و مادران ما، روزهای تلخ و تیره‌ای است که با کودکی ما پیوند خورده است. روزهای سیاه که در کوچه و خیابان مرگ پاشیده بودند و از رادیو تلویزیون جز نوحه و مراسم عزاداری و تشییع جنازه پخش نمی‌شد. «بختیار»ی که شما مکرّر به او اشاره می‌کنید 37 روز حکومت کرد خمینی بیش از ده سال، و خامنه‌ای بیست و دو سال است دارد سلطنت + خلافت می‌کند. هر بار صحبت اینها می‌شود مردم از رده‌های سنی مختلف، تقریباً متفق القول بختیار را ستایش کرده و آنها که هنوز ایمانی دارند از خداوند برایش طلب آمرزش می‌کنند. حالا حتی طرفداران نظام، با شک و تردید نام خمینی را می‌آورند. در جریان جنبش سبز، همانطور که شما در یکی از نوشته‌ها اشاره کرده بودید، این شعار بعضی از اصلاح طلبان درباره بازگشت به عصر طلائی امام از جمله مهمترین دلایل متوقف شدن جنبش بود. پدر عزیزم، ایران شاهد یک رنسانس حقیقی است. حالا آخوندهائی داریم که گیتار و پیانو می‌نوازند، دخترانشان کلاس باله می‌روند، در نشستهایشان فیلمهای اینگمار برگمان و پازولینی و اسکورسیزی را تماشا می‌کنند. آیت‌الله صانعی روابط پسر و دختر را در حد معقول تجویز می‌کند و گفته است همین که هر دو راضی و راغب به این رابطه‌اند معنایش این است که ایجاب و قبول صیغه عقد تحقق یافته است.
مهمترین تحول جامعه ما، شستن اندیشه‌ها از غبار و رسوبات ایدئولوژی است. باورتان نمی‌شود در همین چند روزه که تصویر گلشیفته فراهانی با سینه عریان زینت بخش سایت‌های اینترنتی شد، حتی پدران و مادران و مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هائی که اگر خواهرمان با به قول حضرات حجاب بد بیرون می‌رفت صد تا غر می‌زدند، گلشیفته را ستایش می‌کنند. چرا که این کار را یک دهن کجی به رژیم می‌دانند. خیالتان راحت باشد، دهها تن از بیست تا چهل سالگان خانه پدری مشغول نوشتن تاریخی هستند که در آن خبری از کینه‌ها و عقده‌ها و لعاب پررنگ ایدئولوژی نیست. با دلهائی روشن و اندیشه‌ای که منطق علم و رئالیته بر آن حاکم است تاریخ معاصر نوشته می‌شود. روزگار آن پدر و پسر، حکایت بزرگان تاریخ معاصر از داور و تیمورتاش تا رزم آرا و زاهدی و مصدق و امینی و هویدا، از بازرگان و بختیار تا بنی‌صدر و یزدی، از خمینی و منتظری تا رفسنجانی و خاتمی و خامنه‌ای. مطمئن باشید کسی آرامگاه خمینی را ویران نخواهد کرد، اما حتماً آرامگاه شایسته‌ای برای آن پدر و پسر برپا خواهد شد. میدانهای ایران فردا، شاهد تندیس آنهائی است که با خدمات خود برای سرفرازی و خوشبختی مردم ایران تلاش کرده‌اند. بدون شک موزه‌ای نیز خواهیم داشت که تندیس جنایتکاران و همه آنهائی که با فریب و دروغ و جنایت با مردمانی آزاده و سربلند، آن کردند که به روسپیدی چنگیر و هلاکو منجر شد. خیالتان آسوده باشد پدر عزیز، فرزندانتان آرزوهای شما را یکایک برآورده می‌کنند...»

هاشمی در برابر خط قرمز
شیخنا سرانجام به خط قرمزی نزدیک می‌شود که عبور از آن، اگر شجاعت لازم را داشته باشد، حداقل در گوشه‌ای از تاریخ، جایگاهی متفاوت از جایگاه فعلی‌اش برای «شیخ علی اکبر هاشمی بهرمانی» تضمین خواهد کرد. و اگر تردید کند، ضمن آنکه بار سنگین گناهان دیروز رهایش نخواهد کرد، نفرین و لعنت دوباره‌ای را همنشین نامش خواهد ساخت. به عبارت دیگر تاریخ، فرصتی دوباره به شیخ داده تا خود را از گند و ننگ ولایت فقیه پاک کند. مرحوم منتظری برای خود این فرصت را ایجاد کرد. او از «رهبری» گذشت و کمتر کسی در تاریخ معاصر چنین گذشتی کرده است، و در مقابل اعتباری یافت که حتی نقش او در مشروعیت بخشیدن به بدعت نامبارک ولایت فقیه نمی‌تواند به آن لطمه بزند. از انتخابات مجلس ششم (که به اعتقاد من اصلاح طلبان بزرگترین خطای سیاسی خود را با موضع گیری علیه رفسنجانی و گشودن دو جبهه نبرد علیه رهبر و هاشمی بدون داشتن افزار لازم، مرتکب شدند) هاشمی هر روز بخشی از هیبت و اقتدار خود را از دست داده است. بزرگترین ضربه و در عین حال مهمترین فرصت برای او در پایان انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم، همزمان وارد و فراهم شد. ضربه از آن رو که علی‌رغم خواست خامنه‌ای که ریاست جمهوری را به احمدی‌نژاد وعده داده بود و بی‌اعتنا به توصیه‌های خاتمی و کروبی در انتخابات نامزد شد و این امر به تقسیم شدن و پراکندگی آراء اصلاح‌طلبان و به‌اجرا درآمدن طرح تقلب بزرگ منجر شد. هاشمی به جای آنکه با قاطعیت نتایج انتخابات را رد کند و از جایگاه خود (ریاست مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام) برای زیر سؤال بردن عملکرد صنمی که خود ساخته و بر کرسی رهبری نشانده استفاده کند، کار را به خدا واگذار کرد و شکایت به او برد. آن روز فضای کشور به گونه‌ای بود که هنوز هاشمی با داشتن امکانات سیاسی و مادی و طرفدارانی که در ته و توی قدرت حضور داشتند می‌توانست جلوی خامنه‌ای را بگیرد. به هر روی آن فرصت از دست شد. بار دیگر در جریان انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، شیخنا با یک نطق در نماز جمعه، انگار همه گذشته زیر سؤال را تطهیر کرد. یکباره حتی منتقدان سرسخت او در جبهه اصلاح طلبان و همچنین مخالفان رژیم، با سعه صدر هاشمی را در هیأت جدید به دل راه دادند. این بار او نیز می‌توانست با سنگر خبرگان و مجمع، در کنار موسوی و کرّوبی، و همراه با ملت، حتی اگر خامنه‌ای را وادار به عقب‌نشینی نکند، با تذکر به او که عدم اهلیتش را در خبرگان مطرح خواهد کرد، مانع از آنهمه جنایت و زندان و شکنجه نسبت به مردم شود. آنچنان به سهولت از ریاست خبرگان گذشت که نزدیکترین یاران و همراهانش نیز شگفتی‌زده شدند. شبی اصغر حجازی به دیدن او رفته بود و از فردا، شیخنا آمادگی برای تقدیم ریاست خبرگان در سینی طلا به جنازه مهدوی کنی را اعلام کرد. طی ماههای اخیر، زمزمه‌های برکناری شیخنا از ریاست مجمع تشخیص مصلحت، از حنجره حسین شریعتمداری بازجوی ثابت و غیر قابل تغییر قاطبه اهالی ولایت فقیه، مدیر کیهان و نماینده سید علی آقا و... خارج شده است. طبیعی است که رهبر اگر تا کنون در این کار تردید کرده نخست به دلیل نگرانی‌هایش از بهره‌برداری احمدی‌نژاد از میدان خالی از هاشمی و در درجه دوم جهت پایان یافتن دوره ریاست شیخنا بر مجمع بوده است. من شکی ندارم مجمع که از دست هاشمی برود، خیلی زود شاهد آن خواهیم بود که کسانی مثل مصباح یزدی و حسین بازجو خواستار خلع لباس او شوند. یکبار دیگر هاشمی در برابر گزینشی که می‌تواند علاوه بر سرنوشت او، در روند مبارزات ملت ایران تأثیر جدی داشته باشد، قرار گرفته است. چند روز پیش هاشمی در دیدار با فعالان سیاسی و دانشجوئی سخنانی ایراد کرد که به گمان من اگر از دل برخاسته باشد باید در انتظار آن باشیم که شیخنا این بار دست از مجامله و سازش و عقب نشینی بردارد و استوار و بی‌ترس از مخلوق خود ولی فقیه، در این سالهای پایانی عمر برای خود، طلب آمرزش از سوی مردم را به هنگام رحیل، تضمین کند. هاشمی از وضعیت دشوار کشور گفته است، از اینکه «مردم ایران به لحاظ تاریخی و فرهنگی نسبت به سایر کشورهای منطقه و جهان سوم همیشه پیشروتر بوده‌اند و مصداق این حرف انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی است... یکی از راههای خروج ازمشکلات فعلی، اتحاد و همدلی است که قبل از انقلاب بین ما برقرار بود. در شرایط امروز به برکت وسائل ارتباط جمعی پیشرفته، آگاهی ملتها از حقوق خود و نیز راهکارهای پیش رویشان، برای مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی، افزایش چشمگیری یافته است. در چنین شرایطی تحریف حقایق و عملکرد خارج از عدالت بسیار سخت و حتی غیر ممکن است.» فارسی ساده این عبارات که هاشمی بر زبان راند این است: سید علی آقائی که من به برکت دروغ و قصه‌هائی که ساختم ترا روی کرسی رهبری نشاندم، با دروغ و فریبکاری نمی‌توانی نظام را حفظ کنی، با بمب اتمی و احمدی‌نژاد هم نمی‌توانی، مردم بیدار شده‌اند، فردا که بپاخاستند گریبانت را می‌گیرند. نگاه کن چه بر سر صدام و قذافی آمد. فردا همین سرنوشت نصیب بشار الاسد خواهد شد. چرا سرنوشت خود را به او پیوند داده‌ای، آخر برادر، خجالت‌آور است که تو اجازه می‌دهی یک ایرانی به نام ملک‌پور را که چهار تا مطلب در وبلاگش نوشته، به اعدام محکوم کنند. می‌بینی که حتی آقای علی مطهری که خیلی هم با ما سر صفا نیست، دارد داد می‌زند «تا هاشمی به صحنه باز نگردد بحران سیاسی کشور حل نمی‌شود». گیرم با اوباشت حسین علائی را چند روزی خفه کردی، با صدها حسین علائی که هرروز صدایشان رساتر می‌شود چه خواهی کرد؟ چهار سردار سپاه را کُشتی، یکی را با سکته مغزی، دومی را با سکته قلبی، سومی را همراه با راهزنان و اجامر و اوباش در شیراز اعدام کردی، و چهارمی را حواله کامیون در جاده هراز دادی، اما این را بدان با حسن فیروزآبادی مزدور و عزیز جعفری قاتل و حسین طائب فاسد نمی‌توانی موج غضب و نارضایتی را که در میان همه طبقات جامعه از جمله سپاه بپاخاسته است فرونشانی... اگر هاشمی این شهامت را بروز می‌داد که به مخلوق خود به صراحت بگوید عملکردش سرانجام کشور را به نقطه‌ای می‌رساند که ملت رژیم را از پا تا سر به مزبله بیندازد آن هم مزبله‌ای که پیش از این صدام حسین و قذافی در آن فرو شدند، بله ذره‌ای شهامت لازم است وگرنه مجمع را نیز مثل خبرگان از شیخ الرئیس می‌گیرند، و دور نخواهد بود روزی که عمامه‌اش طناب دارش شود.

شنبه 28 تا دوشنبه 30 ژانویه
نوری‌زاد و دعوت رهبر به پوزش
نامه اخیر محمد نوری‌زاد بدون شک جامعترین و مؤثرترین نامه او به سید علی آقای ر هبر است. آنچه را که باید مشاوران و دلسوزهای نایب امام زمان به او بگویند نوری‌زاد خیلی ساده و روشن و صریح بیان کرده است. پیشاپیش به او می‌گوید خبر خوشی برایت دارم. من این خبر خوش را دو سال و نیم پیش در جریان جنبش سبز و قبل از آن در خرداد 76 پس از پیروزی خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری و سپس در سال 80 پس از انتخابات به سید علی آقا دادم اما طبیعی است که مقام معظم رهبری حالا می‌تواند ده هزار فولکس واگن صفر کیلومتر را یکجا بخرد و در آن شرایطی نیست که توی سرمای زمستان وقتی گرم و سرمست کوکنار، فولکس قدیمی در برف وا می‌ماند، چند نفر هلش بدهند که سید موتورش را به کار اندازد. بله، دیگر حرفهای ما عتیقه‌ها اعتباری ندارد، اما آقای محمد نوری‌زاد جای دیگری دارد، دیرسالی از مریدان خاص نایب امام زمان بوده، سالها صبح و شام مدح رهبر و ذم دشمنان و مخالفانش را می‌کرده، برای اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی دهها فیلم و سریال ساخته، به برادر مسعود ده نمکی و حاج محتشم خوراک فکری داده و از آن مهمتر سالها منقل حسین بازجو را آماده کرده و شیره گل کوکنار را برای مرادش، نماینده ولی فقیه و مدیر کیهان، جوشانده و بر سینه نگاری نشانده است. بنابراین سخن او قاعدتاً باید بیشتر در جان و روح قائد معظم و ولی امر مسلمانان چهارراه آذربایجان، تأثیرگذار باشد. محمد نوری‌زاد از رهبر دعوت می‌کند که همراه با کارگزاران نظامش از هاشمی گرفته تا خاتمی، و از احمدی‌نژاد تا شیخ محمد یزدی، از فلاحیان تا مصباح یزدی و از علی لاریجانی وقدرت علیجانی تا صادق آملی لاریجانی و حیدر مصلحی، از سردار رضایی گرفته تا دریادار شمخانی و از سرلشگر رحیم صفوی تا عزیز جعفری و البته عالیجناب قمر وزیر حداد عادل و شمس وزیر اصغر حجازی و... در یک استادیوم ورزشی سر باز جمع شوند و چون زبان ایشان و هاشمی و خاتمی در بازگوئی حقیقت می‌گیرد، او یعنی نوری‌زاد به نیابت از جانب آنها از ملت پوزش بخواهد. از سنی‌ها، زرتشتی‌ها، کلیمی‌ها، مسیحی‌ها، بهائی‌ها، بی‌دینها و شیعه‌ها، از زنان بی‌حجاب و محجبه، از جوانان و پیران، از میلیونها ایرانی دور از وطن و از ....
و خبر خوش اینکه ملت این پوزش را می‌پذیرد و حاضر می‌شود اهل ولایت فقیه به جای مزبله به خانه‌هایشان بروند تا مردم حکومت ملی، سکولار دمکرات خود را برگزینند.

February 3, 2012 03:07 PM

تفسير هفته


New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

سيد روح الله ٬ از آن هيچي تا تنديس مقوائي

Download file

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

پنجشنبه ۰۲/۰۲/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

سه شنبه ۳۱/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file


پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

دوشنبه ۳۰/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file

تفسير هفته


New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

مرگ بر آمريكا٬ُ اما ٬ قربان دست و پاي بلوري دلار !

Download file

تفسير خبر


Tafssir_Khabar.jpg

در برنامه امشب تفسير خبر٬ دكتر عليرضا نوري زاده٬ و دكتر محسن سازگارا وآقاي مجيد محمدي به پرسشهاي بيژن فرهودي٬ در رابطه با تحريم نفت ايران از سوي اتحاديه اروپا٬ وواكنش رژيم جمهوري ولايت فقيه در برابر اين تحريم٬ انتخابات آينده مجلس شوراي اسلامي٬ واوضاع اقتصادي وافزايش بهاي ارز خارجي وطلا در ايران٬ وروابط كشورهاي منطقه با جمهوري ولايت فقيه٬ و ....پاسخ دادند. ۲۷/۰۱/۲۰۱۲


تصوير :
Download file

صدا :
Download file

لينك:
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

جمعه ۲۷/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file

زير ذره بين


zireh.bmp

ايران در هفته اي كه گذشت

Zarreh_Bin_27-01-2012.jpg

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با تحريم نفت ايران از سوي اتحاديه اروپا٬ مرگ نابهنگام دو افسر بلندپايه سپاه پاسداران از نزديكان سردار علائي٬ وارتباط رژيم با سوريه٬ واظهارات سردار قاسم سليماني در مورد نفوذ رژيم جمهوري ولايت فقيه در عراق ولبنان... پاسخ ميدهد. ۲۷/۰۱/۲۰۱۲

Download file

یکهفته با خبر


KAYHAN-1.jpg

... که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

سه‌ شنبه 17 تا جمعه 20 ژانویه
پیشدرآمد: حسونه مصباحی دوست نویسنده و منتقد و زمانی همکار روزنامه‌نگار تونسی‌ام که در بین جوانان و اپوزیسیون جایگاهی والا دارد و چوب زندان و شکنجه زین العابدین بن علی نیز بر گرده‌اش خورده است، اخیراً کتابی منتشر کرده به عنوان «سفری در روزگار بورقیبه». البته ترجمه تحت اللفظی «رحله فی زمن بورقیبه» برای ملانقطی‌ها می‌شود «سفری در زمان یا عصر بورقیبه» من اما روزگار را بیشتر می‌‌پسندم. کتاب را که به دست گرفتم ـ بامداد شنبه ـ تا شامگاه یکشنبه تنها در آن پنج شش ساعت خواب بر زمین گذاشتم. حسونه از عشاق بورقیبه نبود اما در کتابش چنان از «مجاهد اکبر» ـ از القاب بورقیبه ـ گفته است که کمتر دلبسته‌ای به رهبر استقلال تونس و بانی تونس جدید، در وصف او چنین سخن رانده است. حس کردم لابد روزی هم خواهد آمد که یکی از ما بی‌حب و بغض درباره رضا شاه بنویسیم. مصدق را چنانکه بود، نه آنگونه که خود می‌خواهیم یا برایمان خواسته‌اند، ارزیابی کنیم. محمد رضا شاه را نه به عنوان یک فرشته بی عیب و نه جبار و مستبد و خونخوار، با نگاه به عملکرد او طی 37 سال سلطنتش مورد بررسی قرار دهیم. حالا در مصر این کاررا کرده‌اند. فاروق اعتباری را به دست آورده است که سی سال از او سلب شده بود. همینطور سادات که حتی قاتلانش اظهار پشیمانی کرده و شجاعت و بزرگی‌اش را می‌ستایند.

تلویزیون «الشرقیه» محبوب‌ترین کانال مستقل ماهواره‌ای عراقی، اخیراً سریالی را تهیه کرد با عنوان «اخر الملوک» که درباره زندگی فیصل دوم آخرین پادشاه هاشمی عراق بود که در کودتای عبدالکریم قاسم و عبدالسلام عارف به همراه مادر و دائی‌اش نایب السلطنه عبدالاله، و نخست وزیر نوری سعید تکه تکه شد و هر پاره تنش را در گوشه‌ای پرتاب کردند. آنقدر سریال جذاب است و چنان تصویری از خاندان سلطنتی و آن عهد و روزگار که احزاب متعدد حتی حزب کمونیست در عراق فعالیت داشتند، روزنامه‌ها آزاد بود و پادشاه نخست وزیر را بر اثر رأی تمایل مجلس ملی انتخاب می‌کرد، ارائه می‌دهد که میلیونها عراقی برای مشاهده قسمت بعدی سریال روزشماری می‌کنند. سریال «فاروق» که شبکه MBC آن را درست کرد بیش از 70 میلیون بیننده داشت و چهره‌ای از فاروق و زمانه‌اش در یادها باقی گذاشت که امروز دیگر کسی اندک انتقادی نسبت به او و حکومتش نمی‌کند. در لیبی در نخستین روزهای خیزش، پرچم دوران خاندان سلطنتی سنوسی را بالا بردند و مردم به ویژه جوانان با کنجکاوی به دنبال مدارک مستند از جمله فیلمهای خبری مربوط به سالهای پیش از قذافی هستند. این فقط گرفتاری نوستالژیک و دلسپرده گذشته خفته در رمز و راز نیست، بلکه نگاهی دوباره به تاریخ بدون عینک ایدئولوژی و سیاست زدگی است. دیروز عبدالناصر و پس از او اسد و قذافی و صدام و... با نطق‌های آتشین توده‌ها را جذب و مسحور می‌کردند، عقل و منطق در چنان زمانه‌ای معنا نداشت. خواننده‌ها ایده‌آل زده بودند، سینما ایده‌آل‌پروری می‌کرد، روزنامه‌نگاران با رویاهای خود گاه آرزوهای ایدئولوژی زده خود را به عنوان حقیقت، نه فقط باز می‌گفتند که در این راه، از مسخ تاریخ ابائی نداشتند. ما نزدیک به یک قرن گرفتار فریبی شدیم که هزاران تن از بهترین و گاه فرزانه‌ترین انسانهای سرزمین‌های ما را به نابودی کشاند. آیا اگر تقی ارانی و خسرو روزبه و سرهنگ سیامک و عبدالکریم حاجیان سه پله و بیژن جزنی و خسرو گلسرخی، کتاب میهمانان دائی یوسف، یا کتاب مهدی اصلانی و آنهمه نوشته و خاطره از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و چین عصر مائو و کوبا و آلبانی را خوانده بودند و تنها چند صفحه‌ای از اسناد پشت دیوارهای بتنی KGB خفته را مطالعه کرده بودند جانشان را برخی رویاهائی می‌کردند که هیچکدام حقیقت نداشت؟ آیا اگر حنیف و صادق و... و دلاوران سیاهکل می‌دانستند با شهادت خود زمین را برای ظهور نایب امام زمان هموار می‌کنند هرگز دست به اسلحه می‌‌بردند؟ نزدیک به یکصد سال فریب بزرگ در همسایگی ما و همسایگی سرزمین‌هائی که از بدخشان تا تیمبوکتو گسترده است (مرزهای آنسویش را نمی‌گویم که سرنوشت سه نسل در بالکان و شمال و شرق اروپا نیز با رشته‌های فریب بزرگ پیوند خورده بود. و نزدیک بود اسپانیا نیز از برکات فریب بی‌نصیب نماند) همینطور افریقا که از برکت حضور فریب بزرگ در قالبهای رژیم‌های خلقی در موزامبیک، آنگولا، گینه، غنا، اتیوپی، کنگو و البته زیمبابوه آقای موگابه و... با چه دردها و قحطی‌ها و جنگهای داخلی و مرض و ویرانی دست به گریبان بود، هزاران هزار انسان ایده‌آلیست، پاکدل و عاشق خلق را در تار و پود عنکبوت ایدئولوژی اسیر کرد، جانشان را گرفت. زندگی‌هاشان را به هم ریخت و اگر بخت یارشان بود و از مرگ جستند سالیان دراز تا فرو ریختن دیوار فریب بزرگ در برلین، و فروپاشی اتحاد جماهیر دروغ و استبداد و نامردمی، همچنان با وجدانهای خود در ستیز بودند که چرا در راه ایدئولوژی کشته نشده‌اند. شاعر اندیشه‌ورز و آزاده ما اسماعیل خوئی، به صریحترین خطاب، سرنوشت سه، بل چهار نسل را باز گفته است که نبودها را بود و بودها را نبود انگاشتند. و با دروغی به وسعت خالی ایدئولوژی سرخ سرخوشانه، به استقبال کسی رفتند که از سیاهه ارتجاع هزار ساله آمده بود تا عبای سیاه خود را بر چهره خورشید آزادی و عدالت و انسانیت بکشد.
کتاب حسونه را زمین نمی‌گذارم و همینجا قول می‌دهم حداقل فشرده آن را در آینده‌ای نزدیک در همین روزنامه به اطلاع شما برسانم. حسونه به سخنانی از بورقیبه اشاره می‌کند که در ژوئن 1973 در برابر سازمان بین‌المللی کار در ژنو ایراد کرده بود «از مشتی غبار، از آمیزه قبایل و تاج و تختهای بی‌پایه، همگی در مذلت و خفت و رکوع در برابر اجنبی، توانستم ملت و امتی بسازم» حسونه مصباحی به یادمان می‌آورد که مجاهد اکبر در آغاز استقلال تونس وقتی مردان هم در جهان عرب و اسلام حقوقی نداشتند، حقوق کامل و برابر زنان را تضمین کرد. حق طلاق را به زن داد، و چند ماه پیش از جنگ شش روزه که کمر عربها را شکست و اعتبار و آبروی قومی‌ها و ناسیونالیستهای سوسیالیست‌گرائی از نوع ناصر مصری و آتاسی سوری و عارف عراقی را به باد داد در سخنانی که مدتها خوراک تبلیغاتی گوبلز رژیم مصر «احمد سعید» شد تا از پشت میکرفن صوت العرب مجاهد اکبر را «مرتیکه خائن لجّاره نوکر استعمار و سگ صهیونیستها» بخواند، خطاب به عربها گفت «از پس اسرائیل بر نمی‌آئید، به جای آنکه ثروت ملی خود را خرج خرید اسلحه‌ای کنید که در میدان کارزار به کارتان نمی‌آید، مدرسه بسازید، جاده بکشید، دانشگاه برپا کنید، کشورتان را به مسیر ترقی و سعادت ببرید. با اسرائیل صلح کنید و در ساحل غربی رود اردن و غزّه، کشور فلسطین را برپا کنید. نگذارید روزی وجب وجب زمین از اسرائیل گدائی کنید». یک ماه بعد از شکست 67، بار دیگر بورقیبه به برادران و خواهران عرب یادآور شد هم اکنون اگر اراده آشتی و صلح در دل و روح شما حاضر باشد با شجاعت صلح می‌کنید و زمینهای اشغالی را پس می‌گیرید. اسرائیلی‌ها از خدا می‌خواهند در مقابل صلح پایدار سرزمینهای اشغالی ما را پس بدهند.
با حسونه روزگار حبیب بورقیبه را که در نوجوانی مادر عزیزش را از دست داد، کوتاه مدتی بعد پدری را که دائم الخمر بود. و بعد به‌دنبال تحصیل تئاتر رفت و روزی در پشت صحنه زیباترین بازیگر زن وقت را که یک یهودی به‌نام «حبیبه مسیکه» بود و عشاق فراوانی داشت و سرانجام یکی از آنها او را از سر غیرت آتش زد، در آغوش گرفت و چنانکه خود بعدها چندین بار در نطقهایش بازگو کرد، عاشقانه بوسید. تئاتر به بورقیبه قدرت کلام داد. جسارت را از شیخ عبدالعزیز الثعالبی متفکر و مبارز تونسی فرا گرفته بود. بورقیبه که زاده آغاز قرن بیستم (1903) بود در پی مبارزه‌ای جانانه سرانجام کشورش را به استقلال رساند و تا روزی که وزیر کشور و همه کاره دولتش ژنرال زین العابدین بن علی با این زمینه که مجاهد اکبر پیر شده و عقل درست و حسابی ندارد، برکنارش کرد و محترمانه او را به زادگاهش در جزیره موناستیر فرستاد، مشغول ساختن کشوری بود که حالا دو دهه پس از استبداد و فساد بن علی و ایل و تبارش، اسلامی‌های همیشه مخالف را سر طاس قدرت نشانده است اما ریاست جمهوری را به یکی از فرزندان بورقیبه سپرده که مؤمنانه مثل مجاهد اکبر به جدائی دین از حکومت اعتقاد دارد. بورقیبه بسیار دلبسته مصطفی کمال آتاتورک بود مثل رضا شاه، اما گاهی از لائیسیته افراطی آتاتورک انتقاد می‌کرد. «آتاتورک خیلی تند رفت، نگاه کنید هنوز لچک به سرها و ریشوها در ترکیه تعدادشان بیش از بی‌حیاها و افندی‌ها ـ اروپائی‌ منظرها ـ بیشتر است. بگذارید مردم با خدا و پیغمبرشان حال کنند اما اگر ملاها خواستند نظم جامعه را به هم بزنند باید دمشان را گرفت و به پایه منبر زنجیر کرد. جالب اینکه بورقیبه که قرآن را از حفظ داشت و در سالهای خردی در مکتبخانه قرآن و علوم دینی را آموخته بود روزی هنگام اعطای شهادتنامه دانشگاهی به عده‌ای از فارغ التحصیلان، با یک دانشجوی ریشو روبرو شد که از نوع سخن گفتنش پیدا بود از سرسپردگان اخوان المسلمین است. بورقیبه در مقابل دوربین تلویزیون، بخشی از سوره آل عمران را خواند و از جوان ریشو خواست آیات بعدی را قرائت کند. پسرک دست و پای خود را گم کرد و زبانش بند آمد. بورقیبه رندانه سوره نسا را از آیه چهارم خواند و به جوان گفت آیه پنجم را قرائت کند. باز هم جوان از پاسخ گفتن درماند. این بار بورقیبه گفت جوان، از فردا ریشت را می‌زنی و دنبال زندگی می‌روی، فرصت قرآن حفظ کردن را در سالهای پیری هم داری، امروز باید در ساختن کشورت مشارکت کنی و این بالاترین عبادت است. راستی آیا ما هم خواهیم توانست روزی چنان حسونه مصباحی، اگر اوراقی را در باب آن پدر و پسر، و سید روح الله خمینی و... می‌نویسیم، شرط انصاف را رعایت کنیم؟ آیا روزی می‌رسد که استخوانهای پدر و پسر نیز در کنار استخوانهای سید روح الله در خاک میهن قرار گیرد و همانطور که امروز در مصر مردم هم از مزار فاروق و فؤاد دیدن می‌کنند و هم از آرامگاه ناصر و سادات، در عراق از مزار فیصل دوم مردم با احترام دیدار می‌کنند و در تونس خوابگاه ابدی مجاهد اکبر، مورد بازدید هزاران جوانی قرار می‌گیرد که یا روزگار بورقیبه را ندیده‌اند و یا خاطره‌ای از آن به یاد ندارند، ما نیز بتوانیم فارغ از قید و بند ایدئولوژی و عینک قضاوتهای پیشاپیش، بر گور آنان تأمل کنیم و نیک آنها را نیز در بدشان به یاد آوریم؟ و دیگر در تاریخمان، با بولدوزر به جان قبر مردانی نیفتیم که اگر بیشتر از ما به وطنمان عشق نداشته‌اند بدون شک عشقشان کمتر از ما نبوده است.

شنبه 21 تا دوشنبه 23 ژانویه
قصه گلشیفته و غیرت‌الله خانهای وطنی
دخترک، معصومانه با اندوهی که از «م ـ مثل مادر» در چشمهایش خانه گرفت در میان تصاویر زنان و مردانی که پیراهن از تن بر می‌کنند به من و تو نگاه می‌کند.
در برهنگی‌اش هرگز فرو افتادن پرده حیا را نمی‌‌بینی، انگار آن زندانی است که پس از روزهای سخت کهریزک حالا آمده است تا ظلم و جنایت استبداد را فریاد کند. تابلوهای داوینچی را به یادم می‌آورد. فرشتگان برهنه که زیبائی را در هیأت خدائیش در دیدگانت می‌نشانند. رگهای گردن غیرت‌الله خانهای وطنی سیخ شده است.
روز جمعه در برنامه تفسیر خبر صدای آمریکا در برابر حملات ناجوانمردانه که علیه هنرمند ارزنده سینمای ایران و جهان گلشیفته فراهانی فرزند هنرمند سرشناس تئاتر و سینما و رادیو تلویزیون، بهزاد فراهانی (که می‌دانم تا چه حد خود و همسرش تحت فشار و ملامت غیرت‌الله‌ خانهای رسمی و غیررسمی هستند) آغاز شده است به دفاع از او بر می‌خیزم. سایتهای ذوب شده در ولایت سید علی آقا بلافاصله پاسخ مرا می‌دهند. به یکی از این پاسخ‌ها که در «جام نیوز» و سه چهار سایت دیگر آمده توجه کنید.

«نوری‌ زاده شیفته گلشیفته شده است!
به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، شبکه «صدای آمریکا» جمعه 20ژانویه (30دی) در برنامه «تفسیر خبر» به موضوع پخش عکس برهنه یک بازیگر خارج نشین ایرانی پرداخت. بیژن فرهودی مجری برنامه تفسیر خبر از نوری‌زاده می‌پرسد: «در این هفته پخش عکس نیمه برهنه گلشیفته فراهانی توسط یک سایت و نشریه فرانسوی به نام «مادام فیگارو» جنجال به راه انداخت. آقای نوری‌زاده، عده‌ای معتقدند که گلشیفته تابوشکنی کرده و بعضی می‌گویند خلاف عفت عمومی این کار را انجام داد.»
نوری‌زاده می‌گوید: «من درود می‌فرستم به او، درود به بهزاد پدر او و مادر او که چنین دختری تربیت کردند. اصلا در این تصویر ذره‌ای چیزی که پورنوگرافی تلقی شود نیست، زیبایی و معصومیت آن چهره(!) فریاد زن ایرانی است(!!!) و تابوشکنی‌اش عالی است.»
برخلاف نظر دکتر نوری‌زاده که کارشناسی کرده و این حرکت زشت را که در بدوی‌ترین جوامع انسانی و بی‌فرهنگ‌ترین اجتماعات بشری نوعی هنجارشکنی تلقی می‌کنند، فریاد زن ایرانی می‌داند، ذکر دو نکته ضروری به نظر می‌رسد: اولا درست برعکس آن چه که دکتر نوری‌زاده درباره خانواده این بازیگر اظهار داشت بهزاد فراهانی در مصاحبه با برخی سایت‌ها مدعی شد این عکس متعلق به دختر او نیست بلکه فتوشاپ است و دخترش اهل چنین مسائلی نیست. مطلب دوم به برداشت‌ها و کلمات به کار برده شده توسط نوری‌زاده است که این عمل را دارای جنبه پورنو نمی‌داند، حمل بر زیبایی و معصومیت و در نهایت فریاد زن ایرانی و یک تابوشکنی عالی ذکر کرد، باید پرسید که اگر این تصویر از نظر او عادی و دارای معصومیت است چگونه آن را تابوشکنی می‌خواند؟
به نظر می‌رسد آقای نوری‌زاده و مابقی کارشناسان شبکه‌های ماهواره‌ای بنای خود را بر مخالف‌خوانی با آنچه در داخل ایران می‌گذرد گذاشته‌اند و اصلا کاری به موضوع ندارند. در حالی که به غیر از عده‌ای مریض سیاسی و فرهنگی که از این حرکت استقبال کرده‌اند اکثر رسانه‌ها و صاحب‌نظران حتی پدر و مادر این بازیگر با این حرکت قبیح مخالفت کرده‌اند و آقای نوری‌زاده کماکان اصرار به مخالف خوانی دارد.»

نامه اوباما به خامنه‌ای
ایرج ادیب‌زاده، همکار قدیم و ندیم در رادیو تلویزیون با من گفتگوئی داشت برای رادیو زمانه درباره نامه اخیر اوباما به خامنه‌ای و مداخلات رژیم در سوریه، بخشی از این گفتگو را که درباره نامه محرمانه رئیس جمهوری آمریکا به نایب امام زمان است می‌خوانید. در واقع پیامدهای وصول این نامه آنقدر آشکار است که می‌توان آثار وحشت و نگرانی شدید را در کلام و اطوار اهل ولایت فقیه به خوبی مشاهده کرد. به ادیب‌زاده گفتم:
این اولین ‏باری نیست که آقای باراک اوباما نامه‌ای برای آقای خامنه‌ای می‌نویسند. تقریباً دیگر برای آقای اوباما و دولت آمریکا آشکار شده است که تعامل با رؤسای جمهوری و مسئولان بلند‏پایه‏ جمهوری اسلامی ثمری ندارد. آن‏ کس که شعار «مرگ بر امریکا» و بستن در به روی آمریکایی‌ها اعلام می‌کند، سید علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی است.
آقای اوباما در آغاز روی کار آمدن، زمانی که دست دوستی به سوی جمهوری اسلامی دراز کرد، یا به عبارتی، از سیاست چماق و هویج، هویج را در برابر جمهوری اسلامی نهاد، نامه‌ای برای آقای خامنه‌ای نوشت. پاسخ آقای خامنه‌ای هیچ‏گاه آشکار نشد.
گو این‏که در پیوند با نامه‏ آقای اوباما، حرف‏هایی این‏جا و آن‏جا زده شده است که مبنای نامه تحبیب بود و آمادگی آمریکا برای گفت‌وگو. منتها شروطی داشت که مسئله‏ همکاری دو کشور در عراق، افغانستان، مسائل خاورمیانه، دست برداشتن ایران از معارضه با صلح خاورمیانه و پرونده‏ اتمی را در بر می‌گرفت.
نامه‏ دوم آقای اوباما که زمان آن بسیار نامناسب بود، در اوج جنبش سبز ارسال شد. این نامه که باز هیچ‏گاه محتوای کامل آن آشکار نشد، بسیار بر جنبش سبز گران آمد.
یادم هست شعاری در آن وقت مطرح شد که اگر این‏بار مردم مرگ بر آمریکا بگویند، این مردم ایران و توده‏ مردم هستند که این شعار را خواهند داد. آقای اوباما سعی کرد انعکاس غیر مطلوب و منفی نامه‏اش را در بین ایرانیان کمی تعدیل کند. البته بعد خانم کلینتون به میدان آمد و با مواضع روشن و آشکار علیه جمهوری اسلامی، از بار منفی این نامه کاست.
نامه‏ سوم، در شرایطی نوشته شده است که از یک طرف، مجازات‏ها در بالاترین شدت‏ آن اعمال می‏شود، جمهوری اسلامی در موقعیتی بسیار ضعیف قرار گرفته است و درست شبیه کسی که در کنجی قرارش داده‏اند، با فریاد و نعره و شعار، می‏خواهد بگوید که قدرتمند است.
غسان شربل، سردبیر «الحیات» در مقاله‏ای جمهوری اسلامی را به بوکسوری تشبیه کرد که در گوشه‏ رینگ می‏داند که بازی را باخته است و وضع بسیار بدی دارد و فقط عربده می‏کشد تا شاید حریف مقداری از عربده‏ کشی‏هایش بترسد. همین حالت را جمهوری اسلامی دارد.
در این نامه، آقای اوباما سیاست چماق و هویج را اعمال کرده است. به این معنا که به جمهوری اسلامی اخطار کرده است که هرنوع اقدامی برای اخلال در کشتیرانی بین‌المللی در تنگه‏ هرمز، جمهوری اسلامی را با عواقب بسیار خطرناکی روبه‌رو خواهد کرد. به معنای دیگر، در آن پاره‏ اول، به نوعی اعلان جنگ به جمهوری اسلامی داده است اگر، دست از پا خطا کند و بخواهد در خلیج فارس دست به ماجراجویی بزند، اما همان‏طوری که شیوه‏ ایشان است و در همان پیام نوروزی ایشان در دو سال پیش دیدیم، بلافاصله صحبت از آن می‏کند که اگر جمهوری اسلامی در سیاست‏هایش تعدیل ایجاد کند و دست از این نوع سیاست‏های رادیکال بردارد، درها به روی او باز خواهد شد و آمریکا این آمادگی را دارد که با گفت‌وگو‌های مستقیم، درباره‏ همه‏ مشکلاتی که بین دو کشور وجود دارد، مذاکره کند.
این‏که در جمهوری اسلامی سردرگمی می‌بینید و هرکس به‏ نوعی این نامه را تعبیر و تفسیر می‌کند، علتش آن است که اولاً اصل نامه در جایی اعلام نشده است و شاید فقط چند تن از مشاوران آقای خامنه‌ای، مانند آقای ولایتی، از محتوای کامل نامه باخبر باشند. حتی این‏ بار کسانی مانند آقای رفسنجانی دیگر طرف مشورت نیستند. احتمالاً آقایان حداد عادل، ولایتی، اصغر حجازی و تا حدی آقای لاریجانی مورد مشورت قرار گرفته باشند.
باز اما به نظر من، جمهوری اسلامی قادر به دادن پاسخ به این نامه نیست. برای این‏که برای آقای خامنه‌ای «مرگ بر آمریکا» یعنی زندگی، یعنی ادامه یافتن، یعنی بقا و او یکی دو نوبت به تلویح و تصریح گفته است: روزی که سفارت آمریکا در ایران باز شود، ما باید بارها را ببندیم و برویم. آقای خامنه‌ای می‌داند که باز شدن سفارت آمریکا در ایران، تا زمانی که او زندگی می‏کند، امکان ‏پذیر نیست.
در عین حال، آمریکایی‌ها هم حاضر به گفت‌وگو‌های بیهوده‏ گذشته نیستند. الان خیلی صریح و روشن از جمهوری اسلامی تعهد می‏خواهند و طبیعی است آقای خامنه‏ای چنین تعهدی نمی‏تواند بدهد. تلاش‌های احمدی‌نژاد هم برای گشودن باب گفت‌وگو‌ با آمریکا، مانند تلاش‏های خاتمی، به بن‏بست برخورده است. بنابراین بخش اول این نامه که کشورهای دوست و متحد آمریکا در منطقه‏ خلیج فارس را راضی کرده، با بخش دوم‏ آن، در عمل نوعی ایجاد شک و تردید کرده است که مبادا آمریکا بخواهد باز در پس پرده دست به سازشی با جمهوری اسلامی بزند. گمان می‌کنم، اسرائیلی‌ها و کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات، از این نوع نامه‌بازی‌های آقای اوباما خوشحال نیستند.

January 27, 2012 03:40 PM

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

پنجشنبه ۲۶/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

چهارشنبه ۲۵/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

سه شنبه ۲۴/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file

راديو فرانسه


Radio_France_Farsi_1.jpg
رحمت قاسمبگلو
عراق ازکشورهای همسایه می خواهد درامور داخلی این کشوردخالت نکنند
irak.jpg

به گزارش برخی منابع خبری، با خروج آخرین نفرات ارتش آمریکا از عراق، بحران سیاسی این کشوررا دربرگرفته است که حاصل آن افزایش چشم گیر سوءقصد های تروریستی از یک سو و خروج احزاب ازتعامل سیاسی با دولت نوری المالکی بوده است.
دربیانیه ای با عنوان «بیانیه مطبوعاتی وزارت امورخارجه عراق» که روزیک شنبه (بیست ودوم ژانویه) روی سایت وزارت امور خارجه قرار گرفت، به رفتاروموضع گیری های کشورهای همسایه عراق انتقاد شده است...
دریک گفت و گوی تلفنی با دکترعلی رضا نوری زاده روزنامه نگاردرلندن، درآغاز درباره دامنه وهدف های این رقابت های استرتژیک پرسیدم، گوش کنید......


بیاینه می گوید: با آغاز روند خروج نیروهای آمریکائی درپایان سال گذشته وگام هائی که عراق برای ایفای نقش خود درمنطقه و جهان و بالا بردن توانایی های خود برای مقابله با تروریسم برداشته، اظهارات مقامات کشورهای همسایه نشانگر تمایل آنها برای دخالت درامورداخلی عراق بوده و نیز بی احترامی به دولت منتخب این کشورازسوی مردم عراق می باشد.

گزارش ها و تحلیل های بسیاری درهفته های اخیرحکایت ازآن دارد که با سپرده شدن کامل اداره امور عراق به دولت شیعۀ نورالمالکی ازسوی آمریکا، این کشور به صحنه ای کش مکش دیپلمایک شدید میان ایران شیعه ازیک سو و ترکیۀ سنی ازسوی دیگر شده است؛ برخی از جناح های سنی عراق نیز روی حمایت عربستان سعودی حساب بازکرده اند.



January 24, 2012 08:22 PM

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

دوشنبه ۲۳/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file

یاد یاران - روز آنلاین


ایرج گرگین ، آنگونه که من شناختمش

gorgin.jpg

گفت و گو ی محمد صفریان با علی رضا نوری زاده به بهانه ی خاموشی ایرج گرگین

گرگین و مکتبی تازه در مدرسه ی مطبوعات...
در صفحه ی " یاد یاران " این هفته، از " ایرج گرگین " و خاطرات روزهای دور و نزدیک این چهری مطبوعاتی گفته ایم. هم اویی که برای چند نسل اخیر روزنامه نگاری ایران، همواره الگویی از ابتکار و تلاش و باور درست بوده است. در راه مرور گذشته ها، در لندن همکلام " علی رضا نوری زاده " شدیم... او که سالهای زیادی دوشادوش ایرج گرگین به کار رادیویی و مطبوعاتی پرداخته، بر این باور است که نوآوری های گرگین و گشودن پای مباحث روشنفکری به رادیو که توسط او باب شد، سنتی در عرصه ی رادیو و تلویزیون ایران به وجود آورد که برای همیشه با یاد و خاطره ی او همراه خواهد بود... شرح این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید...


آقای نوری زاده، برای آغاز گفت و گو لطفاً از ایرج گرگین بگویید و سابقه ی آشنایی تان با او...
می خواهم در آغاز کلام این نکته را یادآوری کنم و آن اینکه ما یک شخصیتی را از دست دادیم که معمولا اینگونه آدم ها جایگزینی ندارند. من اگر بخواهم در تمام تاریخ رادیو و تلویزیون ایران، پنج نفر را به عنوان تاثیرگذارترین افراد این عرصه انتخاب کنم، بی شک ایرج گرگین یکی از آنهاست.

ابداعاتش یک چیز بی نظیر بود. یعنی می توانست هر لحظه بیاید و در کارش انقلابی ایجاد کند، کمااینکه بارها و بارها این کار را انجام داد و موفق شد. بگذارید از آغاز آشنایی با ایرج گرگین بگویم...

سالهای آغازین دهه ی چهل، رادیویی داشتیم ما در آن زمان به نام " رادیو تهران "، که اساساً به وجود آمدنش مدیون تلاش ها و ابتکارات ایرج گرگین بود. در آن زمان " رادیو ایران " یک رادیوی عام بود، اما رادیو تهران یک رادیوی فرهنگی بود و خیلی برنامه های خاص داشت. چیزهایی که از سطح فهم عام بسیار بالاتر بود و نخبگان را پای رادیو می نشاند. موسیقی کلاسیک، مباحث روز ادبیات جهان و موسیقی متفاوت ایرانی...

آنوقت ها بیژن مفید با همکاری گرگین کاری در رادیو تهران داشت که بعداز ظهر های جمعه پخش می شد. او در آن برنامه یکی از آثار مهم ادبیات جهان را برای شنوندگان می خواند. این نمایش یک سری بازیگرانی هم داشت تا جایی که من یادم می آید، فهمیمه راستگار بود؛ جمیله شیخی بود، نیکو خردمند، خود بیژن مفید و مرتضی عقیلی و دیگران... آنوقت ها ما در کلاس ده با مرتضی همکلاس بودیم. او بعد از مدرسه می رفت و در رادیو کار می کرد...
و لابد شما هم اول بار در همین برنامه های رادیویی با ایرج گرگین آشنا شدید...
بله. اولین بار در یکی از برنامه های رادیو او را دیدم. یکی از همین نقش های به قول معروف فرعی به من رسیده بود. اما همکاری جدی ما زمانی شکل گرفت که پروژه ی رادیو و تلویزیون دو می خواست کلید بخورد. در آن زمان رادیو به دو شبکه ی اساسی تقسیم شد. شبکه ی دو قرار بود برنامه های فرهنگی بیشتری داشته باشد و با خواص ارتباط برقرار کند. مدیر شبکه ی دو هم ایرج گرگین بود. یک روزی " هوشنگ قانعی " که تهییه کننده بود آمد و گفت ما می خواهیم برنامه های شبکه ی دوم را راه بیاندازیم، گفت من با ایرج صحبت کرده ام و او بسیار مایل است که تو هم بیایی و آنجا کار کنی. من رفتم و با ایرج گرگین صحبت کردم. هم آنجا هم طرح برنامه ی صبح به خیر ایران و عصرانه با رادیو دو ریخته شد. بنا شد تا آقایان سعید قائم مقامی و اسماعیل میرفخرایی اجرا کننده های برنامه باشند و من هم نویسنده ی همزمان هر دو برنامه... خب این ترکیب همزمان نویسنده و گوینده برای اولین بار بود که در برنامه های رادیو ایران انجام می شد. یعنی من می رفتم و در کنار گوینده می نشستم و در همان حال و هوا می نوشتم.

یعنی پیشتر چنین چیزی در رادیوی ایران سابقه نداشت؟
نه خیر اصلاً چنین چیزی وجود نداشت. اینها همه از ابتکارات آقای گرگین بود. چیزهای دیگر هم بود، شما فکر کنید که ما در آن زمان صدای مردم را پخش می کردیم. خب در آن دوره این موضوع خیلی مهم بود. اینها هم با حمایت های مرحوم جعفریان و ایستادگی گرگین صورت گرفت.

آخرین باری که در رادیوی ملی برنامه اجرا کردید چه زمانی بود؟ در خاطرتان هست؟
آخرین بار که من نشستم و نوشتم شبی بود که تهران را آتش زدند. یعنی همین گیر و دار انقلاب بود. من خودم رفتم و شخصا برنامه را اجرا کردم. شبش هم حکومت نظامی ما را دستگیر کرد. در حالی که من در آن برنامه مردم را از آتش زدن و نابود کردن شهر و سرزمینمان بر حذر می داشتم اما خب باز هم اینها آمدند و ما را گرفتند. و بعد هم که دوران انقلاب و کوچ اجباری بسیاری از اهل قلم... ایرج گرگین هم در همان سالهای اول انقلاب جلای وطن کرد، درست است؟

بله. انقلاب شد و ما همه آمدیم بیرون. ایرج رفت در آمریکا و آنجا یک رادیوی کوچک را مدیریت می کرد. رادیو امید. چند بار هم در آمریکا همدیگر را دیدیم. یک مصاحبه ی مفصل هم در همین رادیو امید با من ترتیب داد. سالهای کاری اش همین طور ادامه داشت تا به رادیو اروپای آزاد آمد و مجالی شد که دیگر بار با هم همکاری کنیم. آنوقت ها به عنوان کارشناس سیاسی با این رادیو همکاری می کردم.

دیگر باری که با او همراه شدم، زمانی بود که او در مقام مدیر رادیو فردا به نیویورک آمده بود. دوره ی خاتمی بود آنزمان و خاتمی آمده بود نیویورک تا در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند. آنجا رفتیم و با خاتمی گفت و گو کردیم و سه روز تمام با هم بودیم...

بسیاری بر این باورند که سنگ بنا و هیات اولیه ی رادیو فردا، حاصل تلاش های ایرج گرگین است، شما با این نظریه موافقید؟
بدون شک. گرگین نقش اساسی داشت آنجا. خیلی از ابتکارات او در موفقیت این رادیو موثر بود. بسیاری از برنامه های امروزی این رادیو نیز از جمله ی برنامه هایی ست که در زمان گرگین راه اندازی شدند. البته بعدها مدیران موفق دیگری هم آمدند ولی گرگین اثر خودش را در تمام برنامه های امروزین رادیو و تلویزیون گذاشته است... از شیوه ی مستند سازی مطبوعاتی بگیر تا حتی همین برنامه های سادی خبری. اساساً گرگین در خبر و تفسیر خبر مکتب تازه ای را بنیان گذارد که با مکاتب قبلی تفاوت بسیار داشت.

می شود کمی بیشتر در این باره توضیح بدهید، " تفاوت "، یعنی چه تفاوتهایی؟
ببینید، نگاه قبلی نگاه کلاسیک به خبر بود. یعنی تند و تند خبر را گفتن. مسلط بودن و قدرتمند بودن در هنگام قرائت خبر. نگاه گرگین یک مقدار شاعرانه تر بود یا یک مقدار شیکتر حتی شاید بتوان گفت. در مکتب او واژگان با حوصله ی بیشتری انتخاب می شدند و کاراکتر و شخصیت گوینده ی خبر نیز مورد توجه واقع می شد. او در انتخاب گوینده های خبر بسیار دقت می کرد. حتی می خواهم بگویم از نظر صدا نیز تفاوت هایی بود. بیشتر صدا ها قاطع و بلند و سریع بود، گرگین اما صدای مخملین و تاثیرگذار و آرام را ترجیح می داد. یعنی گرگین علاوه بر کارهای فرهنگی اش در مدرسه ی خبر نیز صاحب مکتب و شیوه ی شخصی خود بود.

در مجموع می توانم اینطور بگویم که او برای اولین بار در ایران، خبر را با تفسیر و تحلیل و گزارش خبری و گزارش خبرنگار میکس کرد و این در تلویزیون بسیار مهم بود. به همین خاطر هم تلویزیون ملی ما در آن زمان از تمام تلویزیون های دیگر منطقه جلوتر بود چون هم کارش مدرن بود و هم در کشورهای مختلف دنیا نماینده و خبرنگار داشت؛ یعنی شیوه ی کاری اش چیزی از تلویزیون های صاحب نام دنیا کم نداشت.

برای سوال آخر می خواستم از سالهای اول انقلاب بگویم و دلیل عدم همکاری گرگین با رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی... به نظر شما این اتفاق خواست گرگین بود یا خواست حکومت؟
نه...؛ ببینید گرگین به طور کلی یک روشنفکر بود و نگاهی که به تحولات داشت خیلی منفی نبود اما به هر حال طبیعی بود که گرگین با اینها به جایی نرسد و نتواند با اینها همکاری کند. گرگین وقتی انقلاب شد کنار بود هر گز هم نرفت با اینها کار کند. در آن آغاز بسیاری از بچه های جبهه ی ملی و دیگرانی که وارد حکومت شده بودند از گرگین و شیوه ی کاری او خوش شان می آمد و به او احترام می گذاتشتند. اما طبیعتا آن فضا، فضای گرگین نبود. گرگین فضای تظاهر و ریا و ریش و نماز ظهر و اینها را تاب نمی آورد. آدم بسیار شیک و مدرنی بود و با اینها سازگاری نداشت. ولی در دوران آقای خاتمی، گرگین امیدواری هایی پیدا کرده بود که ایران به تحول و جایگاه بهتری برسد اما متاسفانه این هم آرزویی بود که تحقق پیدا نکرد.


--------------------------------------------------------------------------------

January 23, 2012 03:31 AM

نامه اوباما به خامنه‌ای؛ تهدید یا دعوت به سازش؟


zamaneh-1.gif

در گفت‌وگو با علیرضا نوری‌زاده
ایرج ادیب‌زاده

TASVIR KHAMENEHIE.bmp

در حالی که هنوز دولت آمریکا، به شکل رسمی، محتوای نامه‌ای را که باراک اوباما برای آیت‌الله سید علی خامنه‌ای فرستاده اعلام نکرده، دیدگاه‌‏های مختلفی در این‏ زمینه در ایران مطرح شده است. ازجمله علی مطهری، نماینده مجلس گفته است که قسمت اول نامه از موضع تهدید نوشته شده و قسمت دوم از موضع دوستی و مذاکره‏ مستقیم. در گفت‌وگو با علیرضا نوری‌زاده،روزنامه‌نگار، نویسنده و کارشناس سیاسی در لندن، از او ‏پرسیده‌ایم: با وجود این‏که باراک اوباما هفته‏ گذشته تحریم صنعت نفت و بانک مرکزی ایران را امضا کرده، این نامه چرا در چنین زمانی ارسال شده است؟ ...

Download file


علیرضا نوری‏زاده: این اولین ‏باری نیست که آقای بارک اوباما نامه‌ای برای آقای خامنه‌ای می‌نویسند. تقریباً دیگر برای آقای اوباما و دولت آمریکا آشکار شده است که تعامل با رؤسای جمهوری و مسئولان بلند‏پایه‏ جمهوری اسلامی ثمری ندارد. آن‏ کس که شعار "مرگ بر امریکا" و بستن در به روی آمریکایی‌ها اعمال می‌کند، سید علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی است.
آقای اوباما در آغاز روی کار آمدن، زمانی که دست دوستی به سوی جمهوری اسلامی دراز کرد، یا به عبارتی، از سیاست چماق و هویج، هویج را در برابر جمهوری اسلامی نهاد، نامه‌ای برای آقای خامنه‌ای نوشت. پاسخ آقای خامنه‌ای هیچ‏گاه آشکار نشد.
گو این‏که در پیوند با نامه‏ آقای اوباما، حرف‏هایی این‏جا و آن‏جا زده شده است که مبنای نامه تحبیب بود و آمادگی آمریکا برای گفت‌وگو. منتها شروطی داشت که مسئله‏ همکاری دو کشور در عراق، افغانستان، مسائل خاورمیانه، دست برداشتن ایران از معارضه با صلح خاورمیانه و پرونده‏ اتمی را در بر می‌گرفت.
نامه‏ دوم آقای اوباما که زمان آن بسیار نامناسب بود، در اوج جنبش سبز ارسال شد. این نامه که باز هیچ‏گاه محتوای کامل آن آشکار نشد، بسیار بر جنبش سبز گران آمد.
یادم هست شعاری در آن وقت مطرح شد که اگر این‏بار مردم مرگ بر آمریکا بگویند، این مردم ایران و توده‏ مردم هستند که این شعار را خواهند داد. آقای اوباما سعی کرد انعکاس غیر مطلوب و منفی نامه‏اش را در بین ایرانیان کمی تعدیل کند. البته بعد خانم کلینتون به میدان آمد و با مواضع روشن و آشکار علیه جمهوری اسلامی، از بار منفی این نامه کاست.
نامه‏ سوم، در شرایطی نوشته شده است که از یک طرف، مجازات‏ها در بالاترین شدت‏ آن اعمال می‏شود، جمهوری اسلامی در موقعیتی بسیار ضعیف قرار گرفته است و درست شبیه کسی که در کنجی قرارش داده‏اند، با فریاد و نعره و شعار، می‏خواهد بگوید که قدرتمند است. غسان شربل، سردبیر "الحیات" در مقاله‏ای جمهوری اسلامی را به بوکسوری تشبیه کرد که در گوشه‏ رینگ می‏داند که بازی را باخته است و وضع بسیار بدی دارد و فقط عربده می‏کشد تا شاید حریف مقداری از عربده‏ کشی‏هایش بترسد. همین حالت را جمهوری اسلامی دارد. در این نامه، آقای اوباما سیاست چماق و هویج را اعمال کرده است. به این معنا که به جمهوری اسلامی اخطار کرده است که هرنوع اقدامی برای اخلال در کشتیرانی بین‌المللی در تنگه‏ هرمز، جمهوری اسلامی را با عواقب بسیار خطرناکی روبه‌رو خواهد کرد. به معنای دیگر، در آن پاره‏ اول، به نوعی اعلان جنگ به جمهوری اسلامی داده است اگر، دست از پا خطا کند و بخواهد در خلیج فارس دست به ماجراجویی بزند، اما همان‏طوری که شیوه‏ ایشان است و در همان پیام نوروزی ایشان در دو سال پیش دیدیم، بلافاصله صحبت از آن می‏کند که اگر جمهوری اسلامی در سیاست‏هایش تعدیل ایجاد کند و دست از این نوع سیاست‏های رادیکال بردارد، درها به روی او باز خواهد شد و آمریکا این آمادگی را دارد که با گفت‌وگو‌های مستقیم، درباره‏ همه‏ مشکلاتی که بین دو کشور وجود دارد، گفت‌وگو‌ کند
این‏که در جمهوری اسلامی سردرگمی می‌بینید و هرکس به‏ نوعی این نامه را تعبیر و تفسیر می‌کند، علتش آن است که اولاً اصل نامه به جایی اعلام نشده است و شاید فقط چند تن از مشاوران آقای خامنه‌ای، مانند آقای ولایتی، از محتوای کامل نامه باخبر باشند. حتی این‏ بار کسانی مانند آقای رفسنجانی دیگر طرف مشورت نیستند. احتمالاً آقایان حداد عادل، ولایتی، اصغر حجازی و تا حدی آقای لاریجانی مورد مشورت قرار گرفته باشند.
باز اما به نظر من، جمهوری اسلامی قادر به دادن پاسخ به این نامه نیست. برای این‏که برای آقای خامنه‌ای "مرگ بر آمریکا" یعنی زندگی، یعنی ادامه یافتن، یعنی بقا و او یکی دو نوبت به تلویح و تصریح گفته است: روزی که سفارت آمریکا در ایران باز شود، ما باید بارها را ببندیم و برویم. آقای خامنه‌ای می‌داند که باز شدن سفارت آمریکا در ایران، تا زمانی که او زندگی می‏کند، امکان ‏پذیر نیست.
در این نامه، آقای اوباما سیاست چماق و هویج را اعمال کرده است. به این معنا که به جمهوری اسلامی اخطار کرده است که هرنوع اقدامی برای اخلال در کشتیرانی بین‌المللی در تنگه‏ هرمز، جمهوری اسلامی را با عواقب بسیار خطرناکی روبه‌رو خواهد کرد.
در عین حال، آمریکایی‌ها هم حاضر به گفت‌وگو‌ها یبیهوده‏ گذشته نیستند. الان خیلی صریح و روشن از جمهوری اسلامی تعهد می‏خواهند و طبیعی است آقای خامنه‏ای چنین تعهدی نمی‏تواند بدهد. تلاش‌های احمدی‌نژاد هم برای گشودن باب گفت‌وگو‌ با آمریکا، مانند تلاش‏های خاتمی، به بن‏بست خورده است. بنابراین بخش اول این نامه که کشورهای دوست و متحد آمریکا در منطقه‏ خلیج فارس را راضی کرده، با بخش دوم‏ آن، در عمل نوعی ایجاد شک و تردید کرده است که مبادا آمریکا بخواهد باز در پس پرده دست به سازشی با جمهوری اسلامی بزند. گمان می‌کنم، اسرائلیلی ها و کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات، از این نوع نامه‌بازی‌های آقای اوباما خوشحال نیستند. در این میان، دولت آمریکا محتوای نامه را به‏ طور رسمی فاش نکرده است، اما چرا با این‏که بسیاری از نمایندگان و افرادی که در اطراف آقای خامنه‏ای هستند، گفته‏اند که آمریکا به‏ نوعی درخواست مذاکره مستقیم کرده است، در ایران این نامه را منتشر نمی‌کند؟
اگر بخواهند آن نامه را منتشر کنند، بخش‏هایی از آن بسیار توهین‏ آمیز است و بخش‏هایی از آن نشان می‏دهد که بلوف جمهوری اسلامی توخالی است. این است که چنین نامه‌ای منتشر نخواهد شد. احتمالاً در آستانه‏ انتخابات، چند سطری از نامه را، طوری که بتوانند روی آن به ره‏بر داری سیاسی کنند، اعلام می‌کنند، ولی نه محتوای کامل نامه را. بنابراین من تصور می‌کنم که بازی با این نامه، شاید چند وقت دیگر هم ادامه پیدا کند، اما آمریکایی‏ها پاسخ‏شان را گرفته‏اند و گمان من این است که آمریکا تلاشی برای احیای آن‏چه در این نامه عنوان شده، نکند. سیاست‏ها روشن است. مجازات‏ها تشدید شده است و آمریکایی‌ها نتیجه مجازات‌ها را دارند می‌بینند.
بالا رفتن دلار و طلا با این وضع جنون‏ آمیز، رسیدن سکه به قیمت ۸۰۰هزار تومان، نشان‏ دهنده‏ یک اقتصاد بیمار و در حال ورشکستگی است. بنابراین آمریکا به نتیجه‏ کارش رسیده است و شاید در کاخ سفید، کسانی امیدوار باشند که جمهوری اسلامی وقتی به زانو بیافتد، گریزی جز گفت‌وگو پیدا نکند. من تصور نمی‌کنم چنین اتفاقی، تا زمانی که آقای خامنه‌ای سر کار است بیافتد.
در این میان، نقش جمهوری اسلامی در سوریه هم غربی‌ها را نگران کرده است و انگشت گذاشته‌اند روی نقش ایران در مسائلی که نزدیک به ۱۰ ماه است که در سوریه ادامه دارد. حتی اخوان‏ المسلمین سوریه پیشنهاد جمهوری اسلامی برای میانجی‏گری را رد کرده است. نظر شما درباره‏ نقش جمهوری اسلامی در سوریه چیست؟
اصولاً یکی از انتقادها و ایرادهای بزرگی که آمریکایی‏ها و متحدان اروپایی‏شان به جمهوری اسلامی می‌گیرنند، نقش مخرب‏اش در سوریه و عراق است. به این معنا که در عراق، طبیعتاً با این ماجراجویی و بازی آقای مالکی برای بیرون راندن شرکای سیاسی‏‏اش از قدرت، نقش بسیار ویرانگرانه‏ای است و می‏بینیم که امنیت را در عراق به‏هم ریخته است و اصولاً نظام سیاسی عراق در معرض خطر سرنگونی است. از سوی دیگر، در سوریه، جمهوری اسلامی تمام تخم‏ مرغ‏هایش را در سبد بشار اسد گذاشت و دست هم نمی‌کشد. هنوز شش‏ هزار کشته را نمی‌بینند و صحبت از توطئه‏ استکبار و صهیونیست‌ها می‌کنند.
در حالی‏که پایدارترین متحد رژیم بشار اسد اسراییل است. اسراییلی‏ها به‏هیچ‏روی نمی‏خواهند بشار سقوط کند. برای این‏که از سال ۱۹۷۳ تا امروز، پدر بشار اسد و بعد از او، بشار، با وجودی که بخشی از سوریه (جولان) در اشغال اسراییل است، اجازه نداده‏اند در مرزهای اسراییل با سوریه، یک گلوله در برود. بنابراین اسراییل می‏خواهد نظامی مانند سوریه باشد، شعار بدهد، ولی کاری نکند.
با این همه، به نظر من، عمر بشار به‏ سر آمده است. یعنی فضایی که در سوریه وجود دارد، آن‏چنان فضای پر‌کینه‌ای است که اگر بشار این وضع را ادامه بدهد، بدون تردید در سوریه جنگ داخلی صورت خواهد گرفت. الان هم نمادهایی از این جنگ را در "زبدانی"، "درعا" و در بعضی جاهای دیگر می‌بینیم. ارتش جدا شده‏ سوریه، در بعضی جاها کنترل کامل را به‏ دست به دست گرفته‌اند. بنابراین جمهوری اسلامی یک واسطه‏ بی‏طرف نیست که بتوان بر او تکیه کرد. اخوان‏ المسلمین جمهوری اسلامی را قبول ندارد و باور ندارد که جمهوری اسلامی می‏تواند میانجی خوبی باشد. چون جمهوری اسلامی است که سوریه را ترغیب و تشویق به کشتار می‏کند. در عین حال، در جایی مثل "شورای ملی سوریه"، به رهبری آقای برهان غلیون، اصلاً حاضر به مذاکره با جمهوری اسلامی نیستند و معتقدند این‏کار آب در هاون کوبیدن است. آمریکایی‏ها هم بر این نقش جمهوری اسلامی واقف هستند. همین چند روز پیش اعلام کردند که آقای قاسم سلیمانی، فرمانده‏ سپاه قدس، در رفت‌وآمد به سوریه است. گویی این خبر، خبر جدیدی نیست. ما می‌دانستیم، در این‏ زمینه نوشتیم و در جاهای دیگر گفته شد، ولی الان آمریکا اقرار به این مسئله می‌کند و نقش ویرانگر سپاه قدس را دارد عنوان می‌کند. بنابراین تصور می‏کنم یکی از مسائلی که آمریکایی‏ها به عنوان اقدامات جمهوری اسلامی در جهت اخلال، اولاً به روند بهار عربی و بعد سرکوبی مردم، مورد سئوال‏شان است، همین مداخلات رژیم ایران در سوریه است.

January 23, 2012 03:18 AM

تفسير خبر


New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

جمهوري ولايت فقيه ٬ حصار تنگتر ميشود .


Download file

پنجره اي رو به خانه پدري


shahyad-23.jpg

جمعه ۲۰/۰۱/۲۰۱۲

تصوير بخش يك:
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا: بخش نخست :
Download file

صدا: بخش دوم
Download file


تفسير خبر


Tafssir_Khabar.jpg

در برنامه امشب تفسير خبر٬ دكتر عليرضا نوري زاده٬ و دكتر محسن سازگارا به پرسشهاي بيژن فرهودي٬ در رابطه با متوقف شدن پخش تلويزيون پرس تي وي رژيم در بريتانيا ٬ اظهارات پرزيدنت اوباما در باره مجازاتها عليه ايران ٬ جلسه مهم اتحاديه اروپا ٬ جنجال برسر چاپ تصوير گلشيفته فراهاني در فيگارو و ....پاسخ دادند. ۲۰/۰۱/۲۰۱۲

لينك:
Download file

دانلود :
Download file

صدا :
Download file

زير ذره بين


zireh.bmp

ايران در هفته اي كه گذشت

Zarreh_Bin_20-01-2012.jpg

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با بازگشت رژيم از تهديد بستن تنگه ي هرمز٬ اظهارات علي اكبر صالحي در تركيه٬ تهديد كشورهاي حوزه خليج فارس از سوي رژيم جمهوري ولايت فقيه مبني بر عدم افزايش توليد نفت٬ ازايش بهاي طلا در ايران٬ رد صلاحيت نامزدهاي انتخابات مجلس٬ ... پاسخ ميدهد . ۲۰/۰۱/۲۰۱۲

Download file