
ويژه درخواست رسمي دولت خودگردان فلسطين از سازمان ملل متحد٬ جهت برسميت شناختن دولت فلسطين
جمعه ۲۳/۰۹/۲۰۱۱
تصوير
Download file

ويژه درخواست رسمي دولت خودگردان فلسطين از سازمان ملل متحد٬ جهت برسميت شناختن دولت فلسطين
جمعه ۲۳/۰۹/۲۰۱۱
تصوير
Download file

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در برنامه ويژه تفسير خبر پيرامون سفر احمدي نژاد به سازمان ملل و خطابه ابومازن و نتنياهو و بازتاب جهاني آنچه رئيس جمهوري ولي فقيه گفت و ... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۲۵/۰۹/۲۰۱۱
تصوير:
Download file
صدا:
Download file
لینک
Download file

توجه جامعه جهانی به فلسطین پس از نطق ابومازن
سراجالدین میردامادی
این روزها سخنرانی محمود عباس، رئیس حکومت خودگردان فلسطین و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل در مجمع عمومی سازمان ملل در کانون توجه رسانههای جهانی قرار دارد.
سخنرانی محمود عباس در سازمان ملل که با استقبال نمایندگان کشورها مواجه شد توجه جهانی را بیش از پیش به موضوع مناقشه اسرائیل و فلسطین جلب کرده است. این سخنرانی همراه با تحویل درخواست به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطینی به سازمان ملل بود؛ درخواستی که پیش از این با تهدید وتوی آمریکا در شورای امنیت روبهرو شده بود.
در گفتوگو با دکتر علیرضا نوریزاده، تحلیلگر سیاسی و کارشناس دنیای عرب و خاورمیانه از او پرسیدهام: ارزیابی شما از سخنرانی محمود عباس و تقدیم درخواست شناسایی دولت مستقل فلسطینی چیست؟
Download file
علیرضا نوریزاده: به سخنرانی محمود عباس باید از چند زاویه نگاه کرد: یکی از زاویه موضوع فلسطین و دولت فلسطین است. این مسئلهای است که بهقول آقای عباس (ابو مازن) باید دنیا به آن بپردازد. فلسطین آخرین سرزمین اشغال شده در دنیا است و فلسطینیها آخرین ملتی هستند که تحت سلطه یک دولت بیگانه قرار دارند.
از این نقطهنظر ابو مازن بسیار موفق بود. چون توانست برای دنیا کاملاً آشکار و روشن کند که آنچه آنها میخواهند یک مسئله قانونی است. همانطور که روزی اسراییل و یهودیها به سازمان ملل آمدند و تشکیل دولتشان از این طریق عملی شد، امروز هم بسیار طبیعی است که مردم فلسطین رو به جامعه بینالمللی آوردهاند و از آن میخواهند به این ظلم مستمر چند دههای پایان دهد.
مسئله دوم جنبه عاطفی سخنرانی او بود. از نظر عاطفی ابو مازن بسیار موفق بود. هرکسی که این نطق را تهیه کرده یا حتی اگر خودش نوشته، بسیار موفق عمل کرده است. چون جای جای این نطق توانست بر نمایندگان حاضر در آن جلسه تأثیر بگذارد. چه از نظر تشویقی که از وی کردند و چه از نظر عاطفی و آن تأثری که با شنیدن آن به همه دست داد. کافی بود نگاه کنید و ببینید که بسیاری از هیئتهای نمایندگیای که آنجا حضور داشتند، وقتی ابو مازن با اندوه از رنجهای مردم فلسطین گفت، متأثر شدند. گاهی که او صحبتهایی میکرد که نشان از یک آینده امیدوارکننده داشت، همه خوشحال میشدند.
ابو مازن به جهان اخطار کرد که اگر بخواهد با تندروی و بنیادگرایی مقابله کند، باید رفع این ظلم شود و تا این ظلم هست مجال برای سوءاستفاده از عواطف مردم فلسطین و مردم جهان عربستان بسیار زیاد است. سرانجام جنبه سوم سخنرانیاش این است که آیا ابو مازن تندروی کرد؟ آیا زودتر از آنچه باید پیشدستی کرد و موضوع رسیدگی به درخواست به رسمیت شناختن دولت فلسطین را طرح کرد؟
در اینجا هم باید گفت: به هیچوجه! ابو مازن در واقع راهی جز این نداشت. مرتب طرح صحبت از مذاکره که معنایی ندارد. مذاکره برای مذاکره هدف اسراییل است. در حالی که هدف ابو مازن مذاکره برای صلح است. بنابراین به اعتقاد من او اکنون توپ را رها کرده است در زمین نه فقط ایالات متحده، بلکه در زمین جامعه بینالمللی به اضافه اسراییل به این معنا که باید کاری کنید و تصمیمی بگیرید، وگرنه به انسانی مثل من که طالب صلح است و سابقه پنجاه سال مبارزه دارد، کسی نمیتواند ایراد بگیرد که فلسطین را فروخت. چنین آدمی را شما پیدا نخواهید کرد. بشتابید که بهترین شریکتان برای صلح زمان درازی ندارد و از این زمان استفاده کنید.
به نظر من ابو مازن بدینترتیب نگفت که همین فردا بروید و به این مسئله رسیدگی کنید و دولت من را به رسمیت بشناسید تا جلوی هر حرکتی را بگیرد. نه! به نظر من او با هوشمندی و درایت علیرغم فشارهای ایالات متحده و بعضی از کشورهای دیگر، با اتکای کاملی که به حمایت کلیه عربها بهویژه عربهای مقتدر مثل سعودیها و مصریها دارد، جلو رفت و این پیشنهاد را عنوان کرد. به نظر من حالا باید دید که اسراییلیها و ایالات متحده چه خواهند کرد و این گروه چهارگانه که بلافاصله با آنها مذاکره کردند، چه چیزی برای عرضه دارند.
در ادامه همان جلسه دیروز نخستوزیر اسراییل بنیامین نتانیاهو هم سخنرانی داشت. او روی مسئله اختلاف بین "فتح" و "حماس"، روش جنگی "حماس"، کمکهای جمهوری اسلامی به آنها و حملات موشکیای که صورت میگیرد، خیلی تأکید کرد. به نظر میرسید که آقای نتانیاهو از مدخل این موضوع خاص لحن صلحجویانه محمود عباس را به چالش میکشد. نظر شما در این زمینه چیست؟
ببینید اگر کسی آقای نتانیاهو را نمیشناخت، دست میزد که بهبه چه انسان مشتاق و صلحی در حال سخنرانی است. او از تاریخ گفت، از جغرافیا گفت، از اجدادش گفت و از این که واقعاً او مرتب پیشنهاد داده، مرتب امتیاز داده و در مقابل هیچ چیز نگرفته است. این فریب کامل بود. به این جهت که اولاً نتانیاهو در دوران نخستوزیری هرگز به ابو مازن کمک نکرده است. یعنی هرجا که ابو مازن نیاز به کمک داشته، نتانیاهو عکس آن عمل کرده است. مسئله بعد درباره این که ایشان اشاره میکرد که با امتیازاتی که داده، وضع اقتصادی فلسطینیها خوب شده است. باید بگویم: خیر! این به خاطر برنامههای آقای سلام فیاض بود. بهخاطر کمک جامعه بینالمللی بود. به خاطر کمک عربها بود. وگرنه آقای نتانیاهو یک گام هم برنداشت در جهت حمایت و کمک از ابو مازن؛ شریکی که آماده صلح است.
منتهی مسبب آنچه آقای نتانیاهو بهعنوان عدم همکاری یا خطر امنیتی انگشت بر آن میگذارد، خود اسراییل است. چه کسی غزه را بدون برنامهریزی و گفتوگو با دولت خودمختار تخلیه کرد؟ آقای شارون روزی که غزه را تخلیه کرد، کاملاً بر پایه پیشبینیهای دستگاه امنیتی اسراییل میدانست که "حماس" غزه را خواهد گرفت. در آن شرایط حماس خود را بهعنوان یک قهرمان نشان داد که غزه را آزاد کرده است.
اسراییلیها یکشبه و یکباره از غزه بیرون رفتند. در حالی که اگر این اقدام در هماهنگی با دولت خودمختار بود، کار به اینجا نمیرسید. دوم این که اگر دقت کنید، ابو مازن نسبت به عملکرد حماس خوشحال نیست، بلکه بسیارهم از آن انتقاد میکند. در تلاشهای اخیرش کوشش کرده است تا حماس را هم زیر پرچم صلح بیاورد، ولی اسراییلیها باز در این مورد هم به او کمک نکردهاند. حماس خواستار آزادی شماری از زندانیانش بود. اسراییل این کار را تمام و کمال انجام نداد.
بههرحال برای صلح دو طرف باید تصمیمهایی بگیرند که گاه دردناک است. آقای نتانیاهو دیروز از نگاه یک انسان صلحجو خود را ظاهر کرد، ولی ایشان تحت اسارت وزیر خارجهاش لیبرمن قادر به حرکت نیست، مگر این که در اسراییل یک دولت جدید تشکیل شود: "کادیما" و "لیکود" به اضافه افرادی از حزب کارگر یا احزاب کوچکی که خواستار صلح هستند. باراک مثلاً آدمی است که دنبال صلح است. اینها به نظر من باید در یک کابینه ائتلافی جمع شوند و برای ضمانت آینده فرزندان اسراییل و فرزندان فلسطین گامی بزرگ بردارند. دیروز من در سخنان آقای نتانیاهو بیشتر یک نمایش میدیدم و البته تلاش برای کم تاثیر کردن حرفهای ابو مازن.
در مقابل پیشنهاد به رسمیت شناختن کامل دولت مستقل فلسطین و مخالفت باراک اوباما و تهدید وتوی این پیشنهاد در شورای امنیت، نیکلای سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه پیشنهاد میانهای را ارائه کرد بهعنوان شناخت دولت فلسطین بهعنوان دولت ناظر. این پیشنهاد را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهنظر من احتمال دارد اگر مذاکرات صلح آغاز شود و فلسطینیها امیدی به دست بیاورند مبنی بر این که این مذاکرات منجر به تشکیل دولت فلسطین خواهد شد، هیچ بعید نیست که آن را بپذیرند. یعنی بعد از این گفتند که طرح در شورای امنیت مطرح شود و این احتمال وجود دارد که آن را بپذیرند. چون در شورای امنیت اگر آمریکا وتو کند، طرح به مجمع عمومی میرود و در آن صورت فلسطین حالتی را پیدا خواهد کرد مثل حالت واتیکان و این البته مورد نظر ابو مازن نیست. او میخواهد از حقوق کامل یک دولت برخوردار شود، اما حتی در آن صورت هم باز فلسطینیها قادر خواهند بود از ارگانهای سازمان ملل علیه اسراییل، مثلاً از دادگاه بینالمللی یا از سازمان حقوق بشر استفاده کنند. این است که همه اینها بستگی دارد که به چه شکلی مذاکرات دنبال شود.
الان در نیویورک شما جنب و جوش فوقالعادهای میبینید. ابو مازن و مسئله فلسطین در اینجا موضوع شماره یک رسانهها شده است. این خیلی جالب بود. امسال آقای احمدینژاد خیلی بدشانس بود. نمایشنامههایی که به صحنه آورده بود، مشتاقان زیادی پیدا نکرد. فلسطین و محمود عباس موفق شده بودند که توجه جامعه رسانهای را به خود جلب کنند.
بازهم میگویم: همه امیدوار هستند. نزدیکان آقای ابو مازن در حاشیه صحبتهای ایشان میگفتند که این احتمال خیلی زیاد وجود دارد که حال که ابو مازن جعبه جادویی را گشوده است، دیگران نیز متوجه آن شوند و کمک کنند و اجازه دهند که دولت فلسطین پس از اینهمه سال مصیبت هویت و استقلال خود را پیدا کند.

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در رابطه با سخنان احمدي نژاد٬ و محمود عباس در سازمان ملل متحد٬ ودرخواست رسمي آقاي عباس براي برسميت شناختن دولت فلسطين٬ و ... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۲۳/۰۹/۲۰۱۱
تصوير:
Download file
لينك :
Download file
صدا:
Download file

ايران و خاورميانه در هفته اي كه گذشت

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با آزادي دو شهروند آمريكائي٬ سفر احمدي نژاد به نيويورك٬ اختلاس ۳ هزار مليار تومان٬ درخواست محمود عباس براي رسميت شناختن دولت فلسطين٬ اوضاع در سوريه٬ و...٬ پاسخ ميدهد . ۲۳/۰۹/۲۰۱۱

گر معتبر شود ز خدا بیخبر شود!
سه شنبه 13 تا جمعه 16 سپتامبر
بعد از کار ماندگار جمشید برزگر مدیر برنامه فارسی رادیو بی.بی.سی و سایت فارسی این شبکه در تنظیم صفحات ویژهای در بیستمین سالروز ذبح اسلامی زنده یاد دکتر شاپور بختیار که تا امروز بهترین یادواره در بزرگداشت مردی بود که در احوالش گفته بود «یک لحظه بود اما چه بسیاری»، کاری که سایت رادیو فردا نیز در پی آن صفحاتی از سایت خود را به یادآوری و تحلیل شخصیت و افکار دکتر بختیار اختصاص داد، حالا با پروفایلی که درباره آیتالله خامنهای در بی.بی.سی عرضه شده است، به عنوان یک کار ماندگار و قابل تقدیر، زوایای چندی از شخصیت رهبر جمهوری اسلامی و زندگی خصوصی او مورد بررسی قرار گرفته است.
از آنجا که با آقای خامنهای و خانوادهاش از سالها پیش از انقلاب آشنا بودهام و روزی که ایشان به رهبری انتخاب شد در مقالهای در «روزگار نو» که بعداً در کتابی با عنوان این مقاله «از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه» منتشر شد، به آشنائیهای دیر و دور اشاره کردهام و سه سال پیش نیز به تفصیل در همین ستون و نیز در برنامه تلویزیونیام «پنجرهای رو به خانه پدری» شرح کامل از خانواده ایشان، فرزندان، عروسها، دامادها، اقوام همسر، اخوان و... آوردهام، پیش از آنکه مطالبی در همین زمینه و گاه با خطاهای فاحش منتشر و عرضه شود، قصد بازگوئی مطالبم را ندارم. اما چون پروفایل بی.بی.سی تماشاگران و خوانندگان بسیاری داشته و خواهد داشت چند نکتهای را که از قلم افتاده بود باز میگویم تا این پرونده کامل شود.
1 ـ آقای خامنهای در آن سالهای دیر و دور، هر گاه نام شیخ محمد خیابانی به میان میآمد، به دلائلی که بر من آشکار نیست میگفت دائی شهید، این سخن همه را به این گمان انداخته بود که شیخ دائی ایشان است در حالی که شیخ محمد داماد سید حسین جد پدری آقای خامنهای و یا به عبارتی شوهر عمه ایشان بود.
2 ـ ما نوادگان میرعلا هستیم، پسوند نام پدری من هم یک میرآبادی دارد، زادگاه جد بزرگ، میرعلائیها و میردامادیها (آنطور که مادر بزرگ مرحومه کوچک بیگم میرعلائی نقل میکرد) بنی اعمام بودند. ساداتی که در عصر شاه عباس جا و مکانی ویژه در کنار بهاء الدین جبل عاملی در میان اهل علم و جامعه داشتهاند. مادر آقای خامنهای دختر بیبی سکینه و سید هاشم نجف آبادی میردامادی است و ریشه یزدی و هم نجف آبادی دارد.
سراج میردامادی همکار نازنین در پاریس و آقا محسن ساکن زندان ولی فقیه از این طریق نسبت سببی با نایب امام زمان یافتهاند. جالب است در شجره نامه پدری، سید علی آقا را وصل کردهاند به امام کاظم و امام حسن و امام سجاد و خلاصه طباطبائی سوپرش کردهاند که ذرهای در ولایتش تردید نکنیم.
3 ـ مرحوم میرزا جواد تبریزی پدر رهبر (کسی ایشان را خامنهای صدا نمی زد، یا میرزا جواد خطابش میکردند یا میرزا و یا میرزا جواد تبریزی) آخوند درجه سهای بود (از نظر مقام علمی و جایگاه روحانی با بودن مرحوم حاج آقا حسن طباطبائی قمی و سید میلانی و والد معظم استاد عزیز دکتر مهدوی دامغانی مرحوم آیت الله دامغانی طاب ثراه٬ و این آخریها سید عبدالله شیرازی و...) میرزا جواد محصور در همان خانه 70 متری بود که به لطف یک بازاری خیّر پنجاه متر زمین مجاور خانه را به آن افزودند تا میرزای عیالوار صاحب سه تا اتاق شود. اوائل اتاقی در نزدیک در ورودی بود که میرزا از دیدارکنندگانش در آنجا استقبال میکرد. زیرزمینی هم بود نمور و تاریک که با رسیدن میهمان، اهل خانه ناچار به درونش میخزیدند. البته تا زمانی که خانه یک اتاقه بود.
4 ـ مادر رهبر بانوئی در آن عهد و آن فضا، فاضله و اهل شعر و سخن بود. گاه برای خانمهای آشنا فال حافظ میگرفت و یا قرآن میگشود. چهرهای بشاش و مهربان داشت و برخلاف زنان خانه مراجع پیچه و چادر کمری نداشت و چارقد ململ زیر چادر بر سر داشت. بسیار متدین بود اما خیلی تظاهر به زهد نمیکرد. مرحوم میرزا جواد از همسر اولش که به رحمت خدا رفته بود سه دختر داشت که یکیشان همان خانمی است که داستان یا علی گفتن سید علی آقا را هنگام تولد به روایت امام جمعه موقت قم و نماینده آقا جعل کرده بود.
این خواهران ده پانزده سال از فرزندان همسر دوم میرزا جواد بزرگتر بودند. میرزا چهار پسر و یک دختر از صبیه سید هاشم میردامادی داشت: محمد و علی و بدری و هادی و حسن. محمد که در دانشکده حقوق با دو سال فاصله ارشد ما بود از آغاز اهل عبا و عمامه نبود. با دختران در تریای دانشکده شوخ چشمی میکرد و گاهی نیز سری به سینما میزد و در نشستهای دانشجوئی، دریادل بود و نه به شنیدن نکته و جوکی روی ترش میکرد و نه از رِنگ و قر و آوازی روی و گوش بر میگرداند و میبست. آقا هادی هم که بعد از انقلاب چپ و تندرو بود و بعد در عهد خاتمی میانهرو و عاشق مواهب زندگی و ورزش تنیس٬ گاه هر روزه در کلوپ تنیس تاج سابق در خیابان پهلوی (ولی عصر) شد، حرف و سخنی با اخوی نداشت. حسن آقا هم که از آغاز دنبال درس و مدرسه و کاسبی رفت و دستار بر سر نگذاشت و در شرکت نفت عاقبت بخیر شد مثقالی هفت صنار با والد محترم و اخوی معزّز فرق داشت.
5 ـ آقای خامنهای به علت فقر بسیار، بیماری مزمن پدر، و عشق مفرط به مادر، هیچگاه نتوانست مثل یک طلبه واقعی در نجف و یا قم دوام بیاورد. میرفت چند ماهی میماند اینجا و آنجا سر دروسی حاضر میشد اما با رسیدن پیامی و شنیدن ناله مادر٬ شال و کلاه میکرد و به مشهد بازمیگشت. من در تمام آنچه خود آقای خامنهای از زندگی شخصیاش گفته (از جمله پاسخهایش به برنامه کودک صدا و سیما) و آنچه در داخل ایران با دستمال ابریشمی از کودکی و نوجوانی و دوران تلمذ و طلبگی ایشان نوشتهاند، حتی در یکجا ندیدم ذکری از مرحوم آیتالله حاج آقا حسن طباطبائی قمی به میان آمده باشد که آقای خامنهای دست راست و چپش را نزد ایشان از هم تمیز داد و این بیت حاج آقا حسن بود که شیخ عباس واعظ طبسی و مرحوم هاشمی نجاد (دائی محمدعلی ابطحی) و سید علی آقا٬ عتبه بوس آن بودند و شهریه میگرفتند و توی روضه فاطمیه و دهه اول عاشورا چای میدادند و تقسیمی میگرفتند.
(معمولاً آیتالله زاده حاج آقا محمود طباطبائی قمی برای مجالس روضه مقلدان ثروتمند پدرش در چهار گوشه ایران، روضه خوان و خطیب میفرستاد. و چون پدر نظر لطف به این سه طلبه مرید و مخلص داشت، معمولاً چربترین روضهها نصیب آنها میشد. از جمله روضهای در کرمان در خانه یکی از اعیان و متنفذین شهر که آقای خامنهای همه ساله به این روضه اعزام میشد و علاوه بر حقالمنبر٬ جیره خشکه یکساله نیز از کوکنار ناب کرمانی دریافت میکرد. روی همین سابقه بعد از نشستن بر کرسی رهبری خیلی از مضایقات که در عصر خمینی علیه حاج آقا حسن اعمال میشد، متوقف گردید و چند سال قبل نیز آیتالله زاده حاج آقا محمود در جریان سفر پدر به مکه، از لندن به ایشان پیوست و همراه او بعد از سالهای دوری از وطن به مشهد بازگشت. البته در آغاز چند هفتهای ایشان محترمانه بازداشت شد ولی بعد از رحلت پدر، با آنکه همه انتظار داشتند که سید علی آقا با آن روحیه کینه جو، برای وی مزاحمت ایجاد کند، معترض ایشان نشدند و امروز، حاج آقا محمود چراغ بیت مرجعیت خاندان قمی را در مشهد روشن نگاه داشته است.
6 ـ فرزندان آقای خامنهای چهار پسر و دو دختر همگی ازدواج کردهاند. گزارش بی.بی.سی، دو کوتاهی در این زمینه دارد.
سید مصطفی داماد آیتالله عزیز خوشوقت است که در قتلهای زنجیرهای شماری از قتلها با فتوای او صورت گرفت. از جمله قتل زنده یادان داریوش و پروانه فروهر، البته فتاوی دیگری نیز در مباح دانستن خون آنها از سوی محسنی اژهای و شخص علی فلاحیان صادر شده بود. محمد حسین خوشوقت مدیرکل سابق مطبوعات خارجی برادر زن مصطفی است. گو اینکه در بین علما شوهرخواهر را هم داماد میگویند مصطفی داماد عزیز خوشوقت است نه محمد حسین اخ الزوجه عزیزش.
سید مجتبی که معروف حضورتان هست و میدانید در عروسیاش با صبیه غلامعلی خان حداد عادل شمس وزیر سید علی آقا نایب امام زمان با پاسدارها نان و پنیر میل فرمودند و در چلوکباب میهمانان شریک نشدند. نسرین خانم خرازی دختر آیتالله سید محمد باقر خرازی و خواهر آقا صادق خرازی، عروس سوم آقا یعنی همسر مسعودخان است که در منزل، محسن آقا صدایش میزنند. و سرانجام میثم خان جوان خوش بر و رو ته تغاری دختر حاج آقا لولاچیان را گرفت و پدرزن عزیز دو سه ماه بعد، از یک تاجر درجه چهارم تبدیل به رئیس التجار شد. این را میگویند معامله نان و آب دار که غلامعلی خان حداد عادل را نیز به دولت و مکنت رساند.
دختران آقا که هر دو تحصیل کردهاند بشری خانم رشته زبان انگلیسی دانشگاه آزاد قم را تمام کرده و با این شرط که محمدجواد خان فرزند محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مخصوص و محرم اسرار نایب امام زمان، به سلک اهل علم درآید همسر وی شد. این محمد جوان همان کسی است که 60 میلیون دلار ملت را جهت خرید هواپیمای لوکس پسرعمومی سلطان بورونای برای رهبر، به جیب یک دلال سوری ریخت و مدتی مورد غضب بود.
هدی خانم دختر دوم آقا که نام همسرش در گزارش بی.بی.سی نیامده با آقازاده باقری کنی ازدواج کرده است. این آقای باقری هم داستان جالبی دارد. او که برادر مهدوی کنی است نظیر همه برادرانش نام فامیلی متفاوتی اختیار کرده است. او در آغاز معمم نبود و از راه تجارت و زمین بازی ثروت هنگفتی داشت. بعد معمم شد و در آغاز انقلاب، مهدوی کنی که رئیس کمیتهها شده بود عملاً مسئولیت را به اخوی واگذار کرد. او در محل مجلس شورای اسلامی مینشست. و خدا میداند از آنهمه اموال نقدی و غیرنقدی، تابلوها، قطعات آنتیک، فرشهای گران قیمت که از خانه بزرگان رژیم سلطنتی و اعیان و اشراف، وانت وانت به کمیته میآوردند چقدر سهم گرفت.
یگانه خواهر تنی رهبر، بدری خانم حسینی سالها پیش از انقلاب، همسر شیخ علی تهرانی شد. و بعد از درگیری شیخ با خمینی (بیشتر بر سر اینکه بعد از انتخاب خامنهای به امامت نماز جمعه تهران، او با اعتراض به عدم صلاحیت اخلاقی برادر همسرش، از خمینی به شدت گله کرد. پیش از این نیز افغانی بودن جلال الدین فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی برای ریاست جمهوری را فاش کرده بود) به همراه او به پاکستان و از آنجا به عراق رفت و سالها از طریق رادیو تلویزیون بغداد فحش و بد و بیراه نثار خمینی و خامنهای میکرد. آقای خامنهای آنقدر به یگانه خواهرش دلبسته بود که پس از به رهبری رسیدن، تقاضای خواهرش برای بازگشت به وطن و عفو شیخ علی را پذیرفت. و علیرغم اعتراضهای شدید خاندان خمینی و عصبانیت شماری از نزدیکان خمینی و بعضی از سران سپاه از جمله محسن رضائی که شیخ علی تهرانی را خائن و مفسد میدانست، ویلائی در لواسان به آنها داد که بی سر و صدا در آنجا زندگی کنند. البته از میان فرزندان شیخ علی تهرانی، دکتر محمود حاضر به بازگشت نشد و هنوز هم در فرانسه زندگی میکند.
شنبه 17 تا دوشنبه 19 سپتامبر
قصه اختلاس 7/2 میلیارد دلاری
با آنکه یک سال و نیم پیش در یکهفته با خبر به ماجرای شرکت و باشگاه داماش و سوءاستفادههای میلیاردی برادران امیر خسروی (و البته همشیره گرامی) اشاره کردم، اما حالا که ماجرا داغ شده است و سید علی آقا قصد آن دارد که این بار اسفندیار رحیم مشائی را با عنوان دهان پرکن سوءاستفاده سه هزار میلیارد تومانی (7/2 میلیارد لار) به زمین بزند و احمدینژاد را به اطاعت و تبعیت مطلق وادارد، لازم دیدم نکاتی چند را یادآور شوم که در جائی از آن حرف و ذکری به میان نیامده است.
1 ـ برخلاف جنجالی که با انتشار نامه رحیم مشائی و توصیه او به فروش فولاد خوزستان به امیرخسرویها، از سوی حسین بازجو و دیگر نوکران قلم به دست سید علی آقا به راه افتاده، هر دو جناح اصولگرا و ذوب شده در ولایت در این قضیه آلودهاند. ماه آفرید، مهرگان، مسعود امیرخسروی و برادر چهارم مقیم آلمان و همشیره، با وعدههای دریافتی از سوی تیم احمدینژاد که برای جذب سرمایهداران ایرانی به اروپا و آمریکا سفر کرده بودند، به تهران رفتند. در آغاز آنها علاقمندبه سرمایهگذاری در ورزش و صنعت توریسم بودند. تشکیلات باشگاه داماش خیلی زود برپا شد. کمکهای بیدریغ استاندار گیلان، دهقان نماینده مجلس که حداقل دو میلیارد تومان در مرحله نخست کمیسیون گرفت، حسن عابدینی و یعقوب کنعانی (شرکا در باشگاه) و طرحهای «دُرفک» و «تله کابین» و توصیههای دفتر احمدینژاد از یکسو و محمد جواد داماد آقای خامنهای از سوی دیگر، درهای بانکهای صادرات، پارسیان، پاسارگاد و توسعه صنعت را بهروی امیرخسرویها گشود. واسطهها برای دریافت وام و اعتبار یکی دو تا نبودند. بهزادی و شایان، محمد جواد محمدی گلپایگانی، دهقان، مهرگان کنعانی و... از جمله این واسطهها بودند. در طرح تله کابین شمال بیش از 200 میلیارد تومان سوخت و سوز شد. 40 هکتار از اراضی اطراف فرودگاه جدید (امام خمینی) در علیشاه عوض و پرندک به ثمن بخس به آقایان داده شد تا طرح مشائی برای ایجاد بزرگترین مجتمع ورزشی خاورمیانه را پیاده کنند. طرح تله کابین کمکهای بهزادی استاندار البرز چشمگیر بود، وام کلانی با بهره 3 درصد در اختیار امیرخسرویها قرار گرفت تا در کنار تله کابین هتلها و ویلاهای توریستی بسازند اما حتی یک خانه هم تا امروز ساخته نشده است. در دورود خوزستان نیز پسر آقای عابدینی مأمور ایجاد مجتمع ورزشی شد. اما زمینی را که گرفته بودند تفکیک کرده و به دهها برابر قیمت خرید، فروختند.
2 ـ داستان بانک «آریا» نیز شنیدنی است. در جریان خبرهائی که اینجا و آنجا از سوی دو جناح رقیب اصولگرا، منتشر شده به دفعات نام منصور خان یا منصور آریا به عنوان خالق بانک آریا ذکر شده است. این منصور خان کسی نیست جز ابوی مرحوم امیرخسرویها که سالها پیش به رحمت خدا رفته، اما هنوز نامش به عنوان رأس فامیل و پدرخوانده مافیای امیرخسروی، ذکر میشود و هدف بی اعتبار کردن کل پرونده اختلاس و متهم کردن فردی است که زیر خروارها خاک خفته است.
3 ـ 20 استاندار و 25 نماینده مجلس به طور مستقیم در امر اختلاس سه هزار میلیارد تومانی با امیرخسرویها همکاری میکردهاند. به گفته یکی از همکاران ماه آفرید امیرخسروی که هم اکنون زندانی است، مبلغ کارمزدی که امیرخسرویها به استانداران و نمایندگان مجلس طی دو سه سال اخیر دادهاند از 400 میلیارد تومان متجاوز است.
4 ـ شایع شده بود که بخش عمدهای از پولها از کشور خارج شده اما به گفته چند منبع کاملاً آگاه به جریان، غیر از مبلغ 80 تا 100 میلیون دلار که برای خرید ماشین آلات و وسائل و تجهیزات تله کابین به آلمان و دبی و چین ارسال شده، بقیه 3000 میلیارد تومان در ایران به صورت نقدینه و سهام و کارخانه و ساختمان تجاری و مسکونی موجود است.
5 ـ برادران امیرخسروی، در زمینه دامداری و مرغداری نیز با وامهای کلان دریافتی، سرمایهگذاری کرده بودند و اداره این بخش از پروژههای خود را به یعقوب کنعانی، پاکدهی، محمدرضا رژیمند، و محمد حسین خسروی از بستگان نزدیک سببی مه آفرید امیرخسروی واگذار کرده بودند.
6 ـ خانمی به نام «احمدی» که متخصص باز کردن LC بود، فعلاً مفقودالاثر است. بعضی میگویند او نیز مثل یکی از برادران امیرخسروی در آلمان است. در عین حال مه آفرید ناراحتی قلبی دارد و بعید نیست در زندان کلکش را بکنند تا رازهای بزرگ همچنان سر به مهر بماند. در جمع برادران، مسعود که در انگلیس درس خوانده، رفیق باز و هشیارتر از بقیه عمل کرده است.
7 ـ یکی از رازهای این پرونده که حتی من نیز نمیتوانم آن را صریحاً فاش کنم چون از عواقب حقوقی و قانونی آن نگرانم (خیلی ساده میروند از من شکایت میکنند، چنان که کردند، آن وقت من یکی دو سال باید هزینه سنگین وکیل را برای پاسخگوئی متقبل شوم. بعد هم که بیاساسی ادعای شاکی ثابت میشود چون محل اقامت او در ایران است من قادر به پیگیری قضائی ماجرا جهت تأمین هزینههائی که متحمل شدهام نیستم. با چنین ماجرائی هم اکنون دست به گریبانم) تنها میتوانم اشاره کنم یک شخصیت بینالمللی که در ارتباط مستقیم با ماجرای مهمی مربوط به ایران بود، 7 میلیون دلار از یکی از شرکتهای امیرخسرویها دریافت کرد تا نسبت به ایران سختگیری نکند. این پول به توصیه مستقیم دفتر مقام معظم نایب امام زمان پرداخت شد. و شخصیت مورد اشاره گزارشی کاملاً در همآهنگی با ادعاهای رژیم انتشار داد...

سه شنبه ۲۰/۰۹/۲۰۱۱
تصوير : بخش اول
Download file
تصوير : بخش دوم
Download file
صدا: بخش نخست :
Download file
صدا: بخش دوم
Download file

دوشنبه ۱۹/۰۹/۲۰۱۱
تصوير : بخش اول
Download file
تصوير : بخش دوم
Download file
صدا: بخش نخست :
Download file
صدا: بخش دوم
Download file

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در رابطه با سوء استفاده ۳۰۰۰ميليارد توماني توسط يك باند نزديك به هردو بخش مافياي اصولگرا ٬ دلائل گسترش فساد در نظامي كه ادعاي اسلام گرائي دارد ٬ تحولات سوريه و تشكيل شوراي ملي اوپوزيسيون ٬ ديار اردوغان از مصر و ... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۱۶/۰۹/۲۰۱۱
تصوير:
Download file
لينك :
Download file
صدا:
Download file

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در رابطه با سوء استفاده ۳۰۰۰ميليارد توماني توسط يك باند نزديك به هردو بخش مافياي اصولگرا ٬ دلائل گسترش فساد در نظامي كه ادعاي اسلام گرائي دارد ٬ تحولات سوريه و تشكيل شوراي ملي اوپوزيسيون ٬ ديار اردوغان از مصر و ... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۱۶/۰۹/۲۰۱۱
تصوير:
Download file
لينك :
Download file
صدا:
Download file

تشکیل شورای ملی سوریه؛ «درسهای ایران و لیبی برای مخالفان اسد» 
علیرضا کرمانی
گروهی از فعالان سوری مخالف حکومت بشار اسد، تشکیل «شورای ملی سوریه» را اعلام کردند. نزدیک به ۱۴۰ تن از فعالان سیاسی سوری که نیمی از آنان را فعالان داخل کشور تشکیل میدهند، روز پنجشنبه اعلام کردند که گروههای سیاسی و نمایندگان همه اقوام و مذاهب سوریه، در شورای ملی سوریه حضور دارند.
علیرضا نوریزاده، تحلیلگر مسایل جهان عرب در لندن، در گفتوگو با رادیو فردا به پرسشهایی در این زمینه پاسخ داده است.
آقای نوریزاده، مهمترین کارکرد چنین شورایی چیست؟
شورایی به عنوان «شورای بنیانگذار» تاسیس شده است که میتواند شبیه «مجلس مؤسسان در تبعید» باشد. حداقل نمایندگان نحلههای فکری مطرح در جامعه سوریه، به علاوه نمایندگان قشر عمدهای از فعالان داخل کشور، به این مجموعه دعوت شدهاند.
مثلاً چه گروههایی؟
الان در سوریه گروه مشخصی که اسم و رسم و هویت و جایگاه دارد، یکی اخوانالمسلمین است که طبیعتاً دارای دفاتری در خارج از کشور است و در داخل هم فعالیت میکند.
در کنار آن، شما یک سلسله مجموعههایی را میبیند که بعضاً ۵۰ یا ۶۰ سال سابقه فعالیت دارند، مثل حزب کمونیست، حزب ناصریها، و یا قومیها که به علت بسته بودن فعالیتهایشان، تمام رهبرانشان تبدیل به افراد پیری شدهاند که فقط با خاطرات گذشته، زندهاند.
یکسری از این مجموعهها هم جدیدند که از دل این جنبش متولد شدهاند. گروههایی مثل گروههای لیبرال یا نمایندگان دانشجویان، نمایندگان انقلابیون در هر منطقه و یا نمایندگان کردها، نمایندگان آشوریها، اقلیتهای مذهبی مثل علویها، همین طور هم سنیها، مسیحیان سوریه و دوزیها....
تشکیل چیزی به نام شورای ملی، چه تأثیرات داخلی و چه تأثیرات بینالمللی میتواند به همراه داشته باشد؟
از نظر جامعه بینالمللی که الان دیگر تقریباً، تکلیف خودش را در مورد سوریه روشن کرده است، و دیگر حضور بشار اسد را غیر مشروع میداند، این سؤال را مطرح میکند که حالا با چه کسی باید صحبت و تبادل نظر کنیم. بنابر این تشکیل جبههای که بتواند نماد حداکثری تفکرات داخل سوریه باشد، در بیرون از سوریه و برای گفتوگو بسیار مؤثر است.
در عین حال هم اگر قرار است که انتقال قدرتی صورت بگیرد، این سؤال مطرح میشود که این انتقال قدرت به کی باید انجام بگیرد.
آقای نوریزاده، فکر اینکه یک شورای ملی در سوریه تشکیل شود، تا چه اندازه از تشکیل شورای انتقالی در لیبی الهام گرفته شده است؟
بسیار زیاد. دوستان و حامیان جنبش سوریه اعم از عربها و خارجیها، نصیحت کردند که شما نیز مثل لیبی حتماً یک شورا تشکیل دهید. سوریها هم در پرتو همین توصیهها و تجربه خودشان به این نتیجه رسیدند که بایستی حتماً یک شورا تشکیل دهند.
چه شد که اپوزیسیون سوریه، قومیتها و گروههایی مانند کردها، علویها، شیعهها و حتی اخوان المسلمین، چیزی از بگو مگو و درگیری تا به حال پیش نیاوردهاند و این اختلاف مابینشان مشاهده نشده است؟ چطور شد که اینها توانستند دور هم بنشینند و چیزی نزدیک به یکصد و ۳۰ نفر از فعالان داخل و خارج با همدیگر توافق کنند؟
به گونهای که من از بسیاری از دوستان سوریام شنیدهام، کسب تجربهای بود که اینها در مورد ایران کسب کردند. یعنی گر چه جنبش سبز ما حالت پیشرو داشت و در کل تحول بهار عربی، تشویق کننده بود، ولی کاستیها و نقصهای ما عملاً به یاری اینها آمد.
همان طور که انقلاب اسلامی سال ۷۹ در ایران باعث شد که در بسیاری از کشورهای عربی، انقلاب اسلامی رخ ندهد، چون در همان ماههای اول با آغاز اعدامها، کشتارها و پس از آن بروز جنگ ایران و عراق، معلوم شد که انقلاب اسلامی چیز مطلوبی نیست.
در جریان جنبش سبز هم تجربهای که ما از سر گذراندیم، اختلافها، جداییها وعدم مشارکت اقلیتها در این جنبش، درس عبرتی برای دیگران شد. آنها تجربه کردند که در موقع مخاطب قرار دادن مردم، فراموش نکنند که سوریه فقط از عربهای سنی دمشق یا حلب تشکیل نشده است، بلکه سوریه دوزی، علوی، کرد هم دارد.
یک عده علویان را متهم میکردند که هم دست نظام حاکم بر این کشورند، به سرعت سران جنبش واکنش نشان دادند و گفتند که خیر. علویان آلت دست حکومت هستند و در این میان فقط یک خاندان است که بر سوریه حکومت میکند. متأسفانه ما در ایران شاید بر اثر بیتجربگی، از قدرت عظیم اقلیتها در ایران غافل شدیم. این در حالی است که در جنبش سوریه به این مسئله توجه شد.

که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم!
سهشنبه 6 تا جمعه 9 سپتامبر
پیشدرآمد: سرمقاله راه توده که هفته پیش استاد نازنین دکتر صدرالدین الهی در یادداشتهای بیتاریخ نقلش کرده بود و من که راه توده را از طریق ایمیل دریافت میکنم، پیش از این ، بیتأمل از کنارش گذشته بودم، مرا به حیرت انداخت. دیدم هنوز هم رفقا علیرغم ورشکستگی به تقصیر کمونیسم در اشکال روسی و چینی و کیم ایل سونگی و انور خوجهایش، با همان ادبیات و همان صغری کبراهای بیپایه، جنایات 42 ساله سرهنگ بیمار لیبی را به حساب گردش به راست او و اقتصاد بازار و... گذاشتهاند. همینطور در باب سوریه و با کمی شرم و حیا، جمهوری ولایت فقیه. لُب کلام این است که تا آن روزی که رژیمهای سرکوبگر منطقه، وابسته به اردوگاه شرق بودند و اقتصادشان روی اصول اقتصاد متمرکز دولتی استوار بود، اوضاع این کشورها بهتر بود و اینهمه فساد و سرکوبگری در میان نبود...
بعد هم البته فریاد وااسلاماه که مبادا راه حل نظامی در مورد سوریه و جمهوری ولایت فقیه به کار آید که حکایت عراق و افغانستان تکرار خواهد شد. «این بزرگترین خطای تاریخی است که جنبش چپ و مترقی ایران، ملیون و یا ملی مذهبیها و یا چپ مذهبی به دلیل نامشروع بودن حاکمیت جمهوری اسلامی و تحت تأثیر عملکرد ضد ملی و استبدادی آن، یا در برابر این واقعیات سکوت کنند و یا بدتر از سکوت، با سیاستهای آمریکا و ناتو همراهی کنند...» آیا این عبارت تفاوتی با آنچه امروز در اوراق حکومتی کره شمالی و سوریه و کوبا و دیروز در پراودا و ایزوستیا چاپ میشد دارد؟
راه توده روشن نمیکند مردم عقب نگاه داشته شده لیبی که در طول 42 سال هزاران کشته و مفقود و صدها هزار زندانی و آواره داشتهاند بدون آنکه این پایمردی و فداکاری، ذرهای در متزلزل ساختن حکومت قذافی و مافیای فامیلی و قبیلهای او اثر کند. اگر یاری ناتو نبود، چگونه از شر قذافی رها میشدند؟
در همین عراق و افغانستانی که به عنوان دو نمونه از جنایات آمریکا و متحدانش در بوقهای چپهای وابسته دیروز و همچنان دلبسته مسکوی امروز (مسکوئی که نوه ـ نتیجههای همان سیستم جهنمی در قالب تشکیلات مافیائی فاسد و جنایت پیشه همچنان همان سیاستها را منتها در دایرهای محدودتر دنبال میکنند) پیراهن عثمان شده است.( بدون آنکه خطاها و بعضاً جنایات خواسته یا ناخواسته نیروهای آمریکائی و انگلیسی و ناتو را نادیده بگیریم،) فقط با ذکر بعضی آمارها، نشان میدهم که آش آنقدرها که رفقا میگویند شور نیست. در عراق و افغانستان این القاعده و طالبان و مزدوران و نوکران جمهوری ولایت فقیه هستند که با ترور و کشتار و ایجاد ناامنی مانع از آن شدهاند که این دو کشور در مسیر سازندگی، مردمسالاری، عدالت اجتماعی و امنیت و آرامش با شتاب بیشتری گام بردارند. در عراق حتی اندیشیدن به مخالفت با صدام حسین ناممکن بود. دوستان عراقی بسیاری دارم که در لندن وقتی ما بحث درباره جنایات صدام میکردیم از مجلس خارج میشدند. حتی بعد از سرنگونی صدام حسین تا مدتها، بسیاری از عراقیها وحشتزده از بازگشت او بودند. هستند هنوز کسانی که مثل رفقا حسرت روزهای امن صدام و ملاعمر را میخورند اما تصور اکثریت مردم عراق و افغانستان چنین نیست.
امروز در عراق بیش از یکصد روزنامه، دهها هفته نامه به زبانهای عربی، کردی، آشوری، ترکی و... آزادانه و بدون سانسور منتشر میشود. (در بعضی از مناطق مثل نجف و کربلا و بصره و مدینهالصدر که سلطه آخوندهای وابسته به جمهوری اسلامی و مزدوران مکّلای سیدعلی آقا نوعی سانسور سرخود ایجاد کرده نیز هستند روزنامهنگاران شجاعی که با این سانسور مقابله میکنند) بیش از 70 شبکه تلویزیونی زمینی و ماهوارهای و 250 رادیو در عراق فعالیت میکنند. سرباز آمریکائی که دیرگاهی است از شهرها بیرون رفته، باعث ناامنی و فساد و کشتار در عراق نیست، این القاعده و وابستگان جمهوری ولایت فقیهند که خواب از چشم مردم بیگناه میربایند. کردستان عراق را در نظر بگیریم. آنجا نیز آمریکائیها حضور داشتند و دارند. اما چون مردم ستم دیده کردستان، به جای عملیات انتحاری علیه آمریکائیها و بمبگذاری و کشتن هموطنان خود، راه حضور القاعده و تروریستهای وابسته به رژیم اسلامی ایران را بستند و به بازسازی سرزمین خود پرداختند دهها گروه و حزب سیاسی و انجمنها و اتحادیهها در کردستان عراق آزادانه فعالیت میکنند. رادیو تلویزیونهای متعدد و دهها روزنامه و مجله، آموزش مبانی دمکراسی و جامعه مدرن را بر عهده دارند. وقتی جمعی از کادرهای اتحادیه میهنی کردستان یکی از دو حزب بزرگ کرد که رهبرش رئیس جمهوری عراق است (آیا حتی تصور چنین امری تا ده سال پیش، نشانه خیالبافی فرد نبود؟ مام جلال رئیس جمهوری عراق!؟) از اتحادیه جدا شدند، دولت محلی نه آنها را تهدید کرد، نه به زندانشان انداخت و نه جلوی فعالیت و تظاهراتشان را گرفت. در انتخابات شانه به شانه اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان مبارزه کردند و هم در پارلمان اقلیم و هم در مجلس ملی نمایندگان کشور صاحب کرسیهای متعدد شدند.
امروز با مشاهده تحولات چشمگیر کردستان عراق، کمتر از 8 سال پس از سرنگونی صدام حسین، میتوان باور داشت که دیگر مناطق عراق نیز میتوانست در صورت عدم مداخله جمهوری ولایت فقیه و رژیم سوریه و القاعده و وابستگان رژیم بعثی، مثل کردستان با شتاب دوران عقب ماندگی را پشت سر گذارد و بیماریهای ناشی از سه دهه حکومت جنایتکار و متجاوز بعثی را از جان و دل بشوید. اگر چنین شده بود آمریکا هم ولوحضوری در عراق داشت حضوری نمادین بود. امروز دولت عراق و حکومت خودمختار کردستان و 90 درصد از احزاب و گروههای سیاسی و تجار و اهل اندیشه و قلم در عراق خواستار تمدید حضور نظامیان آمریکائی در کشورشان هستند چون میدانند هنوز ارتش و نیروهای امنیتی عراق قادر به حفظ کشور در برابر تروریستهای وابسته به جمهوری ولایت فقیه نیستند. امروز ثابت شده که القاعده بدون پشتیبانی و امدادهای لجستیکی رژیم تهران و دمشق قادر به ادامه فعالیتهای تروریستی در عراق نیست.
در افغانستان، این دستگاه امنیتی نظامی فاسد پاکستان و سپاه قدس ولی فقیه است که تروریسم را در ابعاد القاعدهای و طالبانیاش حمایت میکند. این درست که دولت فعلی افغانستان هزار عیب دارد، آقای کرزای، از جمهوری اسلامی پول میگیرد، فساد در سطوح بالا وجود دارد، اما دیگر زنان افغانستان را در استادیوم شهر سنگسار نمیکنند بلکه حضور آنها در پارلمان، در بخشهای آموزش و فرهنگ و رسانهها و... روز به روز پررنگتر میشود.
یک خانم شیعه هزارهای، والی بامیان است. در کشور بیش از یکصد روزنامه و رادیو و تلویزیون فعالیت میکنند که بعضی از آنها مثل شبکه طلوع، برنامههای تحسین برانگیزی در اعتلای فرهنگ جامعه ارائه میدهند. صدها پروژه عمرانی در ولایاتی که کمتر در معرض حمله طالبان و القاعده است انجام گرفته و یا در حال تکمیل است. چهره کابل، مزار شریف، بلخ و بامیان، جلال آباد و حتی قندهار به سرعت دگرگون میشود. کودکان کابل و شهرهای بزرگ و کوچک طعمههای بالفعل طالبان نیستند که بغل خواب ملاها شوند و چنانکه در روایت خالد حسینی و فیلم «بادبادک باز» دیدیم برایشان رقاصی هم بکنند. دختران شیعه دیگر به عنوان کنیز و برده توسط طالبان اسیر نمی شوند، صدها مدرسه و آموزشگاه حرفهای در چهارسوی افغانستان کودکان و نوجوانان افغانستان را برای زندگی بهتر آموزش میدهند. اگر در کارنامه نیروهای آمریکائی و غربی نقطههای سیاهی مثل شکنجه در زندان ابوغریب در عراق یا بگرام افغانستان و یا حملات اشتباهی علیه غیرنظامیان وجود دارد، در مقابل یادمان باشد که پیش از سرنگونی صدام حسین و ملاعمر و متحدان القاعدهای، کمتر کسی خبر از جنایاتی داشت که در زندانهای صدام و طالبان از جمله همین ابوغریب و زندان کابل رخ میداد. آنچه در ابوغریب و بگرام و زندان گوانتانامو بعد از سرنگونی طالبان و صدام رخ داد، به سرعت فاش شد و عاملانش مجازات شدند. در حالی که جانیان پیشین بعضاً هنوز هم فعالند و پرچم تروریسم را بالا بردهاند. مردم سوریه تا امروز چهار هزار کشته دادهاند. بیش از بیست هزار زندانی، ده هزار آواره، هزار مفقود، حاصل شش ماه رویارویی رژیم جنایت پیشه دمشق با مردم شجاع این کشور بوده است. مردمی که رسماً شعار «ناتو، کجائی» را بر دست گرفتهاند و آن دسته از رهبران و فعالان اپوزیسیون را در خارج کشور که مخالف هر نوع اقدام نظامی بینالمللی علیه رژیم بشار الاسد هستند ملامت میکنند که ما کشته میدهیم، شما لطفاً برای ما از ساحل امن خود، تصمیم نگیرید. عین همین عبارات را در جریان جنبش سبز و بعد از آن از داخل ایران، دریافت میکردیم. اگر ناتو حصار نظامی در اطراف سوریه ایجاد کند، راه عبور و مرور را بر هواپیماها و کشتیها از دو بر سوریه ببندد و بدون شلیک گلولهای و یا بمباران جائی، به مردم سوریه یاری رساند و اگر این حصار باعث شود رژیم ولایت فقیه نتواند کمکهای تسلیحاتی و لجستیکی خود را همراه با آدمکشان سپاه قدس و حزبالله به سوریه بفرستد، آیا باید مثل رفیق استالین این کار را تجاوز خواند و یا چون رفیق فیدل، نتیجه این مداخله را در تعارض با مصالح عالیه ملت سوریه تصور کرد؟ آیا باید همصدا با سید علی آقا شد که آقای کیانوری در ملاقاتهای شبانه با او اسرار جنبش نوژه و گروه نیما را دراختیارش میگذاشت، و یاری رساندن ناتو به مردم لیبی را محکوم کرد و یا دل خود را جای دل آنهائی گذاشت که با این یاری رسانی موفق شدند خود را از یوغ یکی از وحشیترین دیکتاتورهای قرن بیستم و بیست و یکم رها کنند؟
شنبه 10 تا دوشنبه 12 سپتامبر
سیدنور چشم ما بود
بیست و چهار سال پیش روزی که آقای فرخ فرزانه شریف (همکار بعدیم در مرکز پژوهشهای ایران و عرب) با رها کردن مقام خود در سفارت ایران در طرابلس لیبی، به لندن آمد، و طی مصاحبهای مطبوعاتی در دفتر نهضت مقاومت ملی زنده یاد دکتر شاپور بختیار، فاش ساخت که امام موسی صدر تا یک سال پیش از خروج او از لیبی به طور قطع زنده بوده، حال و روز غریبی داشتم. من بارها در همین ستون از بزرگمرد حوزه و دانشگاه، آقا موسی صدر نوشتهام، شاید دهها ساعت درباره او در برنامههای رادیوئی و تلویزیونیام گفتهام. میتوانم با خاطری آسوده بگویم تنها کسی بودم که در کنار رباب خانم خواهر فرزانه و گرانقدر او، دکتر صادق طباطبائی خواهرزاده و مهدی فیروزان خواهرزاده و داماد او، لحظهای از یادش غافل نشدهام. برادر بزرگوارش مرحوم علامه رضا صدر زمانی که رنجنامهاش را در اختیارم گذاشت تا در «روزگار نو» به چاپ برسانم از من سؤالی کرد که لرزه بر اندامم انداخت. در هتل «رمادا» در برامپتون رود غرب لندن بودیم و علامه رضا صدر برای شرکت در کنفرانسی به لندن آمده بود. رنجنامهاش حکایت برخورد خمینی و رژیمش با او در پی رحلت مرحوم آیتالله سید کاظم شریعتمداری بود که فرزند آیت الله سید صدرالدین صدر را وصی خود قرار داده بود، از من پرسید فکر میکنی آقا موسی زنده است؟ با دردی در دل و جان گفتم زنده بود اما... سر تکان داد که میدانم. و میدانست. اما رباب خانم هنوز هم جان و جهانش برادر نازنین است که قربانی جنایت سرهنگ مجنون لیبائی و نوکران ایرانیاش شد. (در این باب نیز بسیار نوشتهام و باز مینویسم). فرخ فرزانه شریف در گفتگو با رسانههای بریتانیا فاش کرد که دو شهروند تونسی که در شهر «سبها» مأمور حافظت و حراست زندان امام موسی صدر و دو همراهش شیخ محمد یعقوب و روزنامهنگار عباس بدرالدین بودهاند، ضمن مراجعه به سفارت به آقای خرّم که سفیر در لیبی بود و بعدها به چین رفت و مدتی نیز مدیرکل وزارت خارجه بود، گفتهاند دو میلیون دولار به ما بدهید آقا موسی را در اختیارتان میگذاریم. شریف گفت "موضوع را به وزارت خارجه اطلاع دادیم اما در عین حال از طریق دوستی، این خبر را به اطلاع خانواده ایشان نیز رساندم. میدانم که ولایتی در دیدار با آقای خمینی این خبر را به ایشان داده بود." دکتر صادق طباطبائی که الفتی غریب با دائی عزیز داشت، به پا خاسته بود که باید کاری کرد. اما آنها که امام صدر را به پنجاه یا بیشتر موشک اسکاد فروختند، زمانی که آگاه شدند آقا صادق عازم آلمان است که در آنجا با مخاطب قراردادن جامعه بینالمللی ماجرای اختفای امام را به جریان اندازد، با قرار دادن یک کیلو تریاک در چمدان او، و مطلع ساختن مقامات اتریشی در سر راه او به آلمان، عملاً تلاشهای دکتر طباطبائی را در همان گام نخست خنثی کردند. رباب خانم و مهدی فیروزان و علامه سید رضا و علی آقا صدر و آقای شرف الدین همسر رباب خانم نیز از جان و جهان مایه گذاشتند اما، نوکران و شرکای قذافی و مافیای قبیله «قدادفه» از جمله همین حسین بازجوی شریعتمداری مدیر کیهان و نماینده سید علی آقا، و وردستش علی حسین پناه خبرچین اول «سعد مجبر» سفیر قذافی در جمع نویسندگان و روزنامهنگاران و یک دوجین نوکران محسن رفیقدوست قره نوکر قذافی، راه را برای هر گونه خروج امام موسی صدر و دو همراهش، زنده از لیبی بستند.
دیپلمات ایرانی فرزانه شریف تاکید میکرد اگر رژیم صادق بود با دادن دو میلیون دلار امام صدر را از زندان قذافی نجات میداد. اما به جای آن رفیقدوست به لیبی آمد (چنانکه در دو شماره پیش به نقل از خودش آوردم) و با دریافت موشکهای اسکاد، پرونده امام صدر را بست. خوشحالم که امروز مهدی فیروزان، آنچه را از ربع قرن پیش مکرر نوشتهام بیان میکند. اینکه جلال الدین فارسی در ربایش امام موسی صدر نقش ویژه داشت. دو روز بعد از سفر امام موسی صدر به لیبی اواخر اوت 1978 او و محمد صالح حسینی در خیابان الحمرای بیروت به یکی از ارادتمندان امام صدر گفته بودند دیدارتان با ایشان به قیامت افتاده است و او از لیبی باز نخواهد گشت. بعدها محمد صالح حسینی راکه اشکریزان از نقش خود اظهار توبه میکرد به دستور «موحدی» نماینده رژیم در لبنان به قتل رساندند واین جنایت را به پای صدام حسین گذاشتند. خوشحالم که حالا آقای صادق طباطبائی اقرار میکند دائیاش از جنس مصباح و احمد خاتمی و احمد جنتی و الباقی اوباش ولایت فقیه نبود. (البته مثل خامنهای و خمینی هم نبود) طباطبائی تاکید میکند اگر صدر باز میگشت شاهد گریز جوانان از مذهب و دین خود نبودیم. آقای شرف الدین همسر رباب خانم صدر تاکید میکند که آقای صدر یکپارچه آزادگی و تسامح و سعه صدر بود. و آقای عبداللطیف زین وزیر و نماینده سابق پارلمان لبنان و دستیار امام موسی صدر در گفتگو با ژیزل خوری نویسنده و برنامهساز شبکه العربیه که همسر روشنفکرش سمیر قصیر توسط نوکران رژیم اسد در بیروت به قتل رسید، میگوید: امام موسی صدر از جنس خمینی نبود و هیچ نزدیکی از نظر فکری با او نداشت. او معتقد به نظام مدنی سکولار بود و ولایت فقیه از نگاه او مردود بود چون سرنوشت یک ملت را درکف یک آخوند قرار میدهد. امام صدر به گفته آقای زین که مدتها نزدیکترین مشاور امام موسی بود، روابطی بسیار نزدیک با نهضت آزادی و کسانی چون قطبزاده، بازرگان، طالقانی، و سران و فعالان جبهه ملی داشت. چنین آدمی نمیتوانست از فلسفه حکومتی خمینی دفاع کند.
داماد و خواهرزاده امام موسی صدر مهدی فیروزان در گفتگو با شهروند امروز، تاکید میکند باند دوستان قذافی در آغاز انقلاب مانع از پیگیری ماجرای مفقود شدن ایشان در جریان سفر به لیبی شدند. به گفته او این باند موفق شد جلال الدین فارسی (مزدور قذافی از دهه 60 میلادی در قرن پیش) را در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران نامزد کند. (البته شیخ علی تهرانی با فاش کردن راز افغانی بودن فارسی، مانع از تحقق آرزوهای قذافی در به ریاست رساندن یکی از نوکرانش شد، امّا همین باند که به گفته فیروزان، "از قبل از انقلاب با امام صدر در لبنان دشمنی داشتند" عملاً مانع از پیگیری ماجرای اختفای امام صدر در لیبی شدند. من از منصور کیخیا وزیر خارجه اسبق لیبی که توسط مأموران قذافی با کمک اطلاعات مصر در قاهره ربوده و به لیبی برده شد (قذافی شخصاً در مراسم سر بریدن او حاضر شده بود) در لندن شنیدم که امام صدر حداقل تا سه سال و نیم بعد از انقلاب ایران در قید حیات بوده است. کیخیا میگفت پیکر امام و دو همراهش را به دستور قذافی در یک محلول اسیدی انداختند تا اثری از آنها برجای نماند. معاون السنوسی شوهر خواهر قذافی و رئیس سازمان امنیت لیبی اما پس از گریز از لیبی و اعلام برائت از رژیم قذافی گفته است قذافی دستور داد امام صدر و همراهانش را با بستن وزنه سنگینی به پایشان بعد از به قتل رساندن آنها در مدیترانه غرق کنند.
(مهدی فیروزان تایید میکند امام صدر تا دو سال بعد از انقلاب مطابق گزارشی که خرم سفیر جمهوری اسلامی به آقای خمینی میدهد زنده بوده و در یکی از کاخهای قذافی در طبقه پائین زندانی بوده است.) البته فیروزان نمیتواند بگوید چرا امام خمینی پیگیر امر نشد. من صبر میکنم تا در مصاحبهای که با عبدالسلام جلود خواهم داشت از مرد شماره 2 لیبی بپرسم، در دیدارش از پاریس و ملاقاتش با آقای خمینی و نزدیکان او چقدر پول برای کمک به انقلاب در اختیار یکی از همراهان وی گذاشت تا دیگر صحبتی از امام صدر به میان نیاید و بعدها موشکهای اهدائی به ایران روی چه معاملهای مجاناً تقدیم رفیقدوست شد.
امام موسی صدر برای آقای خمینی و دار و دستهاش یک مزاحم بود، او میتوانست ایران را از چنگ انقلاب خونین اسلامی نجات دهد. قذافی به یاری آمد و امام صدر را ربود تا راه رسیدن خمینی را به تخت سلطانی هموار کند.
در این زمینه هنوز گفتنی بسیار است که خواهم گفت...

ايران و خاورميانه در هفته اي كه گذشت


در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با شلاق زدن يك بانوي جامعه شناس ٬ نامه شيرين عبادي به احمد شريف ٬ ادامه سركوبي ها در سوريه و...٬ پاسخ ميدهد . ۱۶/۰۹/۲۰۱۱

سرودهاي تبعيد The poetry of exile
مصاحبه شبكه سي ان ان با عليرضا نوري زاده

September 7, 2011
Iranian journalist and poet Ali Reza Nourizadeh reflects on his exile from Iran when he was accused of being an American agent

تلاش روسیه برای حل بحران سوریه مخالفت مدودف با اعمال فشار بیشتر بر دمشق

نوشتۀ فواد روستائی
دیمیتری مدودف، رئیس جمهوری روسیه، ضمن اشاره به تحریم ها و مجازات هائی که آمریکا و اتحادیۀ اروپا در ارتباط با سرکوب جنبش اعتراضی مردم سوریه علیه رژیم این کشور به موقع اجرا گذارده اند گفت با وجود این تحریم ها ضرورتی ندارد که مجازات های دیگری به این مجازات ها افزوده شود. گفتگو با علیرضا نوری زاده
دیمیتری مدودف خواستار تصویب یک قطعنامۀ "محکم، متعدل" و فاقد مجازات های "اتوماتیک" شد.
مقامات روسی در روز جمعه با نمایندگان اپوزیسیون روسیه دیدار و گفتگو کرده وآنان را به مذاکره با دولت دمشق تشویق و دعوت کردند.
در پی این دیدار و گفتگو، خانم "بثینه شعبان"، مشاور بشار اسد، برای مذاکره راهی مسکو شد و امروز از کشورهای غربی هم خواست چون روسیه در راستای برقراری گفتگو میان دولت و اپوزیسیون سوریه تلاش کنند.
قرار است هیأتی از سناتورهای روسیه به زودی راهی سوریه شود و با نیروهای سیاسی مختلف این کشور تماس گیرد.
رئیس این هیأت گفت هدف سوریه جلوگیری از یک مداخلۀ احتمالی خارجی در سوریه است که پیامد آن تشدید خشونت و شمار بیشتری قربانی خواهد بود.
در گفتگوئی با علی رضا نوری زاده، روزنامه نگار و تحلیل گر مسائل خاورمیانه در لندن، امکان یا بخت پیروزی تلاش های روسیه برای کشاندن اپوزیسیون و دولت سوریه بر سر میز مذاکره را در میان نهاده ایم.
این کارشناس مسائل این منطقه از جهان براین باور است که طرح و تلاش های مسکو از بختی برای پیروزی برخوردار نیست.
علی رضا نوری زاده با اشاره به روابط دیرین مسکو با دمشق، چه دردوران اتحاد شوروی و چه در دوران فدراسیون روسیه پس از فروپاشی کمونیسم، و پشتیبانی بی چون و چرای مسکو از پدر و پسری که طی نزدیک به نیم قرن بر سوریه با دست آهنین حکومت کرده اند و بالاخره یادآوری سکوت کامل مسکو در زمان کشتار چند ده هزار نفر از مردم حما به وسیلۀ حافظ اسد، پدر بشار اسد، بر این نکته انگشت می گذارد که مردم سوریه هیچ اعتمادی به روسیه ندارند و از این رو میانجیگری این کشور نمی تواند مثمر به ثمر باشد.
به باور علی رضا نوری زاده اگر هم طرح و تلاشی برای میانجیگری در بحران سوریه از بخت پیروزی برخوردار باشد طرح اتحادیۀ عرب یا تلاش های ترکیه است که از مدتی پیش در جریان است و طیف وسیع تری از اپوزیسیون را هم به خود جلب می کند.
این روزنامه نگار و کارشناس خاورمیانه در بخش دیگری از سخنان خود هدف تلاش های روسیه را در عین حال کمرنگ تر کردن نقش ترکیه نیز می داند و سر انجام به این نکته اشاره می کند که روسیه با توجه به منافع خود در سوریه و نیز روابطش با غرب، هم با اپوزیسیون و هم با مردم سوریه تماس می گیرد و افزون بر این با تغییر موضع خود در ارتباط با تصویب قطعنامه ای در شورای امنیت و منوط کردن موافقت خود با آن به "متعادل بودن" قطعنامه، راه را برای کوشش های غربی ها در این عرصه هموار می کند.

تلويزيون ايرانيان
ولي فقيه دشمني خود را با تاريخ و فرهنگ و افتخارات ايران زمين آشكار ميكند.

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در رابطه با بي حرمتي سيد علي خامنه اي رهبر رژيم به تاريخ و تمدن و فرهنگ ايران زمين پيش از اسلام ٬ اظهارات وزير دفاع امريكا در حتمي بودن سرنگوني رژيم ٬ سخنان توني بلر نخست وزير پيشين بريتانيا در باره جهاني كه بدون جمهوري ولايت فقيه ٬ جهاني بهتر خواهد بود و اخرین تحولات سوریه و ليبي و سخنان احمدي نژاد در رابطه با اوضاع سوريه و ... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۰۹/۰۹/۲۰۱۱
تصوير:
Download file
صدا:
Download file

جمعه ۰۹/۰۹/۲۰۱۱
تصوير : بخش اول
Download file
تصوير : بخش دوم
Download file
صدا: بخش نخست :
Download file
صدا: بخش دوم
Download file

حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
سه شنبه 30 اوت تا جمعه 2 سپتامبر
برکات اسلام ناب
بسیار بار، در بحثهائی که بین خودمان در میگیرد، برای آنکه بفهمم در بین ما (جمعی که از سرسختترین مخالفان رژیم تا اصلاح طلبان و طرفداران تعدیل و تزئین نظام را در بر میگیرد) آیا هستند کسانی که در بین دستاوردهای جمهوری ولایت فقیه، نکته مثبتی را یافته باشند، میپرسم آیا شماها در این 32 سال حتی یک دستاورد مثبت در حساب نظام ننوشتهاید؟ بالاخره در جمع حکام این سه دهه بودهاند افرادی که قصد خدمت داشتهاند و... ده سال پیش نکات مبثت بسیاری ذکر میشد که همگی مربوط به دوران خاتمی و اصلاحات بود. امروز اما اصلاح طلبان دیروزی نیز از ارائه دستاوردی مثبت و به نفع مردم عاجزند. بدون تعصب و کمی فراتر از مصالح شخصی و گروهی، اگر کارنامه رژیم را مورد بررسی قرار دهیم حقاً به چه نکات غرور برانگیز و مثبتی می رسیم که در آینده در تاریخ این دوره از حیات ملت ایران ثبت خواهد شد؟
من فقط به ترتیب زمانی و بدون اولویت بخشیدن به هر یک از عملکردهای نظام، آنچه را طی سی و دو سال بر ملت ما گذشته است میآورم، قضاوت در باب مثبت و منفی بودن آن را بر عهده شما خوانندگان عزیز می گذارم.
ـ یک خروار وعدههای آقای خمینی در پاریس، از آزادی احزاب و مطبوعات و اندیشه گرفته تا برقراری عدالت و رفع ظلم و مساوات بین زن و مرد و مردم ایران فارغ از نژاد و مذهب و زبان و تفکر سیاسی.
ـ دعوت نظامیان و دولتمردان و پایوران رژیم سلطنتی، به پیوستن به انقلاب و برخورداری از عفو و شفقت ملت انقلابی و نمایش این عفو بر بام مدرسه علوی سه روز پس از به قدرت رسیدن با اعدام چهار ژنرال بلندپایه٬ و ادامه نمایش عفو امامانه با اعدام بیش از دو هزار نظامی و غیرنظامی از بلندپایگان رژیم پیشین از جمله آنها که با جان و دل در خدمت انقلاب درآمدند.
ـ مصادره مطبوعات، منع فعالیت احزاب و گروههای سیاسی، نقض وعده به قم رفتن و از دور نظارت بر کار حکومت کردن بعد از شش ماه و مداخله در ریز و درشت کارها.
ـ اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری
ـ آغاز کشتار مخالفان همزمان با شروع جنگ ایران و عراق، (کشتارهای دسته جمعی سالهای 60 و 67). جنگ میهنی برای دو سال تا آزادی خرمشهر و سپس جنگ خمینی و صدام با نیم میلیون کشتار و زخمی و شیمیائی و مفقود، ویرانی 1000 شهر و شهرک و روستا، آوارگی سه میلیون ایرانی.
ـ حجاب اجباری یک سال بعد از انقلاب و طنینانداز شدن شعار یا روسری یا توسری.
ـ انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاهها و مراکز علمی از بهترین اساتید و دانشجویان کشور.
ـ حضور رژیم در صحنه تروریسم بینالمللی و پدرخواندگی آقای خمینی برای همه تروریستهای جهان.
ـ گریز میلیونها ایرانی که اکثریت آنها از زبدگان و نخبگان کشور بودند در موج اول و دوم و سوم گریز از وطن.
ـ کاهش ارزش پول ملی با معدّل 20 درصد در سال، و سرانجام توقف (با حمایت دولت) در مرز یک دویستم (یک روی دویست 200/1) ارزش پیش از انقلاب.
ـ حضور 8 باند مافیائی در رأس قدرت در گستره سیاست، اقتصاد، هنر، روابط اجتماعی و...
ـ کشتار چهرههای برجسته اپوزیسیون در خارج و قتلهای زنجیرهای برجسته ترین چهرههای سیاسی، ملی و فرهنگی و مطبوعاتی و ادبی و علمی کشور توسط ارگانهای اطلاعاتی رژیم و باندهای اوباش و ذوب شدگان در ولایت فقیه.
ـ نابودی دادگستری و جانشین کردن محاکم شرع زیر نظر فاسدترین آخوندها، در مکان دادگستری نوین با قضات پاکدامن و آزاده.
ـ تحمیل انزوای سیاسی و اقتصادی بر کشور و حاکمیت «شعار» و شکست «شعور».
ـ برقرار شدن سلطه نفاق و دروغ و تزویر و فریب بر فرهنگ عمومی جامعه.
ـ تهی کردن جامعه از مفاهیم فرهنگ سنتی و جایگزین کردن آن با ضد فرهنگ تظاهر و تقیه و فریب.
ـ سلطه مادیات بر عقل و دل و اندیشه افراد جامعه.
ـ دو و سه شخصیتی شدن نسل انقلاب و نسل دوم و سوم (زاده شدگان در دهههای 60 و 70 شمسی).
ـ نابودی نخبگان جامعه (مرگ یا گریز) از بین رفتن خاندانهای اشرافیت سنتی، و برقرار شدن نمایندگان طوّافان و دستفروشان و شاگرد بقالان و بچه آخوندها و شاگرد سوهان فروشان و چاقوکشان پائین شهرها، در مهمترین مراکز قدرت سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی.
ـ اثبات غیرقابل اصلاح شدن نظام، از فردای دوم خرداد و انتخاب خاتمی، و رهبری کلیه توطئهها علیه جنبش اصلاحات توسط شخص خامنهای و باند فاسد جنایتکار همدست و مطیع او.
ـ بیمعنا شدن نظام انتخابات پس از بزرگترین تقلب و تزویر در تاریخ انتخابات ایران از بدو برپائی نظام مشروطه در خرداد.
ـ رویاروئی با ملت در وحشیانهترین شکل، کشتار خیابانی، شکنجههای قرون وسطائی و تجاوز به زندانیان سیاسی و فرهنگی، صدور احکام جائرانه در حق شماری از برجستهترین روزنامه نگاران، نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان و اساتید و دانشجویان (زن و مرد) در کشور.
ـ دگردیسی «ولی فقیه» از مرشد منتخب خبرگان منتخب مردم به نایب برحق امام زمان، مکشوف از سوی هشتاد و شش آخوند فاسد، مرتجع کلاهبردار، صیغه باز، و تبدیل شدن بیت رهبری به آستان ملک پاسبان خدایگان معصوم پانزدهم سید علی آقا پائین خیابانی ملقب به خامنهای.
ـ محو بنیان مذهب تشییع و ایجاد مذهبی تازه که الفبای همان مذهب سنتی شیعه که مذهب اکثریت مردم ایران بود را مورد استفاده قرار میدهد اما، مذهب تازه بنیان بر خرافاتی میگذارد که یک سرش به مسجد جمکران وصل است و پچپچههای چهارشنبه شبهای سیدعلی آقای نایب امام زمان با خود حجت غایب مذهب پیشین، و سر دیگرش تا نه هزار امامزاده تازه امتداد دارد. امامزادههائی از نوع امامزاده آرش و امامزاده بیژن (که اخیراً کشف شده) و امامزاده سیده کتی بانو و امامزاده پوری خاتون... آن مذهبی که تصویر شاه مردانش منزل نشین کشور دل بود و عرفانش از نعمتالله ولی، تا شیخ حسنعلی نخودکی، رهرو داشت، قطبش روزگاری ابوسعید ابوالخیر بود و مدرس مکتبش جلال الدین قونوی بلخی، آری آئینی که شاهدخت شهربانوی یزدگردی (به عاریت گرفته از استاد و پدر بزرگوار دکتر احمد مهدوی دامغانی) در وصلت با نواده بنیانگذارش، سایه فره ایزدی آشوزرتشت را، بر صحرای کربلایش، گستراند و خون سیاوش را به خون شوهرش آمیخت، تا روز «سووشون» در «عاشورا»ی حسینی، ادامه یابد. آری از آن مذهب امروز ملغمهای ساختهاند که اگرچه اصولش همان پنج است اما مضمونش دگرگونه است. به جای توحید و نبوت و عدل و امامت و معاد روز قیامت، حالا رسیدهایم به؛ توحید یعنی همه با هم زیر سایه سید علی، نبوت یعنی مقام معظم رهبری خاتم جباران است و عدل یعنی اینکه جاهل ابلهی به نام شیخ صادق اردشیر آملی قاضی القضات مذهب تازه است. امامت که مبدأ و منتهایش آقازاده میرزا جواد تبریزی است و معاد روز قیامت هم که با کشف مقام معظم رهبری توسط خبرگان جنایت و ظلم، تحقق پیدا کرده است. در مذهب جدید، اخلاق و سنت رنگ باخته و مرشد و مقتدای این مذهب، جامعهای پرداخته که دروغ و تزویر و فریب حلیتی است که اگر به آن آراسته نباشی، کلاهت پس معرکه است.
اینها دستاوردهای نکبتی است که در سال 57 به جای آن رؤیای دلنشین پیچیده در حریر عدالت و آزادی و مردمسالاری نصیب ما شد.
میگویند همه این سیئات را گفتی چرا از استقلال نمیگوئی که در پرتو عناد خمینی با جهان، حاصل شد. حالا ایران واقعاً مستقل است، آقای خامنهای بدون واهمه از آمریکا و انگلیس و روس، آدم میکشد، سرمایه ملت ایران را خرج تروریستها میکند، وحشتی از عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر و حتی سازمان ملل ندارد. از برکت استقلال به دست آمده، ناوگان آمریکا و انگلیس و فرانسه و اسرائیل و... در خلیج فارس مانور میدهند. همان خلیج فارسی که تا پیش از انقلاب زیر سلطه مطلق ایران قرار داشت. این درست که کارشناسان و مربیان نظامی آمریکا و اروپا از ایران رفتهاند اما به جای آنها مشتی چینی و کره شمالی و پاکستانی و اوکراینی و روس سفید، و روسی همه شئونات نظامی و امنیتی و اقتصادی ما را زیر نظر دارند. آقایان مدعی بودند و هستند که قبل از انقلاب سرسپرده و وابسته به آمریکا و انگلیس بودیم و از تصدق سر ولی فقیه اوّل و دوم حالا به استقلال کامل رسیدهایم. و باز از برکات این استقلال، سهم حداقل سی درصدی ما از دریای مازندران به یازده درصد رسید، دلار هفت تومانیمان، حالا معادل 1200 تومان است. سنگک ده ریالی، شش هزار ریالی شد. چون وابسته بودیم برای ورود به 128 کشور جهان ویزا نمیخواستیم حالا که مستقل شدهایم تنها چهار کشور راهمان میدهند و برای ورود به بورکینافاسو هم باید چند هفته در صف متقاضیان روادید انتظار بکشیم. با 3200 تومان من دانشجوی آن زمان بلیط رفت و برگشت هوائی به انگلیس میخریدم و هنگام ورود به لندن، با احترام فقط گذرنامهام را نگاه میکردند و با احترام خوشامد میگفتند، حالا دویست سیصد هزار تومان باید برای روادیدی که شاید بدهند، شاید ندهند، بپردازی و اگر صاحب ویزا نشوی پولت را پس نمیدهند بعد هم یک میلیون تا دو میلیون تومان پول بلیط هواپیما بدهی و با پاوند 1800 تومانی فقط ویترین مغازهها را تماشا کنی.
با آنچه برشمردم هر ملتی به جز ملت ایران امروز به مردمانی از نوع مردم لیبی تبدیل شده بودند. اما ملتی که در برابر حملات سهمگین اسکندر و عربهای مسلمان و چنگیز و تیمور و... سرفراز بیرون میآید و شکست نظامی را به پیروزی فرهنگی تبدیل میکند، این بار نیز در مبارزهای جانانه، به بازشناسی خود میپردازد. تاریخش را میخواند، فرهنگ و ادب و هنرش را قدر مینهد. فرزندانش را به آموزش موسیقی تشویق میکند، حمیت و غیرت خود را در برابر دشمن خارجی و داخلی آشکار میکند. در هر گسترهای که مجالی پیدا کند (ورزش، سینما، ادبیات، علوم، فلسفه، فرهنگ و هنر و...) در والاترین سطح، ظاهر میشود. (به کودکان و نوجوانان امروز ایران نگاه کنید، بسیاریشان در عرصه هنر موسیقی، کامپیوتر، ریاضیات، ورزش و... سرآمد اقران خود هستند.). در عین حال مردم سخت به سرنوشت خود و کشورشان دلبستهاند، بحث و گفتگوی سیاسی در داغترین شکل در همه سطوح، در روستا و شهر در جریان است. اینها دستاوردهای مثبت مردم از سالهای فتنه و مصیبت ولایت فقیهی است، دستاوردهائی که ربطی به رژیم ندارد. مگر خامنهای نبود که از توجه دانشجویان و دانش آموزان به موسیقی به شدت انتقاد میکرد؟ باز او بود که گسترش علوم انسانی را بین جوانان مذموم خوانده بود و هم به دستور او شماری از رشتههای علوم انسانی در دانشگاههای کشور مشمول مراحم فقیهانه سید علی آقا شد و از رشتههای دانشگاهی حذف شد.
اگر در عرصه صنعت و مدیریت صنعتی، بخش خصوصی ما دستاوردهای بعضاً چشمگیری داشته است، باز این امر ربطی به رژیم و برنامههایش ندارد. چرا که از برکات استقلال و نبوغ مردان سیاست و اقتصاد جمهوری ولایت فقیه، بیش از یک هزار واحد صنعتی کوچک و متوسط در چهار سال اخیر ورشکست شده و یا در حال ورشکستگی است. صنایع کفش و پارچه بافی، تریکو، پلاستیک و نایلون و... به علت ورود بیرویه بنجلهای مشابه از چین (رشوه کلان رژیم به چین) عملاً در آستانه نابودی است... با آنچه برشمردم گمان نمیکنم به جز سه چهار میلیون شهروند برخوردار از مزایای ولایت سیدعلی خامنهای و یا در جهل مرکب مانده تا ابدالدهر و باورمند مذهب جدید ولی فقیه، دیگر هموطنان ما، اختلاف نظری در ضرورت پایان دادن به فصل ننگین حکومت حافظان بیضه مذهب جدید، داشته باشند.
به این سؤال که چرا با این اتفاق نظر و آمادگی مردم ما (چنانکه در جریان جنبش سبز نشان دادند) همچنان دوره میکنیم دیروز را و امروز را، هنوز را (از الف بامداد) در شمارههای بعدی پاسخ خواهم داد. پاسخی که میتواند مورد قبول و یا عدم پذیرش شما باشد.
شنبه 3 تا دوشنبه 5 سپتامبر
اسناد ما چه خواهد گفت
دستیابی انقلابیون لیبی به آرشیو استخبارات معمر القذافی، باعث فاش شدن مطالبی شد که خیلیها را به حیرت انداخت. اینکه آقای دیوید ولش معاون سابق وزیر خارجه آمریکا در مقام یک کارشناس و دیپلمات باتجربه، در بحبوحۀ انقلاب مردم لیبی علیه رژیم آدمخوار سرهنگ مجنون، راه خروج از بحران را نشان قذافی بدهد و لابد به گفته یکی از اعضای شورای انتقالی لیبی در مقابل آن هدیه نقدی قابلی از قذافی دریافت کند، البته حیرت برانگیز است اما از این شگفتیآورتر اسنادی است که از همکاری سازمانهای اطلاعاتی غرب با رژیم ضد بشری لیبی پرده بر میدارد و شماری از آنها حکایت از آن دارد که این سازمانها اخبار مربوط به فعالیت مخالفان قذافی را در خارج لیبی، در اختیار «موسی کوسه» رئیس وقت استخبارات و وزیر خارجه بعدی لیبی میگذاشتند. و بعضی از مخالفان از جمله عبدالحکیم بلحاج یکی از فرماندهان نظامی شورای انتقالی لیبی، توسط غرب دستگیر و به رژیم لیبی تسلیم شدهاند. بلحاج که در گذشته رهبر جماعت اسلامی را بر عهده داشت و سالها در پاکستان و افغانستان با مجاهدین و سپس طالبان و القاعده همکاری میکرد، 7 سال در زندان قذافی زیر شدیدترین شکنجهها قرار داشت. امروز او با اندوه از روزهای حبس سخن میگوید اما دیگر به دنبال برپائی خلافت اسلامی و جهاد با آمریکا و انگلیس و... نیست بلکه تاکید میکند در پی برپائی رژیمی مدنی و دمکراتیک و پارلمانی در کشورش میباشد.
برای بسیاری از ما این سؤال پیش میآید، در فردای سرنگونی رژیم که فرزندان سلحشور ایران به لانههای تجسس رژیم و مقر امنیت خانه مبارکه دست پیدا میکنند چه اسنادی رو خواهد شد؟ مقداری از آنها را میتوان حدس زد؛ اینکه رژیم به اتفاق سوریه و حزبالله قتل رفیق حریری و یک دوجین شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و دینی و مطبوعاتی لبنان، تدارک دیده و بهاجرا درآورده است.
اینکه در جریان قتل زنده یاد دکتر شاپور بختیار و دکتر عبدالرحمن برومند و... دستگاه ترور رژیم از همکاری و غمض عین بعضی از مقامات امنیتی فرانسه برخوردار بوده است. اینکه کشتار میکونوس و قتل فریدون فرخزاد باز با غمض عین آلمانیها که بالاترین سطح روابط تجاری را با رژیم داشتهاند روبرو شده است. سفر فلاحیان به اتفاق معشوقه متأهلش به آلمان و میزبانی جانانه از او توسط آقای اشمیت باوئر مسئول امنیت خارجی در دفتر صدراعظم وقت، واقعاً لکه ننگی در پرونده سیاسی دولت وقت آلمان است. لابد در میان اسناد امنیت خانه ولی فقیه، پس پرده پردهپوشی دولت اتریش در جریان قتل زنده یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو و کاک عبدالله قادری آشکار خواهد شد. و جهانی خواهد دانست چگونه اتریشیها دو تن از قاتلان را فراری دادند.
آن روز آشکار خواهد شد در پشت درهای بسته، بین آقای خلیلزاد نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان، در جریان حمله آمریکا به طالبان، و دکتر محمد جواد ظریف رئیس هیأت نمایندگی ایران در سازمان ملل، چه توافقاتی صورت گرفته که به موجب آن جمهوری اسلامی، آسمان ایران را بر هواپیماهای جنگی آمریکا گشود؟ بهای این همکاری رژیم با ستاد جنگی آمریکا و متحدانش چه مقدار بوده و چه نیروهای بیگانهای رژیم را در سرکوبی و قلع و قمع مخالفانش یاری دادهاند. آن روز خواهدآمد و صفحات سیاه دیگری بر کتاب نفاق جهانی و نامردمیهای قدرتهای بزرگ جهان در برابر ملتهای تحت ستم، افزوده خواهد شد. آن روز دور نیست.

ايران و خاورميانه در هفته اي كه گذشت

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با اظهارات اخير احمدي نژاد به تلويزيون پرتغال در مورد سوريه٬ پژاك وادعاهاي رژيم٬ اظهارات وزير دفاع آمريكا در مورد جمهوري ولايت فقيه٬ سفر دبير كل اتحاديه عرب به سوريه٬ پاسخ ميدهد . ۰۹/۰۹/۲۰۱۱

پنجشنبه ۰۸/۰۹/۲۰۱۱
تصوير : بخش اول
Download file
تصوير : بخش دوم
Download file
صدا: بخش نخست :
Download file
صدا: بخش دوم
Download file

سه شنبه ۰۶/۰۹/۲۰۱۱
تصوير : بخش اول
Download file
تصوير : بخش دوم
Download file
صدا: بخش نخست :
Download file
صدا: بخش دوم
Download file

دوشنبه ۰۵/۰۹/۲۰۱۱
تصوير : بخش اول
Download file
تصوير : بخش دوم
Download file
صدا: بخش نخست :
Download file
صدا: بخش دوم
Download file

دکتر عليرضا نوری زاده٬ و دكتر محسن سازگارا در رابطه با نگراني خامنه اي از انتخابات آينده مجلس شورا٬ و ايران و سوريه٬ و اظهارات وزير كشور عربستان در رابطه با جمهوري ولايت فقيه٬ و تهديد رئيس جمهوري فرانسه٬ و ... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۰۲/۰۹/۲۰۱۱
تصويردانلود:
Download file
لینک
Download file
صدا:
Download file

ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند!
سه شنبه 22 تا دوشنبه 29 اوت
بهار عربی یا خزان ایدئولوژی
پیشدرآمد: در طول هفتهها و ماههای اخیر و بعد از فروپاشی رژیمهای تونس و مصر، اینجا و آنجا مقالات و تحلیلهائی را مشاهده کردهام که بعضاً نام نویسندگانی سرشناس و دردآشنا و تحلیلگرانی روشنبین را بر پیشانی خود داشته است. منهای یکی دو مورد استثنائی، در اغلب این نوشتهها نوعی نگرانی توأم با بدبینی نسبت به بهار عربی مشاهده میشود. در میان این نوشتهها تنها یک مورد را مشاهده کردهام که نویسندهاش به علت زندگی در کشورهای عربی، تا حدودی در ارزیابی خود، فراتر از تصویرهای تلویزیونی و گزارش خبرنگاران غربی که با دو روز اقامت در مصر یا یمن و... به کارشناس مسائل پیچیده این جوامع تبدیل میشوند، نکتههای اصلی را در نظر داشته است.
در ارزیابیها، ویژگیهای زیر مشاهده میشود:
1 ـ مبارک و بن علی قربانی نامردی آمریکا و اروپا شدند و با توجه به رشد چشمگیر اسلامیها به نظر میرسد که مثل سال 1979 در ایران، غرب به دنبال جایگزین کردن رژیمهای سرکوبگر و فاسد غربی با استقرار نظامهای اسلامی از نوع ترکی است.
2 ـ مردم مصر و تونس کم کم از تب انقلاب خلاص میشوند و گو اینکه هنوز انقلابیها میداندارند، اما اکثریت خاموش اندک اندک به صدا درمیآید ولی چه فایده که تصمیم گرفته شده که اسلامیها را روی کار بیاورند.
3 ـ در مورد سوریه ارزیابیها کمی متفاوت است به این معنا که چون رژیم بعثی بشارالاسد با رژیم ولائی سید علی آقا عقد اخوت بسته است، بنابراین سرنگونی اسد به نفع مردم ایران است.
4 ـ در چند تحلیل خواندم که در پس پرده، آمریکا و اروپا به نوعی حضور جمهوری اسلامی را در خاورمیانه جدید به عنوان عامل تعدیل اسلام سلفی سنی پذیرفتهاند و هلال سبزی که قرار است از کابل تا تیمبوکتو را زیر بال گیرد با بال شیعه ـ ایرانی، عراقی، بحرینی و تا حدی لبنانی ـ و سنی (سعودی، مصری، مغربی، اردنی و...) از نظر آنها میتواند در برابر رادیکالیسم سلفی (القاعده، سلفیهای مصر و اردن و سوریه و شمال آفریقا) و شیعیان تندرو (با نمادهائی چون مقتدی الصدر و حسن نصرالله و...) ایستاده و آنها را از اعتبار بیندازند.
5 ـ در نهایت جمهوری اسلامی با روی کار آمدن یک دوجین رژیم اسلامی در منطقه تقویت شده و مقدمات جبههای متشکل از دولتهای اسلامی با بافت شبه دمکراتیک فراهم خواهد شد.
بدون هیچ درنگی با قاطعیت میگویم تمام این ارزیابیها و پیشگوئیها به علت عدم آشنائی نویسندگانشان به روابط پیچیده سنتی و فرهنگی در جوامع عرب، نمیتواند منعکس کننده آن چیزی باشد که در بطن این جوامع در جریان است.
اسلام، یگانه راه حل
این شعار که نخستین بار در دهه چهل قرن بیستم میلادی با نبش قبر سید جمالالدین اسدآبادی توسط «حسن البنا» مرشد اخوان المسلمین بیرون کشیده شد، با روی کار آمدن رژیمهای نظامی سکولار در مصر و سوریه و عراق و سودان و... برای سالیان دراز به داخل زندانها و تبعیدگاهها منتقل شد. موج ناسیونالیسم عربی که توسط عبدالناصر، جورج حبش و میشل عفلق به راه افتاد به زودی همه ایدئولوژیهای موجود از جمله چپ وابسته به مسکو، اسلام سیاسی و ناسیونالیسم کشوری (عراقی، سوری، مصری و...) را خانه نشین و یا زنداننشین کرد. فلسطین بهعنوان موتور به حرکت درآورنده تودههای مسحورِ «زعیم» رنگ اسلامی خود را از دست داد و اعتبار قومیاش بالا رفت. شماری از مهمترین رهبران انقلاب فلسطین از جمله جورج حبش و نایف حواتمه مسیحی ارتدوکس بودند. در چنین فضائی عربستان سعودی و از سال 1963 ایران و اردن و ترکیه و پاکستان پرچمدار اسلام شده بودند. (ملک فیصل و شاه در واقع بنای اتحاد دولتهای اسلامی را در مقابل قومیت گرایان عرب، پی ریختند.).
انقلاب اسلامی ایران، با تبلیغات گستردهای که چپها و ناسیونالیستهای عرب علیه شاه و روابط ایران با اسرائیل، در دهههای 60 و 70 پیشین به راه انداخته بودند، با شادمانی و استقبال گرم تودههای عرب روبرو شد. همزمان با جهاد افغانستان و باز شدن میدان برای فعالیت اسلامیها در مصر و اردن و شمال آفریقا، شعار «اسلام یگانه راه حل» را دوباره زنده کرد.
(این نکته را یادآور شوم که درست مثل ایران، روشنفکران جهان عرب در آغاز قرن بیستم در پرتو گسترش ارتباطات با غرب، و حضور فرزندان خانوادههای مرفه در دانشگاههای مهم فرانسه و انگلیس و از دهه سی به بعد آمریکا، راه ورود کشورهایشان به میدان تمدن و فرهنگ نوین و توسعه و پیشرفت را پیروی از غرب و گسترش فرهنگ غربی میدانستند. به علت شکست رژیمهای بعد از استقلال و کودتاهای نظامیان به اسم انقلاب در ایجاد یک جامعه مدرن و ضمانت عدالت اجتماعی و دمکراسی حتی در حداقل شکل آن، و از همه مهمتر شکست شرمآور ارتشهای عربی در جنگ شش روزه با اسرائیل بعد از آنکه سالها مردم را به وحشیترین شکل سرکوب و نان و گوشت آنها را به نفع انباشتن زرادخانهها از اسلحه مصادره کرده بودند و خاکستر شدن آرزوها در آزادی فلسطین را شاهد بودن، ایدئولوژیهای قائم به مبدأ ناسیونالیسم و قومیتگرائی، از اعتبار افتاد. غرب که تا دیروز قبلهگاه روشنفکران عرب بود و غربزدگی که مزیت و امتیازی به حساب میآمد، در پرتو تبلیغات گسترده ضد غربی رژیمهای کودتائی عربی، از بغداد تا طرابلس و البته بوقهای چپی که در خدمت این رژیمها بود و حمایت غیرموجه غرب بهویژه ایالات متحده از اسرائیل که با دست باز علاوه بر تحقیر عربها و فلسطینیها، عملاً حقوق مشروع ملت فلسطین را زیر پا گذاشته، و اراضی اشغالی در جنگهای 67 و سپس 73 را ملک طلق خود به حساب میآورد، از نیمه دهه 60 قرن پیشین میلادی مردود شمرده شد و چهرههای برجسته روشنفکری که همچنان دلبسته لیبرالیسم و دمکراسی بودند اگر از سوی حکومتها سر به نیست نشده و یا به زندان نیفتادند در جامعه خود مثل جذامیها مطرود و عزلتنشین گشته و یا ناچار به ترک خانه و سرزمین خویش و زندگی در تبعیدگاههای غربی شدند.
اسلام سیاسی بار دیگر جان گرفت و البته انقلاب اسلامی ایران علیه یک نظام مدرن مستبد با نگاه به غرب و سپس جهاد افغانستان علیه قبله چپ و ارتش سرخ، ویتامینهای قدرتمندی بود که اسلام سیاسی را حسابی چاق و چله کرد. چند روزی پس از آزادی کویت و ورود نیروهای آمریکائی و غربی به این کشور، همراه با همکارانم در روزنامه صوت الکویت همزمان با ورود امیر پیشین شیخ جابر الاحمد به کشورش پس از شش ماه، وارد کویت شدم. برای نخستین بار طی دو دهه میدیدم در یک کشور عربی بزرگ و کوچک، زن و مرد ستایشگر آمریکا و جورج بوش (پدر) هستند. و این کویت سرزمینی بود که در دهه 60 قرن بیستم، یکی از پایگاههای عمده چپ و ناسیونالیسم عرب و عمدهترین یاری رسان به انقلاب فلسطین بود. کویت آزادی خود را از چنگ صدام حسین یکی از قهرمانان قلابی ناسیونالیسم عربی مدیون آمریکا بود. به همین دلیل نیز بسیاری از نوزادان در آن تاریخ در کنار نام سنتی جاسم و عبدالله و عبدالعزیز و جابر و مبارک و... یک اضافه نیز با عنوان بوش و یا جورج بوش، گرفتند. جالب اینکه از فردای جنگ دوم خلیج فارس، کویتیها به علت آمریکادوستی مورد بدترین ملامتها و شماتتها از سوی نه فقط چپها و ناسیونالیستها بلکه، سلفیهای اسلامی و رادیکالهای شیعه قرار گرفتند.
به یاد داشته باشید که بعد از جنایت حمله انتحاری 18 جوان عرب که 16 نفرشان سعودی بودند به برجهای دوقلوی نیویورکی، تنها ما ایرانیها بودیم که علیرغم ضد آمریکائی بودن حکومت و بیست و سه چهار سال مرگ بر آمریکا گفتن و شنیدن، به نشان همدردی با مردم آمریکا شمع به دست گرفتیم و در میدان محسنی، یکی از زیباترین و غرورآفرینترین مناظر نوعدوستی را به تماشا گذاشتیم.
در بسیاری از کشورهای عربی و مسلمان، نه فقط این حادثه را با شادمانی (تودهها و نه حکومتها) جشن گرفتند بلکه اکثر عربها و مسلمانان علیرغم اعتراف سران القاعده به ارتکاب این جنایت و دستگیری خالد شیخ در پاکستان توسط واحدهای ویژه کوماندوئی آمریکا و اعترافات تکان دهنده او در رابطه با جنایات القاعده، بر این باور بودند که خود آمریکا ترتیب انفجار را داده و مهمترین دلیلش نبودن یهودیان در میان قربانیان است (حضور بیش از 300 یهودی یا بیشتر را در بین قربانیان انکار میکردند).
در چنین فضائی است که آدمی مثل احمدینژاد به خاطر چرندیاتش در نفی هولوکاست و لزوم امحای اسرائیل از نقشه جهان، محبوبیت پیدا میکند و حسن نصرالله رهبر حزباللهی که جنایاتش در لبنان و خارج لبنان غیرقابل شمارش است به قهرمان مقاومت در بین تودههای عرب تبدیل میشود. بشارالاسد آدمکش به عنوان رهبر جبهه ممانعت (از آشتی با اسرائیل) صدام حسین دشمن بشریت به عنوان شهید راه مبارزه با آمریکا و قذافی مجنون حداقل تا پنج شش سال پیش در مقام زعیم انقلابیون در جهان عرب و اسلام اعتبار پیدا میکنند. با این چشمانداز، همان بسیارانی که گفتم حکم صادر کردند که با سرنگونی مبارک و بن علی و الباقی جباران سکولار، اسلام ناب انقلابی محمدی بر شانه تودههای کف بر لب، در قاهره و تونس و صنعا و دمشق و... به قدرت خواهد رسید.
ظاهر کار نیز چنین حکمی را توجیه میکند اما در همین چند سال اخیر، بهویژه پس از رویدادهای ایران، از فردای انتخابات و انعکاس گسترده آن در رسانههای عرب زبان به ویژه تلویزیونهای ماهوارهای مثل العربی و بی.بی.سی و تا حدودی الجزیره، اندک اندک اعتبار عمدهترین پایگاه رسمی اسلام ناب محمدی کمرنگ شد و در عین حال نسلهای جوانتر در ورای نفرت از آمریکا و غرب، با ماهواره و اینترنت، از دنیای کوچک ذهن خود، به جهانی بزرگتر وارد شدند که آمریکا و اروپا دو مظهر عمده آن بودند. با پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، آن چهره کریه خونریز جنایت پیشهای که از آمریکا در جهان عرب ساخته شده بود، به مرور جای خود را به کشوری داد که یک سیاه نیمه مسلمان فرزند یک مهاجر را مجال میداد تا به بالاترین قدرت در مقام رهبری برسد. سفر اوباما به قاهره و سخنرانی مهم او خطاب به جوانان عرب و مسلمان تأثیری شگفتیآور در تغییر نگاه ملتهای عرب و مسلمان نسبت به آمریکا و غرب داشت. گو اینکه بر اثر سیاستهای اسرائیل و پایمالی مستمر حقوق فلسطینیها، پذیرش اسرائیل بهعنوان همسایهای صاحب مشروعیت، حداقل در شرایط فعلی اگر نگوئیم غیرممکن بلکه بسیار سخت بهنظر میرسد. (سی سال اسرائیل و مصر رابطه کامل سیاسی و اقتصادی داشتهاند و حالت جنگی بین آنها برای همیشه خاتمه یافته است با اینهمه روابط اجتماعی و فرهنگی بین دو ملت در پائینترین سطح باقی مانده است. همین وضع بین اسرائیل و اردن با وجود امضای پیمان صلح و برقراری روابط برقرار است. طی دو هفته اخیر، به دنبال کشته شدن 5 سرباز مصری توسط نیروهای اسرائیلی، آتشی از نفرت در قاهره به پا شد که اولین قربانی آن پرچم اسرائیل بر بلندای ساختمان سفارت اسرائیل در قاهره بود. جوانی که پرچم را پائین کشید به قهرمان تودهها تبدیل شد.) با اینهمه، دشمنی با اسرائیل عارضهای از استمرار یک ظلم است. اگر فردا اسرائیل از سرزمینهای اشغالی بیرون رود و دولت مستقل فلسطین برپا شود، نفرت رنگ خواهد باخت. اما اگر وضع به گونه امروز ادامه یابد، همچنان تاجران سیاسی که به اسم رهائی فلسطین دکانداری میکنند، مشتریان زیادی پیدا خواهند کرد. و این تنها نقطه امید ولی فقیه ایرانی و اسد سوری و اخوانالمسلمین و حزبالله است. حتی حماس نیز آرزو دارد به جای جنگ و خونریزی در یک دولت مستقل و دمکرات بخت خود را در انتخابات بیازماید.
اینهمه را گفتم تا این واقعیت را نیز آشکار سازم که بهار عربی رنگ ضدیت با آمریکا و غرب را ندارد، شعارهایش بوی مرگ و نیست باد و نابود گردد ندارد. عدالت، آزادی، حرمت نهادن به اعتبار شهروندی، مبارزه با فساد و رفع تبعیضهای ریشهدار در مذهب و زبان و قومیت و جنسیت، مهمترین شعار در کوچه و خیابانهای سرزمینهای عربی است.
اخوان المسلمین در فردای سقوط مبارک جامه میش بر تن کردند، کراواتهای رنگین بستند، به ژنرالهای شورای عالی نظامی تعظیم کردند و تنها خواستشان برگذاری هر چه سریعتر انتخابات پارلمانی بود. برای آنها مسلم بود که در فضای هیجان زده و تبدار مصر، آنها با داشتن تشکیلات و امکانات مالی، نیروی غالب در داخل پارلمان خواهند بود. نظامیها نخست با آنها راه آمدند و به مردم نشان دادند که جماعت اخوان، فرصتطلبتر از بقیه گروههای سیاسی فقط در پی قبضه کردن قدرت است. حالا با بیانیه شیخ الازهر مبنی بر اینکه دولت آینده مصر باید «مدنی» باشد و تأکید نظامیان بر اینکه دولت مدنی (غیردینی) خط قرمزی است که ارتش اجازه عبور از آن را نخواهد داد. اینکه اسلام یکی از منابع قانونگذاری است، در تمام قوانین اساسی کشورهای عربی منهای لبنان موجود است، اما هیچگاه در لحظههای تاریخی مانع تصویب قوانینی مثل اصلاحات ارضی، برابری حقوق اجتماعی و سیاسی زنان و مردان و قوانین پیشرفته طلاق و ارث در شماری از کشورهای عرب، نبوده است.
در تونس راشد الغنوشی رهبر گروه نهضت که گمان میکرد در بازگشت از تبعیدگاه لندن مثل خمینی مورد استقبال هموطنانش قرار خواهد گرفت چند روز بعد به زادگاهش رفت و بعد هم اعلام کرد قصد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را ندارد. در لیبی شورای موقت اداره کشور به ریاست مصطفی عبدالجلیل وزیر دادگستری قذافی تا شش ماه پیش، از چند هفته قبل رفتار و شعارهای نیروهای اسلامی در بین انقلابیون را به شدت مورد انتقاد قرار داد و به ویژه پس از قتل ژنرال یونس وزیر کشور پیشین و رئیس ستاد نیروهای نظامی انقلاب لیبی، در آستانه حمله انقلابیون به طرابلس، انگشت اتهام به سوی اسلامیها کشید. در سوریه در برابر ادعای رژیم بعثی مبنی بر اینکه سلفیها و تروریستها پشت سر شورشهای خیابانی هستند، اپوزیسیون متنوع سوریه در داخل و خارج کشور، توانسته است با تشکیل یک شورای عمومی و دو ستاد، و نیز یک کمیته اجرائی که هنوز اعضاء و وظایفش مشخص نشده، عملاً ادعاهای بشار الاسد را از اعتبار ساقط کند. در بحرین اکثریت شیعیان به مرور در مییابند که دستیابی به حقوق مشروعشان با وابستگی به جمهوری اسلامی فقیه در هر شکل و بعدی، به دست نمیآید بلکه به مصلحت آنها و فرزندان و نوادگانشان است که با تکیه بر نیروی خود از فرصتهای عرضه شده برای گرفتن امتیاز از حاکمیت استفاده کنند. حتی در یمن هم من اسلامیها را در رأس جنبش نمیبینم، بال جنوبی یمن به کل خارج از سیطره اسلامیهاست و در شمال نیز تنوع قبایل و طوایف و مذاهب به هیچ روی مجال به قدرت رسیدن سلفیها را نمیدهد.
میماند یک سؤال که آیا غرب از رژیمهائی که بر ایدئولوژی اسلام معتدل از نوع ترکی تکیه داشته و از طریق انتخابات مشروعیت پیدا میکنند، حمایت خواهد کرد و اصولاً برپائی چنین رژیمهائی را ترغیب میکند؟ پاسخ به قول عرفات «لعم» است یعنی لا و نعم، نه و آری. به این معنا که اگر عداوت مستمر، و اندیشه نابودی اسرائیل از دستورالعمل نیروهای اسلام سیاسی، حذف شود غرب مخالفت اساسی با چنین رژیمهائی نخواهد داشت اما چون دشمنی با اسرائیل هنوز هم یکی از ابزارهای تحریک تودهها از سوی اسلامیها در دو نوع اخوان المسلمین و سلفیهاست، غرب و به ویژه آمریکا با همه توان جلوی سبز شدن رژیمهای اسلامی را از باغستان بهار عربی خواهد گرفت.
در مقابل اگر ربیع عربی در سوریه نیز پیروز شود، و رویای جورج بوش پسر برای دمکراتیزه شدن جوامع عربی و مسلمان تحقق کامل پیدا کند، تردید نباید کرد که نسیم فروردین آزادی و دمکراسی که دو سال پیش در ایران وزیدن گرفت و امروز در شماری از کشورهای عربی به توفان تبدیل شده است، بار دیگر به زادگاهش ایران باز خواهد گشت و با شتابی باورنکردنی طومار جمهوری ولایت فقیه را در هم خواهد پیچید.