
سه شنبه ۲۱/۰۶/۲۰۱۱
تصویر بخش نخست
Download file
تصویر بخش دوم
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

سه شنبه ۲۱/۰۶/۲۰۱۱
تصویر بخش نخست
Download file
تصویر بخش دوم
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

دوشنبه ۲۰/۰۶/۲۰۱۱
تصویر بخش نخست
Download file
تصویر بخش دوم
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

کشورهای عربی نگران از توطئه ها و دخالت های تهران در امور خود هستند

نوشتۀ ناصر اعتمادی
ایران اتهامات شش کشور عربی حوزۀ خلیج فارس را بی اساس خواند که بار دیگر گفته اند که جمهوری اسلامی ایران با توطئه و ایجاد نفاق مذهبی علیه حاکمیت و امنیت ملی آنها اقدام می کند. (گفگوبا عليرضا نوري زاده)
رامین مهمان پرست، سخنگوی وزارت خارجه ایراننوشتۀ ناصر اعتمادی
ایران اتهامات شش کشور عربی حوزۀ خلیج فارس را بی اساس خواند که بار دیگر گفته اند که جمهوری اسلامی ایران با توطئه و ایجاد نفاق مذهبی علیه حاکمیت و امنیت ملی آنها اقدام می کند.
رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران اظهارات رهبران کشورهای عربی خلیج فارس را در مورد دخالت های تهران در امور داخلی کشورهای عربی منطقه بی اساس و تکراری دانست و گفت: این اتهامات برای منحرف کردن افکار عمومی از دخالت نظامی برخی کشورهای منطقه در بحرین برای سرکوب اعتراض مردم این کشور ایراد می شوند.
همزمان مهدی مهدی زاده عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس اسلامی ایران با تکرار سخنان رامین مهمانپرست ادعای وزرای امور خارجۀ شش کشور عربی حوزۀ خلیج فارس را خوش خدمتی آنها برای قدرت های غربی دانست.
وزرای امور خارجۀ کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بار دیگر مداخلۀ "آشکار" جمهوری اسلامی ایران را در امور داخلی کشورهای خود محکوم کردند.
در بیانیۀ پایانی که وزرای امور خارجۀ شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در اجلاس روز سه شنبه خود در جده منتشر کرده اند آمده است که شیوۀ ایران برای مداخلۀ در امور داخلی کشورهای عربی حاشیۀ خلیج فارس توطئه علیه امنیت ملی آنان و ایجاد نفاق و دوستگی مذهبی در داخل این کشورها است.
کشورهای عربی خلیج فارس اقدام های ایران را نقض حاکمیت ملی و استقلال خود و هچنین نقض سیاست حُسن همجواری و معاهدات بین المللی توصیف کرده اند. آنها از جمهوری اسلامی ایران خواسته اند که به تبلیغات رسانه ای اش علیه کشورهای عربی منطقه خاتمه دهد، زیرا، این اقدام ها را به سود بهبود مناسبات متقابل نمی دانند. وزرای امور خارجۀ شش کشور عربی خلیج فارس همچنین خواستار احترام متقابل، رعایت حُسن همجواری و حل اختلافات از طریق گفتگو و مذاکره شده اند.
آنان بار دیگر نگرانی عمیق خود را از برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی ابراز داشته و خواستار حل بحران اتمی این کشور از راه گفتگو با جامعۀ جهانی شده اند. جلوگیری از توسعۀ سلاح های اتمی در خاورمیانه و به ویژه در حوزۀ خلیج فارس یکی دیگر از خواسته های اجلاس وزرای امور خارجۀ کشورهای عربی شورای خلیج فارس در جده بود. بحران یمن دیگر موضوع مهمی بود که رهبران کشورهای عربی خلیج فارس در کنفرانس جده دربارۀ آن گفتگو کردند.
در این حال، ایاد علاوی نخست وزیر پیشین عراق دخالت های تهران را در امور داخلی عراق و دیگر کشورهای عربی مخرب دانست و جمهوری اسلامی ایران را به ایفای نقش مثبت در منطقه فراخواند تا به گفتۀ وی از "درگیری احتمالی که به زیان ایران خواهد بود جلوگیری شود."
گفتگو با علیرضا نوری زاده 16/06/2011
گوش کنید (06:06

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در رابطه با آخرين تحولات ايران ٬ ادامه نزاع بين رهبر و احمدي نژاد ٬ بركناري مصلحي از شوراي ملي پول ٬ تحولات سوريه و حضور گسترده تر رژيم در سركوب مردم سوريه و انعكاس منهي مداخله رژيم بر روابط ايران و تركيه و... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۱۷/۰۶/۲۰۱۱
تصويردانلود:
Download file
صدا:
Download file

جمعه ۱۷/۰۶/۲۰۱۱
تصویر بخش نخست
Download file
تصویر بخش دوم
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو!
سه شنبه 7 تا جمعه 10 ژوئن
فلاکت سید علی آقا و جیمزباندش
1 ـ بیش از چهار سال «محقق» از داخل بیت سید علی آقا برایم اطلاعات دست اول میفرستاد. آنچه را برای اولین بار درباره فرزندان ولی فقیه نوشتم از جمله آلودگیهای مالی آنها، 11 قصر رهبر، حکایت دلدادگی و... همه از سوی محقق آمده بود. برای یافتن این منبع سه بار همه کارکنان دفتر و بیت، ساعتها بازجوئی شدند، کامپیوترهای آنها بازرسی شد، تلفنهای موبایلشان شنود شد، اما نتوانستند ردّی از محقق پیدا کنند که همه جا بود و همه را میدید. (یادتان هست آنچه را در این ستون طی سه شماره درباره فعالیتها و شرکتهای مجتبی و مصطفی و مسعود و میثم و حسن آقا اخوی رهبر و برادران خجسته نوشتم، آنچه از خانه سازی در آفریقای جنوبی و ترک سل باز گفتم، حکایت ستاد مجتبی در انتخابات و دیدارهای حلقه خمسه و سبعه با سید علی آقا در روزهای انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری و دیدار رفسنجانی و خامنهای در آستانه دور دوم انتخابات با حضور احمدینژاد و... همه از سوی محقق آمده بود.)
دو ماهی از او بیخبر بودم که آقای سید رضا مدحی از تایلند، بعد از چند ماهی که از این و آن سراغ مرا میگرفت به من تلفن زد. (همینجا بگویم که امیر فرشاد ابراهیمی گفته بود که مدحی در جستجوی من است. و بعدها نیز به من هشدار داد که او برای زدن ـ کشتن ـ من و نزدیک شدن به شاهزاده رضا پهلوی و نابود کردنش آمده است.) در همان زمان مدحی حرفهائی درباره امیرفرشاد اینجا و آنجا میگفت و حمیدرضا ذاکری نیز در باب هر دو، من اما بهعنوان یک روزنامهنگار که با همه وجود مخالف جمهوری ولایت فقیه است، انسانی که سی و دو سال از عمر خود را از فردای انقلاب تا امروز وقف مبارزه با رژیم کرده و در این راه متحمل سختیها و رنجهای بسیار شده و خانوادهاش نیز هزینه سنگینی برای تلاشهای او پرداخت کردهاند، بله به عنوان روزنامهنگار و تحلیلگری که رژیم به شکل آشکاری نسبت به او حساسیت دارد و از اینکه میلیونها نفر در ایران هر روز برنامه او «پنجرهای رو به خانه پدری» را از کانال یک و شبکه روژه لات کردی مشاهده میکنند و جمعهها تماشاگر تفسیر خبر او با محسن سازگارا هستند به شدت عصبانی است (بهترین گواه بر این عصبانیت و حساسیت، طرحهای رژیم برای قتل من از یکسو و تخریبم از سوی دیگر است. فیلم ساختن، هر چند هفته یک بار در ساعت 30/20 نیمساعت چرند و ادعاهای بیاساس درباره من در داخل کشور از تلویزیون حاج عزت پخش کردن، اینهمه در رسانههاشان از من نوشتن، کتاب چاپ کردن، پیغام و پسغام تهدید فرستادن و... حتی گاه توسط تلویزیونهای خارج کشور) گواه روشنی بر تلاشهای رژیم در سالهای گذشته جهت ضربه زدن به من بوده است. من هر زمان و در هر نقطه خبری را دیدم که میتواند به رژیم ضرر بزند آن را منتشر کردهام و هر آنگاه که فردی را یافتهام از اهالی ولایت فقیه که حاضر به اظهار پشیمانی از گذشته خود بوده و اظهار علاقهای برای افشاگری کرده است از او استقبال و در برنامهام با او گفتگو کردهام. از آنجا که در رسانههای عربی نیز حضور دارم، رژیم گاه وحشت و نفرت و جنون خود را از اینکه در میان میلیونها عرب که بعضاً میتوانند شکارهای خوبی برای تبلیغات سراسر دروغ و فریبکاریاش باشند رسوایش میکنم، با پخش مطالب سخیف و گاه واقعاً مسخره از رسانههای عرب زبانش و یا رسانههای وابستهاش مثل المنار حزبالله تلاش کرده و میکند که مثلاً مرا در میان خوانندگان و شنوندگان و بینندگان این رسانهها، بیاعتبار کند. با اینهمه، آنکه در این مصاف همیشه باخته است سید علی آقای نایب مربوطه امام زمان و اهل بیت اوست. چرا که جمله نوکرانی را که در مناظرات تلویزیونی برای حمله به من بسیج میکند، با دو سه پاتک اغلب به روزی انداختهام که ناچار به اعتراف به نوکری خود برای امنیت خانه سید علی آقا و وزارت انطباعات حضرتش شدهاند.
باری، مدحی چند هفتهای تلفنی با من گفت و شنید، از جراحتهایش گفت و سینه زخمدارش از شیمیائی مزدوج، از روزی دو آمپول کورتن گفت و 90 قرص بلعیدن.
تا آنکه روزی گفت که او همان «محقق» است. شوکه شدم. همانکه راز سر به مهر قتلهای زنجیرهای، سعید امامی، خانه هدایت اسلامی کرج، پس پرده ولایت و... را برایم فاش کرده بود. نشانی خواستم، دو سه هفته میگفت و مینوشت، اما گفتهها و نوشتههایش همان حرفهای خودم بود که از محقق گفته بودم. در این میان بیخبری از محقق آزارم میداد. روزی در نخستین برنامههائی که از او پخش کردم گفتم این آقای مدحی به اسم محقق برایم افشاگری میکرد، در قتلهای زنجیرهای و پس از آن. دو روز بعد محقق برای نخستین بار از خارج کشور به من تلفن زد و گفت که سه ماه بازداشت بوده اما از او چیزی نگرفتهاند و با پوزشخواهی آزادش کردهاند و برای جلب اعتمادش، اجازه خروج از ایران را به همراه ... به او دادهاند. با اینهمه برای مدتی کمتر در تماس خواهد بود. با توافق هم، اسم مستعارش را عوض کردیم و ایمیل مشترک ساختیم که از این پس او مطالبش را به صورت Draft در ایمیل بگذارد که تغییری در آن صورت نگیرد. مدحی اما همچنان مدعی بود که محقق است و من هم خود را به تجاهل میزدم که راست میگوئی. هر بار که با او گفتگو میکردم بیشتر پی میبردم که اطلاعات سوختهای را قالب میکند. در آن تاریخ وصل به رژیم نبود و برعکس دنبالش بودند. مدام میگفت کیسهای پر از الماس دارد که میخواهد برای جمع یارانی که ادعا میکرد فدائی او هستند هزینه کند، اما همیشه برای اجاره خانه و پول دوایش معطل بود. یعنی اینجور ادعا میکرد. روزی نالان گفت آرزویش زیارت قبر جدهاش زهرا و رفتن زیر ناودان طلاست تا شفایش را بگیرد که شیمیائی 70 درصدی بود. وقتی به مکه رفت در آنجا در هتلی به مأمور حفاظت خود را معرفی کرده بود که من از فرماندهان سپاه هستم و اطلاعات دست اول دارم. به او خندیده بودند. اما در این سفر از یک هموطن ایرانی که هرگز از یاری رساندن به نیازمندان دریغ نداشته چند هزار دلاری گرفته بود. این دوست که جزئیات سفر را به من اطلاع داد میگفت آنقدر حرفهای چرند و بیاساس می گفت که انسان فکر می کرد یا شیمیائی مزدوج مغزش را معیوب کرده و یا حقاً یک کلاش است. او نه تنها بر خلاف ادعایش خانم کلینتون و امیر سعود الفیصل را ندیده بود بلکه حتی پاسبانها و گروهبانهای مأمور حفاظت هتلها نیز به او خندیده بودند. تمام حرفهای مدحی درباره ملاقاتها و سفرش به آمریکا دروغ محض و احتمالاً برای بزرگ کردن خودش جلوی جیمزباند سید علی آقا، یعنی حیدر مصلحی و حسین تائب بوده است.
خود او چند بار در تلفن به آمریکائیها و انگلیسیها و فرانسویها ناسزا گفت که حتی او را به سفارتشان در بانکوک راه نداده بودند.
یک بار مطلبی را که سایت محسن رضائی «تابناک» درباره اختلاف شاهزادگان سعودی و تلاشهای امیر بندر بنسلطان سفیر اسبق سعودی در آمریکا و دبیرفعلی شورایعالی امنیت ملی این کشور برای به دست گرفتن قدرت رقم زده بود، بهعنوان اطلاعات خیلی محرمانه به من بازگو کرد. خندیدم و گفتم ظاهراً منبع شما که این خبر را ساخته هیچ چیز از سعودی نمیداند. این اخبار ساخته ذهن آشفته شاگردامنیت چیهای سید علی آقاست. نوبت دیگر که آخرین نوبت گفتگوی ما بود حرف را به خامنهای کشاندم. از پاسخ دادن طفره رفت و بعد از مصاحبه زنگ زد و با صغرا و کبرا چیدن گفت به مصلحت او و جمع یارانش نیست که به سید علی حمله کند. یک سال و نیم پیش کاملاً برایم آشکار شد که او، دیگر حرفی برای گفتن ندارد و به پرت و پلا گوئی افتاده و هدفش از ادعاهائی که میکند دستیابی به پول است. بعد از آن هر بار زنگ میزد با احوالپرسی و صحبت در عمومیات، گفتگو را میبستم. یک سال از او بی خبر بودم تا آنکه جریان مصاحبه مطبوعاتیش در پاریس و پیوستنش به موج سبز آقای امیرحسین جهانشاهی پیش آمد. من هیچ خبری از این موضوع نداشتم. هشداری به دوستی که در کنار آقای جهانشاهی بود دادم و او به من گفت راستی مدحی چرا اینقدر با تو بد است. در پاریس مدحی دیگر آن سینه سوخته پر از درد و گلایه نبود. حالا در میان دو بادیگارد، بادی به غبغب انداخته بود کاین منم طاووس علیّین شده.
شوی امنیتی او را که در صدا و سیمای حاج عزت دیدم دلم به حالش سوخت. بیچاره به چه روزی افتاده بود. ادعا کرد پس از کنفرانسی که سال پیش به همت فیلسوف دست راستی فرانسوی آقای هانریبرناردلوی در حمایت از جنبش سبز در ایران برپا شده بود (مدحی در آن تاریخ هنوز به موج سبز آقای جهانشاهی که در کنفرانس حضور پررنگ داشت نپیوسته بود بنابراین چیزی از نشست نمیدانست) من و شماری از فعالان اپوزیسیون و محسن مخملباف، کاک عبدالله مهتدی، کاک حسن شرفی و... در آن شرکت و در حمایت از جنبش سبز سخنانی ایراد کردیم، همگی به گوادلوپ رفتیم تا دولت در تبعید تشکیل دهیم. باز هم گمان میکنم مدحی برای مهم نشان دادن خود این خزعبلات را سرهم کرد. حداقل من و مخملباف و دکتر سازگارا که پیامی به کنفرانس فرستاد در کنار شماری دیگر از شرکت کنندگان، در سخنان خود یادآور شدیم ما به دعوت آقای لوی به این نشست آمدهایم، به این منظور که صدای جنبش سبز ایران در یک نشست بینالمللی بیشتر و بهتر به گوش عالمیان برسد. نه صحبت دولت در تبعید در کار بود و نه من روزنامهنگار و مخملباف فیلمساز جزو فعالان سیاسی هستیم که فکر دولت تبعید در سرمان باشد و همانطور که پیش از این یادآور شدم اصولاً مدحی در آن تاریخ در پاریس نبود و با جهانشاهی و دکتر مهرداد خوانساری هم ارتباطی نداشت.
بعد از کنفرانس مطبوعاتیش در پاریس دیگر تلفنهای گاه به گاهش نیز قطع شد. این را هم بگویم که بارها از او سؤال کردم این جمع یارانی که میگوئی کجا هستند؟ مدام ادعا میکرد در همه دستگاههای نظامی ـ امنیتی حضور دارند. جمع یاران امّا از نظر من، همان شاگرد کبابی بود که گاه به گاه در خانه مدحی حاضر بود. وقتی به بیمارستان میرفت او تلفنهایش را جواب میداد و دوستی برایم گفت صاحب مغازه این شاگرد کبابی، مبالغی از مدحی طلبکار است و شاگردش را برای گرفتن نزول میفرستد و او که جوانی بیست و چند ساله است با مدحی دوست شده و گاه او را تا بیمارستان همراهی میکند. باز این را اضافه کنم که آقای احسان سلطانی، جوانی که شیفته مدحی شده و چندی در بانکوک همراه او بود، چند ماه پیش پیامی در فیس بوک برایم گذاشت که مدحی مشغول توطئه علیه شما و پخش حرفهای دروغ بر ضد شماست. هر جا مینشیند ادعا میکند نوریزاده طرح کودتای ما را لو داده، و این حرفها. یک سال پس از آن بود که من حاضر نشدم دیگر با او گفتگو کنم. به همین دلیل نیز، به سراغ دیگران رفت و چند نوبتی نیز در برنامه مدیر شبکه کانال یک، دوست و همکارم شهرام همایون، ظاهر شد.
سلطانی بعد از پیوستن مدحی به موج سبز نیز با دبیرکل این گروه گفتگوی مفصلی کرده و نسبت به اهداف مدحی و برقرار شدن ارتباطش با رژیم هشدار داده بود.
من بر این باورم که مدحی وقتی از سرکیسه کردن اپوزیسیون و دولتهای خارجی مأیوس شد و چند ماهی کسی به او نمیگفت خرت به چند است به رژیم دوباره وصل شد. و در پیوستن به موج سبز آنطور که در فیلم مشاهده میکنیم اصرار داشت با ثبت لحظاتی از دیدارش در یک فیلم، با این ادعا که باید فیلم را به جمع یاران نشان دهم تا باور کنند با موج سبز هستم. اشارات او نیز در فیلم گویای این بود که در مقابل پیوستن به موج سبز، پول کلانی را طلب کرده است. تا آنجا که من پرس و جو کردهام در این معامله، مدحی چندان نصیبی نبرده بود. در فیلم، مبلها، پردهها و معماری اتاقی که مدحی در آن بود حکایت از این میکرد که گفتگو با او در بانکوک انجام گرفته است. مدحی تصاویری را از خانهاش هنگام گفتگو نشانم داده بود که شباهت بسیاری با لوکیشن فیلم جیمزباندی امنیت خانه ولی فقیه داشت. نمیدانم امروز مدحی در تهران است؟ (همیشه میگفت نگران وضع دختر نوجوانش میباشد. ترس دارد مبادا اراذل و اوباش اطلاعات سپاه دست روی او بگذارند. در آن چند ساعتی که برای اولین و آخرین بار مدحی را دیدم مدام از دخترش، مادرش و همسر اولش میگفت. او اصرار داشت که با من عکس بگیرد. میگفت میخواهم به همسران و فرزندانم نشان دهم که شما را دیدهام چون آنها شما را خیلی دوست دارند. جرأت نمیکرد اسم جمع یاران را زیاد با من مطرح کند چون یکی دو بار حرفش را روی آنتن قطع کردم و نگذاشتم بازارگرمی کند. مدحی وقتی که آمد جاسوس رژیم نبود بلکه دل خونی داشت چون به اتهام تعرض به یک نرس و جعل اسناد به زندان افتاده و آزار دیده بود. همکاریش با اطلاعات سید علی آقا میتواند از سر اجبار، و در برابر تهدیدهائی صورت گرفته باشد و میتواند منشأ آن استیصال و درماندگیاش در خارج و وعدههای چرب و نرم از سوی واسطههای رژیم باشد. اخبار و گزارشهای ضد و نقیض رسانههای رژیم درباره او بهترین گواه بر سردرگمی دستگاه امنیتی ولی فقیه در نحوه برخورد با اوست. حیدر مصلحی از شکار جاسوس بزرگ آمریکا سخن میگوید، کیهان از دستگیری ضد انقلاب، تابناک و رجانیوز از مزدور اطلاعات در بین اپوزیسیون یاد میکنند. جالب اینکه خبر آنلاین و دو سه سایت داخلی، حرفهای مرا در رابطه با مدعیات مدحی منتشر کردهاند. (مصاحبه با رادیو آلمان، رادیو فرانسه، رادیو زمانه، سایت العربیه و صدای آمریکا)
باز هم میگویم: من روزنامهنگارم، هر که را بیابم که میتواند قدمی علیه رژیم بردارد، با او سخن میگویم. اگر صداقتش برای من محرز نشد (چنان که مدحی نتوانست اعتماد مرا جلب کند) گفتگو با او را متوقف میکنم. در مورد اخیر وقتی برایم مسلم شد که محقق همچنان در کنار ولی فقیه در تهران است، چند سؤال از مدحی کردم، پاسخ هیچکدام را نداشت. از جمله اسامی چند فرمانده سپاه و مدیران کل وزارت اطلاعات را که داشتم از او پرسیدم، مشتی اسم جعلی تحویلم داد. بعد از او مستندانی خواستم، آنچه را فرستاد جعلیاتی بود که با کمک فتوشاپ ساخته بود. در یک مورد تاریخها را اشتباه زده بود و در مورد دیگر متن سند کاملاً جعلی بود. بههمین دلیل نیز هیچکدام را چاپ نکردم. دلخوریش از همینجا آغاز شد و بعد هم کنارش گذاشتم. هر روزنامهنگار حرفهای و باوجدانی نیز همین کار را میکرد.
کار رژیم در پخش این فیلم جیمزباندی آنقدر مسخره بود که مرغ پخته را نیز میخنداند. من اما در شگفتیام از آنها که خود را عقل کل و هوشمند میدانند و در برابر چنین فیلمی، دل به مدعیات مدحی و گوینده وزارت اطلاعات سپردهاند.
تاریخ پخش فیلم به دو دلیل انتخاب شده بود. یکی برای بیاعتبار کردن اپوزیسیون و لطمه زدن به جنبش سبز و دوم، برای آسیب رسانی به کنفرانسی که مرکز پژوهشهای ایران و عرب که من افتخار مدیریت آن را دارم در هفته آینده برگذار میکند. این کنفرانس پژوهشی در باره چشمانداز خاورمیانه دمکرات، آینده جنبش آزادیخواهی در ایران، چشمانداز روابط ایران دمکرات با همسایگان عرب و آمریکا و روسیه، رژیم را نگران کرده است. و طبیعی است رژیم از هر نشستی که در آن پژوهشگران، فعالان اپوزیسیون و نمایندگان اقوام ایرانی حضور داشته باشند نگران میشود. اما برای من جالب اظهار لحیه بعضیها بود که کوشیده بودند نشست پژوهشی ما را به کنفرانسی که سال پیش در پاریس به میزبانی آقای هانری برنارد لوی برگذار شد ربط بدهند. برای این جمع متأسفم. در نهایت این بود همه حکایت سید محمد رضا مدحی ملقب به حسینی که یک سپاهی شیمیائی 70 درصدی بود و با انبانی از درد و خورجین بسیار کوچکتری از اطلاعات و کیسه خره مهرههایش که میگفت الماس داشت به خارج آمده بود و بعد از آنکه با حرفها و مصاحبههایش اندک اعتباری برای خود دست و پا کرد خود را به آلودگی کشید (یا کشیده شد).
درباره او بیش از این نباید گفت و نوشت، بگذارید رژیم مدتی جار بزند و از معجزات جیمزباندهایش بگوید. خندهای به سخره بر این معجزات کفایت میکند.
شنبه 11 تا دوشنبه 13 ژوئن
فراریان سوری به ترکیه با ارائه مدارک و تصاویری از دستهای جنایتکار افرادی از سپاه قدس از جمله قناصها (تک تیراندازان) گفتهاند. تظاهرکنندگان سوری پرچمهای رژیم ولایت فقیه و چین و روسیه را به آتش زدهاند.
رژیم جنایتکار بعثی بشارالاسد، میکشد، ویران میکند و با تکیه بر حمایت روس و چین و جمهوری ولایت فقیه میپندارد قادر است از این مهلکه به سلامت بیرون شود. اما ملت سرفراز و با اراده سوریه، علیرغم دادن بیش از 1300 کشته، شش هزار زخمی و ده هزار اسیر، همچنان فریاد میزند بشار مجرم باید برود. مطمئن باشید رژیم سوریه بخت ماندن را از دست داده است و با رفتنش شریک اسلامیاش درتهران و نوکران ریز و درشتشان در منطقه به پایان عمر خود نزدیکتر خواهند شد. برهان غلیون نویسنده و متفکر بزرگ میگوید؛ بشار الاسد گمان کرد مثل پدرش که ده هزار تن از مردم «حما» را کشت، با کشتن چند هزار تن میتواند از این معرکه پیروز بیرون آید. بیچاره نمیفهمد در دهه هشتاد نه خبری از اینترنت بود، نه فیس بوک و توئیتر، اتحاد شوروی وجود داشت که چتر حمایت خود را بر سر اسد و رژیمهای مشابه رژیم او باز کرده بود، در آمریکا یک رئیس جمهوری سیاه مدافع حقوق بشر سر کار نبود و از همه مهمتر مردم سوریه اراده مبارزه تا آخرین قطره خون را نداشتند. کار اسد تمام است فقط با حضور خود پرونده جنایاتش را قطورتر میکند.

مهمترين رويدادهاي ايران و منطقه در هفته اي كه گذشت

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با بركناري حيدر مصلحي از شوراي عالي پول٬ و تشكيل وزارت ورزش٬ و تشكيل كابينه لبنان٬ و روابط سوريه وتركيه٬ پاسخ ميدهد . ۱۷/۰۶/۲۰۱۱

پنجشنبه ۱۶/۰۶/۲۰۱۱
تصویر بخش نخست
Download file
تصویر بخش دوم
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

چهارشنبه ۱۵/۰۶/۲۰۱۱
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

سه شنبه ۱۴/۰۶/۲۰۱۱
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

دوشنبه ۱۳/۰۶/۲۰۱۱
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در رابطه با آخرين تحولات ايران ٬ دوسال پس از خرداد سبز كه آقاي خامنه اي خونينش كرد ٬در گيري ها بين ذوب شدگان در ولايت سيد علي و آويختگان به قدرت رئيس جمهوري منتخبش ٬ شخصيت رهبر و آسيب ٫پذيري او با خطاهاي كبيره ٬ موج تازه اعدامها تحولات سوريه و... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۱۰/۰۶/۲۰۱۱
تصويردانلود:
Download file
تصوير لينك:
Download file
صدا:
Download file

سریالی تکراری در آستانه بیستودوم خرداد

تلویزیون جمهوری اسلامی فیلمی را به نمایش گذاشت که میگوید نشاندهنده نفوذ وزارت اطلاعات در میان مخالفان و فعالین خارج از کشور است. در این فیلم شخصی به نام «محمدرضا مدحی» مدعی میشود که با برخی ایرانیان خارج از کشور مخالف جمهوری اسلامی ملاقات کرده و با مقامهای مهم آمریکا و فرانسه هم دیدار داشته است.
در این فیلم که در آستانه سالگرد دهمین انتخابات ریاست جمهوری، روز ۲۲ خرداد در ایران به نمایش درآمد، محمدرضا مدحی مدعی است با ایرانیانی ارتباط داشته که با حمایت آمریکا، فرانسه، بریتانیا و اسراییل، قصد تشکیل دولت در تبعید را داشتند، اما وزارت اطلاعات ایران برنامه آنها را کشف و خراب کرده است.( گفتگوي مشروح ايرج اديب زاده با عليرضا نوري زاده در باره گذشته و امروز سردار محمد رضا مدحي )
از سوی دیگر در حالی که خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی «ایرنا» مدحی را فریبخورده سازمان سیا میداند که مأمورین وزارت اطلاعات او را نجات دادهاند، خبرگزاری «فارس» این شخص را مرتبط با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی میداند.
علیرضا نوریزاده، نویسنده و روزنامهنگار مقیم لندن، به زمانه در مورد دیدارها و گفتوگوهایش با محمدرضا مدحی و واکنشاش به فیلمی میگوید که تلویزیون جمهوری اسلامی نشان داد.
علیرضا نوریزاده: بله، دیدم و خیلی هم برایم جالب بود. چون در عمرم اینهمه حرفهای نادرست و دروغ نشنیده بودم. یعنی واقعاً از نظر من یک چیز غیر قابل تصوری بود و معلوم شد که جیمزباند جمهوری اسلامی، یعنی آقای حیدر مصلحی که تا بهحال چندین نوبت از این دست نمایشها برپا کرده است، این بار در ظاهر کارگردانهای دیگری هم ازجمله اطلاعات سپاه با او همکاری کردهاند که نمایشنامهای به این شکل تراژیک و در عین حال کمدی را عرضه کردهاند.
من در فیلمی که نشان داده شد احساس میکردم آقای مدحی خودش نبود. برای این که من آقای مدحی را از نزدیک دیدهام. حتی شاهد مشکلات و مصائب بیماری ایشان بودم؛ مصائبی که ایشان به علت شیمیایی شدن متحمل شده است. آن لحظهای که ایشان دچار رعشه میشد و میبایست آمپول کورتون به خودش میزد. یا روزی ۹۰ قرص میخورد و این چیزها پنهانی نیست. در برنامههای من به دفعات ایشان راجع به این موضوع صحبت کرد که ناچارم روزی ۹۰ قرص بخورم و من میدیدم که ایشان در برابر من چه تعداد قرص را یکجا میبلعید.
در شرایطی که من او را دیدم- البته میتوانم اشتباه کنم و ممکن است آقای مدحی آمده بیرون و بعد به خاطر تهدیدهایی که شده به ایران رفته است- او بارها گفت که همسر اول، مادر و دخترش چندین نوبت مورد تهدید قرار گرفتند. این حرفها را درد دل میکرد و میگفت. همه اینها میتواند مؤثر شده باشد که ایشان برود ایران و با آنها همکاری کند.
قبلاً به ما هشدارهایی از داخل داده شده بود. یکی دو نوبت مطالبی عنوان کرده بود که نادرست بود یا به معنای دیگر قطره پرمنگناتی بود که در یک دریا ریخته بودند. ایشان از یک نکته که احتمالاً میتوانست درست باشد، استفاده میکرد و آن را به صورت مبالغهآمیز در ابعاد وسیع پخش میکرد.
آقای محمدرضا مدحی اصلاً چه کسی بود و شما چطور باهم آشنا شدید؟
آقای مدحی ظاهراً اول با آقای امیرفرشاد ابراهیمی در تماس بودند. آقای امیرفرشاد ابراهیمی، که جزو بچههای انصار حزباله بود و بعد خارج شده، رفته بود تایلند و با آقای مدحی، که اوهم با یکی از همسرانش به آنجا رفته بود، دیدار کرده بود. ایشان با خودش کیسهای داشت که معتقد بود صدها هزار دلار سنگ قیمتی در آن است و آن را همیشه با خودش اینور و آنور میبرد. در همین حال می گفت ناچاراست از این و آن پول بگیرد، برای که بتواند زندگی کند.
ایشان اینجا و آنجا خواسته بود که با من صحبت کند. من زنگ زدم باهم مفصل صحبت کردیم. او اشاره کرد که چطور برنامههای من را دنبال میکند و چقدر علاقهمند است. بعد آمد روی برنامه تلویزیونی من، «پنجرهای رو به خانهی پدری»، و ما چندین هفته و به تناوب باهم گفتوگو کردیم.
چیزی که من دقت کردم، این بود که خط قرمزهایی داشت و از آنها عبور نمیکرد که بعد در جریان جنبش سبز ایشان یک موضع بسیار منفی نسبت به آقایان موسوی و کروبی گرفت که من با او برخورد کردم و از همانجا دیگر صحبتهای ما قطع شد. یکبار هم ایشان از من خواهش کرد و گفت که آرزوی دیدار کعبه را دارد و میخواهد ناودان طلا را بگیرد، برود آنجا و دردهایش را خوب کند که من برای رفتن کمکش کردم و از دوستانی که داشتم خواهش کردم برای او ویزایی ترتیب دهند و ایشان هم رفت.
آنجا که رفته بود، یک حرفهای عجیب و غریبی هم زده بود که همه به او خندیده بودند. بعدهم تقاضا کرده بود که به او کمک کنند یا همکاری کنند. تمام این حرفهایی که در رابطه با ملاقات با سفیر آمریکا، خانم کلینتون، سفر با هواپیمای شخصی به آمریکا گفته همه دروغ است. هیچکدام اساس و پایه ندارد و من خوشبختانه در تمام جزئیات کارهای ایشان هستم. اینها دروغ است.
اصولاً در گفتههای ایشان یا افشاگریهایی که میکردند، حرف تازهای بود؟
هیچ چیز. ببینید! ایشان رفت با آقای جهانشاهی در موج سبز همکاری کرد. اولاً این کنفرانسی که نشان میدهند، کنفرانسی بود که آقای «هنریلهوی» در پاریس برگزار کرد و من به اتفاق آقایان مخملباف، حسن شرفی، حاج عبداله مهتدی، حسین بر و دوستان دیگر به دعوت آقای«له وی» در آن کنفرانس شرکت کردیم. در آن کنفرانس ما راجع به آزادی و جنبش سبز و مبارزات ملت ایران صحبت کردیم. بسیار کنفرانس خوبی بود و اصلاً آقای مدحی نامی در آنجا وجود نداشت که این قدر وزارت اطلاعات روی این کنفرانس مانور داده.
روزی که من به دعوت خانم فرنگیس حبیبی پاریس آمده بودم و در آنجا سخنرانی داشتم، به من اطلاع دادند که آقای مدحی مصاحبه مطبوعاتی دارد. وقتی رفتم، ایشان در میان دو محافظ آمد بیرون، با من سلام و علیکی کرد و به سرعت هم رفت. فقط پرسیدم موضوع چیست؟ آنجا به من گفته شد ایشان پیوستهاند به موج سبز و مسئول امور سپاه پاسداران شدند یا یک چنین چیزی. از آن به بعد من دیگر با آقای مدحی تماسی نداشتم. چون ظاهراً به خاطر کار حزبی که آنجا میکرد، نباید دیگر با ما در تماس میبود. این آخرین موضوعی بود که من شنیدم. البته یکبارهم ایشان به من زنگ زد و گفت آمادگی دارد که از خط قرمزها عبور کنند و علیه آقای خامنهای حرف بزنند که من استقبال نکردم و ماجرا متوقف شد.
با این همه من هیچ حرفی علیه ایشان نمیزنم؛ چون آنچه من در تلویزیون دیدم، یک مدحی آزاد نبود. چون با ایشان رودررو حرف زدم، چندین نوبت با او گفتوگو کردم و از نزدیک با او در تماس بودم. این آن مدحی نبود که من میشناختم. شاید و البته به نظر من، از بیماری و از مشکلات خانوادگی و از وجود بچههایش که آنجا گرفتارند، سوءاستفاده شده و ایشان را وادار به رفتن به ایران کردهاند یا او را به ایران بردهاند. اینها را دیگر نمیدانم.
سایتهای طرفدار دولت گفتهاند که «جمع یارانی در میان بوده که میخواستند جمهوری اسلامی را ساقط کنند». شما از این «جمع یاران» خبری دارید؟
ایشان از روز اول با ما راجع به جمع یاران صحبت میکرد، ولی در این جمع یاران فقط یک آقایی بود که هر وقت حال ایشان بههم میخورد و او را به بیمارستان میبردند، موبایل ایشان را آن آقا جواب میداد. آقای مدحی میگفت مثلاً حسن یا حسین از بچههای جمع یاران است. ما از این جمع یاران هیچ چیز ندیدیم. هیچکدام از اطلاعاتی که آقای مدحی داد در طول برنامههای من، اطلاعات نادانستهای نبود. ایشان خیلی آدم هوشیاری بود. از صبح کارش سر زدن به سایتها و همینطور رفتن روی بالاترین بود و حساس هم بود. وقتی علیهاش چیزی مینوشتند، داد میزد و مینوشت و ناسزا میگفت. ولی جالب اینجا بود که مطالب خود من را گاهی به خودم تحویل میداد. من به او میگفتم آقای مدحی، من این را دو سال پیش نوشتم و موضوع این جوری بوده است.
هیچ وقت نتوانست از نظر دانش اطلاعاتیاش من را جذب کند. ولی طبعاً آدم بدی نبود. مصاحبت با او ملالانگیز نبود، آدم را ناراحت نمیکرد. من همیشه رعایت جانباز بودنش را میکردم. من خیلی حساسم نسبت به آدمهایی که جوانی و سلامتشان را در جنگ برای دفاع از میهن دادهاند. این آدم جانباز ۷۰درصدی بود. سینهای زخمی داشت، با روزی دو آمپول کورتون و دهها قرصی که میخورد زندگی میکرد.
درباره سوابق آقای محمدرضا مدحی، در برخی از سایتهای ایران چنین نوشتهاند: جعل و سرقت اسناد دولتی کرده، قاچاقچی مواد مخدر بوده و ... از زمانی که آقای احمدینژاد دوباره به ریاست جمهوری میرسد، به وزارت اطلاعات منتقل میشود و بعد از آن به دبیرخانه مجلس خبرگان و بعدهم به خارج میآید. شما راجع به سوابق او چیزی میدانید؟
من راجع به آن قسمتی که مربوط به قاچاق یا جعل اسناد میشود، چیزی نمیدانم. اما بعضی سندهایی که ایشان ارائه میداد، سندهایی بود که غلطهای فاحش داشت. مثلاً ایشان سندی را ارائه میداد در رابطه با دستورالعملی که فلان آقا به ایشان صادر کرده بود، بعد بالای آن تاریخی که گذاشته بودند، مثلاً تاریخ پنج روز پیش بود یا قسمتی از تاریخ غلط بود و اینها به همدیگر نمیخورد. ایشان با علی ارومیان، نماینده مراغه در مجلس خبرگان و نماینده آقای خامنهای، در ارتباط بود.
جالب است برایتان بگویم آن زمان که آقای ارومیان نماینده مجلس بود، نامهای در سفر حج در سال ۱۹۸۴ برای زنده یاد دکتر بختیار نوشته بود که آن زمان دست ما افتاد و ما آن را چاپ کردیم. آقای ارومیان ناچار شد جواب دهد، چون از آقای دکتر بختیار پول خواسته بود. این آقای ارومیان رئیس آقای مدحی در مجلس خبرگان بود. ایشان در دفتر او کار میکرد. برادر آقای مدحی هم باز یک آدم اطلاعاتیـ امنیتی سپاه بود. ولی سوابقی داشته است، بهعنوان فرمانده، به عنوان رئیس شهربانی شهری مرزی. در اینجاها کارهایی کرده، بعد به خاطر بیماری شدید در بیمارستان بستری شده است.
مثلاً مدحی عکس داشت که آقای ثمره هاشمی، معاون آقای احمدینژاد، رفته بوده به بیمارستان و با او دیدار کرده بوده. یا فیلمهایی از او در تلویزیون ایران پخش شده بود در بیمارستان؛ زمانی که حالش بههم خورده بوده و مقامات رسمی بالای سرش بودند. خب اگر این آدم جاعل بود، چرا مقامات بالای سرش بودند.
گفته شده که او به برخی از روزنامهنگاران الماس داده است. این چقدر واقعیت دارد؟
همانطور که گفتم، ایشان یک کیسه دنبالش داشت و مدعی بود اینها جواهر است و من واقعاً نمیدانم اگر اینها جواهر بود، چرا ایشان نمیفروخت، چون برای هزار یا دو هزار دلار معطل بود. یادم هست یکی از دوستان من با ایشان آشنا شده بود که بازرگان است و بههرحال آدمیست که وضع مالیاش خوب است. ایشان به دفعات از این دوست پول قرض کرده بود و دائم میگفت انشاالهخ الماسهایم را میفروشم و بدهیام را میدهم. من هرگز این الماسها یا سنگهای قیمتی را ندیدم. ولی ایشان مدعی بود که یک کیسه سنگ دارد. امیرفرشاد ابراهیمی هم راجع به این موضوع چندین مطلب نوشت.
فکر میکنید پخش این گفتوگوها یا این سندی که گفته شده نوعی افشاگری است، آنهم در آستانه سالگرد ۲۲ خرداد تصادفی است یا برنامهریزی شده؟
به هیچ وجه. اینها تا امروز شاهد هستند که جنبش سبز پویا و جاندار ادامه دارد. در ضمیر هر ایرانی جنبش سبز هست. جنایاتی که در مورد هاله سحابی کردند، بدون تردید در برنامهای مر که مردم میخواهند برگزار کنند تأثیرگذار خواهد بود. به همین دلیل اینها پیشاپیش خواستند جنبش را به خارج وصل کنند. مرتب هم تصاویر آقای نتانیاهو را نشان میدادند. اصلاً معنایی نداشت. بعد آقای مدحی در چه سطحی هست که مثلاً رئیس موساد با او ملاقات کند؟ آقای مدحی یک پاسدار سابق بود که در ایران هم دنبالش بودند. اینها اعتبار ندارند. اطلاعات سوخته به درد کسی نمیخورد. گاهی اوقات حرفهایی میزد که اسباب خنده بود. با این همه من هنوز اطمینان ندارم که ایشان با پای خودش رفته باشد، یا مأمور رژیم باشد که بخواهد در اپوزیسیون خرابکاری کند.
گفته شده است که قرار بوده در پادگانی در تلآویو روی سناریویی که برای براندازی جمهوری اسلامی نوشته شده است، کار کنند. این گفته تا چه حد حقیقت دارد؟
بهعنوان مهمترین و بامزه ترین جوک این ماه، این گفته را انتخاب میکنم.

مهمترين رويدادهاي ايران و منطقه

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با صحبتهاي آشتي جويانه خامنه اي٬ و ادامه ي اعدامها در ايران٬ و علي آبادي ووزارت نفت٬ و ادامه تظاهرات مردم سوريه٬ و فيلم مضحك اعترافات محمد رضا مدحي٬ پاسخ ميدهد . ۱۰/۰۶/۲۰۱۱

وز تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس!
سه شنبه 31 مه تا جمعه 3 ژوئن
سید به کجا میرود؟
1 ـ اگر میبینید چند هفتهای است که سید علی آقا نایب امام زمان را رها نمیکنم بیش از هر چیز به این دلیل است که نشانههای تباهی را یک به یک در او میبینم. این بار که مقام معظم رهبری سخن میگوید به چهرهاش دقیق شوید. فاصلههای طولانی بین واژگانش را، از یاد رفتن جملات قبلی را، بیهوده پرگوئی و تکرار کردن گفتههائی را که، هر بار به وجهی ادا شده و میشوند... اینها همه را با تأمل بیشتری ارزیابی کنید. آنگاه مثل من پی میبرید که سید در سرازیری سقوط، شتاب بیشتری گرفته است.
رهبر مثل آب خوردن دروغ میگوید. زمانی هست که یک مسؤول، رئیس جمهوری، وزیر، شاه، رهبر و... به مناسبتی برای مصلحت شخصی یا حکومت و یا مردم، موضوعی را (چه حادث و چه قدیم) با افزودن اضافاتی و یا تغییر بعضی از گوشههایش در سخنان خود مطرح میکند و بعد هم دیگرانی دنبالهاش را میگیرند و قضیه تمام میشود. این امر نه فقط در ایران بلکه در کشورهائی با نظامهای دمکراتیک هم سابقه دارد. همین چند هفته پیش، پس از قتل بن لادن توسط نیروهای ویژه آمریکائی، چهار روایت پیاپی در مورد چگونگی قتل رهبر القاعده از سوی آمریکا عنوان شد و سرانجام نیز واقعیت آنگونه که رخ داده بود آشکار نشد. اما این امر نه لطمهای به مردم آمریکا میزند و نه در سطح جهان باعث پیامدهای نامبارک میشود. دستگاههای اطلاعاتی آمریکا در برابر رئیس جمهوری با داشتن اعتقادات و افکاری متفاوت از نظر معمول این دستگاهها، ناچار شدهاند بعد از حادثه چندین بار روایت خود را از حادثه تغییر دهند. اما نکته مهم این است که شیوه دولتهای دمکرات محور، دروغگوئی نیست. و در نهایت چون این دولتها، دارای ارگانهای ناظر بر عملکرد حاکم میباشند، حقیقت سرانجام آشکار خواهد شد.
در هیچ کشوری به جز در سرزمینهائی که توسط رژیمهای سرکوبگر غیرمنتخب اداره میشود، رئیس نظام از بامداد تا شام دروغ نمیگوید، اما سید علی خامنهای کل حاکمیتش را بر پایه چند دروغ بنا کرده و هر روز با تکیه بر دروغ میکوشد اعتبار نظامش را نزد امتش حفظ کند. (چون در نزد ملت ایران و جامعه بینالمللی دیرگاهی است نه اعتباری دارد و نه مشروعیتی).
ولایت سید علی آقا بر موارد زیر استوار شده که هر یک از این موارد خود یک جعل و دروغ و در نتیجه کل ولایت رهبر رژیم جعلی و دروغ و غیرشرعی است.
1 ـ خامنهای کشف و نه انتخاب خبرگان است. (اگر تا دیروز این حرف را نوکران مستقیم آقا به صورت غیر رسمی و در گعده ـ نشستهای آخوندی ـ خود مطرح میکردند امروز محمدرضا مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان این سخن لغو و یاوه را عنوان میکند)
2 ـ اگر آقای خمینی با رهبری یک انقلاب به مقام ولایت رسید سید علی آقای ما با لطف ویژه آقا ـ اینجا آقا دیگر معنی خاص دارد، یعنی امام زمان ـ به ولایت رسیده است. این دروغ را نخستین بار قمی نماینده ولی فقیه در دانشگاه تهران عنوان کرد و بعد دار و دسته مصباح به ترویج آن پرداختند.
3 ـ آقا (خامنهای) با آقا (امام زمان) ارتباط مستقیم دارد و معجزاتی که از رهبر در سرکوبی فتنهها و افشال ـ خنثی کردن به شکست کشاندن ـ توطئههای داخلی و خارجی، دیدهایم مؤکد این است که ایشان از خود حضرت مدد گرفته و ایشان توجیهات لازم را به مقام معظم رهبری دادهاند.
این مقوله را که محمدی گلپایگانی شمس وزیر رهبر به دفعات به این و آن گفته، محور یک سلسله مدعیات است که در سایتها و نشریههای دستگاههای تبلیغاتی ولی فقیه عنوان شده و میشود.
4 ـ آقای خامنهای احاطه کامل بر امور و پیامدهای آن دارند، از همین رو از ابتدای کار خاتمی با او مخالف بودند چون میدانستند او مصدر فتنه خواهد بود. نباید ایشان را با دیگر رهبرانی مقایسه کرد که دارای قدرت ویژه نیستند و الهام از عالم بالا نمیگیرند. این مدعا نیز به دفعات در سخنرانیهای آدمهائی چون احمد خاتمی، محمد تقی مصباح یزدی و شاگردانش و نوکران سرشناس ولی فقیه مطرح شده است.
از سوی دیگر اصل انتخاب آقای خامنهای نیز زیر سؤال است چون دیگر ماجرای گزینش او توسط مجلس خبرگان نکته پر رمز و رازی نیست. به این معنا که
الف: در زمان انتخاب به مقام رهبری، علیرغم حذف صفت مرجع برای رهبر در تعدیلات قانون اساسی توسط شورای بازنگری، مجتهد بودن رهبر دیگر جای چون و چرا نداشت، و با توجه به اینکه آقای خامنهای به هیچ روی دارای درجه اجتهاد نبود و اصولاً حضور کمرنگ سه چهارساله ایشان در حوزه مجال نمیداد که حضرتش چیزی فراتر از حداکثر دروس سطح را خوانده باشد. همین مصباح یزدی که امروز با دریافت سالی ده میلیارد تومان جزو نوکران و عتبه بوسان سید علی آقا شده و حتی خود را روی پای او میاندازد، در زمان انتخاب آقا به رهبری گفته بود ایشان اگر توانست سه صفحه از کتاب «کفایه» را روخوانی کند من او را قائد امت اسلام خطاب خواهم کرد.
آقای خامنهای در اوج اعتبارش در مشهد، یک منبری مخالف رژیم بود که در جمع کوچکی نیز گاه به گاه تفسیر قرآن میکرد و درس اخلاق میداد. (عباس سلیمی نمین و محمدباقر قالیباف در نوجوانی از حاضران این جلسات بودند). حال چگونه میشود چنین آدمی که از روز اول انقلاب وارد کارهای اجرائی شده و 8 سال در مقام رئیس جمهوری کار کرده، تبدیل به مجتهد جامعالشرایط بشود؟ این نوع اجتهاد از همان نوعی است که نادرشاه بعد از فتح هند در راه بازگشت با آن برخورد کرده بود. میگویند نادر وارد شهری شد که دید پر است از علیشاه و حسن شاه و محمد شاه و.. پرسید چه خبر است، این ولایت مگر چند شاه دارد؟ گفتند یک وقت شاهی مثل حضرت شما با فتح و مبارزه و جهانگیری شاه میشود، یک زمانی نیز آدمهای بنگی و چرسی روی تخته پوستی مینشینند و خود را شاه میخوانند (اشاره به اقطاب دروایش) اینها از نوع شاتوت و شاتره و شاه دانه هستند. در زمینه اجتهاد نیز یادم هست پدرم برای آنکه یکی از اقوام نزدیک را که عشق به سردفتری داشت اما با وجود داشتن تجربه کاری، لیسانس نداشت تا اجازه باز کردن دفتر اسناد رسمی بگیرد، با دو تا قالیچه نزد مرحوم سید ابوالقاسم کاشانی برد و آقای کاشانی همانجا به محررشان گفتند اجازه اجتهاد را به دست آن قوم نزدیک بدهد. او با استناد به همین ورقه، دفتر اسناد رسمی موسوی شاه عبدالعظیمی را خرید و سالها دفتر را اداره کرد. برای آقای خامنهای نیز بعدها اجازه اجتهاد درست کردند.
ب: آقای خامنهای وقتی اعلام مرجعیت کرد و نامش را در بین مراجع بهرسمیت شناخته از سوی رژیم اعلام کردند یکی از این مراجع مرحوم میرزای تبریزی رسالههایش را جمع کرد و گفت وقتی آسد علی مرجع شود ما از مرجعیت استعفا میدهیم. آقای وحید خراسانی اعلام کرد فعلاً به استفتائات پاسخ نمیدهد. آقای ناصر ابوالمکارم یک کارخانه قند رشوه گرفت تا مرجعیت رهبر را به رسمیت شناسد. آقای شبیر زنجانی سر درس خارج گفت مرجعیت دولتی را به رسمیت نمیشناسد. وقتی مرجعیت رهبر از سوی جامعه روحانیت پذیرا نشده چگونه میتوان این دروغ بزرگ را که ایشان از مراجع عظام است و فتاویش لازم الاتباع، باور کرد.
ج: رسالههای تا کنون منتشره از آقای خامنهای به فارسی و چند زبان دیگر را سید محمود هاشمی شاهرودی و دو سه تن دستیارانش نوشته و تهیه کردهاند. اصولاً آقای خامنهای، استعداد آخوندی ندارد به همین دلیل همیشه در بین آخوندها که رندان در جمعشان بسیارند، کم میآورد و خیلی زود به صحرای کربلا میزند. شما به سخنان او در دیدار با علما در قم و مشهد توجه کنید. حتی یک عبارت که بر شأن آخوندی او تأکید کند، در میان سخنانش وجود ندارد.
به این فهرست، کارنامه عملکرد آقای خامنهای را در بیست و دو سال اخیر اضافه کنید. کجای این کارنامه شما، با آدمی سر و کار دارید که در بزنگاههای مهم تصمیمات صائب گرفته باشد و عملکردش به جا و درست از کار درآمده باشد. بعد از انتخاب خاتمی، اولین کاری که رئیس جمهوری اصلاح طلب کرد زیارت آقا برای دستبوسی و عرض ارادت و تأکید بر این نکته بود که اینهمه آوازها از شه بود، و ما اگر رئیس جمهوری شدهایم از برکت انفاس مبارک حضرتت و دعای خیر شماست.
چون دایره ما ز پوست پوشان توئیم
در دایرۀ حلقه به گوشان توئیم
ور بنوازی ز دل خروشان توئیم
ار ننوازی ز جان خموشان توئیم.
با اینهمه رهبری که گاه از حسادت نسبت به خاتمی به ویژه در سفرهایش به خارج که مورد تکریم بسیار قرار میگرفت، طاقت چنان از دست میداد که در زمان حضور خاتمی در خارج با دادن فرمان بگیر و ببند و توقیف مطبوعات و سرکوبی دانشجویان، میکوشید او را بیآبرو کند و امروز در دولت رئیس جمهوری که به قول سردار قاسمی، رهبر او را از میان آشغال پیدا کرد چون زشت بود و بوی تعفن میداد و ماه به ماه به حمام نمیرفت... همان تحفهای که عزیزش خواند و او را نزدیکتر از هاشمی به خود دانست، یکباره چنان بر میآشوبد که او را مخیّر به شکر خوردن و پذیرش حیدر مصلحی و یا دادن استعفا میکند، چنین رهبری آیا اصولاً دارای فکر صواب هست که سرنوشت ملتی به او سپرده شود؟ اگر در رگهای حافظان بیضه اسلام و علمای اعلام ذرهای خون شریف جریان داشت آیا حاضر میشدند چنین فردی را به عنوان آقا و اعلم خود پذیرا شوند چه برسد به آنکه سرنوشت امت را به او سپارند؟
از اینها گذشته ما ملت وقتی مشاهده کنیم تمام توطئهها از دفتر مقام معظم سرچشمه میگیرد و حضرتش روز روشن با شهامت دروغ میگوید «سرکوبها فایدهای ندارد. ملتها بالاخره وقتی بیدار شدند، وقتی قدرت خود را شناختند این راه را دنبال خواهند کرد.» جنابش در ارتباط با جنبش آزادیخواهی در سرزمینهای عربی به ویژه بحرین میفرمایند «این مردم حق رأی دادن خود را مطالبه میکنند اینکه جرم نیست!!»
آیا چنین انسانی که آشکارا دروغ میگوید و فراموش میکند دو سال پیش چگونه حق مردم برای انتخاب فرد مورد نظرشان در انتخابات ریاست جمهوری پایمال شد، مردم نوشتند موسوی و یا کروبی، احمدینژاد سر از صندوقها بیرون آورد، و حالا برای پایمال شدن حق مردم بحرین اشک میریزد که در انتخاباتی به مراتب آزادتر از ایران 18 نماینده شیعه یعنی تقریباً نصف پارلمان را در اختیار گرفتند. سید علی آقا در جریان انقلاب مصر و تونس نیز کوشید مصادره به مطلوب کند اما نصیبش سخره و طعنه و ملامت جوانان و دولتمردان مصری بود. حالا اگر چهارتا شاخ شکسته مصری مثل کمال الهلباوی به تهران میروند و دست حضرتش را میبوسند این دلیل بر وابستگی انقلاب مصر به ایران نیست. (جالب آنکه یکی از این میهمانان در جواب حاج عزت رئیس صدا و سیمای ولی فقیه که علیه پرزیدنت سادات تُرهاتی بهم بافت به تندی گفت ما اهانت به رئیس جمهوریمان را در خارج از مصر نمیپذیریم. ما در کشور خودمان انتقاد میکنیم و اجازه نمیدهیم به او در خارج مصر توهین شود.)
باری، ما ملت حتی اگر نیم نگاهی به مردم سوریه داشته باشیم که با شهامت خود ـ در برابر روش منافقانه غرب ـ بیش از دو ماه و نیم است که هر روز با دادن تلفات سنگین به تلاش برای برکندن بساط ولی فقیه بعثی ادامه دادهاند، باید بیش از این سکوت نکنیم. رژیم در شرایط شکنندهای است. شعار امروز ما باید برگذاری یک رفراندوم و یا حداقل یک انتخابات آزاد با شرکت همه نیروهای سیاسی موجود (در داخل و خارج کشور) باشد. چند روز پیش با مهندس حسن شریعتمداری که حقاً از شریفترین فعالان و رهبران سیاسی در خارج است گفتگو میکردم. او نیز به این نتیجه رسیده بود که رژیم رفتنی است و تلاش ما باید امروز بر محور انتخابات آزاد دور بزند. بازنده در چنین انتخاباتی ولی فقیه و دار و دستهاش خواهد بود. باید انتخابات آینده رژیم در همه ابعاد تحریم شود. تلاشهای کسانی را که بوی کباب به مشامشان رسیده و میخواهند برای رژیم اقلیت اصلاح طلب مطیع فراهم کنند، باید با همه توان رسوا کرد تا بار دیگر مردم ما فریب نخورند. وقتی رهبر رژیم مشروعیت ندارد، طبیعی است که همه ارگانهای وابسته به او فاقد مشروعیت است و دولتش، آنهم دولت فعلی، نمیتواند با تکیه بر تأیید او صاحب مشروعیت باشد.
شنبه تا دوشنبه 6 ژوئن
مرگ هاله آنقدر تکان دهنده است که پس از قتل ندا آقاسلطان هیچ حادثهای چنین مردم ایران را تحت تاثیر قرار نداده بود و دیدیم که ابعاد این حادثه هر لحظه وسعت بیشتری یافت تا آنجا که امروز تقریباً همه کشورهای بزرگ جهان از آمریکا و انگلیس گرفته تا کانادا و فرانسه، رژیم ایران را مسؤول قتل هاله سحابی دانسته و خواستار برخورد جدی با عاملان این جنایت شدهاند.
درباب عزت الله سحابی که عمری را برای دستیابی به ارم عماد خود در زندان و تحت حصار، زیر سایه تهدید و شاید کوتاه زمانی در حاشیه قدرت تلاش کرده بود چه میتوان گفت جز آنکه شریف بود. شرافت اخلاقی البته در بین شاگردان و یاران مهندس بازرگان وجه مشترکی است که تنها نگاهی به زندگی اجتماعی و فرهنگی و روابط انسانی آنها برای پی بردن به آن کفایت میکند.
(بله، در زندگی سیاسی خطا کردند منتها خطای آنها را هرگز نمیتوان با کسانی که اعلامیه سه مادهای با خمینی دادند و میراث جبهه ملی را تقدیم او کردند مقایسه کرد. مهندس بازرگان پس از دیدار نخستین با خمینی در پاریس در دفترش جلسهای گذاشت که من هم در آن شرکت داشتم و شرح آن را به دفعات نوشتهام. ابوالفضل بازرگان برادرزاده مهندس هم بود. و من او را شاهدی عادل میدانم که دست پرورده مهندس بود. مرحوم بازرگان در پایان جلسه یادداشتی به من داد که در امید ایران و اطلاعات مضمون آن را چاپ کردم. این یادداشت سؤالاتی بود که در پاریس از خمینی کرده بودند. و خیلی با سه ماده دکتر سنجابی فرق داشت. در نخست وزیری نیز بازرگان همه تلاش خود را روی بازگرداندن کشور به وضع طبیعی گذاشته بود. «منتظر باران بهاری بودیم، سیل آمد» را با دهها عبارت دیگر در نفی استبداد فقاهتی از یاد نبردهایم. شاگردان و یاران بازرگان پایبند به اخلاق بودند. سحابی نیز یکی از آنها بود با این تفاوت که در نیمه راه، نهضت آزادی را رها کرد چون ظاهراً هنوز امید به اصلاح امور داشت.
مهندس سحابی بیش از همه ملی ـ مذهبیها در سالهای عمر رژیم ولایت فقیه مصیبت کشید. به هر مناسبتی سراغش میرفتند. بدترین دوران زندانش در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی بود. در آن تاریخ زیستن در زندان انفرادی و تحمل شکنجههای جسمی و روحی مهندس را درهم شکست. آن دیدار عجیبش با هاله در استخر وزارت اطلاعات همچنان در یاد من است. هاله که عاشقانه پدر را دوست داشت خود را با مردی شکسته روبرو میدید که دیگر توان گفتن ندارد. نخست گریههای بیامان بود. بعد حرفهای بریده بریده مهندس و سپس خروج هاله که پدر ناامید مشو، من هنوز هستم. و هاله بود و ماند تا آخرین روز زندگی مهندس، در روزهای سکوت پدر در بستر بیمارستان، هاله در زندان بود. مهندس به کما رفته بود و جز اشکهائی بیاختیار که از چشمانش جاری میشد، حرکتی از او مشاهده نمیشد. در سکوت خاموش شد و اینجا زندانبانان ولی فقیه به هاله اجازه دادند بر جنازه پدر حاضر شود منتها با شرطها و تعهداتی که هاله پایبند هیچکدام نبود.
دوستی منظرۀ دیدار هاله با جنازه پدر را باز میگفت و هر دو میگریستیم. سرانجام با فشارها و تهدیدها، مراسم خاکسپاری مهندس در حصار مأموران سیدعلی آقا آغاز شد.
شرحی را که نواده مرحوم منتظری از مرگ هاله داده و آنچه را دکتر پیمان بازگفته دوباره بخوانید، تازه روایات دیگری نیز داریم که یکی از اوباش ولایت با پنجه بوکس ضربهای در شکم و ضربهای بر شقیقه هاله وارد کرده بود.
***
هاله پرکشید و رفت، همراه با پدری که از کودکی در حسرت دیدارش رنج میکشید. بیست سال زندان، و این آخریها که هر دو در زندان نایب امام زمان بودند.
سیدعلی حسینی خامنهای پائین خیابانی قاتل هاله سحابی است دنبال عنوان دیگری نگردید.

جمعه ۱۰/۰۶/۲۰۱۱
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

وزارت اطلاعات و "الماسی برای فریب" 
محمدرضا مدحی در کنار چهرههای حکومتی
"الماسی برای فریب" نام فیلمی است که شامگاه ۱۸ خرداد ازتلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، موضوعش افشاگری برنامههای براندازانه اپوزیسیون خارج از کشور بود. علیرضا نوریزاده این فیلم را محصول تخیلورزی وزارت اطلاعات میداند.
علیرضا نوریزاده، محسن مخملباف، مهرداد خوانساری و عبدالله مهتدی از جمله کسانی هستند که نامشان در برنامه "الماس فریب" برده شد و چهره برخی از آنان نیز نمایش داده شد. نقش اول این فیلم اما بر دوش "محمدرضا مدحی" بود.
محمدرضا مدحی معروف به حسینی، جانباز شیمیایی و مسئول حراست دفتر حجتالاسلام ارومیان نماینده مراغه در مجلس خبرگان بود. وی سال ۱۳۸۷ از ایران خارج شد و به بانکوک رفت. به محض رسیدن به تایلند با برخی از چهرههای اپوزیسیون مقیم اروپا تماس گرفت و خواهان تشکیل یک شبکه اپوزیسیون شد.
علیرضا نوریزاده روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی مقیم لندن به گفتهی خودش، از کسانی است که مدحی از ابتدا سعی داشته با او تماس برقرار کند. او درباره مدحی به دویچهوله میگوید: «آقای سردار محمدرضا حسینی ملقب به "مدحی" یا مدحی ملقب به "حسینی" یکی از پاسدارهایی بوده که در جنگ ۷۰ درصد شیمیایی شده است. من شاهد بودم که روزی دو کورتون به بازویش میزد و ۸۰ـ ۷۰ تا قرص هم میخورد و گاهی اوقات حالش چنان بود که او را به بیمارستان میبردند و برای چند روز زیر چادر اکسیژن بود. در اینها که تردیدی نیست».
مدحی به مدت یک ماه با نام "سردار مدحی" میهمان ویژه برنامه تلویزیونی علیرضا نوریزاده بود. وی در این سلسله برنامهها مطالبی درباره مافیای اقتصادی، آقازادهها و ماموریتهای وزارت اطلاعات بیان میکرد. اما نوریزاده میگوید وقتی برایش مسجل شد که او دروغ میگوید برنامههایش را قطع کرد.
نوریزاده میگوید: «زمانی که من با ایشان تماس گرفتم، یکسال و اندی بود که ایشان در خارج بود. چندین مصاحبه هم قبلش کرده بود. برای من مدارکی فرستاد که آن مدارک درست بود. نشاندهندهی ارتباط و وابستگی ایشان بود. بعد برای من ایمیلی را بازپس فرستاد، ایمیلی مربوط به گذشته که آن زمانی که فیلم شکنجهی شهرداران به دست من رسید، با این ایمیل آمد و ایشان ادعا کرد که آن شخص خودش بوده است. باز الان من تردید دارم که خودش بوده یا این ایمیل در دستش بوده، نمیدانم. ولی در هرحال ایشان چند ماهی در برنامهی تلویزیونی من آمد و صحبت کرد و مطالبی میگفت. چون مطالبش برای من قابل قبول نبود و بعضاً مطالب مبالغهآمیز و گاهی هم دروغ بود، یعنی مطلبی را من خودم میدانستم، سئوال میکردم و ایشان به من دروغ میگفت، اینها باعث شد که من برنامهام را با او قطع کردم».
نوریزاده میگوید مدحی دو سند برای او فرستاده که متوجه شده با فتوشاپ درست شده و جعلیاند. او پس از این، برنامههایش با مدحی را قطع میکند.
"جمع یارانی" دونفره
در فیلم "الماسی برای فریب" از گروهی نام برده شد با نام "جمع یاران". تهیه کننده فیلم، این گروه را یک جمع متشکل از چهرههای سرشناس اپوزیسیون در خارج از کشور معرفی میکند که از محسن مخملباف و علیرضا نوریزاده تا مهرداد خوانساری و امیرحسین جهانشاهی در آن عضویت دارند.
علیرضا نوریزاده اما میگوید اساسا چنین گروهی وجود خارجی ندارد: «من به آقای مدحی گفتم، از این جمع یارانت یک نفر دیگر را بیاور که با ما صحبت کند. ایشان یکنفر را در بانکوک داشت که بعد فهمیدیم شاگرد یک کبابیست و با او رفیق بود. هر وقت تلفناش را جواب نمیداد، او جواب میداد و میگفت که دوست آقای مدحی است و ایشان بیمارستان است. این در واقع کل جمع یارانی بود که ما از ایشان دیدیم».
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: علیرضا نوریزاده میگوید مدحی بازیگر ذهن جیمزباند گرای وزیر اطلاعات شده استاز خانه فرهنگ پاریس تا کنفرانس گوادالوپ در امریکا
بخشی از فیلم "الماسی برای فریب" صحنه خواندن سرود ای ایران توسط گروهی بر روی سن است که دستها را به یکدیگر داده و شال سبز نیز بر گردن دارند. گفتار روی فیلم به بیننده میگوید که این صحنه، پایان کنفرانسی است با نام "گوادالوپ" که در امریکا برگزار شده است. اما علیرضا نوریزاده که یکی از سرودخوانان این صحنه است روایت دیگری دارد. او میگوید: «آقای هنری برنار لویی فیلسوف فرانسوی ما را دعوت کرده بود به تالار فرهنگهای فرانسه. در آنجا ما رفتیم راجع به جنبش سبز در ایران سخنرانی کردیم. خیلیها در آن جلسه بودند، ازجمله آقایان مخملباف، کاک حسن شرفی از حزب دموکرات کردستان، کاک عبدالله مهتدی از حزب کومله، حسین بْر از بلوچها، دکتر مهرداد خوانساری، جهانشاهی و من. این اصلاً ربطی به گوادالوپ ندارد، بلکه در پاریس در تالار فرهنگها یک کنفرانس یکروزه برپا شد و ما هر کدام در رابطه با جنبش سبز سخنرانی کردیم. سخنرانیهایمان هم روی یوتیوب هست و آخرش هم سرود ایران را خواندیم».
از گوادالوپ در امریکا تا پادگانی در تلآویو
یکی دیگر از ادعاهای مطرحشده در فیلم "الماسی برای فریب" تشکیل دولت در تبعید توسط محمدرضا مدحی است. در این فیلم ادعا شده که مدحی به همراه امیرحسین جهانشاهی قرار بوده به پادگانی در تلآویو بروند و در آنجا دولت در تبعید را پایهگذاری کنند.
نوریزاده میگوید هیچ اطلاعی از این دولت در تبعید ندارد و رابطهای هم با گروه "موج سبز" که ظاهرا جهانشاهی پایهگذار آن است نداشته اما اصولا این سناریوی دولت در تبعید در تلآویو را دور از واقعیت میداند. او میگوید: «آخر چرا پادگانی در تلآویو مستقر شود؟ دولت در تبعید ظاهراً باید در یک کشور اروپایی یا آمریکایی باشد که بتواند مصاحبه و فعالیت کند. چرا در یک پادگان در تلآویو! این ذهنیتی که این سناریو را نوشته، خود آقای مدحی بوده است، به اضافهی دستگاه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و آقای حیدر مصلحی که احساس «جیمزباند»ی مدتهاست او را گرفته و این داستانهای عجیب و غریب در مورد دستگیری عبدالمالک ریگی و داستانهای بعد از آن، همه حکایت از این ذهن خیالپرداز «جیمزباند»گرای او دارد. آقای مدحی هم که خدا و استاد این کار بود. بنابراین اینها باهم نشستند و سناریوی بسیار بامزهای نوشتند که یک سرش به گوادالوپ میخورد، تالار فرهنگهای پاریس میشود گوادالوپ، و یک سرش هم به پادگانی در تلآویو».
دوگانگی در خبررسانی داخل ایران
در حالی که خبرگزاری فارس ارگان نزدیک به سپاه پاسداران قبل از پخش فیلم "الماسی برای فریب" خبر از "پخش مستند نفوذ وزارت اطلاعات در اپوزیسیون خارجنشین" را داده بود، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ایرنا عنوان خبر خود را اینگونه تنظیم کرده بود: «اعترافات عنصر فریبخوردهی سازمان سیا».
علیرضا نوریزاده همین دوگانگی را دلیلی میداند بر این که کل این جریان دروغ و ساخته و پرداخته ذهن ماجراجویانه دستگاه امنیتی ایران است. او میگوید هیچ کدام از صحبتهای مدحی در این فیلم حقیقت ندارد و همین دلیلی است بر دروغ بودن کل این جریان: «آقای مدحی ادعا میکند که سعودالفیصل، خانم کلینتون یا چه میدانم، آقای جو بایدن را ملاقات کرده. تمام اینها دروغ است. آقای مدحی اولاً هیچ گاه به آمریکا نرفته است. آمریکاییها با آن که ایشان دهها بار در بانکوک مراجعه کرده بود، اصلاً حاضر به دیدنش نشده بودند. نکتهی دوم سفرش به عربستان سعودی است. ایشان برای حج عمره رفته بود و هیچ کس را در آنجا ندیده بود. خودش مراجعه کرده بود به دستگاههای اطلاعاتی سعودی و آنها هم بعد از صحبت کوتاهی به او گفته بودند ما علاقهای به صحبت با شما نداریم و ایشان با عصبانیت آمده بود. به گونهای که وقتی برگشت، در گفتوگویی که باهم داشتیم، شروع کرد ناسزا گفتن به سعودیها و به آنها حمله کردن که اینها نمیفهمند، من آمادهی همکاری با آنها بودم، من را قبول نکردند. حالا ایشان مدعیست که خانم هیلاری کلینتون و آقای سعودالفیصل از ایشان دیدن کردند. اینها همه دروغ است و به قدری افسانهوار بود که به نظر من هیچ انسان عاقلی برای این حرفها حتی یک ریال ارزش قائل نیست».
نوریزاده معتقد است محمدرضا مدحی با خیالاتی که در ذهن خود داشته به خارج از کشور آمده ولی انتظاراتش از اپوزیسیون برآورده نشده است و به همین دلیل سرخورده از خارج مجبور به بازگشت شده است: «مدحی در یک شرایط مالی بسیار بدی بود. خانوادهاش در ایران تحت فشار بودند. روی دخترش خیلی حساس بود. یک دختر جوان که بههرحال تحت تهدید بود. من اعتقاد دارم ایشان بعد از آن که به موج سبز پیوسته و آنجا شروع به فعالیت کرده، آن انتظاراتی را که داشته، برآورده نشده است. چون ایشان همیشه میگفت ۲۰۰ هزار دلار بدهکار است، در عین حال یک کیسه سنگ قیمتی دارد که یک روزی خواهد فروخت. از این حرفها زیاد میزد. البته امیرفرشاد ابراهیمی به من هشدار داد. من باید این را بگویم. واقعیتیست که او یکسال و اندی پیش به من زنگ زد و به من هشدار داد. در هرحال ایشان به نظر من یا در شرایطی قرار گرفته که نتوانسته است نه بگوید، یا زیر تهدید این کار را کرده است و همین تناقض در روایات منتشره در ایران حکایتگر این است که آقای مدحی به صورت عادی به ایران نرفته. ایشان یا با تهدید اقناع شده و یا او را بردهاند».
میترا شجاعی
تحریریه: جمشید فاروقی

ادعای تهران درمورد نفوذ در اپوزیسیون خارج

نوشتۀ لیدا پرچمی
"محمد رضا مدحی" ادعا می کند دستگاه های اطلاعاتی غرب را فریب داده و پس از کسب اطلاعات، زمانی که نوبت به اقدام عملی برای براندازی قدرت حاکم در ایران رسیده، توسط مأمورین اطلاعاتی نجات یافته و به ایران بازگردانده شده است.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، دیشب با بخش فیلمی از شبکه تلویزیون دولتی ایران به نام "الماسی برای فریب" از درهم شکستن طرح براندازی دشمنان خبر داد. این فیلم براساس گفته های شخصی به نام "محمد رضا مدحی" تهیه شده که ادعا می کند با نفوذ در بخشی از شبکه اپوزیسیون در خارج از کشور، به تشکیلات "موج سبز" راه یافته و در شورای رهبری "دولت در تبعید" شرکت داشته است.(گفتگو با عليرضا نوري زاده )
Download file
"محمدرضا مدحی"، در این فیلم شرح می دهد که چگونه دستگاه های اطلاعاتی غرب را فریب داده و پس از کسب اطلاعات، زمانی که نوبت به اقدام عملی برای براندازی قدرت حاکم در ایران رسیده، توسط مأمورین اطلاعاتی ایران نجات یافته و به ایران بازگردانده شده است.
درعین حال به گزارش سایت "دیگربان"، روزنامه کیهان و وزارت اطلاعات درمورد "محمد رضا مدحی" با یکدیگر هم نظر نیستند و درحالیکه وزارت اطلاعات "مدحی" را یک عامل نفوذی معرفی می کند، روزنامه کیهان، وی را عضو دستگیر شده ضد انقلاب خوانده است.
رسانه های ایران، "محمدرضا مدحی" را که در خارج به سردار مدحی معروف است، تاجر الماس و مرتبط با نهادهای امنیتی و انقلابی معرفی می کنند.
علیرضا نوری زاده، روزنامه نگار، که در "مستند امنیتی"، چند بار نام او آورده شده و تصویرش نمایش داده می شود، چگونگی آشنائی خود با "مدحی" را شرح می دهد...
علیرضا نوری زاده، شرح می دهد که در ابتدا "مدحی" به بهانه علاقمندی به طرح حرف هائی در برنامه او، با وی تماس گرفته ولی آقای نوری زاده با گذشت زمان و پی بردن به تناقض گوئی ها و مشکوک بودن این فرد، از وی فاصله گرفته است.
"علیرضا نوری زاده" می گوید که در این مورد به "امیر حسین جهانشاهی" بانی جریان "موج سبز" هشدار داده بود.
"علیرضا نوری زاده"، در تفسیر همزمانی نمایش این فیلم با سالگرد حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388، تأکید می کند که هدف از این نمایش، لطمه زدن به جنبش مردم ایران است. وی می افزاید، اینان بدینوسیله می خواهند بگویند که جنبش سبز با خارج ارتباط دارد و "ضد انقلاب" از آن حمایت می کند.

پنجشنبه ۰۹/۰۶/۲۰۱۱
حكايت سردار سيد مدحي و سفرهاي جيمز باند
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

سه شنبه ۰۷/۰۶/۲۰۱۱
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

دوشنبه ۰۶/۰۶/۲۰۱۱
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا در رابطه با آخرين تحولات ايران ٬ درگذشت دكتر سحابي و قتل هاله دخترش در روز تدفين پدر به دست عوامل ولي فقيه ٬ سخنان علي لاريجاني و ادامه درگيري ها بين سران رژيم ٬ تحولات سوريه و... به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند. ۰۳/۰۶/۲۰۱۱
تصويردانلود:
Download file
تصوير لينك:
Download file
صدا:
Download file

تلاش فرانسه برای کمک به صلح خاورمیانه 
نوشتۀ لیدا پرچمی
ملاقات امروز "آلن ژوپه" وزیر امور خارجه فرانسه با "سلام فیاض" نخست وزیر فلسطین - "رام الله" دوم ژوئن ٢٠١١
فرانسه آماده است تا نقش مؤثرتری در روند صلح خاورمیانه ایفا کند. پاریس در نظر دارد تا پیش از پایان ماه ژوئیه، کنفرانسی برای از سرگیری مذاکرات صلح میان فلسطینیان واسرائیل برگزار کند
گفتگو با علیرضا نوری زاده 02/06/2011
Download file
"آلن ژوپه" وزیر امور خارجه فرانسه، در "رام الله" در کرانه باختری رود اردن اعلام کرد که فرانسه آماده است تا پیش از پایان ماه ژوئیه آینده، کنفرانسی برای راه اندازی روند صلح خاورمیانه برگزار کند.
در این حال، فعالیت های فرانسه برای گفتگو با رهبران فلسطینی و اسرائیلی افزایش یافته است. "آلن ژوپه" پس از دیدار دیروز خود با محمود عباس، امروز در رام الله با سلام فیاض ملاقات می کند و پس از آن دیداری نیز با بنیامین نتانیاهو خواهد داشت.
فعال شدن فرانسه در ارتباط با روند صلح خاورمیانه، هم زمان با آن صورت می گیرد که سخنان اخیر"باراک اوباما" مبنی بر بازگشت اسرائیل به مرزهای سال 1967 مورد اعتراض اسرائیل قرار گرفته و نقش آمریکا و ادامه مذاکرات را در ابهام پوشانده است.
و اما در ارتباط با گسترش شهرک های یهودی نشین، در مناطق اشغالی، که موضوع دیگر مورد اختلاف است، خبرگزاری فرانسه گزارش می دهد که روز پنجشنبه درحالیکه نیروهای مرزی اسرائیل و سربازان این کشور آماده تخریب چهار شهرک غیرقانونی یهودی نشین در نزدیکی رام الله بودند، با پرتاب سنگ از سوی یهودیان ساکن شهرک ها روبرو شدند. شش تن از افراد پلیس و پنج تن از سکنه شهرک ها در این حادثه جراحت های سطحی برداشتند. در جریان این رو در رویی سه نفر از معترضین دستگیر شدند. افراطیون یهودی، در این درگیری ها با پرتاب کوکتل مولوتوف یک خودروی پلیس را نیز به آتش کشیدند.
افراطیون یهودی، به دفعات به ساختن شهرک های غیر قانونی در مناطق اشغالی اقدام کرده اند. این شهرک ها، در مواردی با توسل به نیروهای نظامی برچیده می شود و در موارد دیگری برجای می مانند.
بنا بر گزارش جنبش اسرائیلی "صلح هم اکنون" که ضد سیاست شهرک سازی است، بیش از یکصد شهرک یهودی نشین غیر قانونی، در کرانه باختری رود اردن، از حمایت و پشتیبانی مقامات اسرائیل برخوردارند.

جمعه ۰۳/۰۶/۲۰۱۱
تصوير بخش نخست:
Download file
تصوير بخش دوم :
Download file
صدا بخش نخست :
Download file
صدا بخش دوم :
Download file

مرگ عزت الله سحابي٬ ودخترش هاله٬ ورويدادهاي هفته گذشته منطقه

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با مرگ عزت الله سحابي٬ ودخترش هاله٬ ورويدادهاي هفته گذشته منطقه٬ پاسخ ميدهد . ۰۳/۰۶/۲۰۱۱
Download file

عهد را بشکست و پیمان نیز هم!
سه شنبه 24 تا جمعه 27 مه
حجت الاسلام داماد ولی فقیه
1 ـ چند سالی طول کشید تا مقام معظم رهبری، نایب برحق صاحب الزمان، هدهد باغ ولایت و حضرت والا شازده مجتبی را به پیشگاه امت همیشه در صحنه معرفی کرد. در سالهای اول انقلاب، شازده مجتبی وردست اخوی آقا مصطفی که سه چهار سالی از او بزرگتر بود در حیاط عینالدوله، هر وقت فرصتی دست میداد، کاراته بازی میکرد. بعد البته به توصیه ابوی با آنکه عشق به طلبگی در وجودش جوانه زده بود، کت و شلوار پوشید و به مدرسه رفت. (برخلاف آسید مصطفی که از همان آغاز لباده پوشیده بود) تا زمان ازدواج با صبیه قمر وزیر، دکتر غلامعلی خان حداد عادل هم حضرت والا سید مجتبی مکلاّ بود و ناگهان، عشق به لباده و عمامه حضرتش را مجنون وادی حوزه کرد. و گویا این عشق به دل دیگر اخوان نیز راه یافته که مسعود خان شوهر خواهر آقاصادق خرازی هم بعد از عمری «آنتیک»بازی سر از حوزه درآورده است و میثم نیز به حلیت عبا و عمامه آراسته شده است.
تا اینجا همه اهل بیت، منهای اخ الزوجههای مقام معظم، خجستههای باقرزاده (یکی در کار هنر و فیلم و تلویزیون و دیگری در کار دلالی و شریک مافیای اقتصادی و...) و حسن آقا اخوی کوچک مقام معظم (مسؤول قراردادها در وزارت نفت) و دامادهای نایب امام زمان، دستار تزویر و فریب و قبای تضلیل و گمراهی را بر سر و تن کرده بودند.
این هفته به میمنت و مبارکی تصویر یکی از دامادها یعنی همسر بشری خانم را در کنار سردار سرتیپ محمدباقر قالیباف در حال افتتاح بوستان ولایت، با عبا و عمامه مشاهده کردیم و آشکار شد که مقام معظم ولایت، خوابی برای داماد عزیزشان دیدهاند که فقط در یک نوبت در جریان خرید هواپیمای پسرعموی پادشاه برونای به مبلغ 76 میلیون دلار برای سفرهای آقای خامنهای، 70 میلیون دلار نقد را به جیب واسطه سوری ریخت که او هم دود شد و به هوا رفت و هواپیمائی که هم محراب طلا داشت و هم مستراح نقره، هرگز تحویل نایب امام زمان نشد. داماد محترم، یعنی محمدجواد خان که فرزند محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم است، تا زمان واسطهگریهایش کت و شلوار میپوشید و هیچ علاقهای به لباس اهل حوزه نداشت. اما ظهور ایشان در هفته گذشته با عبا و عمامه، و لقب دکتر حجتالاسلام والمسلمین محمد جواد در خلوت بوستان ولایت آشکار ساخت که ولی فقیه بر آن است تا شوهر صبیّه معزّزه را نیز وارد میدان کار کند و از همین حالا با نهادن عمامهای بر سرش وردستی برای حضرت والا، آقا مجتبی مهیا کند که مثل ابویاش، در سرسپردگی و نوکری صادق و مخلص باشد و در تدارک و تدبیر امور دفتر ولی فقیه بعدی، مدیر و مدبّر باشد و بتواند خر لنگ بندهزاده آسید مجتبی را به کعبه قدرت راهبر شود. (همینجا توضیح دهم هفته گذشته آنجا که نوشته بودم آقای خمینی در کعبه قدرت تجسم لات بود. تا از لا افتاده بود. حال آنکه اشاره من «لات» از بتهای بزرگ کعبه بود که در کنار هبل و عزّی سه بت اصلی کعبه بودند) نگاهی به تشکیلات زیر نظر رهبر که با محوریت دفتر ویژه اطلاعاتی رهبر، زیر نظر سید اصغر حجاری از یک سو، و دفتر مخصوص زیر نظر محمدی گلپایگانی و آقازاده محمد جواد از سوی دیگر، اداره میشود آشکار میکند که هم اکنون سپاهی از دعاگویان نایب امام زمان عملاً شئونات بلاد را در دست دارند. بنابراین هر کدام از تشکیلات وابسته به این دو محور یا شخصیتهای مستقل از تشکیلات در ارتباط با محور سوم «آسید مجتبی و وحید حقانیان» سخنی در هفتههای اخیر درباره احمدینژاد یا مشایی و بقائی و... بر زبان راندهاند به دستور مستقیم این سه محور، احمدینژاد را مورد حمله قرار دادهاند. به عبارت دیگر موضوع از خودشیرینی و کاسه لیسی سرچشمه نگرفته بلکه دستورالعملهای صریح و روشن از سوی محور صادر شده است که بزنید این تحفه آرادانی و حاشیهاش را، و دیدیم حتی بعد از به اصطلاح حمایت رهبر از احمدینژاد روز یکشنبه، حملات ادامه یافت و در پس پرده نیز همه نشانهها حکایت از آن دارد که شخص نایب برحق مهدی موعود هدایت این به اصطلاح «کمپین» را بر عهده دارد. کمتر دیدهام کسی در باب نمایندگان رهبر در ارگانها و سازمانهای دولتی و شرکتها و مؤسسات کوچک و بزرگ مطلبی عنوان کند. خیل ائمه جمعه را میشناسیم که امروز تعدادشان به بیش از سه هزار تن رسیده است. و با آنکه بعضی از نمایندگان رهبر امام جمعه شهرک و شهر خود هستند اما اکثریت نمایندگان رهبری، مستقل از ائمه جمعه عمل میکنند. تعداد این نمایندگان امروز به بیش از ده هزار تن میرسد. فکرش را بکنید هزینه اداره این عده اگر فقط رقم یک میلیون تومان در ماه برای هر یک را در نظر بگیریم میفهمیم که چرا سرپرستی احمدینژاد در وزارت نفت از بالا تا پائین دستگاه رهبری را نگران میکند. این ده هزار تن در کنار سه هزار امام جمعه بودجهای معادل 540 میلیارد تومان را میبلعند. خیلی طبیعی است که اینها مطیع و منقاد ارباب فقیه باشند.
در کنار این جمع، خیل طلبهها و مدرسین با بودجهای که در دوران خاتمی 35 میلیارد تومان بود (حیف یک تومان) و امروز 22 برابر شده یعنی به گفته جوانفکر رئیس خبرگزاری رسمی دولت و مشاور احمدینژاد به 760 میلیارد تومان بالغ میشود. این دو رقم را کنار هم بگذارید و بعد به یاد بیاورید در رژیم گذشته نه سه هزار امام جمعه رسمی داشتیم، نه نمایندگان شاه، و نه دولت مسؤول تأمین هزینه حوزهها بود. در واقع مراجع اگر سالانه هدیهای نقدی از محل بودجه محرمانه نخست وزیری دریافت میکردند، این مبلغ از 50 میلیون تومان بیشتر نبود که با حساب تورم و رشد اقتصادی و... امروز باید حداکثر به یک میلیارد تومان بالغ میشد نه 760 میلیارد تومان. یک طلبه در دوران استقلال حوزه اگر از دو سه مرجع شهریه میگرفت چیزی حدود صد تومان گیرش میآمد و مقداری فیش نان و روغن و برنج و چای نیز به شماری داده میشد. بزرگترین مدرسین قم نیز شهریهای بین 300 تا 500 تومان از مراجع میگرفتند. حالا اما شهریه طلبهای که وارد حوزه میشود به گفته حجتالاسلام نواب رئیس هیأت مدیره مرکز خدمات حوزه 400 هزار تومان است. طلبه دیروز واقعاً روی ایمان و عشق و بعضاً فقر و فشار خانواده به حوزه میآمد. اما طلبه امروزی میداند که با ورود به حوزه درهای رحمت به روی او باز خواهد شد. به همین دلیل نیز حاضر است برای حفظ موقعیت خود دروغ و دغل را به هم ببافد و حق را ناحق جلوه دهد و به اراده ارباب روزی ستایشگر احمدینژاد شود و روزی دیگر او را فتنهگر بخواند و عامل همه بدبختیهائی که مردم با آن روبرو هستند. بر این لشکر سید علی آقا باید آن بخش از سپاه را که در رأس یک مافیای اقتصادی، امنیتی، سیاسی بزرگ قرار گرفته، اضافه کنیم. در هیچ کشوری و نظامی، شخص اول نظام دارای چنین شبکهای از نوکران نیست. امّا نمونههائی داریم که سلطان یا رئیس در ابعاد کوچکتری، مزدورانی چنین داشته است. و جالب اینکه این نوع مزدوران نخستین کسانی هستند که با متزلزل شدن وضع ارباب، به سرعت نه تنها رنگ عوض میکنند، بلکه در مواردی کلک ارباب را خودشان میکنند.
موارد صدام حسین، قذافی، حسنی مبارک، میلوسویچ، و پیش از آنها چائوشسکو، نمونههای زندهای از خیل مزدوران را در برابر ما قرار میدهند که خنجر از پشت به ارباب زدند و زیر پایش را خالی کردند و تردیدی ندارم فردا که عمامه مقام معظم لق شد و تختش به لرزه افتاد، اول کسی که بر خواجه بشورد همین وحید حقانیان و اصغر حجازی و محمدی گلپایگانی خواهند بود. در همین نزاع اخیر بین اصولگرایان و ذوب شدن در وجود سیدعلی آقا، بخشی از این نوکران، ستون پنجم احمدینژاد در دستگاه رهبری شدند. باز از طریق همین نوکران وفادار بود که احمدینژاد توانست طی هفتههای اخیر گزارشهای تکان دهندهای را از فساد دستگاه رهبری و اهل بیت ولی فقیه به خارج درز دهد.
من خود گزارشها و مستنداتی مهم دریافت کردم که فرستادگانش را نمیشناسم ولی مطمئن هستم که همگی از نزدیکان و عاملان دفتر رهبری و ارگانهای تابعه او به شمار میروند.
مشکل آقای خامنهای این است که نه تاریخ میخواند و نه در احوالات معاصرین دقیق میشود وگرنه این چنین بیگدار به آب نمیزد. من نه تردیدی در غیرمشروع بودن ریاست جمهوری احمدینژاد دارم و نه اعتبار و جایگاهی برای او قا ئلم ولی اذعان میکنم اگر آقای محمد خاتمی با داشتن 25 میلیون رأی، به اندازه یک دهم احمدینژاد در برابر سید علی آقا شهامت نشان داده بود و یا در حمایت از تیم خود ایستادگی کرده بود، امروز ولی فقیه ادعای لمن الملکی سر نمیداد و خدا را تبعهای از اتباع خود فرض نمیکرد. احمدینژاد نشان داد که میتوان در همین جمهوری ولایت فقیه جاهائی «نه» گفت و پایش ایستاد.
طرح حذف مشائی
احمدینژاد همانگونه که در نامه وزیر اطلاعات حیدر مصلحی به خامنهای آمده است از طریق عوامل خود حتی در دفتر خامنهای میکروفنهای مخفی کار گذاشته است و دستگاههای شنود، توسط تیم او در سرتاسر وزارت اطلاعات نیز تعبیه شده است.
لابد از طریق همین شنودهاست که او از دیدار چند ساعته رهبر و فرمانده سپاهش عزیز جعفری و مشاور ارشد نظامیاش یحیی رحیم صفوی کاملاً خبردار شد. ظاهراً درباب نگرانیهای جعفری، سیدعلی آقا به او اطمینان میدهد که تا چند هفته دیگر دخل امالفساد یعنی اسفندیار رحیم مشائی را میآورند و از آن پس یا احمدینژاد سرش را به زیر میاندازد و منویات نایب امام زمان را به اجرا در میآورد و یا اشاره به عدم کفایتش خواهیم کرد.
در حال حاضر 4 پرونده فساد مالی، دو پرونده فساد اخلاقی در دستگاه محسنی اژهای، دو پرونده ارتباط غیرمشروع و پنهان از نظر ولی فقیه با بیگانه، و یک پرونده طرح توطئه برای براندازی با کمک بیگانه توسط وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه برای رحیم مشائی و بقائی در دست اقدام است. محمدرضا رحیمی معاون اول احمدینژاد نیز جزء فهرست بود اما او دستها را بالا برد و تسلیم شد و بعد هم مأموریت خود را جهت خبرچینی برای اصغر حجازی به خوبی انجام داد و میدهد.
پیش از این نوشته بودم تابستان خیلی داغی در پیش داریم و این تازه اول عشق است. در این میان موضعگیری اصلاح طلبان مؤمن به ولایت فقیه حقاً تهوعآور است. اگر دیروز یکیشان حتی یک نقطه خاکستری در زمینه فساد مالی در کارنامه نایب امام زمان و والاگهرهایش پیدا نکرده بود امروز آقای شکوریراد، شخص شریف و آزادهای را که خواهان برچیده شدن بساط ولایت فقیه و جمهوری جهل و جور و فساد است، همدست احمدینژاد میخواند. ظاهراً آقایان امیدوارند با از نظر افتادن احمدینژاد، آنها که همواره مراتب سرسپردگی خود را به مقام عظما تاکید کردهاند، بار دیگر مجالی پیدا کنند تا در اطراف یک تدارکاتچی دیگر و مجلسی همه رنگ، به جست و خیز در سیرک ولایت فقیه بپردازند. اینها انگار اطراف را نمیبینند و درک نمیکنند موج آزادی طلبی و دمکراسی خواهی که در منطقه به راه افتاده است از ایران سرچشمه گرفته و بعد از سوریه به سرعت به ایران خواهد رسید.
شنبه 28 تا دوشنبه 30 مه
فتنهای که در شام افتاد
این هفته نیز رژیم بعثی بشارالاسد، سی چهل تن را کشت، یکصد تن را زخمی کرد، صدها تن را به زندان انداخت، و در این میان حسن نصرالله که به علت بیعت با اسد و سیدعلی آقای پائین خیابانی لقب ذوالیمینین گرفته ضمن ستایش از رژیم سوریه و حمله به مردمی که از جان و دل مایه گذاشتهاند تا شر مافیای آل اسد را بکنند مراتب جانسپاری حزبالله را به دو رژیم آدمخوار دمشق و تهران اعلام کرد. در دمشق نیز آقای ولید معلم وزیر خارجه سوریه ضمن ستایش از رژیم ولایت فقیه برای کمکها و همدلیاش با رژیم سوریه یادآور شد که دوستی رژیم ولایت فقیه با ولایت بعث علوی، جاودانه است.
در این میان پیکر حمزه 13 ساله که یک ماه پیش در تظاهرات درعا دستگیر شده بود و روز جمعه جنازهاش تحویل پدر و مادرش داده شده بود به عنوان سندی آشکار از جنایات رژیم اسد دنیا را تکان داد. مشاهده جسد که شبکه العربیه نخستین بار آن را نشان داد و اقعاً دل میخواست، در بدن این کودک جای سالمی وجود نداشت، پوستش را کنده بودند، آلت تناسلیاش را بریده بودند. جای جای پیکرش را بریدگی و سوراخهائی که با مته برقی ایجاد شده بود به صورت دردناکی درآورده بود که حتی پزشکی را که شرح دردهای حمزه را میداد به گریه انداخت. به قول دکتر برهان غلیون استاد و متفکر بزرگ سوری، سوریه بعد از مشاهده پیکر حمزه، سوریه دیگری شده است و رژیم اسد دیگر هیچ شانسی برای بقا ندارد.
هنوز من در شگفتیام که چرا دولتهای بزرگ از جمله آمریکا و بریتانیا و فرانسه جدیتر با رژیم جنایتکار بشارالاسد برخورد نمیکنند. چهارتا فهرست سیاه و مجازات اقتصادی و... چارهساز نیست. متأسفانه اسرائیلیها، چون از پیامد روی کار آمدن یک رژیم مردمی دمکرات در سوریه نگرانند و با بودن اسد میدانند مرزهای امنی با سوریه خواهند داشت از جمله عوامل بازدارنده غرب برای اتخاذ تصمیمی جدی در مورد رژیم سوریه بودهاند.
در این میان قذافی که حالا از ترس زیرزمین پنهان شده با قطور کردن پرونده سیاه خود، سرنوشتی چنان صدام و چائوشسکو برای خود و فرزندانش رقم زد. حالا دیگر فقط روزشماری برای مشاهده پیکر خونین او باقی مانده است.
در یمن نیز علی صالح با دبه درآوردن در آخرین لحظه از امضای طرح شورای همکاریهای خلیج فارس طفره رفت و با حمله به منزل شیخ صادق الأحمر شیخ المشایخ قبیله حاشد که خود علی صالح نیز وابسته به آن است، صد تن را به کشتن داد، بعد هم با برنامهای که بدون شک از سوی خود او طراحی شده، شهر زنجبار پایتخت ولایت ابین درجنوب یمن را به وابستگان القاعده تسلیم کرد تا به جهان بگوید اگر بروم القاعده میآید. به این ترتیب در واقع میخواهد از مردم کشورش انتقام بگیرد که بعد از 33 سال فرمانروائی او حاضر نیستند به هیچ روی او را تحمل کنند. علی صالح نیز میرود چنانکه سیدعلی آقا و نوکرانش خواهند رفت. این حکم تاریخ است که با اراده ملتها تحقق پیدا میکند.
تبی که به عرق نشست
از فردای پیروزی انقلاب مصر، سیدعلی آقا و بوقهای تبلیغاتیاش با این ادعا که مصریها عاشق انقلاب اسلامیاند کوشیدند انقلاب را مصادره کنند. از یک سو با اعزام فرستادۀ ویژه به مصر خواستار تجدید رابطه میشدند و البته وزیر خارجه مصر آقای نبیل العربی نیز سخنان امیدوار کنندهای راهی تهران میکرد. و از سوی دیگر با پذیرائی از کمال هلباوی پیر دیر اخوان المسلمین و پس از او رهبر حزب عمل اسلامی، تلاش میشد حلقهای از وابستگان در مصر به راه اندازند. آقای علی اکبر صالحی وزیر خارجه ولی فقیه در دیدار با همتای مصریاش در جاکارتا پیشبینی کرد طی چند هفته آینده روابط کامل دیپلماتیک بین دو کشور برقرار شود.
شورای نظامی حاکم مصر و بهویژه رئیس آن ارتشبد طنطاوی اما با گذاشتن ترمز جلوی وزیر خارجه تأکید کردند مسأله تجدید رابطه با تهران در پارلمان آینده مورد حل و فصل قرار خواهد گرفت و در این مورد نباید عجله کرد. حالا معلوم شده غش و ریسه رفتن سیدعلی آقا و اهل بیت قدرت برای مصر انقلابی، ظاهر ماجرا بوده و در پنهان قاسم حسینی عضو سپاه قدس که در دفتر حفاظت منافع رژیم در قاهره خدمت میکرده از مدتها پیش مورد مراقبت استخبارات مصر بوده که سرانجام شنبه او را دستگیر کرد. حسینی متهم به جاسوسی، اقدام علیه امنیت و مصالح مصر، تلاش برای بهراه انداختن شبکه جاسوسان و مزدوران جمهوری اسلامی در بین احزاب و شخصیتهای سیاسی و مطبوعاتی مصر بوده و همچنین به تماسهای مشکوک با بعضی از مقامات مصری دست زده و پول به آنها داده است. مصریها پس از بازجویی از او، وی را آزاد کردند تا 48ساعته خاک مصر را بهعنوان عنصر نامطلوب ترک کند.
چند هفته پیش به یک دوست مصری هشدار دادم که یادتان باشد هرگز نمیتوانید به عقرب جمهوری ولایت فقیه اعتماد کنید که در زمان دست دادن و قربان صدقۀ شما رفتن، نیشهایش را در جان شما فرو میکند.
خوشحالم که مصریها خیلی زود متوجه شدند کشورشان با برقراری رابطۀ کامل سیاسی ـ دیپلماتیک با جمهوری اسلامی نهتنها چیزی بهدست نمیآورد بلکه امنیت ملی مصر را نیز بهخطر خواهد انداخت.
June 3, 2011 02:57 PM