Saturday, January 15, 2011

سقوط دولت لبنان ٬ وحشت حزب الله از دادگاه بين المللي

Logo_Radio_Farda_Site_12.jpg

le-lgflag.gif

با استعفای ۱۱ وزیر، دولت وحدت ملی لبنان که ریاست آن را سعد حریری بر عهده دارد، سقوط کرد. اقدام این وزیران که اکثریتشان از جناح حزب‌الله هستند در اعتراض به مواضع حزب سعد حریری در ارتباط با دادگاه ترور رفیق حریری صورت گرفت.حزب‌الله لبنان معتقد است که این دادگاه قصد دارد «به دروغ» اعضای حزب‌الله را عامل ترور رفیق حریری، سیاستمدار ترور شده لبنانی، معرفی کند. (گفتگوي راديو فردا با عليرضا نوري زاده٬ امير طاهري و...)

Download file

تفسيرهفته

New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

پيروزي جنبش سبز در تونس و آغاز پايان رژيمهاي فاسد در منطقه

Download file

زیرذره بین

zireh.bmp

سقوط دولت لبنان با توطئه رژیم اسلامی و رویداهای مهم هفته
7A76E84C-2925-4342-A23C-AB0B494A7C27_mw800_mh600_s.jpg

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادراز بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه باسقوط دولت لبنان با توطئه رژیم اسلامی و رویداهای مهم هفته و...پاسخ ميدهد. 14/01/2011

Download file

تظاهرکنندگان خواستار برکناری بن علی شدند

rfi_logo.png

2011-01-14T125241Z_949305936_GM1E71E1LPT01_RTRMADP_3_TUNISIA-PROTESTS.jpg

نوشتۀ شاهرخ بهزادی
نا آرامی های تونس وارد ابعاد گسترده تری شده است. علیرغم سخنان دیروز زین العابدین بن علی رئیس جمهوری تونس و تلاش وی برای آرام ساختن مردم، امروز(جمعه) هزاران تن درخیابانهای اصلی تونس (پایتخت این کشور) طی تظاهرات گسترده ای خواستار برکناری وی شدند.بر خلاف روزهای گذشته، نیروهای انتظامی امروز با تظاهر کنندگان مقابله نکرده و عمدتاً در مسیر های تظاهرات غایب بودند ...علیرضا نوری زاده میگوید که تظاهرات با شورش جوانانی شروع شد که ...
Download file

نا آرامی های تونس وارد ابعاد گسترده تری شده است. علیرغم سخنان دیروز زین العابدین بن علی رئیس جمهوری تونس و تلاش وی برای آرام ساختن مردم، امروز(جمعه) هزاران تن درخیابانهای اصلی تونس (پایتخت این کشور) طی تظاهرات گسترده ای خواستار برکناری وی شدند.
تظاهر کنندگان ضمن خواندن سرود ملی این کشور، شعارهائی بشرح زیرمیدادند:"نه، به بن علی"، "جنبش، ادامه دارد"، درمیان صفوف تظاهر کنندگان وکلای دادگستری با پوشش سیاه بسیار چشمگیر بودند.
برخلاف روزهای گذشته، نیروهای انتظامی امروز با تظاهرکنندگان مقابله نکرده وعمدتاً درمسیرهای تظاهرات غایب بودند. با این وجود مردم تونس به آرامی راه پیمائی کردند و تاکنون هیچگونه حادثه خشونت آمیزی گزارش نشده است .امروز، همچنین تظاهرات مشابه ای در بسیاری از شهرهای تونس برگزارگردید که طی آن مردم برکناری بن علی رئیس جمهوری این کشور را خواستار شدند.
دیروز(پنجشنبه)، زین العابدین بن علی رئیس جمهوری تونس طی سخنانی که از رسانه های دولتی این کشور بطور گسترده پخش شد، ضمن قبول اشتباهات روزهای گذشته، تلاش نمود که مردم را به آرامی دعوت نماید. وی از در گیری نیروهای انتظامی با تظاهر کنندگان که منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از مردم گردید، اظهار تأسف نمود. وی اعلام نمود که قیمت نان وسایر مواد غذائی پایه را کاهش خواهد داد.رئیس جمهوری تونس همچنین اعلام نمود که برای انتخابات آینده ریاست جمهوری در سال 2014 کاندیدا نخواهد بود.
یاد آور میشویم که نا آرامیها در این کشور در آغاز رنگ و بوی اقتصادی داشته و تظاهرات خیابانی جوانان در اعتراض به کمبود فرصت های شغلی و گرانی مواد غذائی بوده است. نا آرامی ها طی دو هفته گذشته تحول یافته و با اعلام حکومت نظامی ابعاد گسترده تری یافت . تظاهرات مردمی با پیش کشیدن فساد اداری موجود در رژیم و محدودیت آزادیهای اساسی، بتدریج رنگ سیاسی به خود گرفته است.
در باره رویداد های اخیر تونس و تحلیل کم وکیف تحولات آن در روزهای آینده گفتگوئی انجام داده ایم با علیرضا نوری زاده روزنامه نگار مقیم انگلستان.

در باره رویداد های اخیر تونس و تحلیل کم وکیف تحولات آن در روزهای آینده گفتگوئی انجام داده ایم با علیرضا نوری زاده روزنامه نگار مقیم انگلستان.

علیرضا نوری زاده میگوید که تظاهرات با شورش جوانانی شروع شد که از وضع اقتصادی تونس ناراحت بودند. این تظاهرات به سرعت رو به خشونت کشید و بسیاری از اماکن و ساختمان های اداری به آتش کشیده شد. بامداخله نیروهای انتظامی تعداد قابل توجهی از تظاهر کنندگان کشته و زخمی شدند و شرایط میرفت تا از کنترل خارج شود.اما در میانه این شورش، بتدریج جامعه مدنی تونس- روشنفکران، دانشگاهیان و دانشجویان – به میدان آمدند. در واقع آنها بسرعت متوجه شدند که اگر شورش در مسیر ی برود که آغاز شده، کشور به آتش کشیده خواهد شد.در این مرحله، با به میدان آمدن فعالان جامعه مدنی فرآیندهای ارتباطی با استفاده از سخنرانی ها، اینترنت، فیس بوک و تویتر ابعاد تازه و گسترده ای یافت. حاصل به میدان آمدن فعالان جامعه مدنی این بود که کسانی را که در خانه نشسته بودند و در حین آزردگی نگران بودند به خیابان کشید و جنبش مردمی بتدریج گسترده ترشده و رنگ سیاسی بخود گرفت...

January 14, 2011 09:16 PM

وز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل!

KAYHAN-1.jpg

سه‌شنبه 2 تا جمعه 7 ژانویه
ضد یهود نه ضد اسرائیل
سالها پیش در مقاله‌ای نوشتم و همزمان در صدای آمریکا گفتم، جمهوری ولایت فقیه ضد اسرائیل نیست، ضد یهود است. شاید در آن تاریخ کسانی در سخن من وجه مبالغه‌ای دیدند که به باور آنها اسلام اصحاب کتاب از یهود و نصاری و حتی زرتشتی‌ها و صائبه را به رسمیت شناخته و اهل ذمه‌شان می‌داند. من اما می‌گفتم اینها پیرو اسلام ناب انقلابی از نوع ولایتی‌اش هستند و همانگونه که وجه سلفی سنّی این اسلام ضد یهود است، وجه شیعی آن نیز دشمن خونی یهودیان است و اگر دستش برسد تردیدی در نابود کردن قوم یهود ندارد و در حالی که رژیم مدعی دشمنی با اسرائیل به عنوان یک کیان سیاسی جغرافیائی است خوب که دقت کنیم هدفش همه یهودیان است. استفاده از واژه «صهیونیستها»، در یاد کردن از مردم اسرائیل، بهترین گواه بر این مدعاست که اهالی ولایت فقیه یهودستیزند. وگرنه افرادی چون لیبرمن وزیر خارجه دست راستی اسرائیل بهترین متحدان رژیم به شمار می‌روند...

هر جا لیبرمن‌ها کم می‌آورند رژیم با خطاب سیاسی و عملکردش، به یاری‌‌شان می‌شنابد. فکرش را بکنید اگر رژیم جهل و جور و فساد دست در حلقه زلف خالد مشعل و حسن نصرالله و احمد جبریل و رمضان شلّح نمی‌کرد، چگونه لیبرمن‌ها می‌توانستند از التزامات کشورشان نزد جامعه جهانی شانه خالی کنند و سیاست انکار حقوق ملت فلسطین و ادامه اشغال سرزمینهایشان را توجیه کنند؟ اسلام ناب انقلابی محمدی در وجه سلفی سنی آن، مسیحیان جهان عرب را هدف قرار داده است تا به قول سردمدارانش ارض اسلام را از کفّار ثالوثی (اشاره به پدر و پسر و روح القدس) تطهیر کند. اسلام ناب ولائی نیز از همان آغاز انقلاب به روی پیروان مسیح و موسی شمشیر کشید، و پس از آنکه شماری از کشیشان مسیحی را به قتل رساند باقی را در بیم و امید نگاه داشت تا ضمن ستایشگری مقام معظم رهبری، مراقب باشند دست از پا خطا نکنند وگرنه سرنوشت کشیشان دیباج و هوسپیان و سودمند و میکائیلیان و... در انتظار آنهاست. ضدیت با یهودیان عمق و ریشه بیشتری داشت. جالب اینکه یهودیان تازه مسلمان (از جمله آنها که در نام فامیلشان اضافه‌ای از موسوی و موسائی دارند. مثل حمید احمدی موسائی یا عبدالرضا سده‌ای موسوی) هم چون حاج حبیب‌الله عسکر اولادی تازه مسلمان، و همین تحفه آرادان «محمود سبورچیان» در ضدیت با یهود حرارت بیشتری به خرج می‌دهند. درست مثل بعضی از شخصیتهای عراقی ایرانی‌الاصل که برای اثبات وفاداری خود به عراق، در دشمنی با ایران، هزار بار افراطی‌تر از بعثی‌ها و قومی‌ها عمل می‌کردند. (مرحوم جعفر رائد که سالها مستشار سفارت و وزیر مختار ایران در عراق بود تعریف می‌کرد که ناجی طالب نخست وزیر عراق در زمان عبدالسلام عارف که از خانواده‌ای ایرانی با اصل و نسب برخاسته بود و فارسی را به سلاست می‌گفت و می‌نوشت، به هیچ روی فارسی دانستن خود را ابراز نمی‌کرد و خشن‌ترین رفتار با ایرانیان در زمان صدارت او صورت گرفت. هم اکنون در امارات حاشیه خلیج فارس از این نوع ایرانی‌ها، بسیار داریم که خلیج همیشه فارس را عربی می‌خوانند و سه جزیره ایرانی را ملک طلق امارات می‌دانند)
باری، گفتم که ولایت جهل و جور و فساد ضد یهود است. درست مثل رایش سوم، یادش بخیر رفیق و همکار و هم دانشکده‌ایم «داریوش نظری» در همان آغاز انقلاب مقاله‌ای که در امید ایران نوشت و من عنوان «رؤیای رایش هزار ساله» بر آن گذاشتم و خطر انتشارش را به جان خریدم، به بررسی تفکر فاشیستی قوم به قدرت رسیده در بهمن 57 پرداخت. مقاله‌ای جانانه بود که در فهرست جرایم من و امید ایران جای ویژه‌ای یافت. رایش هزار ساله فلسفه‌اش بر پایه تبعیض نژادی و مذهبی استوار است. تنها پیروان اسلام ناب انقلابی محمدی در این نوع تفکر حق حیات دارند. چنین است که می‌بینیم روز به روز اسلام طالبانی ولایت فقیهی به اسلام طالبانی ملاعمری نزدیکتر‌ می‌شود. امروز رایش هزار ساله به یاری بن لادن و سلفی‌های سنی در پاکستان و افغانستان و غزّه و یمن و سومالی می‌رود. نفرت از غرب، بیزاری از تمدن و فرهنگ غرب، اولویت بخشیدن به نابودی و مرگ به عنوان هدف غائیِ زندگی، نفی ارزشهای انسانی و در رأس همه آنها عشق و دوستی، منع بهره‌مندی اتباع از لذایذ دنیوی و جایز دانستن همه لذایذِ مشروع و حرام برای خود، از جمله اصول بنیادین بساطی است که در دارالایمان غزّه و جنوب بیروت و وزیرستان پاکستان و بخشهائی از افغانستان و البته در امّ القرای دارالخلافه طهران (بادسته!) از سی و یک سال پیش برپا شده است. در باب هر یک از این احکام در دو وجه شیعه علوی ولائی و سلفی جهادی ملاعمری، مثالهائی می‌آورم.
1 ـ در دارالایمان غزه، حکومت غیرقانونی معزول اسماعیل هنیه با برقراری قوانین اسلامی، به جداسازی دختران و پسران در مدارس و دانشگاهها پرداخته، جلوس پسرها و دخترها را در کنار هم در کافه‌ها، اتوبوس و اماکن عمومی، غیرقانونی اعلام کرده، زنان در تابستان حق استفاده از دریا با لباس شنا را ندارند. در جشنهای میلاد مسیح و سال نو، هتلها موظف به عدم پخش موسیقی شاد و رقص بودند. اگر زنی را در حال کشیدن قلیان می‌دیدند بلافاصله دستگیرش می‌کردند و حجاب نیز عملاً نه فقط برای زنان مسلمان بلکه برای مسیحیان نیز به مرور اجباری می‌شود. در این حال خانواده رهبران حماس از جمله خالد مشعل و محمود زهار و موسی مرزوق در دمشق و قاهره و بیروت در ویلاهای آنچنانی از همه مواهب زندگی برخوردارند و فرزندانشان در لندن و لس آنجلس و شیکاگو و پاریس مجاز به انجام همه منهیات با دلارهای اهدائی ولی فقیه ـ نماد اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی ـ هستند.
در جنوب بیروت، حزب‌الله خاک مرگ بر سر ساکنان این بخش از بیروت و جنوب لبنان پاشیده، کافه‌ها و شبکده‌ها را قبای اسلام پوشانده و عرضه مشروبات الکلی را ممنوع کرده است. در حالی که آقازاده‌ها و خانم‌زاده‌های رهبران حزب در ویلاهای باشکوه بدون مشرف در صیدا و صور و مرجعیون با داشتن استخرهای خصوصی و زمین تنیس و... عشق دنیا را می‌کنند و مردان حزب‌الله با صیغه‌های ریز و درشت به لطف عطایای ولی امر مسلمانان چهارراه آذربایجان، به بهشت واقعی دست یافته‌اند. مقتدی صدر که فتوای معروفش در باب صیغه‌های دسته جمعی به صورت سندی برای محکومیت او و اربابش در دست است طی سه سال و هفت ماه اقامت در ایران دو زن عقدی و 6 همسر موقت اختیار کرد. حال اگر یک پسر و دختر در نجف برای دیدن یک دیگر و لحظاتی گفتگو به گوشه پارکی بروند و یا در قبرستان وادی السلام قدم بزنند، آسمان به زمین می‌آید و کفر جهان را می‌گیرد.
شیخ حسین نوری همدانی در 86 سالگی دختر چهارده ساله عقد می‌کند و احمد جنتی 84 ساله به تجویز طبیب برای درمان پروستات خود یک دختر 12 ساله هزاره افغان را از پدرش می‌خرد و بازجوی شریعتمداری با مجوز رسمی از اصغر حجازی در باغچه‌اش در دماوند خشخاش ناب می‌کارد و نیمی از محصول را خدمت ارباب می‌فرستد که مجلس شبانه گعده‌اش (حلقه دوستانه آخوندها) با حضور علی اکبر خان طبیب ولایت و غلامعلی خان حداد الممالک پدر عروس مربوطه و آسید اصغر حجازی کلیددارباشی اتاق خواب نایب امام زمان با جنس ناب فرد اعلا، همه شب برپاست.
آن وقت فقیه آستان ملک پاسبان مدعی می‌شود قحطی و گرانی و خشکسالی، علتش بی‌حجابی یا بدحجابی بانوان است. جلوی پسران و دختران را در خیابان می‌گیرند که به چه حقی در کنار هم راه می‌روید و یا چرا در یک اتومبیل نشسته‌اید. میهمانی‌های شبانه مختلط ممنوع اعلام می‌شود حتی اگر میهمانان همگی قوم و خویش و از یک فامیل و طایفه باشند. اما فسق و فجور در شنیع‌ترین اشکالش برای اهل ولایت فقیه مجاز است. اخوی رهبر، سید محمد آقا، می‌تواند ماهی یکبار به دبی برود و از میهمان نوازی مدیر سابق شرکت نفت در مجتمع پلازا با حوروشان روسی و قزاق و ازبک و... برخوردار شود، اما وای به حال بیچاره‌ای که از احباب نباشد و قوانین شرع و اسلام ناب را زیر پا بگذارد. آنسو افراد طالبان هر یک پسربچه‌ای را اغلب از شیعیان و تاجیکها به اسارت گرفته‌اند تا شبها بسترشان را گرم کنند و غرایز حیوانی‌شان را فرو نشانند. در کردستان عراق، یکی از ملاهای سلفی پیرو بن لادن را دستگیر کردند. شماری از جوانان پسر و دختر پیروان او بودند و اعتراف کردند حضرت ملا به تک تک آنها تجاوز می‌کرده با این توجیه که بهتر است شما را برای روزی که به دست دشمن می‌افتید آماده کنم چون دشمن به شما رحم نخواهد کرد و بهتر است از هم اکنون به شما نشان دهم چه بلاهائی ممکن است به سرتان بیاید!! تلویزیون رسمی کردستان اعترافات این جناب و قربانیان جوانش را پخش کرد. اسلام ناب در دو وجه محمدی ولائی و سلفی بن لادنی ملاعمری، تفکری انحرافی و ضد بشری است که باید بشریت یکصدا به مقابله با آن بپردازد. وجه سلفی تندیس‌‌های بودای فرزانه را ویران می‌کند و وجه ولائی اثنی عشری‌اش، کمر به ویران کردن مزار کوروش و تخت جمشید و مقبره استر و مردخای بسته است. وجه سلفی چهار هزار انسان را به لحظه‌ای دود می‌کند و هزاران هزار انسان را به عزا می‌نشاند، و وجه ولائی آن، 160 خلبان عراقی را سر می‌برد و هزاران شیعه و سنی و مسیحی و کرد و بلوچ و عرب و آذری و ترکمن و تالش و شیعه غیر ولائی و بهائی و... را به قتل می‌رساند. این هر دو نشأت گرفته از یک گنداب هستند. و تأسف‌آور، روزگار انسانهائی است که از بوی عفن این گنداب نشئه می‌شوند. دنیا اگر به دنبال این باشد که با این دو وجه کریه، سازش کند، حسابش ساخته است و جهان را به پیروان اسلام ناب محمدی انقلابی در دو وجهش باخته است.
خانم کاترین اشتون سرکمیسر عالی خارجه و امنیت اروپا وقتی با نمایندگان وجه شیعه اسلام ناب به گفتگو می‌نشیند و فرستادگان آقای باراک حسین اوباما به توصیه جناب حامد کرزای، مردی که با کیسه نایلن فروشگاه قدس تهران جیره‌اش را حواله می‌کنند، به دنبال طالبان خوب، پنهانی با ملا جفنگ‌الله و ملا ملنگ‌الله به گفتگو می‌پردازند چه امیدی می‌توان به رهائی جهان از چنگ اسلام ناب داشت؟
آقای خمینی این غول بدقواره زشت دو سر را از شیشه بیرون آورد. مسؤولیت ما ایرانیان نه در به شیشه کردن دوباره این غول، بلکه در خرد کردن مغزش، از همه جهانیان سنگین‌تر است. اگر ما در سال 57 ذره‌ای هوشمندی به خرج داده بودیم امروز خود و دیگران را گرفتار این بلای سهمناک نمی‌کردیم. هفته پیش از شریعتی گفتم که نخستین آتش را در وادی اندیشه نه برای تنویر و روشنگری بلکه برای تخریب و ویرانگری روشن کرد. این بار اما از آقای خمینی می‌گویم که با بدعت نامبارک ولایت فقیه زمینه ساز بیرون شدن اصحاب کهف ارتجاع، از مغاک قهر و کین و تظاهر و فریب و دزدی و فساد و نااخلاقی شد.

شنبه 8 تا دوشنبه 10 ژانویه
بدرود تا سپیده آزادی
مرگ شاهزاده تبعیدی حقاً که همه ما را تکان داد. شگفتی آور اینکه به محض انتشار خبر خودکشی علیرضا پهلوی انگار به یک لمحه دیوار جدائی‌ها بین همه ما فرو ریخت. دوست همیشه چپ ضد سلطنت من به همان اندازه غمگین بود و برای مادر داغدار او ملکه پیشین فرح پهلوی و برادر و خواهرش دل می‌سوزاند که دوست روحانی ضد ولایت فقیهم. در میان هزاران پیامی که به رادیو فردا، صدای آمریکا، بی.بی.سی ارسال شده و یا در فیس بوک و دیگر سامانه‌های خبری منتشر شده بود تنها معدودی شاید کمتر از انگشتان دو دست، همچنان به نفرت و کین آلوده بود، بقیه همه نشانه‌های همدلی و همدردی را در واژه واژه خود به همراه داشت.
این سؤال که چرا شاهزاده با داشتن امکاناتی بیش از هم سن و سالهای خود باید در تنهائی با شلیک گلوله‌ای به مغزش، مرگ نابهنگام و زودرس را به خود و خانواده‌اش تحمیل کند، بر زبان اغلب ما جاری شد.
تا آنجا که من علیرضا را می‌شناختم (و بیشتر این شناخت را از راه گفتگو با رفیق و همکارم جمال بزرگزاده که از نزدیک با فرزندان پادشاه درگذشته ایران آشنا بود به دست آورده‌ام) جوانی سخت عاشق فرهنگ و تاریخ سرزمینش، بسیار حساس و خجول و دل ناگران سرنوشت ایران بود. یادم هست لیلا پهلوی در هفته‌های پایانی زندگی‌اش با مشاهده جوانانی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری خاتمی به خیابانها ریخته و شادی و پایکوبی می‌کردند، گفته بود ایکاش من هم الان در کنار خواهران و برادرانمان در ایران بودم. لیلا نیز سخت دلبسته ایران بود. او دوری را از زادگاهش تحمل نتوانست کرد، معصومانه بر تخت هتلی در لندن جان باخت. درباره مرگ علیرضا، سخنهای بسیاری رفته است، حکایتهای بسیاری نیز در راه است و گفته خواهد شد، اما هیچیک از این روایات منکر آن نیست که دومین پسر محمدرضا شاه، در پی مرگ پدر و سالهای آوارگی، سپس درگذشت مادربزرگ که چراغ روشن خانواده‌اش بود، و بعد از آن فاجعه مرگ خواهر و در پی آن از دست شدن دختری که عاشقانه دوستش داشت، به نقطه‌ای رسیده بود که تنها تلنگری برای آنکه بشکند و خرد و خاکستر شود کفایت می‌کرد. و این تلنگر نخست به صورتی مثبت و جان بخش با شروع جنبش سبز بر روح و دل او نشست. در روزها و هفته‌های پیش و همزمان با برگذاری انتخابات علیرضا نیز همچون میلیونها جوان هم وطنش بار دیگر امید گمشده را باز یافته بود. اینکه بتواند به سرزمینش بازگردد و در کنار جوانان هموطنش، زندگی در خانه پدری را تجربه کند. در خطاب رهبران جنبش، او اشاره‌ای به خودی و غیرخودی نیافته بود. همه سو سخن از همدلی بود و دوستی، همبستگی و یگانگی... اینکه آمده‌ایم تا به فصل سرد و قهر و کین و استبداد و ارتجاع پایان دهیم. آمده‌ایم تا ایران را و جهان را از سبزی عشق و آزادی و عدالت سرشار سازیم. با همه وجود هر لحظه انتظار داشت که جنبش سبز به پیروزی برسد. مدار آرزوهای او هرگز از حد ممکنات فراتر نرفته بود. نه در رویای سلطنت غرق بود و نه در جستجوی مجد و عظمت خاندانش در روزگار پیش از انقلاب، تنها می‌خواست مثل میلیونها جوان هم نسل و یا کوچکتر از خود، بار دیگر در کوچه پس کوچه‌های خانه پدری قدم بزند، لابد آرزو داشت بتواند روزی به زادگاه پدربزرگش سر زند و دریای مازندران و خلیج همیشه فارس را زیارت کند.
آرزوهائی که درجهان امروز تحقق آن برای هر شهروندی در چهارسوی جهان ممکن است به جز سرزمین ما که در اشغال اهالی ولایت فقیه است. جنایات رژیم در برخورد با جنبش، کشتار و شکنجه، تجاوز و حبس، محروم کردن انسانها از بدیهی‌ترین حقوق شهروندی، مصادره مطبوعات و قیچی کردن لبخند از لبان هموطنان، غارت ثروت ملی و به فقر و فلاکت کشیدن ایرانیان، حمایت از تروریسم و سرشکستگی در برابر جهانیان به علت عملکرد اهل ولایت فقیه... به آزمودن تحمل انسانی آمده بود که قلب و روحی شکسته‌تر از آن داشت که بتواند بار سنگین اینهمه درد را تحمل کند. طی یک سال و نیم اخیر بسیاری از جوانان هموطنم که توانسته‌اند از ایران بگریزند حال و روزی چنان حال و روز علیرضا پهلوی داشته‌اند. در برخورد با اینها، کوههای دردی را می‌دیدم که آتشفشانی در درونشان می‌جوشد. طی 18 ماه گذشته، در کنار قربانیان جنبش سبز که مستقیماً به دست عوامل جمهوری ولایت فقیه به قتل رسیده و یا تحت شکنجه‌های روحی و جسمی قرار گرفته و بعضاً همچنان در زندانهای نائب امام زمان، با سختی بسیار روزگار می‌گذرانند هزاران تن نیز هم چون علیرضا پهلوی به نقطه بی بازگشت و مرگ خود خواسته رسیده‌اند. بدون شک برادر کهتر ولیعهد پیشین ایران نیز یکی از قربانیان جمهوری ولایت فقیه به شمار می‌رود. در این میان حال و روز بازماندگان او به ویژه مادری که داغ دو فرزند در فاصله‌ای کوتاه بی‌گمان کمرش را شکسته و جان و جهانش را به آتش کشیده است. تنها تسلای او، اینهمه همدلی و همدردی است که طی روزهای اخیر نثار او و خانواده‌اش شده است.
در عین حال او نیز امروز همدل با هزاران مادری است که طی 31 سال حاکمیت مرگ، جگرگوشه‌های خود را از دست داده‌اند، در سپیده‌های خونین قصر و اوین و صدها میدان مرگ و فریاد و خون، به روی جلگه‌های لبریز از مین، در جبهه‌های جنگ، در کوچه و خیابان، در رویاروئی با حافظان بیضه اسلام ناب ولائی... در این لحظات تلخ و سنگین که ایدئولوژی رنگ باخته، و سنگینی دردهای نسل سرگشته انقلاب، دیوارهای جدائی را فرو انداخته است، بیش از هر زمان دیگر می‌توان امید به رها شدن از قید و بندهای دیرپای عقیده و مسلک داشت. فرزند پادشاه سابق هم می‌تواند به اندازه فرزند کارگر شرکت واحد و افسر نیروی انتظامی و جوان آرزوباخته بلوچ و... با جان و دلش، دردهای مشترک را حس کند. او هم می‌تواند با گلوله‌ای، صفحه‌ای دیگر از جنایات حاکمیت جهل و جور و فساد را با خون خود، رنگین کند.

January 14, 2011 09:03 PM

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

پنجشنبه 13/01/2011

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file


صدا بخش ۱:
Download file


صدا بخش ۲:
Download file

پنجره ای رو به خانه پدری

Panjereh-121.jpg

چهار شنبه 12/01/2011

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا بخش ۱:
Download file

صدا بخش ۲:
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري


Panjereh-121.jpg

سه شنبه ۱۱/۰۱/۲۰۱۱

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا بخش ۱:
Download file

صدا بخش ۲:
Download file

Tuesday, January 11, 2011

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

دوشنبه ۱۰/۰۱/۲۰۱۱

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا بخش ۱:
Download file

صدا بخش ۲:
Download file

زیرذره بین

zireh.bmp

هفته ی خونین در ایران با موج اعدامها ، بازگشت مقتدی صدر به عراق
alSadr.jpg

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادراز بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با اعدام های این هفته ، سفر علی اکبر صالحی به عراق و بازگشت مقتدی صدر به وطنش و...پاسخ ميدهد. 07/01/2011

Download file

تفسیرخبر

Tafssir_Khabar_Logo.jpg

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با اظهارات اخیر محمد خاتمی و واکنشهای ذوب شدگان در ولایت نایب امام زمان ، دلائل خودکشی هائی از نوع شاهزاده علیرضا پهلوی ، درگیری بین اصولگرایان و ... ٬ به پرسشهاي علي جمشید چهارلنگی پاسخ ميدهند.07/01/2011

تصوير لينك:
Download file

تصويردانلود:
Download file

صدا:
Download file

رادیو فرانسه

rfi_logo.png

تنش در تونس و ناآرامیهای کلی در مصر و مغرب
france.bmp

نوشتۀ فرزاد جوادی
علی رغم تلاشهای رژیم زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری تونس، برای متوقف ساختن موج اعتراض هائی که از حدود سه هفته پیش بصورت تظاهرات و اعتصابات گسترده مردمی در اینکشور آغاز شده است، شهروندان تونسی همچنان بصور مختلف به بیان خواستهای خویش ادامه میدهند.
(گفتگو با علیرضا نوری زاده )
Download file

در مصرنیزالبته مشکلاتی چون فقر و بیکاری و نا بسامانی های دیگری که مردم مغرب از آن رنج میبرند تمامأ وجود دارد، ولی در حال حاضر آنچه که در مصر میگذرد ناشی از نگرانی جدید و شدید مسیحیان آنکشور است.

مسیحیان مصری بیم از آن دارند که همانند مسیحیان عراقی انقدر مورد آزار و اذیت و خطر قرار بگیرند که ناچار به ترک وطن و مهاجرت شوند.

اما، تونس با مشکلات دیگری مواجه شده است که ریشه های عمیقی دارد.....

January 9, 2011 02:25 AM

تفسیرهفته

New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

جمعه ۰۷/۰۱/۲۰۱۱

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا بخش ۱:
Download file

صدا بخش ۲:
Download file

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو!

سه‌ شنبه 27 تا جمعه 31 دسامبر
وقتی دیدم یک روزنامه رایانه‌ای «روز آن لاین» در 65 سالگی دکتر عبدالکریم سروش با تسبیح بلندی با دانه‌های گاه خوشگوار و گاه دل آزار، به تکریم مردی آمده است که هنوز هم خیلی از صد در صدی‌ها (به ویژه آنها که ناگهان از خمینی پرستی به سربازان جان بر کف دمکراسی و سکولاریسم تبدیل شده‌اند) به محض شنیدن نام او ابرو در هم می‌کشند که مگر این آقا نبود که دانشگاه را تعطیل کرد، برجسته‌ ترین اساتید را، شایسته‌ترین دانشجویان را، و شماری از فرزانه‌ترین محققان کشور را از دانشگاه طرد کرد و مفتاح دانشگاه را تقدیم نایب امام زمان فرمود؟

از صمیم قلب خوشحال شدم از اینکه سروش پایدار و سرحال همچنان در صحنۀ ستیز با جهل حارسان بیضه اسلام ناب انقلابی محمدی و ولایت فقیه، سرشارتر و پربارتر از همیشه، حضور دارد و به چشم خویش می‌بیند تلاشهایش به رسمیت شناخته می‌شود و در نظام ارزشگذاری بی در و پیکری که رفاقت با منتقد یا صاحب روزنامه و سایت توده‌ای می‌تواند یکشبه ترا به شاعر کبیر، فیلسوف بزرگ، نویسنده توانا، روزنامه‌نگار بی‌مانند و... تبدیل کند و در آن سوی سکه سرسپردگی به قدرت مسلط شرط ورودت به قلعه «ماندگاران» می‌شود، هستند کسانی که نظام ارزشگذاری رایج را پذیرا نیستند و قدر گهر را می‌دانند و کهر از کبود باز می‌شناسند. حتی اگر منتقدان سروش راست بگویند (که نمی‌گویند) و او را عامل و بانی انقلاب فرهنگی بدانند، باز هم می‌توان بیش از ربع قرن تلاش سروش را برای آگاهی بخشیدن به حداقل دو نسل (من سه نسل را متأثر از او می‌دانم، پدران که ما هستیم، نسل انقلاب یعنی آنها که در زمان انقلاب محصل بودند و نسل پس از انقلاب که نیمی در سالهای نخست انقلاب به دنیا آمده‌اند و نیمی دیگر در عهد ولی فقیه ثانی و حداکثر بیست ساله‌اند) قدر نهاد و جایگاه او را به عنوان یک متفکر و اندیشه‌پرداز (اگر نگویم فیلسوف) به رسمیت شناخت.
ده سال پیش از به تخت نشستن ولی فقیه در صحنه‌ای که رادیکالیسم کور در دو وجه دینی و مارکسیستی آن، صحنه گردان نسل ما بود (نسل ما که می‌گویم بیست تا سی سالگان آن دهه است) و قهرمانان ما از قذافی (مجنون) تا چه گوارای عاشق پیشه، از استالین آدمخوار تا مائوی بیرحم بی‌فرهنگ و گاه حتی دهاتی شکنجه‌گر روح و جسم انور خوجه... امتداد یافته بودند، و شعر و ادب و فرهنگ و موسیقی و تئاتر و سینما حتی اگر در خدمت شعار و خالی از شعور نبود اعتباری در جامعه جوان پیدا نمی‌کرد، دکتر علی شریعتی کم و بیش در جایگاه دکتر سروش اما در جهت عکس اندیشه‌های او، ظهور کرد. امروز صورت مسأله آسان شده و خیلی راحت می‌توان با دو جمله منطقی کل ارزشگذاری‌ها و طرح و توصیه‌های شریعتی را مهر باطله زد. در دنیای اسلام صدها مثل شریعتی در دو قرن اخیر ظهور کرده‌اند و امروز حتی نشانی از آنها باقی نیست اما در آن شرایط که جامعه با انقلاب درآمدهای نفتی، رفت و آمد به خارج (با 3800 تومان می‌شد همراه تور یک هفته‌ای به پاریس و لندن و با 400 تومان اضافه به رم سفر کرد.) سازندگی در ابعادی گاه حیرت‌آور، عدم آگاهی جامعه از عمق تحولات، ـ به دلیل نبود کادر تبلیغاتی که همدل با رژیم باشد، و حضور مخالفان و مخالف خوانان در همه ارگانهای تبلیغاتی ـ دشمنی تعجب آور رژیم وقت با ملیون و مخالفان سکولار میانه‌رو از جمله جبهه ملی و چپ‌های میانه و میدان دادن به اسلامگرائی و اسلام گرایان، به عنوان نیروی قادر به شکست چپ در دو وجه ملی و وابسته آن و میل مخالف بودن که به مُدی در دانشگاه و جوانان تبدیل شده بود، شریعتی خیلی زود توانست نخست شنوندگان و خوانندگان و سپس مریدانی پیدا کند که بعضاً با تئوری‌ها و توصیه‌های او به مسلسل و نارنجک و سیانور متوسل شدند. شریعتی عاشق نبود، اصولاً عشق را نمی‌فهمید به همین دلیل ضد «حافظ» بود. فردوسی را نمی‌شناخت و معنای زیبائی در تفکر و کلام سعدی را نمی‌فهمید. برداشتهای بسیار سطحی او از مذهب و روحانیت از یکسو و روابط اجتماعی و پیوندهای درون جامعه‌ای از سوی دیگر در نگاه یک منتقد آگاه حتی ارزش بحث نداشت، اما در گوش و چشم و هوش جوانانی که حیرت زده در جستجوی هویت انقلابی بودند چنان خوش می‌نشست که با سه بار حسینیه ارشاد رفتن مرید و مطیع گوش به فرمانش می‌شدند. خدائی که از کلاس اول ابتدائی بخشاینده مهربانش می‌دانستیم و نامش بهترین سرآغاز و طنین آنچه می‌پنداشتیم کلام اوست خوشترین آواز بود، ناگهان با کشفیات شریعتی منتقم جبار قاصم مکار شد. مکتب تشییع که به قول شاعر ادیب و نویسنده بزرگ سوری معاصر «ادونیس» مکتب آزادگان و احرار و اعتدال بود (در همین شماره به یادداشت ادونیس می‌پردازم) در کلام شریعتی به مکتب شهادت و جنگ چریکی و مبارزه با طاغوت تغییر شکل داد. شیعه علوی مطلوب و شیعه صفوی مذموم و محکوم شد و چون جناب دکتر برخلاف ادعایش تاریخ نخوانده بود نمی‌دانست علویان در طبرستان چه جنایاتی را مرتکب شدند و با ادعای پیوند با اهل بیت، هم چون نایب امام زمان قبلی و فعلی، هر چه متفکر و اندیشمند و شاعر و حکیم و صنعتگر در حوزه حکومتی‌شان یافت می‌شد به قتل رساندند و یا وادار به گریز از طبرستان کردند. و صفویه با همه معایبی که امروز بر عهدشان می‌شماریم نخستین دولت مستقل ایرانی را در مرزهائی که از شرق و شمال شرقی تا آسیای میانه و بخش بزرگی از افغانستان و پنجاب و از غرب تا بغداد و بصره و کربلا و بخش بزرگی از کردستان عراق و ترکیه و در شمال تا تفلیس غرب دریای مازندران و عشق آباد در شرق آن امتداد داشت به‌وجود آوردند. در عهد همین صفویان مراوده با اروپا آغاز شد. سازندگی و هنر معماری و خط و تذهیب رونق گرفت. و اصفهان نصف جهان شد. در نگاه دکتر، اما حتی یک نقطه مثبت در کارنامه شیعه صفوی و اولاد و احفاد شیخ صفی‌الدین اردبیلی نبود. دکتر که حافظ را به علت عشق ورزی و سرسپردگی به مکتب عرفان نفی می‌کرد، خود با رمانتیسم انقلابی، به شیوه فیلمهای هندی قهرمانانی از کربلا و پس از کربلا یافته بود که همگی در تراژدی پردازی او محکوم به شهادت محتوم شده بودند. تفکر او هزاران جوان را به جلوداری کاروان انقلاب کشاند. و اگر چه خود نماند تا تحقق احلام و پیش‌بینی‌هایش را به چشم ببیند، و دریابد شیعه علوی انقلابی او وقتی به قدرت رسید صد صد می‌کشد و هزار هزار تعزیر می‌کند و حتی بکارت دخترکان محبوس را، پاداشی می‌سازد برای پاسدار انقلاب زده‌ای که بامدادان در سینه عروسشان گلوله خالی می‌کنند و یا طناب دار به گلویش می‌اندازند. دکتر نماند اما مریدانش جمعی در قدرت و شماری به دنبال قدرت، هر یک مدعی وراثت او بودند. شریعتی مرگ را هدف کرد و شهادت نزد او منزلتی والاتر از زندگی یافت. هیچگاه نیندیشید مجاهدی که می‌کشد و کشته می‌شود می‌توانست در بستر یک زندگی، بسازد و کارساز شود. بیاموزد و بیاموزاند، عاشق شود و زندگی تشکیل دهد. لذت پدر یا مادر بودن را با ذرات وجودش درک کند. (نگاه کنید به سه چهار هزار مجاهدی که در اردوگاه اشرف در عراق از دو سو در اسارتند که نخست اسارت در چنگ ایدئولوژی است که شریعتی پایه‌گذارش بود و دوم در اسارت نیروهای عراقی و... بعضی از آنها که به پنجاه و شصت سالگی رسیده‌اند بی آنکه طعم عشق و زندگی را درک کنند قربانیان زنده اندیشه‌ای هستند که طی چهار دهه برای آنها و نسل بعد از آنها به جز مرگ و درد و شکنجه و فراق و اندوه، دستاورد دیگری نداشته است) سروش اما از زندگی می‌گوید. در همه نوشته‌ها و گفته‌های او، برای شهادت و مرگ ارزش اضافی و اعتباری افزون بر زندگی، مشاهده نکرده‌ایم. سروش عاشق حافظ است. شاملو و فروغ را دوست دارد. با نوشته‌های ابراهیم گلستان حال می‌کند. ابوسعید ابوالخیر به وجدش می‌آورد و با شاه نعمت‌الله ولی و عطار و مولانا رفاقتی دیرینه دارد. جهان سروش از مهر و یک رنگی و آزادمنشی سرشار است. از شریعت فروشان چه «سبحانی»شان و چه «صافی» و «مکارم»شان، چه «مصباح شاذ» و چه «علی بن جواد» نایب امام زمانی‌شان، تبرا جسته است و دست تولا به مردمسالاری زده و کمر همت بسته که دین را از چنگ سیاست، آن هم نوع آلوده به ولایت فقیه و ایدئولوژی اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی، نجات دهد. انتخاب او به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین متفکران در خاورمیانه از سوی یکی از معتبرترین مجلات آمریکا «فارن پالیسی»، نشانه دیگری است از اینکه روایت به عرفان و ادب و فرهنگ ایرانی آراسته سروش از دین، در برابر انکرالاصواتان مبلّغ اسلام ناب انقلابی محمدی در دو وجه ولایتی و سلفی آن، امروز در غرب نیز، به اندازه شرق تأثیرگذار و پذیرفتنی است. همنسلان من دیروز با باروت اندیشه شریعتی تنها در اندیشه تخریب وضع موجود برای رسیدن به ریای خون آلود بودند. امروز به برکت تأثیر سروش طی بیش از ربع قرن، هر روز از تعداد مریدان مرگ و ویرانی و شهادت به هر قیمت، کم و به جمع رهروان مسیر زندگی و آزادگی و عدالت و اخلاق افزوده‌تر می‌شود. بچه مسلمانهای دیروز با ریش و مسلسل و فریاد و خشم به جنگ فرهنگ و عشق و عرفان و ادبیات و سازندگی می‌رفتند، بچه مسلمانهای امروز با فرهنگ سبز، به شتاب به سوی تحولی در درجه اول فرهنگی و سیاسی و اجتماعی، رهسپارند. نقش سروش در این تحول، اساسی و غیرقابل انکار است. داریوش آشوری او را غزالی معاصر خوانده است. با اشاره به بیتی از غزلی تازه از او «عمریست بر کناره دریا نشسته‌ام/ تا آب رفته باز رسانم به جوی خویش» سروش را به ابن عربی نزدیکتر می‌بینم تا غزالی که سی سال به حیرت سر کرد حال آنکه سروش نزدیک سی سال است به حقیقت پرداخته است و حیرت و سرگشتگی را دیرسالی است که پشت سر گذاشته است. باشد که هفتاد و هشتاد... سالگی‌اش را نیز گرامی بداریم و بدارند.

شنبه 1 تا دوشنبه 3 ژانویه
سال بد ـ سال خوب
1 ـ حقاً سال بدی را پشت سر گذ اشتیم. و چه آغازی داشت سال نو، اعدامها در زاهدان، انفجاری در کلیسای قبطی‌ها در اسکندریه بعد از انفجار کلیسای بغداد، خط و نشان کشیدن دادستان سید علی آقا برای رهبران جنبش سبز، و سرکوبی‌های بیشتر و بیشتر و... دوستان و عزیزان بسیاری را در سال پیش از دست دادیم، و آن سو در وطن چه سرهای نازنینی که به دار رفت و چه پیکرهای عزیزی که زیر شکنجه له شد. سال بدی بود که طی آن اسلام انقلابی ناب محمدی در دو وجه ولائی شیعه و سلفی سنی آن، کریه‌ترین وجه دین را به نمایش گذاشتند. سید علی آقا تتمه اعتبار به چای عروس زشت و بدقواره و بددهن و دست کج سیاسی خود محمود احمدی‌نژاد، ریخت و به جای آنکه طرف قاتق نانش شود به مرور قاتل جانش می‌شود. تحفه آرادان ریاست جمهوری غیرقانونی‌اش را در گرو سرسپردگی به رئیس دفترش گذاشت و از عنایات مثلث جرم (جهرمی، رفیعی، مشائی) تمام و کمال برخوردار شد.
سال نو گو اینکه با خون و ویرانی آغاز شد اما من چنان به پیروزی سبزی بر خون و عشق بر نفرت و همدلی بر نفاق ایمان دارم که همین جا می‌نویسم، امسال، سال رهائی از چنگال استبداد ولایت فقیهی است. امسال، سال آزادی و مردمسالاری و عدالت اجتماعی است. سال مرگ تبعیض نژادی و دینی و مذهبی در وطنمان و تحکیم پیوندهای دیر و دور بین اقوام ایرانی و صاحبان همه مذاهب و اندیشه‌های دینی است. من سال سبزش می‌خوانم باشد که خواندنم به عبث نباشد.

روایت ادونیس
نخست بگذارید «ادونیس» را معرفی کنم تا معنای موضع گیری اخیر او نسبت به رژیم حاکم بر ایران روشن‌تر شود.
«علی احمد سعید» که به نام شعری‌اش «ادونیس» خوانده می‌شود بدون شک برجسته‌ترین چهره شعر معاصر عرب در حال حاضر است. ادونیس متولد 1930 در شهرک قصابین در سوریه است. او در عین حال نویسنده‌ای توانا است که ستونی ثابت در روزنامه فرامرزی الحیات دارد با عنوان «مدارها» که در آن به ادب و فرهنگ و شعر و موسیقی و گاه گاه مسائل سیاسی و اجتماعی با نگاهی متفاوت از نگاه معمول و متداول می‌پردازد. از ادونیس بیش از 50 مجموعه شهر و قصه و مقاله، دهها ترجمه و تصحیح و تحشیه و تحقیق منتشر شده که بعضاً چون «صوفیه و سوررئالیسم» و «نص قرآنی و چشم انداز نوشتن» و «سیاست شعر» و «ضربه نوگرائی و سلطه وراثتی دین» و... از جمله کتب مرجع به شمار می‌رود. «ترانه‌های مهیار دمشقی» و «تماشاخانه و آینه‌ها» و «برگهائی در باد» از بهترین دفاتر شعری اوست.
در مقاله پنجشنبه 30 دسامبر، ادونیس می‌نویسد:
«رهبران اپوزیسیون ایران ممنوع‌السفر شدند. میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی.
دلیل ممنوع الخروجی؛ محاربه با خدا، خروج از دین.
این خبری است که تلویزیون دولتی ایران به نقل از موسی قربانی عضو کمیسیون قضائی مجلس شورای اسلامی پخش کرد.
(پرانتزی باز می‌کنم مابین نوشته ادونیس در باب این موسی قربانی. پیش از انقلاب این جناب متهم به تجاوز به یک کودک شش ساله و تعرض به برادر سه ساله‌اش شد که هر دو فرزندان دوست روحانی او بودند که برای ساعتی جهت انجام کاری از خانه خارج شده بود و چون همسرش نیز معلم و سر کار بود از موسی خان خواسته بود مواظب بچه‌هایش باشد. افتضاح امر به گونه‌ای بود که رئیس شهربانی قم شخصاً موسی قربانی را دستگیر کرد. اما به علت اینکه او خبرچین ساواک بود و ارزش امنیتی داشت بعد از چند ماه آزادش کردند و اعلام شد او بیگناه بوده و فرد دیگری شبیه به او از اقوام پدر بچه‌ها، به آنها تعرض کرده است.)
ادونیس در ادامه می‌نویسد: حکم دیگر علیه فیلمساز برجسته ایرانی جعفر پناهی صادر شده که به موجب آن پناهی به شش سال زندان، و ممنوعیت نوشتن، گفتن، فیلمسازی، مصاحبه با وسایل ارتباط جمعی به مدت 20 سال محکوم شده است.
تهمت‌ها و احکامی که انسان را تکان می‌دهد. درونش را و جانش را. گوئی انسان شیئی است در بین اشیاء آن هم ناچیزترینشان. ترا به یاد قرون وسطی می‌اندازد و حکم کلیسا، به یاد رژیمهای دیکتاتوری که به ویژه در قرن بیستم ظهور کرد. و هنوز هم چند تائی از آنها موجود است.
از این هم بدتر اینکه چنین احکام و اعمالی به اسم دین صورت می‌گیرد. جرمها در این موارد اقتصادی، اجتماعی و یا فکری نیست. جرم دینی است. کسانی که مدعی‌اند دین را نمایندگی می‌کنند، حاکمانی که بر سرنوشت مردم حکومت می‌کنند. بر زمین سلطه آسمانی را برقرار می‌کنند. جامعه و مردم در این رژیم محکوم به اطاعت از یک تن و یک اندیشه‌اند. در ولایت مطلق، فرد گزیری ندارد جز اطاعت محض و اگر جز این کند سرنوشت او زندان و شکنجه و مرگ و نابودی است.
به‌عنوان کسی که در محیطی اسلامی نشو و نما کرده است و به ویژه با فرهنگ و فقه شیعی از نزدیک آشنا بود، علاقمندم این سؤال را مطرح کنم: در همه تاریخ اسلامی استبداد و مستبدین محکوم بوده و ملعون به شمار رفته‌اند. و در همه تاریخ اسلامی، شیعیان در صف نخست مخالفان استبداد و ظلم بوده‌اند، به همین دلیل نیز بسیاری‌شان به قتل رسیده و یا مورد آزار و شکنجه و حبس قرار گرفته‌اند. حال چگونه است که قربانیان قرون وقتی به قدرت می‌رسند همان می‌کنند که جلادان دیروز با آنها می‌کردند؟
آیا شیعیان در معنای ژرف، در طول تاریخ مبشران و مدافعان آزادی اندیشه نبوده‌اند؟ مسأله اجتهاد و تعدّد رأی در فقه، آیا خود نشانه‌ آزادگی و عدالت‌جوئی نبود؟ آیا نخستین نشان طغیان یک حکم و اعمال و حشیانه‌اش، با تحمیل عقیده و اندیشه و ایدئولوژی آغاز نمی‌شد؟ و آیا شیعیان همه گاه در برابر طغیان، استبداد و ظلم ایستادگی نمی‌کردند؟ حال چه شده است که امروز گروهی از شیعیان آن می‌کنند که تا دیروز از سوی شیعیان تقبیح می‌شد و مذموم به شمار می‌رفت... نیازی نیست که اینها (حکام ایران) تاریخ بخوانند تا بدانند اندیشه تشییع بر این محورها استوار شد؛
ـ نه گفتن به هر حاکم جائری که حقیقت را انکار کرد.
ـ اطاعت نکردن، از هر سلطه‌ای که پا بر حق گذاشت
ـ تبعیت نکردن، از هر فکر و اندیشه‌ای که انسان را به خواری کشد.
چگونه آدمی (خامنه‌ای) جرأت می‌کند خود را سخنگوی خدا بداند؟ و نماینده او در زمین و مدافع او؟ بدترین وجهی که ارتباط انسان با خدا وجود دارد، خدا را به ملک شخصی خود تبدیل کردن است. چنان که در قرون وسطی کشیشان می‌کردند. نگرشی که به قربانی کردن انسانها و به اسارت در آوردنشان منجر شد. انقلابها در اساس، جشن و عید است. با کدام شعبده امروز انقلاب در ایران به عبودیت و زندانها و مقابر و تبعیدگاهها تبدیل شده است.
اُدونیس آنگاه از سلفی‌ها و انتحاری‌ها و پاسداران و بسیجی‌ها و آخوندهای خونریز می‌گوید که خدا را، عشق را، آزادی را و دین را مصادره کرده‌اند به عنوان شیاطین زمان یاد می‌کند و فسادشان را یادآور می‌شود...
کاش مجال بود تا همه نوشته‌اش را بیاورم.

January 8, 2011 03:53 PM

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

پنجشنبه ۰۶/۰۱/۲۰۱۱

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا بخش ۱:
Download file

صدا بخش ۲:
Download file

راديو فردا

مجله‌های هفتگی / نمای نزدیک؛ نمای دور

رابطه عشق و نفرت میان ایران و اعراب

Ahmadinejad_ABdollah_Qaboos.jpg

مجله‌های هفتگی / نمای نزدیک؛ نمای دور
رابطه عشق و نفرت میان ایران و اعراب

مهرداد قاسمفر

موضوع این هفته «نمای دور، نمای نزدیک» بررسی رابطه عشق و نفرتی است که میان ایران وآن چه که به جهان عرب معروف است، همواره خلیج فارس و سرزمین‌های پیرامونش را دستخوش باد‌ها و‌ گاه توفان‌ها کرده است.
خاورمیانه منطقه‌ای است که پس از جنگ جهانی دوم، تشکیل دولت اسرائیل و به‌ویژه پس از پایان جنگ سرد و سرانجام واقعه یازده سپتامبر، به تند‌ترین و لغزنده‌ترین پیچ در جاده سیاست جهان معاصر تبدیل شده است. اما در این میان رابطه ایران و همسایگان عربش خود به تنهایی و در متن خاورمیانه داستانی مجزا و پیچیده دارد. در سال‌های پیش از انقلاب ۵۷ رابطه ایران و اعراب سه گره اصلی را پشت سر گذاشت. و هر سه نیز بیشتر به نفع منافع ملی ایران بود، بحرین، جزایر سه‌گانه و اروندرود. (گفتگو با عليرضا نوري زاده ٬رضا قاسمي ٬رضا قريشي )...

Download file

دکتر رضا قاسمی آخرین سفیر ایران در کویت تا پیروزی انقلاب:‌

علی‌الاصول افت و خیز در روابط ما و کشورهای عربی ریشه تاریخی و مذهبی دارد. ولی در گذشته روابط اصولا مسالمت‌آمیز بود. من به خاطر ندارم که غیر از مسئله روابط ما با کشور عراق که همیشه- یعنی در طول بیش از دو قرن- رابطه تندوتیزی بر سر مسئله شط‌العرب و مسائلی مرزی، چه مرز زمینی و چه مرز دریایی، بود و اختلافاتی ریشه‌دار بود تا این که در سال ۱۹۷۵ فیصله پیدا کرد، به طور کلی با سایر کشورهای عربی رابطه نامتعادلی داشته باشیم.
به‌خصوص زمانی که مسئله بحرین به آن ترتیب مصلحت‌آمیز حل شد، کشورهای دیگر خیلی خشنود شدند و اولین تلگراف تبریک از سوی ملک فیصل رسید.
البته در مورد مسئله جزایر چهار کشور عربی – یمن جنوبی، لیبی، عراق و..... - علیه ما به شورای امنیت شکایت کردند. در آن زمان شورای امنیت از ایران درخواست پاسخ‌گویی کرد و نماینده ایران، مرحوم خسرو افشار، برای اثبات حقانیت ایران مدارکی ارائه داد و به پیشنهاد یک کشور عرب دیگر یعنی سومالی، این شکایت از دستور کار شورای امنیت خارج شد.
با وجود این رابطه به ظاهر متعادل میان ایران شاهنشاهی و اعراب، اما، سقوط نظام سیاسی پیشین به مذاق اعراب خوش آمد.

دکتر علیرضا نوری‌زاده، مدیر مرکز پژوهش‌های ایران و اعراب:

انقلاب اسلامی برخلاف تصور بعضی‌ها بسیار مورد استقبال و توجه کشورهای عربی قرار گرفت. علی‌رغم این که در پرتو حضور قدرتمند ایران در خلیج فارس این کشور‌ها امنیت داشتند وهر جا که نیازمند بودند این ایران بود که به کمک‌شان می‌شتافت، این ایران بود که در ماجرای عمان به کمکش شتافت و این کشور را از شر ظفار کمونیست نجات داد. ولی در عین حال یک نگاه توام با وحشت و عجیب همراه با نگرانی و حسادت نسبت به ایران داشتند.
انقلاب اسلامی در واقع به آنها گفت که رژیمی بر سر کار می‌آید که شبیه خودتان با‌‌ همان افکار و اندیشه‌هاست. به همین دلیل هم شتاب داشتند برای به رسمیت شناختن این نظام و یکی یکی فرستادگان ویژه خودشان را راهی تهران کردند.
در آن زمان وزیر خارجه کویت در راس یک هیئت به مبارک‌باد آمد. ملک خالد پیام فرستاد وآقای خمینی و مهندس بازرگان را دعوت کرد. صدام حسین هم همین کار را انجام داد.
ولی به هر حال این روابط بعد از جنگ ایران و عراق وارد یک مرحله بحرانی شد. در واقع ایران تمام جهان عرب را متهم می‌کرد- منهای سلطان‌نشین عمان که سعی می‌کرد بی‌طرف باشد و روابط ویژه‌ای با ایران داشت- که پشت سر صدام حسین ایستاده‌اند، البته ایران زیاد هم اشتباه و پربیراه نمی‌گفت.
یک سال پیش از پایان جنگ، ماجرای تظاهرات حجاج ایرانی با عنوان برائت از آمریکا و واکنش تند عربستان رابطه دو کشور را چنان تیره کرد که تا پایان مرگ آیت‌الله خمینی این رابطه هم‌چنان تیره ماند.

علیرضا نوری‌زاده: هر سال سعودی‌ها اخطار می‌دادند که اجازه نمی‌دهیم راهپیمایی شود. سال ۸۶ یعنی یک سال قبل از حج خونین، سعودی‌ها در چمدان شماری از حجاج اصفهانی ۱۵۰ کیلوگرم ماده منفجره بسیار قوی پیدا کردند و بعد‌ها معلوم شد که این حجاج بی‌گناه از ماجرای مواد منفجره خبری نداشته‌اند و این مواد منفجره از سوی دستگاه حج و زیارت در این وسایل کار گذاشته شده بود.

بعد‌ها این مواد منفجره را به مهدی هاشمی – برادر داماد آیت‌الله منتظری – ربط دادند.

به هر حال سال بعد جریان حج خونین روابط ایران و کشورهای عربی را به‌ویژه که همگی از عربستان سعودی حمایت می‌کردند، به شدت به عقب برگرداند.
پس از پایان جنگ و مرگ آیت‌الله خمینی جمهوری اسلامی برای کاهش تنش‌ها با اعراب از خود تمایل نشان داد. هاشمی رفسنجانی برخی غبار‌ها را زدود و محمد خاتمی راه‌های بسته را گشود.
دکتر نوری‌زاده: آقای رفسنجانی سیاستی مبنی بر واقع‌بینی در پیش گرفت. آقای خامنه‌ای در آن زمان چندان وارد میدان نبود. رفسنجانی توانست روابط ایران با اردن و مغرب و بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس را تجدید کند و به مرحله بهتری برساند.
اما انتخاب آقای خاتمی یک نقطه تحول بود. برای اولین بار سعودی‌ها کاری کردند که در تاریخ‌شان بی‌سابقه بود. پادشاه وقت- ملک فهد- و ولیعهدش- پادشاه فعلی، ملک عبدالله- یکی از نزدیک‌ترین مشاوران‌شان را با پیام تبریک به تهران فرستادند.
هنوز آقای خاتمی ریاست جمهوری را تحویل نگرفته بود، یعنی در فردای پیروزی‌اش، که این پیام گرم و صمیمی رسید. سعودی‌ها در بالا‌ترین سطح در کنفرانس سران کشورهای اسلامی شرکت کردند.
امیر عبدالله وقت و ملک عبدالله فعلی در راس یک هیئت صد و چند نفره به تهران آمد و نوع رفتارش به گونه‌ای بود که روابط این دو کشور یک‌باره به جلو پرتاب شد.
با این حال رابطه ایران و اعراب با تغییر دولت محمد خاتمی به دولت محمود احمدی‌نژاد و به ویژه پس از دوره دوم، به سردی بیشتری گرایید.
انتشار اسناد ویکی‌لیکس و افشای سخنان پشت پرده بسیاری از رهبران عرب و اصرار آنها به آمریکا برای حمله به ایران، این رابطه شکننده را به فاز تازه‌ای برده است. آیا با تکیه بر اسناد ویکی‌لیکس می‌توان گفت که اعراب موافق وقوع جنگ با ایرانند؟

دکتر رضا قریشی، استاد علوم سیاسی در آمریکا:

اعراب یک‌دست نیستند و یک حکم واحدی در این مورد نمی‌شود صادر کرد. شما در نظر بگیرید در خود عربستان هم جناح‌هایی هستند که بسیار هم طرفدار سازش با ایرانند. جناح‌هایی که اتفاقا ضد اسرائیل و غربند و در حاکمیت فعلی هم موجودند، مثل وزیر دفاع سابق که طرفدار نزدیکی با ایران است.
ولی خب! جریان‌هایی هم هستند که به شدت مخالف نزدیکی با ایرانند. در عربستان، امارات و سایر کشور‌ها هم این جریانات وجود دارند. به همین دلیل هم یک حکم عام نمی‌شود در این مورد داد که مثلا کل اعراب موافق جنگ با ایرانند.
اگرچه دولت احمدی‌نژاد انتشار اسناد ویکی‌لیکس را برای تفرقه‌افکنی خواند، به نظر می‌رسد که انتشار این اسناد برخی محافل در ایران را به تامل واداشته است. تا آنجا که دیپلمات کارکشته‌ای چون محمدصادق خرازی، سفیر پیشین دولت محمد خاتمی در فرانسه و معاون وزیر خارجه اسبق، طی کنفرانسی در تهران به صراحت اعلام کرد که سیاست تعامل و مدارای جمهوری اسلامی با اعراب به کل اشتباه بوده است.
سخنانی که در همه دوره‌های جمهوری اسلامی پس از جنگ کمتر شنیده شده است. آقای خرازی حتی پا را فرا‌تر نهاده و برخی کشورهای عرب منطقه و امارات متحده عربی را دشمن اصلی منافع ملی ایران در منطقه خواند. این نکته‌ای است که در سخنان دیپلمات دیگری از نسلی دیگر و دوره‌ای دیگر هم می‌توان شنید. رضا قاسمی، عضو هیئت نمایندگی ایران در تدوین اسناد نهایی توافق‌های الجزیره در دهه پنجاه خورشیدی:
اعراب همیشه نسبت به ما حساسیت داشتند. موقعی که ما قدرت داشتیم طبعا ناراحت می‌شدند. آقای مدیر روزنامه السیاسه کویت – که یکی از روزنامه‌های مهم کشور کویت است- مرتب به ایران می‌آمد و با پادشاه وقت مصاحبه می‌کرد و این مصاحبه‌ها را در صفحه نخست این روزنامه منتشر می‌کرد. همین آقا بلافاصله پس از انقلاب، یک مقاله نوشت به این مضمون که خوب شد که انقلاب شد و این کشور داشت تبدیل به اسرائیل منطقه می‌شد، و حالا رو به تجزیه خواهد رفت که این در جهت مصالح ماست. من این مقاله را به عنوان یک سند که نشان‌دهنده افکار و اندیشه‌های اعراب بود نگاه داشتم. شما نگاه کنید الان بیش از ۶۰ سال از تشکیل اتحادیه عرب می‌گذرد. در این ۶۰ سال مابین خودشان به هیچ توافقی نرسیده‌اند. تنها در دو مورد با هم متحد شده‌اند، یکی راجع به نام خلیج فارس بود و دیگری در مورد جزایرش.

اما کسان دیگری هم هستند که این گونه اختلافات را از خصوصیات نیشن - استیت‌ها یا دولت –ملت‌ها در جهان مدرن می‌دانند. رضا قریشی استاد دانشگاه در کالج استاکتوت نیوجرزی:‌

این کار در واقع نص سیاست بین‌الملل در عرصه به اصطلاح منافع ملی است. این متاسفانه یکی از خصایص دولت ملی است که شما دو چیزی را که ظاهرا با هم در تضادند، می‌خواهید با همدیگر جمع ببندید.
یکی این که می‌خواهید حافظ منافع ملی کشور و مردم خودتان باشید و از سوی دیگر این که می‌خواهید به طرف مقابل بفهمانید که ما با شما دوستیم. طبیعی است که افزایش قدرت ایران و نفوذش در منطقه به معنای کاهش قدرت بقیه کشورهاست و بالعکس.
دعوا هم بر سر همین است. موجودیت شیخ‌نشینان و پیدایش‌شان از آغاز بر همین اصل استوار بود که نفوذ ایران پا نگیرد.
شیخ‌نشین دبی و ابوظبی با هم هیچ همخوانی نداشتند. هیچ علاقه‌ای حتی به دیدن همدیگر نداشتند و البته هنوز هم ندارند. انگلیس در سال‌های ۶۹ و ۷۰ اصرار کرد که این‌ها با هم متحد شوند و جلوی ایران وزنه‌ای باشند.
اما در رابطه ایران و اعراب فاکتور دیگری هم هست، اسرائیل. پیش از انقلاب، شاه همواره از اسرائیل برای ایجاد تعادل برای ایران بهره برد.

رضا قاسمی: مرحوم اعلی‌حضرت پهلوی به هیچ وجه هم عرب‌ها را به این معنا قابل‌اعتماد صد در صد ندانست. همیشه می‌گفت که اگر این‌ها قدرت بگیرند احتمال دارد منافع ملی ما را هم به خطر بیاندازند. و علت این که یک رابطه کنسولی را با اسرائیل به رسمیت شناخته بود، همین بود. ایشان معتقد بودند که این‌ها هم باید باشند تا تعادل در منطقه برقرار شود.

دکتر رضا قریشی، تحلیل‌گر علوم سیاسی، هم بر اهمیت اسرائیل برای منافع ایران تاکید می‌کند.

قریشی: در این که ایران و اسرائیل با هم منافع مشترک دارند من هم موافقم. از زمان شاه، به‌خصوص در زمینه‌های اقتصادی مثل کشت و صنعت و زمین‌کاری مناطق کم‌آب، کشت دیم و بسیاری از مباحث دیگر امکان همکاری متقابل وجود داشت.
من رابطه ایران و آمریکا را تابعی از رابطه ایران و اسرائیل می‌دانم. یعنی ایران تا با اسرائیل کنار نیاید نمی‌تواند با آمریکا کنار بیاید. به نظر من حتی ریشه دعوای اتمی هم در این مسئله است. یعنی مشکل آمریکا و اسرائیل این نیست که ایران می‌خواهد بمب اتم بسازد. به نظر من مشکل آنها این است که ایران حمایتش را از اعراب کاهش دهد و این قیمتی است که ایران باید آن را هوشمندانه بررسی کند و بپردازد.
ایران می‌تواند به مذاکره بنشیند و آن قدر هم کارت برنده در اختیار دارد که با آمریکا و اسرائیل به توافق برسد. تضاد منافع ایران و آمریکا بسیار ناچیز است. اشتراک منافع‌شان بیشتر است. همچنین با اسرائیل هم اشتراک منافعش بیش از تضاد منافع است. ایران می‌تواند اگر درست عمل کند بدون این که مجبور باشد به این قبیل سرمایه‌گذاریهای ۳۰ ساله که شاهدش بودیم، دست بزند، با این‌ها به توافق برسد.

و همین را در سخنان علیرضا نوری‌زاده، دیگر تحلیل‌گر مسائل خاورمیانه می‌شنویم:

مصالح مشترکی ایران، ترکیه و اسرائیل – این سه کشور غیرعرب منطقه- را به هم ارتباط می‌دهد. ترکیه با هوشمندی این مسئله را درک کرده و موازنه ایجاد کرده است.
ایران هم باید همین کار را بکند. با همه انتقاداتی که از سیاست زمان شاه می‌شود، سیاست خارجی او در ارتباط با اعراب واسرائیل درجه یک بود. در عین حال که رابطه‌اش با اسرائیل را در حالت دوفاکتو به رسمیت شناخته بود و از اسرائیل استفاده می‌کرد و با او رابطه نزدیک امنیتی و کشاورزی داشت، رابطه خوبی هم با عرب‌ها برقرار کرده بود.
ایران در جنگ سال ۷۳ نشان داد که نقشش چه قدر در این میان بااهمیت است. اواخر سلطنت شاه رابطه ایران و سازمان آزادی‌بخش برقرار شده بود. پولی به عرفات داده بودند و تماس‌هایی هم گرفته شده بود، مرحوم جعفر رائد، سفیر ایران در عربستان،‌ و دکتر تاجبخش، سفیر ایران در کویت، آقای داوودی و آقای قریب و دیگران، تماس‌هایی با سازمان آزادی‌بخش گرفته بودند و نماینده سازمان آزادی‌بخش فلسطین در عربستان، آقای خالد الحسن، از جانب عرفات پیامی به ایران فرستاد.
ایران منافع استراتژیکی دارد که با اسرائیل برقرار می‌شود. همین طور مسائل استراتژیکی دارد که در پیوند با عرب‌ها برقرار می‌شود. ترکیه این را درک کرده و به بهترین وجهی دارد از آن استفاده می‌کند.

پرسش نهایی شاید این باشد که آیا ایران اسلامی سرانجام خواهد توانست از دل بحران‌های سی ساله‌ای که در نزاع با غرب در خاورمیانه برانگیخته است، راهی به سمت آرامش و منافع منطقه‌ای و جهانی‌اش بیابد، یا سرنوشت جمهوری اسلامی به زیستن در دل این توفان‌ها برای همیشه گره خورده است؟

January 7, 2011 03:21 PM

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

چهارشنبه ۰۵/۰۱/۲۰۱۱

عليرضا پهلوي و دردهائي كه با گلوله اي آتش گرفت

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم :
Download file

صدا بخش ۱:
Download file

صدا بخش ۲:
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

دوشنبه ۳/۱/۲۰۱۱

از ناصرالدين شاه تا احمدي نژاد ٬ سقوظ آزاد به حضيض

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

Sunday, January 2, 2011

راديو فرانسه

تنش میان مسیحیان و مسلمانان مصر بدنبال انفجار تروریستی در مقابل کلیسای قبطی ها

انفجار تروریستی در مقابل کلیسای قبطی ها
لیدا پرچمی
mesr.bmp

مسیحیان قبطی خشمگین، پس از سوءقصد تروریستی در مقابل کلیسا با بدست گرفتن پیراهن خونین قربانیان به سمت پلیس سنگ پرتاب کرده و به یک مسجد حمله کردند و کتابهای آن را بیرون ریختند. درگیریها با دخالت میان ساکنان مسیحی و مسلمان با دخالت پلیس و تلاش مسئولین کلیسا کنترل شد.
علیرضا نوری زاده، روزنامه نگار، انفجار خونین در مقابل کلیسای مسیحیان قبطی مصر را با اقدامات تهدید آمیز علیه مسیحیان عراق مقایسه می کند و می گوید که این حوادث در عین داشتن نقاط مشترک، با یکدیگر تفاوت دارند.

مسیحیان قبطی خشمگین، پس از سوءقصد تروریستی در مقابل کلیسا با بدست گرفتن پیراهن خونین قربانیان به سمت پلیس سنگ پرتاب کرده و به یک مسجد حمله کردند و کتابهای آن را بیرون ریختند. درگیریها با دخالت میان ساکنان مسیحی و مسلمان با دخالت پلیس و تلاش مسئولین کلیسا کنترل شد.
یک انفجار تروریستی در جلوی کلیسای "قدیسین" در مصر، در شب سال نوی میلادی، تاکنون 21 کشته و 79زخمی به بار آورده است.
قبلاً اعلام شده بود که انفجار، توسط یک خودروی بمبگذاری شده صورت گرفته است. اما مقامات مصری بعداً اعلام کردند که این انفجار می تواند بوسیله یک سوءقصد کننده انتحاری صورت گرفته باشد.
وزیر کشور مصر گفت که بمب منفجر شده حاوی قطعات فلزی بود تا اثر مخرب بیشتری داشته باشد. وی با اشاره به تکنیک مورد استفاده، این اقدام را در ارتباط با عوامل تروریستی خارجی و منطقه ای دانست.
انفجار زمانی رخ داد که مسیحیان قبطی شهر اسکندریه مصر پس از عشای ربانی درحال خروج از کلیسا بودند.
به گفته وزارت بهداشت مصر چند مسلمان نیز در میان مجروحان حادثه هستند.
مسیحیان قبطی خشمگین، پس از این سوءقصد با بدست گرفتن پیراهن خونین قربانیان، به سمت پلیس سنگ پرتاب کرده و به یک مسجد در نزدیکی محل حمله کردند و کتابهای آن را بیرون ریختند.
در پی این واقعه درگیری هایی میان ساکنان مسیحی و مسلمان منطقه پیش آمد که با دخالت پلیس و تلاش مسئولین کلیسا کنترل شد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه برخی از قبطی ها حکومت مصر را در این ماجرا مقصر می دانند و می گویند، حکومت می داند که قبطی ها "جمال مبارک" را دوست ندارند و لذا می خواهند آنها را بشکنند. "جمال مبارک" فرزند حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر است که بعنوان جایگزین او در نظر گرفته می شود.
حسنی مبارک رییس جمهوری مصر، فرزندان مسلمان و مسیحی مصر را به حفظ آرامش و مقابله با نیروهای تروریسم فراخواند.
پاپ بندیکت شانزدهم، نیز پس از این واقعه تروریستی، روز شنبه از رهبران جهان خواست تا با خشونت و عدم مدارا که این روزها درجهان بخصوص مسحیان جهان را تهدید می کند، مقابله کنند.
آژانس خبری سوریه، "سانا" به نقل از یک مقام ناشناس این کشور اعلام کرد که سوریه هدف این جنایت تروریستی رابرهم زدن وحدت ملی و تکثر ادیان در مصر و سایر کشورهای عربی می داند.
هیچ گروهی تاکنون انفجار خونین روز جمعه در اسکندریه را به عهده نگرفته است اما این اقدام دو ماه پس از تهدیدهایی صورت می گیرد که یک شاخه عراقی القاعده علیه قبطی های مصر مطرح کرده بود.
قبطی های مصر اولین جامعه مسیحی در خاور میانه هستند.
در عین حال، خبرگزاری فارس به نقل از الجزیره نوشت که انفجار مصر با هدف فتنه انگیزی بین مسیحیان و مسلمانان طراحی شد.
علیرضا نوری زاده، روزنامه نگار، انفجار خونین در مقابل کلیسای مسیحیان قبطی مصر را با اقدامات تهدید آمیز علیه مسیحیان عراق مقایسه می کند و می گوید که این حوادث در عین داشتن نقاط مشترک، با یکدیگر تفاوت دارند.
وی در بیان این تفاوت می افزاید که مسیحیان عراق، بومی نیستند و القاعده با هدف قرار دادن آنان درحقیقت می خواهد خارجیان را وادار به مهاجرت از این کشور بکند، درحالیکه قبطی های مصر نخستین سکنه این سرزمین را تشکیل می دهند و در نتیجه حضورشان در جامعه مصر پذیرفته شده و عادی است و دعواهای آنان با اعراب مسلمان دعواهای بومی و معمول بر سر مسائل روزمره زندگی است.
به عقیده علیرضا نوری زاده اقدام تروریستی شب سال نو میلادی، کار عوامل خارج از مصر است و گروههای مسلمان مصری چنین روشی ندارند و با گروههای افراطی یمن و افغانستان متفاوتند.

علیرضا نوری زاده بر این اصل تأکید دارد که مشکل القاعده تنها به کشورهای خاصی مثل افغانستان و عراق محدود نمی شود و با حادثه تروریستی اخیر، اکنون به مشکل مصر و حتی به مشکل مسلمانان مصری هم تبدیل شده است که می تواند بسیار خطرناک باشد و عواقب وخیمی بر همزیستی مسلمانان و مسیحیان این کشور که تاکنون در صلح با یکدیگر زندگی می کردند، بگذارد

January 1, 2011 04:09 PM

تفسير هفته

New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

ايران در سالي كه رفت و چشم انداز سالي كه فرا ميرسد

Download file

تفسير خبر

Tafssir_Khabar_Logo.jpg

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با اعدامهاي اخير ٬ مرگ يك تروريست نام آشنا ٬ سخنان بحث برانگيز رحيم مشائي٬ دزدي و فساد همكاران احمدي نژاد و پرونده دزدي هاي محمد رضا رحيمي و ... ٬ به پرسشهاي علي جوانمردي پاسخ ميدهند.۳۱/۱۲.۲۰۱۰

تصوير لينك:

تصويردانلود:

صدا:

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

جمعه ۳۱/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

زيرذره بين

zireh.bmp

ايران در هفته اعدامها درگيري ها و عزلت بيشتر
___1_~1.JPG
Download file

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادراز بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با اعدام دو شهروند ٬ بالا گرفتن نزاع بين اركان نظام و ديگر رويدادهاي مهم هفته پاسخ ميدهد. ۳۱/۱۲/۲۰۱۰
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

پنجشنبه ۳۰/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش نخست :
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

راديو زمانه

zamaneh-1.gif

جنجال و کشمکش بر سر پرونده رحیمی
گفت‌وگو با علیرضا نوری‌زاده، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی
سراج‌الدین میردامادی
an-va-rahimi.jpg

سراج‌الدین میردامادی-کشمکش بر سر پرونده‌ی جنجالی محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس‌جمهور همچنان ادامه دارد.پس از آن که هفته‌ی گذشته، محسنی اژه‌ای سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور اتهامات را متوجه رحیمی دانست، کسانی چون الیاس نادران و علی توکلی از اصول‌گرایان منتقد دولت نیز انتقادات تند خود را از یک‌سو متوجه دولت کردند و از سوی دیگر به تعلل قوه قضاییه در برخورد با متهم اصلی این پرونده پرداختند .
از دکتر علیرضا نوری‌زاده، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی در لندن پرسیده‌ام: ارزیابی شما از تنش درون جناح اصولگرا چیست و در این میان جایگاه رهبری نظام چیست؛ با توجه به این‌که رئیس قوه قضاییه تأکید کرد‌ه‌ است که فقط از رهبری سفارش می‌پذیرد؟

Download file


علیرضا نوری‌زاده: بافت قدرت در ایران حتی قبل از انقلاب معمولاً براین روال بوده که یک رأس قدرت بوده و دو جناح هم وجود داشتند که باهم درگیر می‌شدند. شاید یکی از دلایلی که رژیم شاه سقوط کرد، به خاطراین بود که همین معادله را به‌هم زد. یعنی در واقع بازیگران صحنه به‌جای این که دو دسته باشند، تبدیل به یک دسته شدند و همه در خدمت رأس قدرت قرار گرفتند و در نتیجه آن نظم و ترتیب به‌هم ریخت. همان حزب مردم، حزب ملی، حزب ایران نوین و حزب مردم، به هرحال نظمی را دنبال می‌کردند.

بعد از انقلاب هم خود آقای خمینی متوجه این امر شد. وقتی فکلی‌ها را راندند و عمامه‌داران و بی‌عمامه‌های در واقع عمامه‌ای در قدرت ماندند، رضایت داد به این که آقای کروبی و دوستانش بروند و مجمع را درست کنند. این دوگانگی قدرت اولاً به رأس قدرت امکان می‌دهد که همیشه سیطره‌ی خود را حفظ کند و یک موازنه ایجاد کند. بعدهم هیچکدام از گروه‌های رقیب قادر نخواهند بود سلطه‌ی کامل برقرار کنند.

این نظم وجود داشت تا زمان آمدن آقای احمدی‌نژاد. به نظر من این نظم بعد از آن به‌هم ریخت. به جهت این که آقای احمدی‌نژاد به ظاهر به عنوان یکی از جناح‌ها حاضر شد و شماری هم از آن جناح اصول‌گرا، در برابر اصلاح‌طلب‌ها دنبالش بودند. احمدی نژاد وقتی به قدرت رسید، تلاش کرد یک جناح سوم ایجاد کند. الان ما در کشور شاهد این امر هستیم که اصول‌گرایان در عمل دو دسته شده‌اند. آن اصول‌گرایان سنتی و مجموعه‌ای که جناح راست سنتی هستند، بافت‌هایی مثل مؤتلفه، مثل گروه‌هایی که الان اطراف آقای علی لاریجانی هستند، در واقع حساب خودشان را به مرور از آقای احمدی‌نژاد جدا کرده‌اند.

یا به‌ عبارت بهتر این آقای احمدی‌نژاد بود که آنها را رها کرد و برای خودش یک مرکز قدرت درست کرد. الان ما شاهد درگیری این مراکز قدرت باهم هستیم؛ به اضافه‌ی این که خود آقای خامنه‌ای هم در این وسط تکلیف خودش را نمی‌داند. چراکه تمام اعتبار و سرمایه‌ی خودش را خرج آقای احمدی‌نژاد کرده است، به جهت این که تصورش این بوده که اصلا‌ح‌طلبان خطرناکند و او باید با یک بولدوزر به سراغ آنها برود.

حالا این بولدوزر دیگر اکتفا به اصلاح‌طلبان نمی‌کند و آمده است بافت‌های قدرتی را هم که در واقع به تمامی وفادار به آقای خامنه‌ای بودند، هدف قرار داده است. ما حالا شاهد این وضع هستیم که آقای رحیمی به عنوان پاشنه‌ی آشیل آقای احمدی‌نژاد و چشم اسفندیار او، در معرض حمله‌ی اصلاح‌طلبان نیست. چون دعوای اصلاح‌طلبان با کل حکومت احمد‌ی‌نژاد و با آن مجموعه است. درگیری او الان با اصول‌گرایانی‌ست که گاه خود او را هم حمایت کرده‌اند و آقای خامنه‌ای هم در این وسط، همان طور که گفتم، در حیرت است. کاری کرده است که به تمامی به ضرر خودش بوده و حالا نمی‌داند چطور به این خطای بزرگ اعتراف کند. کاری که آقای احمدی‌نژاد با متکی کرد نیز در واقع یک نقطه‌ی عطف بود که بلافاصله دیدیم محسن اژه‌ای آمد و گوش او را با طرح قضیه‌ی رحیمی پیچاند. الان قضیه‌ی رحیمی پنج سال است جریان دارد، ولی باز خود آقای خامنه‌ای جلوی طرح شدن آن را گرفته بود.

ولی در عمل در سنت خانواده‌ی اصول‌گرایان در جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی، مقام رهبری، از همان ابتدا نقش فصل‌الخطاب و یا به نوعی نقش نخ تسبیح را داشت که همه‌ی اصول‌گرایان را دور هم جمع می‌کرد. به نظر می‌رسد که کم‌کم این کارکرد آیت‌الله خامنه‌ای در درون خانواده‌ی اصول‌گرایان ضعیف شده و علی‌رغم حمایت‌های گسترده‌ای که از دولت مستقر می‌کند، کسانی چون احمد توکلی و دیگر منتقدان دولت هم از حملات خودشان نسبت به دولت و شخص محمدرضا رحیمی دست برنمی‌دارند. ارزیابی شما چیست؟

به جهت این که آنها می‌دانند که حمایت آقای خامنه‌ای از احمدی‌نژاد نه به دلیل هماهنگی و همدلی‌شان بوده است. به این دلیل که آن جمله‌ی معروف آقای خامنه‌ای در قم به مدرسین گویای این مسئله است. آیت‌الله خامنه‌ای در برابر اعتراض به حمایت ایشان از آقای احمدی‌نژاد به مدرسین گفته بود احمدی‌نژاد حاکمیت دوگانه را قبول ندارد. یعنی آقای خامنه‌ای تصور می‌کرد با بودن احمدی‌نژاد کار تمام است. احمدی‌نژاد کارگزار ایشان است و اوامرش را اجرا می‌کند، اما احمدی‌نژاد می‌گوید نه. اگر آقای خامنه‌ای را ۵۷ نفر انتخاب کرده‌اند، ایشان- البته تصورش این است- ۲۴ میلیون رأی دارد. این است که او برای خودش دارد حساب‌سازی می‌کند. در ضمن احمدی‌نژاد یک پروژه‌ی درازمدت دارد و بنابراین نمی‌خواهد اکتفا کند به این که دوسال دیگر برود. می‌خواهد برای تثبیت قدرت خود زمینه‌سازی کند. این است که در این راه رقبای اصلی خودش را می‌بیند. اصلاح‌طلبان را نمی‌بیند. برای این که می‌گوید آنها از نظام خارج شده‌اند و دشمن هستند و باید نابودشان کرد.

او رقبای اصلی خودش را همین آقای توکلی می‌داند؛ برادران لاریجانی می‌داند. این است که در این گیرودار خیلی طبیعی است که آقای خامنه‌ای اگر به مصلحت خودش هم بیاندیشد، نباید در جایگاه مدافع احمدی‌نژاد قرار گیرد. الان است که آقای خامنه‌ای به یک بن‌بست رسیده است. به نقطه‌ای رسیده است که اگر تکلیف خود را روشن نکند، در این بازی بازنده‌ی اصلی خواهد بود و همان طور که شما گفتید، دیگر حنای ایشان برای کسی رنگی ندارد. در واقع در مورد رحیم مشایی کاملاً آشکار شد که ایشان حنایش نزد احمدی‌نژاد رنگی ندارد. هرچه هم که در برابر آقای خامنه‌ای دولا و راست می‌شود، از سر تزویر است و واقعاً اعتقادی به این ندارد که حرف او فصل‌الخطاب است. در حالی که آن گروه دیگر نه. آنها همچنان تکیه‌شان به آقای خامنه‌ای است و همه‌ی امیدشان این است که ماجرای متکی دست آنها را باز کند برای این که بتوانند احمدی‌نژاد را به طور کامل زیر سئوال ببرند؛ به‌خصوص که روز به روز هم تأثیر سیاست‌های غلط احمدی‌نژاد بیشتر دامنگیر نظام می‌شود.

اگر تا پایان چهارسال دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هم آیت‌الله خامنه‌ای دست از حمایت‌های گسترده‌ی خود از او برندارد، ممکن است شکاف بین رهبری، طیف احمدی‌نژاد و اطرافیان او در انتخابات بعدی ریاست جمهوری خود را نشان بدهد.

بله. یک نکته‌ی خیلی‌ جالب‌ در این میان هست که من چندی قبل در دو، سه مقاله به آن اشاره کردم. روحانیت به طور کلی جایگاهش را از دست داده است. یعنی الان کسی دیگر اعتنایی به روحانیت و موضعگیری روحانیت ندارد. به مرور وقتی روحانیت اعتبار خود را از دست دهد، آقای خامنه‌ای هم در مقام یک روحانی ارشد و این که خودش را نایب امام زمان می‌داند، اعتبار خودش را از دست داد خواهد داد. هم‌چنان که تا امروز نیز داده است و بیشتر نیز خواهد شد. من مطمئنم این جریان اگر ادامه پیدا کند، پایان آن به ضرر مردم ایران نخواهد بود. به این معنا که وقتی قدرت آقای خامنه‌ای کمرنگ شود و محدوده‌ی عملکردش کوچک‌تر و کوچک‌تر شود، این در نهایت به نفع مردم و دموکراسی‌ خواهد بود.

December 30, 2010 03:18 PM

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

آدمكشي ادامه دارد ٬ شرم بر آنها كه از كشته ها اعتبار ميگيرند .

چهارشنبه ۲۹/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش نخست :
Download file
تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

چرا از امروز به پريروز پرتاب شديم ؟

دوشنبه ۲۷/۱۲/۲۰۱۰
تصوير بخش نخست :

Download file
تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

«آقای خامنه‌ای نگران است»

untitled.bmp

mojtaba-khamenei-006.jpg

گفت‌وگو با علیرضا نوری‌زاده، نویسنده، روزنامه‌نگار و کارشناس سیاسی در لندن
ایرج ادیب‌زاده

اظهار نظر آیت‌الله علی خامنه‌ای در رد رأی دادگاه بین‌المللی رسیدگی به ترور رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان، موجی از واکنش‌ها را در این کشور به‌وجود آورده است. رهبر جمهوری اسلامی، دادگاه بین‌المللی رسیدگی به ترور رفیق حریری را فرمایشی خوانده و گفته است: «رأی آن مردود است.»...

Download file


در ۱۴ فوریه‌ی سال ۲۰۰۵، رفیق حریری در یک انفجار مهیب بیش از یک تن تی‌ان‌تی به همراه ۲۲ تن دیگر در مرکز بیروت ترور شد.در پی این ترور سازمان ملل مسئولیت تحقیق و تشکیل دادگاه بین‌المللی رسیدگی به ترور را به‌عهده گرفت.

پیش از این و در آستانه‌ی صدور رأی مقدماتی این دادگاه بین‌المللی، گفته شده است افرادی از حزب‌اله در ترور رفیق حریری دست داشته‌اند که البته واکنش تند حزب‌لله و هم‌پیمانان آن را در پی داشته است.

بیش از همه حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله، این دادگاه را یک اهرم فشار اسراییلی علیه حزب‌الله خوانده و گفته است: «دستی که به طرف مقاومت حزب‌الله دراز شود، قطع خواهد کرد.»
در این میان موضعگیری صریح آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با امیر قطر واکنش‌های گسترده‌ای را در لبنان به دنبال داشته است.

سعد حریری، نخست وزیر لبنان، موضعگیری آیت‌الله خامنه‌ای را خط مشی ایران دانسته و گفته است: «اما این موضوع به لبنان ارتباطی ندارد، لبنان در این زمینه نظر خود را دارد.» برخی محافل داخلی لبنان و تحلیل‌گران گفته‌اند: «با این اظهارات آقای خامنه‌ای دستور جنگ داده است.»

در این زمینه پرسشی را با علیرضا نوری‌زاده، نویسنده، روزنامه‌نگار و کارشناس سیاسی در لندن، در میان گذاشته‌ام: چرا آیت‌الله خامنه‌ای خود را وارد ماجرای دادگاه بین‌المللی رسیدگی به ترور رفیق حریری کرده است؟

علیرضا نوری‌زاده: آقای خامنه‌ای طبیعتاً به‌عنوان حامی حزب‌الله و نظامی که آن را از نظر مالی، سیاسی و تسلیحاتی حمایت می‌کند، در شرایطی باید از حزب‌الله حمایت کند. کما این‌که پیش از این نیز کرده است. این‌بار اما آقای خامنه‌ای به‌نوعی آلوده بودن دست جمهوری اسلامی در این ماجرا را اعلام کرده است. به این معنا که دادگاه بین‌المللی رسیدگی به قتل رفیق حریری و دیگر شخصیت‌های لبنانی، نه به تقاضای دولت لبنان تشکیل شده، نه به تقاضای خانواده‌ی مقتولان. یعنی فردا آقای سعد حریری نمی‌تواند بگوید که این دادگاه تشکیل نشود. دادگاه، خونخواهی و انتقام نیست. مهم‌ترین مجمع‌ بین‌المللی که شورای امنیت باشد، تصمیم به تشکیل این دادگاه گرفته و هدف هم این بوده است که دیگر در لبنان قتل سیاسی اتفاق نیفتد. دیگر در لبنان، سوریه و متحدانش نتوانند به راحتی آدم‌ها را بکشند. کما این که در طول ۳۰ سال گذشته این کار را کرده‌اند.
نتیجه‌ی تشکیل دادگاه اولاً متوقف شدن قتل‌ها در لبنان بود. یعنی وقتی دادگاه جدی شد و وارد مرحله‌ی عملی شد دیگر در لبنان آدم نکشتند. بعد از قتل حریری ۱۷ نفر دیگر هم کشته شدند، ولی زمانی که دادگاه به صورت یک امر جدی درآمد دیگر این اتفاق نیفتاد. این یکی از مزایای دادگاه بود. نکته‌ی بعدی این که دادگاه هنوز اعلام نکرده است که چه کسانی‌ را به عنوان متهم می‌شناسد، اما چون حزب‌اله آلوده است و خودش این را می‌داند، جلوجلو سروصدا راه انداخته‌اند که از حالا در مشروعیت دادگاه تشکیک کنند و مدعی شوند که اسراییل پشت آن است. در حالی که اسراییل هیچ ارتباطی با دادگاه ندارد. دادگاه توسط شورای امنیت و با تصویب همه‌ی اعضای آن ازجمله پنج عضو دائم تشکیل شده است که دو عضو آن روسیه و چین، دوستان جمهوری اسلامی هستند. تا زمانی که شورای امنیت تصمیم نگیرد که این دادگاه باشد یا نباشد، این دادگاه به قوت خود باقی است و مشروعیت‌ خود را هم دارد.

حال که آقای خامنه‌ای آمده است وسط، در واقع دارد می‌گوید که نگران است. نگران این که سردار علیرضا عسکری، معاون سابق وزارت دفاع، فرمانده‌ی سابق سپاه در لبنان، یکی از شهود دادگاه است. او از کسانی است که دادگاه به حرف‌های او استناد می‌کند. مدارکی که او به دادگاه داده، جزو مستندات دادگاه است. اینها نشان می‌دهند که الان به شدت نگران این وضعی هستند که در دادگاه به‌وجود آمده است. غیر از آقای علیرضا عسکری، یکی، دو تن دیگر از سرداران سپاه و نهادهای جمهوری اسلامی در این دادگاه حاضر شده‌اند و شهادت داده‌اند. همه‌ی‌ اینها را شما کنارهم بگذارید، طبیعتاً درمی‌یابید که چرا آقای خامنه‌ای نگران است، ولی سیاست حکم می‌کرد که حداقل ایشان آن عقل و درایت رژیم سوریه را می‌داشت. آنها هم نگران دادگاه هستند و علاقه‌ای به تشکیل آن ندارند، ولی در عین حال خیلی هوشمندانه‌تر با مسئله برخورد کردند.

به این ترتیب مواضع سوریه و جمهوری اسلامی در این مورد کاملاً باهم تفاوت دارد. اینطور نیست؟

سوریه هم نگران است از این که پیامدهای دادگاه و اعلام ادعانامه‌ی دادستان چه باشد، ولی خیلی سیاستمدارانه‌تر عمل کرده است. خیلی با دیپلماسی عمل کرده است. آنها کاری کرده‌اند که نشان دهند خودشان در این مسائل مشارکتی نداشته‌اند، اما جمهوری اسلامی با این روشی که در پیش گرفت، به اعتقاد من خود را در جایگاه متهم قرار داد. چون نمی‌شود قبل از این که دادگاه نتیجه‌ یا ادعانامه‌‌ی خود را اعلام کند، آن را قلابی و غیرمشروع بدانید.

آیا در شرایط کنونی، دخالت آیت‌الهت خامنه‌ای به مصلحت جمهوری اسلامی هست؟

من تصور می‌کنم نه تنها به مصلحت جمهوری اسلامی نیست، به مصلحت خود آقای خامنه‌ای هم نبوده است. شما نگاه کنید به واکنش‌هایی که در لبنان هست. درست است. آقای سعد حریری که اخیراً هم از تهران بازدید کرد، خیلی با دیپلماسی برخورد کرده است، ولی کسان دیگر این‌طور نبوده‌اند. کافی است به روزنامه‌های دیروز لبنان مراجعه کنیم؛ به سایت‌های اینترنتی و رادیو و تلویزیون‌ها توجه کننیم. گروه ۱۴ مارچ به شدت واکنش نشان داده و از آقای خامنه‌ای خواسته است به جای این‌که در امور داخلی لبنان دخالت کند، به مردم کشورش برسد، به زندان کهریزک (که مخصوصاً عنوان یک مقاله بود) رسیدگی کند، و این‌که به زندانیان و دانشجویانی برسد که آنها را در شکنجه‌گاه قرار داده است و به این ترتیب لطف کند و دست سر از لبنان بردارد.

با توجه به موضعگیری صریح حزب‌الله و حمایت آشکار جمهوری اسلامی، شما چشم‌انداز این مسئله را در روزهای آینده که رأی دادگاه اعلام می‌شود، چگونه می‌بینید؟

در برابر حزب‌الله طبیعی است که دو راه وجود دارد. این‌طور که شایعات و اخبار درز کرده می‌گوید، دادگاه حزب‌اله را متهم نمی‌کند، بلکه افرادی از حزب‌اله، متهم هستند. مثل عماد مغنیه که کشته شده است یا مصطفی بدرالدین. احتمالاً اسم اینها به‌عنوان متهم ذکر می‌شود. همان‌طور که آقای سعد حریری پیشنهاد کرده بود، حزب‌الهف می‌تواند این افراد را، چنان قتل‌های زنجیره‌ای در ایران افرادی خودسر اعلام و سعی کند از کنار آن بگذرد، اما اگر آلودگی حزب‌الله فراتر از اینها باشد و دادگاه مدارکی فراتر از این‌ پیدا کرده باشد، در آن صورت در گوشه قرار می‌گیرد و مثل گربه‌ای در این موقعیت، پنجه خواهد زد. به این صورت است که خیلی‌ها نگران هستند، این که فردا حزب‌الله دوباره سعی در نشان‌ دادن زور بازو کند و قلب بیروت را تسخیر کند، اسباب نگرانی امروز محافل سیاسی لبنان است.

در همین زمان خبر تشکیل دادگاه قذافی هم پیش آمده است. خانواده‌ی امام موسی صدر قذافی را متهم به دست داشتن در ناپدید کردن امام موسی صدر می‌دانند. مواضع جمهوری اسلامی در قبال این دادگاه چه خواهد بود؟

این نکته خیلی جالب است که جمهوری اسلامی تا زمان روی کار آمدن آقای خاتمی که همسرش خواهرزاده‌ی امام موسی صدر است، اصلا انگار نه انگار چیزی به نام موسی صدر وجود داشته است. چون به قولی غیبت ایشان هم به مصلحت آقای خمینی بود و هم به مصلحت جمهوری اسلامی که در ولایت تشیع دو امام نمی‌گنجند. طبیعی است ایشان به دست قذافی پنهان شد و آقای خمینی هم بهره‌برداری فراوانی از این ماجرا کرد؛ گو این که عروسش خواهرزاده‌ی امام موسی صدر بود. به‌هرحال، بعد از آقای خاتمی البته توجه بیشتری نسبت به این ماجرا مبذول شد. چند کنفرانس در رابطه با شخصیت موسی صدر در ایران برگزار شد که آقای خاتمی پیگیر آن بود. آقای صادق طباطبایی، خواهرزاده‌ی دیگر ایشان پیگیر قضیه شدند و البته رباب خانم صدر، خواهر ایشان که ۳۱ سال است که در پی برادر خود است.

در حال حاضر جامعه‌ی بین‌المللی با پذیرفتن دوباره‌ی قذافی، بعد از دست کشیدن از برنامه‌های تروریستی و اتمی‌‌ای که داشت، در ظاهر بی‌اعتنا به این که شخصیتی مثل موسی صدر گم شده، می‌خواهند به گونه‌ای پرونده بسته شود. خانواده‌ی صدر پیگیر کار و خواستار این است که همان‌طور که جنایتکارهای دیگر محاکمه می‌شوند، آقای قذافی هم محاکمه شود. چون جنایت ربودن امام موسی صدر تنها جنایت او نیست. امام موسی صدر، عباس بدرالدین (روزنامه‌نگار لبنانی) و محمد یعقوب (دستیار امام موسی صدر) در لیبی گم شدند. اینها باید پیدا شوند و یا سرنوشت‌شان مشخص شود. خانواده موسی‌صدر بیشتر می‌خواهند تکلیف امام موسی صدر روشن شود و قذافی اعتراف کند که با ایشان چه کرده است. روایت‌های متعددی وجود دارد.

دولت ایران تا به حال هیچ اعتنایی به قضیه نکرده است و الان هم به نظر من هیچ اعتنایی نخواهد کرد. چون برای دولت ایران، وجود امام موسی صدر تولید مشکل می‌کند. اصولاً اندیشه‌ی صدر برای رژیم ایران مشکل است. آن اندیشه خواستار تعامل و تعایش برادرانه و دوستانه بین همه‌ی ادیان است. اندیشه‌ای که امروز داریم، به گونه‌ی دیگری است که آقایان نمایندگی‌اش می‌کنند. بعدهم اندیشه‌ی صدر مخالف با ولایت فقیه است.

December 26, 2010 10:55 PM