Saturday, December 25, 2010

زیر ذره بین

zireh.bmp

تصویب پيمان «استارت جديد» درسنای آمریکا و تاثیر آن بربرنامه اتمی ایران

4C0B8BCD-DD53-4F13-9763-34736CF1E1EB_w527_s.jpg
در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش سعادتیان از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با تصویب پيمان «استارت جديد» درسنای آمریکا و تاثیر آن بربرنامه اتمی ایران پاسخ ميدهد. ۲۵/۱۲/۲۰۱۰
Download file

تفسير هفته

New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

رفسنجاني خطاب به نايب امام زمان : آن روز كه عمامه طناب دارشد ...

Download file

تفسير خبر

Tafssir_Khabar_Logo.jpg

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با تصويب لايحه كاستن ۳۰ درصدي از سلاحهاي هسته اي در سناي آمريكا ٬ ي ٬ پيامدهي بركناري منوچهر متكي ٬ حذف يارانه ها و روزگار سياه مردم ايران ٬ دزدي و فساد همكاران احمدي نژاد و پرونده دزدي هاي محمد رضا رحيمي در قوه قضائيه و ... ٬ به پرسشهاي سعادتيان پاسخ ميدهند.۲۴/۱۲.۲۰۱۰

تصوير لينك:
Download file

تصويردانلود:
Download file

صدا:
Download file

يكهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود!

سه‌شنبه 14 تا جمعه 17 دسامبر 2010
تحفه آرادان در سراشیب سقوط
خوشحال شدم از اینکه سرانجام جهانیان نیز پذیرفته‌اند تشکیلات سر تا پا فساد و دروغ و تزویری که 31 سال است ایران را به‌اشغال خود درآورده، با هیچ متر و معیاری نمی‌تواند به عنوان یک نظام سیاسی (مستبد و آدمخوار و یا خردگرا و دمکراتیک، البته صفاتی است که هر یک به فراخور باورها و نگرش‌مان به سیاست، بر نظام اطلاق می‌کنیم) پذیرفته شود.
با آنکه بیش و کم حکایت را به تفصیل خوانده و شنیده و دیده‌اید و بین سطور نیز آنقدر نکته و سخن هست که شما را به نص حقیقت و اصل مطلب رهنمود شود، امّا نمی‌دانم به چه سببی، دوست دارم در رابطه با عزل منوچهر متکی از وزارت خارجه آن هم با آن صورت فجیع که در هیچ خرابستانی حتی از نوع بورکینافاسو و ولتای علیا هم اتفاق نمی‌افتد، مطالبی را که به دستم رسیده و هنوز جامع‌تر و کاملتر از آن را در رابطه با عزل متکی نشنیده و یا نخوانده‌اید، برایتان بازگو کنم...

1ـ اختلاف بین احمدی‌نژاد و متکی موضوع تازه‌ای نیست. روزی که احمدی‌نژاد با تزویر و تقلب و موافقت مقام معظم رهبری بر کرسی ریاست جمهوری نشست، یک دوجین آدمهای هم سن و سال خودش از مدیران درجه دو و سه نظام را ردیف کرده بود که به عنوان اعضای کابینه‌اش به مجلس معرفی کند. منوچهر متکی در این جمع جایی نداشت. اصولاً حاج منوچ (به قول ابراهیم نبوی) از همان فردای انقلاب که عقد اخوت با اطلاعات سپاه بست و بعد عتبه بوس جوادآقا لاریجانی شد که کلید وزارت خارجه از فردای عزل قطب‌زاده در جیبش بود هرگز با دیوار سفت کاری نداشت و می‌کوشید جائی کارش را انجام دهد که ترشحی نداشته باشد. چنین بود که با وجود گذراندن فقط دو سه ترم در یکی از دانشگاههای هند، به صورت شگفتی‌آوری به سفارت رسید آن هم از نوع نان و آبدار و صد در صد امنیتی‌اش چون سفارت ترکیه. در اینجا بود که متکی قابلیتهای خود را که در دوره نمایندگی‌اش در مجلس پنهان مانده بود، آشکار کرد. آن هم با ربودن دو تن از اعضای مجاهدین خلق که در ترکیه شکار شده بودند و در صندوق عقب اتومبیل سیاسی عالیجناب سفیر به ایران منتقل شدند.
سفارت ژاپن در واقع دستمزد این کار بود و حاج منوچ توانست برای دو سه نسل پس از خود و حاج خانم، از پورسانتاژهای شرکتهای نفتی و غیرنفتی ژاپن، پس‌انداز هنگفتی ذخیره کند.
احمدی‌نژاد که به هیچ روی با متکی همآهنگ نبود و ناچار به تحمل او شده بود، در طول دوران چهار ساله اولش، هر چه توانست از اعتبار وزیر خارجه کاست و با تعیین سفرا از بالای سر وزیر و استفاده از نزدیکان خود برای ارسال پیامهای ویژه به خارج، متکی را عملاً به چرخ پنجم ماشین دیپلماسی دولتش درآورد. (البته لازم است توضیح دهم که اصولاً جمهوری ولایت فقیه چیزی به نام دیپلماسی، استراتژی سیاست خارجی، چشم‌انداز روند تحرک دیپلماتیک و... ندارد. اساس به اصطلاح دیپلماسی رژیم بر پایه فریب، تزویر، سوءاستفاده، صدرنگی، تکیه بر نوکران و جواسیس، و رشوه استوار است. بدون کیسه‌های پول اهدائی به حامد کرزای و دیگر بلندپایگان افغانی، و مسؤولان عراقی و رئیس جمهوری سودان و گامبیا و محمود زهار و خالد مشعل فلسطینی، رژیم جائی در منطقه نداشت. بنابراین نمی‌توان گفت به برکت دیپلماسی هوشمند و پرتحرک رژیم، امروز در افریقا و آمریکای لاتین حضور آن را در سطوح بالا مشاهده می‌کنیم. چند هفته پیش نوشتم که چگونه رژیم با دادن رشوه‌های کلان، پرزیدنت عالیجناب حاج یحیی جما را در اختیار گرفته بود و طرف وقتی دید گند ارسال اسلحه در نیجریه درآمده است و همین روزهاست که آشکار می‌شود این سلاحها قرار بوده از طریق گامبیا به شمال سنگال ارسال شود تا شورشیانی که بعضی از آنها با دریافت رشوه از فرستاده ویژه رژیم در سال 2008 شیعه شده‌اند با این سلاح‌ها حملات خود را علیه دولت قانونی و منتخب سنگال گسترش دهند.
باری بازگردیم به موضوع روابط متکی و احمدی‌نژاد.
می‌گویند احمدی‌نژاد درست مثل ارباب فقیهش، آدمی به شدت کینه‌جو و کینه‌ ورز است. همین که متکی در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری مسؤول ستاد انتخاباتی علی لاریجانی بوده برای آنکه پرزیدنت دکتر محمود، از هر فرصتی برای بی‌اعتبار کردن او استفاده کند، کفایت می‌کرد. دوران چهار ساله نخست همکاری این دو، موارد بسیاری را شاهد بوده که درست ساعتی پس از آنکه متکی سخنی را در سفری به خارج یا دیدار با رسانه‌ها عنوان کرده، جناب پرزیدنت درست عکس آن را بیان کرده است. در جریان انتخابات سال پیش، متکی از همه اعضای دولت کمتر علیه سبزها و موسوی و کروبی سخن گفته بود و هر بار که به او گوشزد می‌شد باید موضع بگیرد، او با اشاره به اینکه مسؤولیت او در عرصه سیاست خارجی است و نباید خود را گرفتار قضایای داخلی کند، از اظهار نظر پرهیز می‌کرد. زمانی که احمدی‌نژاد به اشاره نایب امام زمان بار دیگر بر کرسی ریاست جمهوری ابقا شد، در فهرست اولیه‌ای که از وزرای پیشنهادی‌اش برای سیدعلی آقا فرستاد نامی از متکی در میان نبود. احمدی‌نژاد وزارت خارجه را به قطب و مرادش اسفندیار رحیم مشائی وعده داده بود. (خیلی‌ها روابط ویژه و عجیب تحفه آرادان و مشائی را که کاملاً شبیه رابطه مرید و مرادی است، با تعابیر سیاسی تفسیر کرده‌اند. مثلاً اینکه این دو از زمان جنگ با نزدیکی نقطه‌ نظرهای سیاسی و مذهبی‌شان با یکدیگر، عهد دوستی و مودّت نهاده‌اند و توپ نمی‌تواند این ارتباط و همدلی را بترکاند. اما حقیقت چیز دیگری است. این درست که محمود و اسفندیار در جبهه‌ها با هم آشنا و به رفقائی یکدل و همراه در طول سالها، تبدیل شدند. اما ماجرای مرید و مرادی باز می‌گردد به زمانی که احمدی‌نژاد استانداری اردبیل را عهده‌دار شد. در آن تاریخ مشائی مدیرکل اطلاعات یکی از استانهای شمالی ـ گمان می‌کنم مازندران ـ بود. در شهر آمل، مشائی با پیری آشنا شده بود که می‌گفتند صاحب کرامات است و کفشهایش جلوی پایش جفت می‌شود. دعاهای دفع شر و گشایش بختش حرف ندارد و...! البته به قول یکی از روحانیون محلی، جناب پیر که چهل سال بیشتر نداشت و موهایش را با رنگ سفید می‌کرد و ژست آدمهای عارف و در خود فرورفته را می‌گرفت، جن خیلی از خانمهای شهر از جمله همسران مدیران بالای استان و امنیتی‌ها را گرفته بود. و تعداد صیغه‌هایش از دانه‌های تسبیحش بیشتر بود. به هر روی جناب مدیرکل اطلاعات یعنی مشائی، هر روز ساعتی در خدمت پیر قلابی حاضر می‌شد و به چرندیات او گوش می‌داد. احمدی‌نژاد اوائل استانداری‌اش با عیال و اولاد برای تعطیلات، سفری کوتاه به آمل کرد و در آنجا با اصرار مشائی به دیدار پیر مربوطه رفت. به محض آن که چشم پیر به احمدی‌نژاد افتاد مثل آدمهای برق گرفته از جا پریده بود که محمود جان تو رئیس جمهوری خواهی شد. در واقع همانگونه که شیخ عطّار در وجنات جلال الدین بلخی 9 ساله که همراه پدر عازم آسیای صغیر بود آثار بزرگی را دید، پیر شیاد در آمل نیز آثار ریاست را در چشمهای ریز تحفه آرادان کشف کرد. از آن پس این مشائی بود که شب و روز در گوش احمدی‌نژاد زمزمه می کرد که سخن پیرمان را از یاد مبر...!
و چنین است که امروز احمدی‌نژاد حتی تحمل ذره‌ای انتقاد نسبت به مشائی را ندارد. تا آنجا که مهرداد بذرپاش، نورچشمش و مردی که با سرمایه میلیاردی روزنامه وطن امروز را در خدمت سیاستهای او برپا کرد و 80 میلیارد تومان برای انتخابات و تقلب، تقدیم او کرد را، به محض آنکه از عملکرد و مداخلات مشائی انتقاد کرده بود، با یک ضربه ناک‌اوت کرد و به آنجا فرستاد که قبلاً صفار هرندی و پورمحمدی و محسنی اژه‌ای را فرستاده بود.
آقای خامنه‌ای به شدت با گزینه احمدی‌نژاد برای وزارت خارجه مخالفت کرد و با خط خود در برابر عنوان وزیر خارجه نوشت جناب آقای منوچهر متکی که کمال اعتماد به ایشان را داریم و قابلیتهای علمی و عملی‌اش برایمان اثبات شده است. بدین گونه منوچهرخان در کابینه باقی ماند اما این بار دیگر پرزیدنت دکتر محمود دیگر کمترین اعتنائی به او نداشت. کافی است به تصویر جنابش در کنار متکی در کنفرانس مطبوعاتی مشترک در نیویورک کمتر از سه ماه پیش نگاه کنید. بر سر یک میز نشسته‌اند اما رویشان به سوی مخالف هم است. انگار از یک کتک کاری جانانه بازگشته‌اند و هر دو فریاد زده‌اند قهر قهر تا روز قیامت.
در این میان تصمیم احمدی‌نژاد به ایجاد یک تشکیلات موازی وزارت خارجه برای خود با تعیین نمایندگان ویژه و اعزام اسفندیار رحیم مشائی با پیام خاص رئیس جمهوری به کویت، فریاد متکی را درآورد. حاج منوچ با مراجعه به ارباب کل و نایب امام زمان خواستار آن شد که «لازم است مقام معظم رهبری با مشخص کردن حدود صلاحیات و اختیارات وزیر خارجه، به سوءتفاهمات موجود و... خاتمه دهند.» خامنه‌ای نیز با حمایت از متکی، احمدی‌نژاد را وادار کرد تصمیم خود را تنزل مرتبه بدهد. یعنی تعیین نمایندگان ویژه که صدای مجلس را هم درآورد تبدیل به مشاورانی شد که تابع هیچ نوع چهارچوب قانونی و یا قید و بند نیست.
این نکته را هم یادآور شوم که از زمان جدا شدن دیپلماتهای سبز (حیدری، علیزاده، فرهنگیان) از رژیم و تشکیل سفارت سبز و ا ظهارات سرکنسول سابق در نروژ مبنی بر در راه بودن پویندگان راه سفارت سبز، در هر جلسه هیأت دولت، احمدی‌نژاد چپ و راست توی سر متکی می‌زد که آبروی اسلام و انقلاب رفت، این چه دیپلماتهائی است که شما انتخاب کرده‌اید و...
در جریان سفر متکی به بحرین و بی‌ادبیش نسبت به خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا و بعد سخنانش مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی قصد دوستی با جهان را دارد، دو واکنش در کشور بروز کرد. اول واکنش حسین بازجو و توده‌ای‌های سابق که هنوز از ویروس مرگ بر آمریکا رهائی نیافته‌اند، که حاج منوچ را ستودند و از اینکه به سلام «اون پیره زنه» و یا «اون زنیکه» پاسخ نداده و موفق شده پرچم اسلام ناب انقلابی محمدی را در برابر استکبار یکبار دیگر به اهتزاز درآورد، اظهار شادمانی کردند. دوم واکنش مشائی بود که در جلسه هیأت دولت، گریبان متکی را گرفته بود که چرا نسبت به وزیر خارجه آمریکا بی‌حرمتی کردی و جلوی دوست و دشمن آبروی ما را بردی. مگر اسلام عزیز توصیه نکرده که حتی سلام دشمن را پاسخگو شوید! متکی حیران که به ساز تحفه آرادان برقصد و یا به آواز رئیس دفترش گریه کند زبان در کام کشیده بود که آن مجلس جای بعضی کارها نبود.
هنوز هفته‌ای از این ماجرا نگذشته بود که هیأت مشاوران پرزیدنت احمدی‌نژاد بعد از مطالعه اسناد ویکی لیکس، به خدمت ایشان معروض داشتند در حالی که رهبران عرب از جمله همین شیخ گُنده قطر که اظهار محبت می‌کند، همگی در پنهان علیه ما تحریک می‌کنند و خواستار کوبیدن سر مار به سنگ شده‌اند. این بابا عبدالله دوم پسر همان شاه حسین ولگرد اردنی و آن سلطان قابوس آن کاره، نه تنها علیه ما سخنی نگفته‌اند بلکه آنچه از آنها نقل شده حکایت از مهر آنها نسبت به ما دارد. بنابراین لازم است به نوعی از مواضع آنها قدردانی شود. به نامه‌ای، خطابی، کلامی!!
پرزیدنت احمدی‌نژاد بلافاصله اسفندیار خان را با نامه‌ای پر از مهر خدمت شاه عبدالله دوم فرستاده بود همراه با یک دعوت نامه که بیا بیا که دلم بهر دیدنت تنگ است. مشائی رفت و در بازگشت با این سؤال مجلس و وزارت خارجه روبرو شد که؛ مگر این شاه عبدالله همانی نبود که فردای سقوط صدام ندا داد جلوی ایران را بگیرد چون قصد برپائی هلال شیعه را از بغداد تا بیروت دارد؟ بعد هم متکی نامه‌ای به خامنه‌ای نوشت که بلندجایگاها، اربابا، خدایگانا، نائب امام زمانا! با این جناب رئیس جمهوری که بدون اطلاع وزارت خارجه و سفارت اسلام در امّان، فرستاده ویژه به اردن اعزام می‌کند و به شاه عبدالله دعوتنامه رسمی می‌دهد در حالی که دعوت از او در برنامه‌های تدارک دیده شده برای سه ماهه پایانی سال در نظر گرفته نشده چه باید کرد؟ بار دیگر آقای خامنه‌ای با لحنی نه چندان گرم به احمدی‌نژاد گوشزد کرده بود دعوت از سران کشورهای اسلامی باید با همآهنگی با دکتر ولایتی ـ یعنی وزیر خارجه شخصی ایشان ـ و وزیر امور خارجه صورت گیرد. (لابد مضمونی چنین در پیام بوده). ظاهراً احمدی‌نژادکه خیلی از این بازی کلافه شده بود حل مشکل را در تظاهر به قبول و وارد کردن ضربه به موقع دانسته بود. به دنبال اعتراض شدید سنگال نسبت به مداخلات رژیم در امور داخلی‌اش، هیأت وزرا موضوع اعزام متکی به سنگال و چند کشور دیگر را مورد بررسی قرار داده بود. در این حال متکی قرار بود روز 16 آذر به اندونزی و یونان سفر کند. (هیچ معلوم نیست چرا این سفر به‌تعویق می‌افتد). متکی عصر 20 آذر ساعتی با احمدی‌نژاد خلوت می‌کند. سایتهای طرفدار احمدی‌نژاد مدعی‌اند که پرزیدنت دکتر محمود به متکی گفته بود برای اینکه شأن و آبرویت حفظ شود، خودت به زبان خوش استعفا کن. اما متکی زیر بار نرفته و گفته بود عزلم کن، من استعفا نمی‌دهم. بعد هم سرش را پائین انداخته و به سنگال رفته بود. و جناب رئیس هم او را برکنار کرد.
داستان اما این گونه نبوده و محمدرضا رحیمی رئیس بزرگترین مافیای دزدی و فساد و قاچاق و معاون اول پرزیدنت هم در مراسم معارفه علی اکبر صالحی دروغ گفته بود که متکی خبر برکناریش را می‌دانسته، به گفته یکی از سفرای سابق که جزو مشاوران بیکار وزیر است، احمدی‌نژاد در دیدار با متکی ضمن دادن نامه‌ای که می‌بایست به رئیس جمهوری سنگال تسلیم کند گفته بود بروید و در باره دعوت از آقای رئیس جمهوری برای شرکت در کنفرانس مبارزه با تروریسم با ایشان گفتگو کنید. حال منظره دیدار متکی با همتای سنگالی‌اش را پیش چشم آورید. متکی ساعتی پیش نامه‌ احمدی‌نژاد را به رئیس جمهوری سنگال داده است. لابد وزیر خارجه سنگال با خجالت گفته است جناب آقای متکی بسیار از دیدنتان خوشحالم. همیشه دیدار یک دوست اسباب شادمانی است اما؟ اما چی جناب وزیر؟ امّا... هم اکنون خبر رسیده که حضرتعالی ازمقامتان برکنار شده‌اید و دیدارتان با پرزیدنت ما نمی‌تواند جنبه رسمی داشته باشد. می‌توان حدس زد متکی در چه حالی محل جلسه را ترک گفته است. عصبانی و به هم ریخته حتی به سفارت ایران نمی‌رود. یکراست فرودگاه و حرکت به تهران. از تشریفات استقبال سابق خبری نیست. تنها خانمش و برادرشان و باجناق مربوطه که به لطف جناب وزیر، وزارت خارجه‌ای شدند در انتظار ایشان در پاویون دولتی بودند که جناب وزیر معزول برای آخرین بار از در آن خارج می‌شد.

شنبه 18 تا دوشنبه 20 دسامبر

نمی‌دانم چرا دلم برای علی اکبر صالحی می‌سوزد. این آدم مثل جواد ظریف و مرتضی سرمدی و دهها مدیر و کارشناس باارزش دیگر می‌توانست در یک حکومت ملی مردمسالار سکولار هم با قابلیت‌های خود صاحب مسؤولیت و مقام بالا باشد. نگاهی به زندگیش نشان می‌دهد که آدمی فراتر از یک مسؤول رژیم اسلامی است.
دکتر علی اکبر صالحی متولد 1328 در شهر کربلا است. پدرش از مذهبی‌های سنتی و شاگردان مرحوم حکیم و شاهرودی بود. حدود 50 سال پیش، اوائل دهه 60 میلادی، خانواده به ایران بازگشت. علی اکبر تا کلاس چهارم ابتدائی در مدرسه ایرانیان در کربلا درس خوانده و از شاگردان زنده‌یاد عباس آزرمی بود. بقیه دوران ابتدائی و متوسطه را در قزوین، مسقط‌الرأس پدر و اجدادش و سپس در تهران گذراند و با آشنائی پدرش با امام موسی صدر برای تحصیلات دانشگاهی به لبنان رفت. آغاز دهه هفتاد میلادی بیروت در اوج اعتبار و شکوه خود بود. علی اکبر به AUB (دانشگاه آمریکایی بیروت) رفت و سه سال و نیم دوره مهندسی فنی را با درجه عالی به پایان رساند. سپس عازم ایالات متحده شد و به دانشگاه MIT پیوست و تحصیلاتش را تا دوره دکترا ادامه داد و دو سال پیش از انقلاب به ایران بازگشت و در دانشگاه صنعتی اصفهان به تدریس مشغول شد. تا زمان انقلاب، صالحی نه فعالیت انقلابی داشت و نه عضو تشکیلاتی بود. بعد از انقلاب هم سالها رد پای او را در دانشگاه صنعتی شریف، که دو بار ریاستش را عهده‌دار شد، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی قزوین و سازمان انرژی اتمی داریم. پس از آن در دوران خاتمی، به عنوان عضو هیأت نمایندگی ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و نیز عضو هیأت مذاکره کننده با آژانس و اتحادیه اروپا زیر نظر سیروس ناصری و هدایت حسن روحانی مشاهده می‌کنیم. خاتمی او را دو سال به عنوان معاون رئیس هیأت نمایندگی ایران در سازمان کشورهای اسلامی به جدّه می‌فرستد. (صالحی به دو زبان انگلیسی و عربی به خوبی آشناست). صالحی سپس در هیأت نمایندگی در وین، مشاورت وزیر خارجه (خرازی) و در نهایت معاونت و سپس ریاست سازمان انرژی اتمی فعالیت می‌کند. و در همه این زمانها در دانشگاه صنعتی نیز تدریس می‌کند.
آیا حیف نبود چنین آدمی با انتخابش از سوی سید علی آقا (و نه احمدی‌نژاد که برای نشاندن یکی از دوستان و در درجه اول رحیم مشائی بر کرسی وزارت ناکام ماند) به وزارت خارجه، تباه شود؟

December 24, 2010 06:17 PM

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg

جمعه ۲۴/۱۲/۲۰۱۰
تصوير بخش نخست :
Download file
تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

Thursday, December 23, 2010

Tuesday, December 21, 2010

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg


سه شنبه ۲۱/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش اول:
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

سايت ۱۴ مارس -لبنان

14_March_Logo.JPG

نوري زاده لموقعنا: إيران متورطة في المحكمة الدولية...والخامنئي يخشى أن يصبح طريداً للعدالة

nouri.bmp

(سايت ۱۴مارس متعلق به گروه المستقبل و متحدانش در گفتگوئي مفصل با دكتر عليرضا نوري زاده كه توسط ۳ روزنامه لبناني نيز نقل شده است٬ سخنان سيد علي خامنه اي به امير قطر را مورد بحث قرار ميدهد. دكتر نوري زاده در اين گفتگو همچنين دلائل وحشت ولي فقيه ازدادگاه بين المللي مسئول رسيدگي به قتل رفيق الحريري و شماري از شخصيت هاي سياسي٬ مطبوعاتي و... درلبنان را مورد بررسي قرار ميدهد.)

طارق نجم:
أثار تصريح مرشد الثورة الاسلامية آية الله السيد علي الخامنئي الذي انتقد به المحكمة الدولية الخاصة بلبنان موجة إستغراب واسعة النطاق في الأوساط اللبنانية والدولية المعنية بالمسألة، كما طرح أسئلة مشروعة حول الغاية والخلفية لمثل هذا التصريح.
فخلال استقباله في طهران لأمير دولة قطر الشيخ حمد بن خليفة آل ثاني، وصف آية الله الخامنئي، المحكمة الدولية بالشكلية، مؤكداً انها مرفوضة، وان اي قرار يصدر عنها هو لاغ وباطل، معرباً عن أمله بأن تتصرف الاطراف المعنية والمؤثرة في لبنان بحكمة وعقلانية، مؤكداً بأن المؤامرة في لبنان لن تحقق أي نتيجة، بحسب ما نقل التلفزيون الرسمي الإيراني.
وقد أستغرب مدير مركز الدراسات العربية الإيرانية، الدكتور علي نوري زاده، تصريح المرشد الأعلى، مشيراً إلى أن هذا يعني أمراً واحداً هو أنّ النظام الإيراني خائف ممّا ستكشفه هذه المحكمة. الدكتور علي نوري زاده الذي خص موقع "14 آذار" الألكتروني بحديث من مكان إقامته في لندن، شدد على أنّ "تداعيات المحكمة قد تجاوزت على ما يبدو حزب الله لتصل هذه المرة إلى النظام الإيراني نفسه. فالمرشد يخشى أن يحلّ به ما حلّ بالرئيس السوداني عمر حسن البشير الذي أصبح مطلوباً للعدالة الدولية". وعن أسباب هذه الخشية، رأى نوري زاده أن وجود شهود إيرانيين وتورط عناصر مقربة من طهران من بين المتهمين، قد أخاف الخامنئي...

ما يخشاه الخامنئي هو أن يتحول نفسه إلى طريد للعدالة الدولية على غرار الرئيس السوداني البشير

وتابع الدكتور نوري زاده "أعتقد أن خامنئي قال ما لم يقله مالك في الخمر. فإذا أخذنا سوريا على سبيل المثال وهي الدولة التي لا تعتبر مرتاحة لقرب صدور القرار الظني، ومع هذا نراها تتعاطى مع المحكمة الدولية بكل دبلوماسية وسلاسة ولغة هادئة. وقد تكون دمشق تشجع حلفائها في الوقت نفسه على الوقوف ضد المحكمة، ولكنها من جهتها تبدو رصينة. وهنا أشدد على أنّ هذه المحكمة ليست شخصية ولم تنشأ بطلب شخصي من الرئيس سعد الحريري لمعرفة قتلة والده، إنها محكمة انشئت بناء على طلب من الدول العظمى، المشاركة في مجلس الأمن اللذين صوتوا لصالح المحكمة، في وقت لم تستخدم اي من الدول الخمسة الدائمة العضوية حق الفيتو على القرار 1757 الصادر عن مجلس الأمن في الأمم المتحدة، و ذلك للحيلولة دون قيام المحكمة. وكذلك فإن جميع الأطراف اللبنانيين المشاركين في اتفاق الدوحة عام 2008 قد وافقوا على المحكمة الدولية وأعتبروها شرعية وقائمة. كما أن برنامج الحكومة اللبنانية الذي صوّت عليه مجلس النواب اللبناني يتضمن المضي في المحكمة الدولية. وبالتالي، فإن المحكمة الدولية الخاصة بلبنان لم تنشئها إسرائيل على سبيل المثال للإساءة لموقع حزب الله في لبنان".

واضاف نوري زاده لموقعنا: "في الواقع، لقد انشأت محاكم مماثلة للنظر في قضايا في رواندا وبوروندي ويوغوسلافيا وكذلك ادانت رؤساء دول كعمر البشير والرئيس الصربي السابق ميلوسوفيتش، وغيرهم. من هنا لا أعتقد أن هذه المحكمة الخاصة بلبنان ستلجأ لشهود الزور او ستعتمد على وثائق مشبوهة. وبحسب علمي فإنّ المحكمة قد تكون تعدت حزب الله وهي قد تصل إلى إيران نفسها على ما يبدو. من هنا فإن المرشد الأعلى للثورة الإسلامية الخامنئي يخشى أن يحلّ به ما حلّ بالرئيس السوداني عمر حسن البشير بعد الفظائع التي أرتكبت في دارفور وبحيث أصبح مطلوباً أو طريداً للعدالة الدولية".

إيران وعلاقتها بالمحكمة الدولية:
تورط عناصر مقربة من طهران وشهود منهم الجنرال عسكري وعمّا يربط ايران بالمحكمة الدولية، أوضح الدكتور نوري زاده "أنّ هناك أمرين قد يورطان إيران بالمحكمة "أولاً، لأنّ في المحكمة الدولية حسب معرفتي وثائق ودلائل لا تورط حزب الله كتنظيم بل تؤكد على تورط عناصر قريبة من إيران ومرتبطة بحزب الله، قد يكون بينهم عماد مغنية ومصطفى بدرالدين وغيرهما.
ثانياً هناك أحد الشهود الأساسيين في المحكمة الدولية وهو الجنرال علي رضا عسكري، والذي كان قائداً للحرس الثوري في لبنان طوال 3 سنوات في مطلع التسعينات ومن ثم اصبح نائباً لوزير الدفاع. هذا الجنرال كان كثير الاسفار الى سوريا وكان على علاقة وثيقة بالسوريين خصوصاً في قضايا التسليح المشتركة وبعضها ذات طابع نووي. هذا الرجل عنده تفاصيل وهو على علاقة مع عماد مغنية ويعرفه جيداً. وعسكري لم يذهب إلى المحكمة الدولية بل المحكمة هي من أستدعته للشهادة وطلبت منه أن يدلي بما يعرفه. وقد قدم إلى المحكمة وثائق وخطط مفصلة. من هنا فإن إسم إيران سيكون مرتبطا بالمحكمة الدولية والمتورطين بها بعد إصدار القرار الأتهامي لأن هذا القرار قد يعتبر إيران الدولة المساندة لهؤلاء المتورطين. فشعر الخامنئي بقلق شديد ومع هذا لم اكن أتوقع أن يتحدث عن المحكمة الدولية كما يتحدث أزلام حزب الله كوئام وهاب".

وقد شددنوري زاده على أنه "لا يمكن أن يشكك أحد في شرعية المحكمة الدولية فهي ليست إسرائيلية وليست أمريكية بل هي دولية تحكمها انظمة القانون الدولي ولذا فإن آية الله الخامنئي كزعيم دولة لا يستطيع أن يستفيد من قرارات الأمم المتحدة خلال حربه مع العراق مثلاً أو في أماكن مماثلة ثم يرفض أن يتقبلها إن لم تكن لصالحه في أماكن أخرى بل يكون مرتبط بمسؤولين إيرانيين وبقيادات استشهدوا في دولة ذات سيادة كلبنان. وأعتقد أن الخامنئي لم يتخذ قراراً صائباً من دون ان يستشير اشخاصا مثل علي لاريجاني وعلي أكبر ولايتي. وبالمناسبة، فإن هذا التصريح جرى أمام امير قطر الذي توجه إلى إيران بالدرجة الأولى لأخذ مباركة الخامنئي على المحكمة الدولية. وأمير قطر هو يعلم حق العلم أن المحكمة ستعقد وتصدر قرارات وستتطالب بإعتقال اشخاص في لبنان وسوريا وإيران، شئنا ذلك أم أبينا. آية الله الخامنئي اصبح الآن طرفاً ضد المحكمة الدولية وأصبح عضواً في حزب الله وشبيهاً بوئام وهاب".

وعن إمكانية ربط تصريح الخامنئي بقرار إقالة منوشهر متكي من وزير الخارجية، أستبعد الدكتور شددنوري زاده وجود اي علاقة بين الأمرين معتبراً "أنّ متكي كان مجرد ناقل رسائل وساعي بريد ولكن من المتوقع ان يكون الدكتور علي أكبر صالحي أكثر حزماً نظراً لمكانته العلمية وتجاربه ولمعرفته باللغتين العربية والإنكليزية. ولكن هنا من المهم التأكيد أن السياسة الخارجية في إيران تقرر من قبل المرشد الأعلى وليس من قبل نجاد أو متكي أو صالحي".

لبنان ضرورة للشرق الأوسط ...وسوريا ستمنع الإنفجار فيه حتى لو أراد الخامنئي وحزب الله ذلك
وعمّا يمثله حزب الله، قال شددنوري زاده "في لبنان، هناك جهة تمتلك الصواريخ والسلاح وتريد بموجب ذلك أن تفرض اجندتها السياسية على لبنان هو حزب الله. وهنا أريد أن أذكّر أن حزب الله سبق له في الثمانينات أن أصدر بريد مكتوب عليه إسم بريد جمهورية لبنان الإسلامية. وقد رفض هذا من قبل القوى اللبنانية في حينه ومن بينهم الحزب التقدمي الإشتراكي والوزير وليد جنبلاط، لأن قيام دولة إسلامية شيعية في لبنان هو أمر مستحيل. فلبنان هو حي بمختلف طوائفه وموجود بثقافته وتعديديته المسيحية والإسلامية، الدرزية والشيعية والسنية. إن أيّ محاولة من قبل أي مجموعة مسلحة مهما بلغت قوتها وتسليحها أن تحرم المنطقة من لبنان. هناك الكثير من الأخوة في المنطقة الذين يريدون من لبنان أن يبقى متنفساً لهم. أعتقد ان حزب الله يريد ان يلعب بالتوازنات القائمة في لبنان منذ اكثر من 100 سنة".

كما أظهر نوري زاده في الوقت عينه "تخوفاً كبيراً على لبنان, قائلا: "لقد كتبت مقالاً بالفارسية أشرت فيه إلى وجود دولة ذات سيادة في منطقة الشرق الأوسط هي لبنان، وهذه المنطقة من دون لبنان لا معنى لها. هذا البلد الذي تعلمنا منه ودرس الآلاف من الإيرانيين والعرب في جامعاته، هو بلد ضرورة، فلو لم يكن لبنان موجوداً كان علينا أن ننشأ لبنان".

وبالنسبة لإحتمال قيام انفجار أهلي في لبنان، رأى شدد نوري زاده "أنّه ليست من مصلحة سوريا حصول هذا الإنفجار خصوصاً أن دمشق تستعد لخوض مفاوضات مع واشنطن لبحث مستقبل السلام ولإستعادة الجولان، والرئيس بشار الأسد يدرك حالياً خطورة التفجير في لبنان حتى لو اراد المرشد الأعلى ذلك. في الحقيقة، مفتاح الحرب والسلم هو في يد سوريا وليس في يد إيران. فعلى سبيل المثال، حتى لو دفعت إيران بحزب الله لإشعال حرب كما حصل في العام 2006، فإن سوريا ستسعى للحؤول دون ذلك لأن الرئيس الأسد رجل ذكي قد تعلم الدروس ويدرك أن العالم تغيّر كما علم ذلك الرئيس معمر القذافي من قبله وبأنه لا يمكن أن يخطف رجلاّ كالإمام موسى الصدر وينجو بفعلته. وقد تستطيع سوريا أن تعمل من خلال مجموعات مرتبطة بها ولكنها لا تستطيع ان تحكم لبنان، خصوصاً وأن اللبنانيين لا ينتهجون موقفاً عدائياً من سوريا. وإذا جاز التعبير، فإن المرشد الأعلى الخامنئي قد اتخذ اليوم قراراً قد لا تنتفع منه سوريا بل أن السيد الرئيس بشار الأسد يفكر في ابعاد هذا القرار. ومن هنا، فإنه في حال صدور القرار الظني فستعمل سوريا على منع حزب الله من إستعمال منطق القوة أو المنطق الوحشي على الشعب اللبناني".
المصدر : خاص موقع 14 آذار

December 21, 2010 06:33 PM

راديو فردا

«نگرانی» و «ترس سیاسی» خامنه‌ای از نتیجه احتمالی دادگاه حریری

qaatarrrrrrrrrrrrr.jpg

بهروز کارونی

آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، روز دوشنبه با اشاره به این که امنیت در منطقه خلیج فارس تبعیض‌پذیر نیست افزود که «اگر منطقه امن باشد، همه کشورهای منطقه از آن سود خواهند برد، ولی اگر امنیت منطقه خدشه‌دار شود، همه کشورهای این منطقه نیز نا‌امن و متضرر خواهند شد.»
(گفتگو با محمد جواد اكبرين و عليرضا نوري زاده ) ...

وی این مطلب را در دیدار با شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی، امیر قطر، ابراز داشت.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، موضوعاتی چون دادگاه بین‌المللی ترور رفیق حریری و اختلاف شیعه و سنی نیز در این دیدار مطرح شده است.

آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به اهمیت امنیت در منطقه، به‌ویژه در منطقه خلیج فارس، از برخی کشورهای منطقه که به گفته او «متوجه اهمیت بالای امنیت در منطقه خلیج فارس نیستند» گلایه کرد و گفت: «متاسفانه آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها نیز به ذهنیت این کشورها و متوجه نبودن آنها به اهمیت منطقه دامن می‌زنند.»

رضا قاسمی، دیپلمات پیشین ایرانی که مقیم لندن است، به این پرسش که «آیا می‌توان میان سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران و اسناد منتشر شده توسط وب‌سایت ویکی‌لیکس در خصوص مواضع شماری از رهبران کشورهای عربی علیه تهران ارتباطی قائل شد؟» پاسخ می‌دهد که «اصالت این اسناد محل تردید است».

وی می‌افزاید: واقعیت امر این است که کشورهای منطقه خلیج فارس، به‌خصوص سرزمین‌های جنوبی خلیج فارس از سیاست‌های هسته‌ای ایران نگرانند و این سیاست‌ها مقداری آنان را آشفته کرده است.

تصور این که شاید بشود به نحوی ایران را از تولید سلاح هسته‌ای منصرف کرد در میان‌شان وجود دارد. و شاید هم بدشان نیاید که قدرت‌های بزرگ یک شدت عملی نشان بدهند که ایران را متوقف کند. و این شدت عمل مسلما به سود مردم ایران نخواهد بود.

در کنار بحث امنیت در منطقه خلیج فارس، موضوع دیگری که در سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران مطرح شد، موضوع وحدت میان شیعه و سنی در منطقه بود.

وی با تاکید بر این موضوع گفت: «برخی تلاش دارند تا فضای صمیمی میان شیعیان و اهل سنت منطقه را از بین ببرند و برخی اختلاف‌های عقیدتی شیعه و سنی را به یک اختلاف اجتماعی تبدیل کنند.»

آیت‌الله خامنه ای در ادامه از این که به گفته وی در هر دو طرف ماجرا افرادی متعصب و مزدور وجود دارند، اظهار تاسف کرد و گفت که این موضوع باید هم از لحاظ اعتقادی و هم از لحاظ امنیتی کنترل شود.

نظر محمدجواد اکبرین، پژوهشگر دینی و روزنامه‌نگار در پاریس، را بشنویم که می‌گوید: «بحث اختلاف نظر میان شیعه و سنی، افق استراتژیک جهان اسلام است و سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در این مورد درست است، اما با توجه به زمان مطرح کردن این سخنان و شرایط سیاسی خاصی که منطقه گرفتار آن است، نیت خیری در این اظهارات مشاهده نمی‌شود و به اصطلاح به قول امام علی، سخن درستی است که مقصود باطلی را دنبال می‌کند.»

محمدجواد اکبرین: به گمان من، اگر ماجرای دادگاه رفیق حریری در پیش رو نبود و سیر طبیعی آن به سمت اختلاف میان شیعیان نزدیک به حزب‌الله و اهل سنت نزدیک به گروه سیاسی متبوع رفیق حریری پیش نمی‌رفت، این سخنان مطرح نمی‌شد.

به عبارتی من این سخنان را بیشتر حاصل یک ترس سیاسی می‌دانم تا یک تدبیر اندیشه‌ای و نظری.

به گزارش خبرگزاری‌ها، در این دیدار امیر قطر امنیت منطقه و همچنین وحدت شیعه و سنی را دو موضوع بسیار مهم خواند و در عین حال به اوضاع لبنان اشاره کرد و گفت که برخی به دنبال ایجاد فتنه جدید در لبنان هستند و قطر تلاش می‌کند با کمک کشورهای منطقه از این فتنه جلوگیری کند تا بر اساس مصلحت منطقه عمل شود.

رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز در خصوص اوضاع لبنان و احتمال صدور رای دادگاه بین‌المللی ترور رفیق حریری گفت: «این دادگاه دادگاهی فرمایشی است و هر حکمی که بدهد مردود است.» او گفت که توطئه در لبنان به نتیجه نخواهد رسید.

علیرضا نوری‌زاده، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی در لندن، با اشاره به این که رهبر جمهوری اسلامی ایران یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات سیاسی تاریخ زندگی‌اش را مرتکب شده می‌گوید:

علیرضا نوری‌زاده: آقای خامنه‌ای حکم صادر کرده، یعنی وقتی ایشان برمی‌گردد و صراحتا می‌گوید این دادگاه فرمایشی است و هر حکمی بدهد مردود است به منزله این است که جمهوری اسلامی به عنوان یک عضو سازمان ملل متحد، در برابر تصمیمی که شورای امنیت گرفته حالت تمرد و عصیان به خود گرفته است.

حالا می‌بینیم در این مورد خاص آقای خامنه‌ای از تمام خطوط قرمز عبور کرده است. به اعتقاد من، نگرانی آقای خامنه‌ای بیشتر بر سر این است که اگر این ادعانامه منتشر بشود، طبیعتا حزب‌الله در معرض سوال قرار خواهد گرفت.

و وقتی حزب‌الله در معرض سوال قرار بگیرد حامیانش هم در معرض سوال قرار می‌گیرند. این است که آقای خامنه‌ای احتمالا احساس کرده که این دادگاه و ادعانامه می‌تواند مقدمه‌ای برای این باشد که نظام جمهوری اسلامی را زیر سوال ببرد.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، امیر قطر پس از دیدار با رهبر و رئیس جمهوری ایران روز دوشنبه به دوحه بازگشت.

December 21, 2010 05:54 PM

راديو فرانسه

rfi_logo.png

hariri.jpg

ایران و پرونده قتل نخست وزیر سابق لبنان

نوشتۀ رحمت قاسم بیگلو
در آستانه انتشار گزارش تحقیقات کمیسیون بین المللی "بررسی علل وعوامل تروررفیق حریری نخست وزیرسابق لبنان" تنش میان حزب الله لبنان و به حامی این سازمان "حکومت اسلامی ایران" و دولت مرکزی لبنان که با حمایت غرب به دنبال افشای عوامل این قتل سیاسی است ادامه دارد.
حزب الله لبنان بارها اعلام کرده است که از دور یا نزدیک در تروررفیق حریری دخالتی نداشته است. پس نگرانی این سازمان سیاسی-نظامی ازانتشارمتن گزارش تحقیقاتی در چیست ؟ این پرسش را با دکترعلیرضا نوری زاده روزنامه نگار و کارشناس روابط ایران- اعراب مطرح کردم . دکتر نوری زاده در لندن.گوش کنید:
Download file



در آستانه انتشار گزارش تحقیقات کمیسیون بین المللی "بررسی علل وعوام ترور رفیق حریری نخست وزیرسابق لبنان" تنش میان حزب الله لبنان و به حامی این سازمان "حکومت اسلامی ایران" و دولت مرکزی لبنان که با حمایت غرب به دنبال افشای عوامل این قتل سیاسی است ادامه دارد.
درهمین رابطه، حزب الله تاکید کرده است که چنانچه در نام نفرات این سازمان در گزارش تحقیق ذکرشود، واکنش نشان خواهد داد.
دراین میان تلاش هائی ازسوی دولت لبنان و مقامات عرب برای جلوگیری از بحران در صورت متهم شدن نفرات حزب الله درگزارش تحقیق صورت گفته است که از آن جمله است سفر امروز امیرقطر به تهران و دیدار وی با مقامات جمهوری اسلامی. امیر قطرعلی رغم اختلافات برسرمنابع گازی مشترک با ایران، دارای روابط حسنه ای با تهران است.
آیت الله خامنه ای رهبرجمهوری اسلامی امروز در دیدار با امیرقطرهرنوع اتهام احتمالی علیه حزب الله را رد کرد و حتی قبل انتشارمتن گزارش تاکید کرد که "این دادگاه، دادگاهی فرمایشی است که هرحکمی بدهد، مردود است و امیدواریم طرف های تاثیرگذار و دخیل در لبنان، براساس عقل وحکمت عمل کنند تا این موضوع به یک مشکل تبدیل نشود".
حزب الله لبنان بارها اعلام کرده است که از دور یا نزدیک در تروررفیق حریری دخالتی نداشته است. پس نگرانی این سازمان سیاسی-نظامی ازانتشارمتن گزارش تحقیقاتی در چیست ؟ این پرسش را با دکترعلیرضا نوری زاده روزنامه نگار و کارشناس روابط ایران- اعراب مطرح کردم . دکتر نوری زاده در لندن.گوش کنید:

December 20, 2010 07:19 PM

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg


دوشنبه ۲۰/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش اول:
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

تفسير هفته

New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

بركناري منوچهر متكي ٬ تير خلاص احمدي نژاد در مغز خودش

Download file

تفسير خبر

Tafssir_Khabar_Logo.jpg

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با بركناري غيرمتعارف منوچهر متكي ٬ قتل دهها عزادار حسيني در عمليات انتحاري چاه بهار و موضع قاطع پرزيدنت اوباما در محكوم كردن عمل تروريستي جندالله ٬ كنفرانس مركز پژوهشهاي اروپائي و عرب در پاريس با حضور عليرضا نوري زاده و ...به پرسشهاي جمشيد چالنگي پاسخ ميدهند.۱۷/۱۲.۲۰۱۰
تصوير لينك:

تصويردانلود:


صدا:

پادکست :٫http://www.voanews.com/mp4/voa/nenaf/pers/PERSIAN_NEWSTALK20101217.mp4

Saturday, December 18, 2010

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg


جمعه ۱۷/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش اول:
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم!

سه ‌شنبه 7 تا جمعه 10 دسامبر
یاد باد آن روزگاران یاد باد
به چهره‌اش که می‌نگرم، نشانه‌های خدائی می‌بینم. نه اینکه سینه صافی دارد و در وجودش، ترانه‌های الهی زنگ می‌زند. نه، در نگاهش بت‌های کهنه را می‌بینم. هم لات را و عزی را، هم آن بت بزرگ هُبل را. بر منبر حسینی، غولی نشسته با سر و ریشی دراز و زبر، در واژگان او نه از حضور و یاد حسینی حرفی است، نه زینب و خطابه غرایش در مجلس یزید. گوئی زبان او، از جنس دستمال حریر است. می‌مالد، می‌مالد تا لحظه‌ای که شخص «خدا» لبخند می‌زند. یعنی که صبح فردا، سر نوکر عزیزم آقا وحید، در می‌زند به خانه تو، تقسیمی بزرگت را تقدیم می‌کند. زیراکه خوب می‌مالی این بیضه مبارک اسلام ناب را. حس می‌کنم که در مجلس یزیدم. سر ها یکی یکی، بر سینی طلا در پیشگاه حضرت سلطان بر و بحر، در خون تپیده است.

من می‌شناسم این سرها را، آنجا «ندا» بر سینی طلا لبخند می‌زند. «سهراب» را ببین، آن سومی «فرزاد» کرد ماست که می‌خواست روی لبان کودک سردشتی، شعر و ترانه بنشاند. می‌خواست تا تمامی کردستان، آواز و ساز باشد. در مجلس عزای حسینی، رهبر، جای یزید نشسته، در نشئه صدای هلالی، لبخند می‌زند. در مجلس حسینی، با دستمال ابریشم، طولش هزار متر، سر جمع نوکران، مشغول مالش‌اند. اسلام ناب در وجه انقلابی، در سرزمین جم، گسترده است. عالیجناب امیرالمؤمنین، یعنی ولی امر مسلمانان، در چهار سوی عالم، سرشار از غرور، با چوب خیزران، روی لبان سرخ «ندا» می‌کوبد. مصباح یکطرف، و کوه گوشت، فرمانده ستاد، با چوبِ دستهای کریهش، سرهای سبز را، در خون نشانده است. آنسو، جغد ولایت همه‌اش جهل و جور، آقای جنتی، مثل وزغ جیغ می‌زند و البته با فریب و دروغش، جیب بزرگ ملت ایران را، تیغ می‌زند.
دیروز، در مسجد سپهسالار، و گاه گاه کاخ گلستان، آنکو که نام طاغوتش دادیم، در آن سه روز درد محرم، با یاد و نام و خاطره کربلا، هر سال مجلسی می‌افراشت. گفتیم و گفت سید روح‌الله، این مجلس و تمام مجالس، در دین ما، اسلام ناب، چیزی به جز دروغ و تظاهر نیست. ای ملت شریف، هرگز فریب طاغوتی را، وین روضه سه روزه، و واژگانِ واعظ سلطان را، در سینه‌های عاشقتان جا نمی‌دهید. وقتی که آمدیم چون اصل و فرعمان، از نان روضه خوانی، بارور شده است، آنگونه روضه‌ای برپا کنیم تا گریه تمامی انسانها را درآوریم. وقتی که آمدیم در چهارسوی عالم، درد و بلا و فتنه و ویرانی برپا کنیم. و یک جهان جنایت را، با خون نوجوانان، هر سو روا کنیم. ما حضرت ولی فقیهیم. دین اعتبار ماست و یک جهان مسلمان همراه و یار ما است. ما روضه‌خوان هر دو جهانیم. در مرگ هم ضریح مطهر برپا شده است زین رو، ما هم امام پیدا و هم نایب امام زمانیم...
در چشمهای خامنه‌ای، حتی یک لحظه عشق نیست، مرگ است و ظلم و درد و شکنجه، یک مشت نوکران درنده. دیروز آنکو که نام طاغوتش دادیم آن مستبد ترسان از سلطنت به کرسی خونین، در روزهای عاشورا، غمباد می‌گرفت. انگار روز مرگ پدر یا برادر است. او را، ما دشمن خدا و ابوالفضل خوانده‌ایم. و جمع حاکمان وطن را امروز، از حارسان بیضه اسلام!
یادش بخیر، کاخ گلستان، یا مسجد سپهسالار. آقای بهبهانی، مداحی ذبیحی، با نیش و نوش دکترمان عباس مهاجرانی،... یادش بخیر با د.
امشب در مجلس یزید، عالیجناب رهبرمان، بت بزرگ با چوب خیزران، لبهای سرخ گون ندا را، چشمان پرترنم سهراب را، و گونه‌های خسته فرزاد را، خونین کرد. امروز شام عاشورا بود.

2 ـ پرونده یک استان
هرگاه در رابطه با موضوعی که نگاه به دیروز و امروز را می‌طلبد به تأمل در روایات گذشته و حال می‌پردازم اول از همه گریبان خود را می‌گیرم که آخر چه مرگتان بود که استبداد شیک متمدن جشن هنر پرداز را که وقتی به زندانمان هم می‌کرد بعد از محاکمه دست از سرمان بر می‌داشت و می‌توانستیم در زندان حلقه درس و بحث و فحص داشته باشم و جمعه‌ها ملاقاتی و دوشنبه و چهارشنبه والیبال و هر شب فیلم و شوی تلویزیونی تماشا کنیم و شکنجه‌ها هم حدود و مرزی داشت، گذاشتیم و به جایش با کسانی بیعت کردیم که زنده زنده آدم می‌خورند، لبخند را از لبان ما قیچی کردند (جمله معروف حسین خمینی) آواز و پرواز در عصرشان حرام شد و روزگار برای آدمکشان و شکنجه گران و دزدان و مفسدان و بچه بازها و متجاوزین به ناموس مردم، به کام شد.
باز گردیم به گذشته (حداقل نسل من و قبل و بعد از من که می‌توانند) و به یاد بیاوریم با روزها و مناسبت‌های دینی برخورد جامعه ما چگونه بود. بگذارید نخست از ممنوعه‌ها بگویم ـ مطابق عرف جامعه متظاهر ـ روسپیان شهر نو، قوادان، اشرار و جاهلان. در ماه محرم و شبهای قدر رمضانی و اربعین و 28 صفر، تن از گناه می‌شستند و کاسبی نمی‌کردند حتی اگر پستانشان شیر نداشت و سفره‌شان از نان خالی بود و بچه‌های مشروع و نامشروعشان گرسنه بودند. اشرار و جاهلان تیغ نمی‌کشیدند و زبان به مِی‌ نمی‌آلودند. آنها که دستشان به دهان می‌رسید ظهر عاشورا خرجی می‌دادند و افطار رمضانیشان نیز برقرار بود. عموی مادرم مرحوم حاج باقر چیتگر که از بازاریان سرشناس بود و خانه‌اش در کوچه شترداران باغشاه، محل تلاقی دسته‌های بزرگ تهران در ظهر عاشورا می‌شد یک ماه لباس سیاه می‌پوشید و دست به سینه در دهه اول محرم هر عصر و در سه روز پایان دهه که تاسوعا و عاشوا و شام غریبان جایگاه ویژه‌ای به آنها داده بود از بامداد تا پاسی از شب، عزاداران حسینی را پذیرا می‌شد. ظهر عاشورا که دسته‌ها می‌آمدند، (و اتفاقاً یکی از آن دسته‌ها را حاج جواد رفیقدوست سرپرستی می‌کرد و برادرش محسن ـ وزیر سپاه و مسؤول لجستیک جنگ بعد از انقلاب ـ پیشاپیش دسته همراه با فرزندان میدانی‌های سرشناس آن روز حرکت می‌کردند، چنان ولوله‌ای با فریاد حسین ـ حسین در خانه به پا می‌شد و آواز حزن‌انگیز حاج طاهر (پدر حاج مرتضی و محسن و محمد طاهری که امروز نوحه خوانان دربار معدلت گستر سید علی آقا هستند و البته آژانس مسافرتی راه آسمان و حمله داری حج هم از برکت عتبه بوسی مقام معظم خلیفه نصیبشان شده) و دو سه مداح دیگر چنان جانها را می‌لرزاند که بی‌دین‌ترین حاضران هم به گریه می‌افتادند و یا حداقل چهره‌شان درهم می‌شد. نوحه‌ها خیلی ساده بود و سینه به سینه به ما رسیده بود. نوحه‌هائی از این دست «جوانان بنی هاشم بیائید ـ حسین را بر در خیمه گذارید...» و یا نوحه‌ای از زبان حضرت زهرا که به دخترش زینب می‌گفت «بعد من تو زهرا، دومین بتولی، سر خیل اسیران، از آل رسولی و...» (بگذارید حکایت جالبی را از آن سالهای خوب باز گویم. دکتر اسماعیل نوری علا در تجربه سینمائیش اولین فیلم خود را با نام «مردان سحر» می‌ساخت. اقتباسی دلنشین از تراژدی رستم و اسفندیار. من دستیار کارگردان بودم و چه روزها و شبهائی از خوشترین ایّام زندگیم را پشت صحنه فیلم و نیز در حاشیه آن با دوستی‌ها و همدلی‌ها طی کردم. برای موزیک فیلم دکتر جهانبگلو انتخاب شد که در آن تاریخ در مجله فردوسی مقالات متفاوتی در باب موسیقی می‌نوشت. او نیز زنده یاد اسدالله ملک را خبر کرد تا مشترکاً موسیقی فیلم را بسازند. صحنه‌ای از فیلم، در گورستان می‌گذشت، من پیشنهاد کردم که بر مبنای نوحه «بعد من تو زینب...» موسیقی این صحنه ساخته شود. پیام (نوری علا) پذیرفت. روزی به استودیو دوبلاژ رفتم و نوحه را که به علت شنیدن بسیارش به ویژه زمانی که پدربزرگ در دستگاه ماهور با سازش آن را زمزمه می‌کرد (البته نه به شکل نوحه)، خواندم. اسدالله ملک از آهنگ نوحه خیلی خوشش آمد، تمی ساخت که بر صحنه بسیار خوش نشست. اسفندیار منفردزاده عزیز نیز در فیلم داش آکل در صحنه رویاروئی کاکارستم و داش آکل در روز عاشورا نوحه جوانان بنی‌هاشم بیائید... را به دلنشین‌ترین وجه در آهنگی به یادماندنی با دف و سنج و نای بازساخت.) باری اینها را گفتم تا نسل امروزی که نوحه خوانها را می‌بینند ـ از نوع رضا هلالی و حاج منصور ارضی و حاج مرتضی طاهری و اخوان ـ که با آهنگ شش و هشت و اینور قر بدم یار گله داره و وای به دلم، آخ به دلم یه کارد سلاخ به دلم، به سراغ حسین و عباس و علی اکبر تازه داماد و علی اصغر شیرخوار می‌روند، دریابند رژیم مدعی اسلام و مکتب اهل بیت در دست روضه خوانها و در عهد احمدی‌نژاد، مداحان حتی بساط عاشورا و احیای سرشار از معنویت و سادگی سالهای طاغوتی را برچیدند. در میخانه که بسته شد و شراب خانگی رنگ محتسب خورده به بازار آمد و کراک و شیشه و اکستزی نُقل مجالس عزای حسینی شد و همزمان دروازه تزویر و ریا تا آنجا گشوده شد که شیخ فاسد شاهد بازی مثل مصباح یزدی، مدرّسی دین کرد و احمد جنتی مبشر خیرات جنت شد و احمد ابوقداره خاتمی زیارت عاشورا خواند، خیلی آشکار است که دین در معنای جدیدش به جز اوباش و چاقوکشان بسیجی و لباس شخصی، پیروانی نخواهد داشت. عربهای ایرانی در خوزستان، سنتی در ذکر عاشورا دارند که به آن «مقتل» می‌گویند. کسی مثل قوالان از بامداد شرح احوال کربلا و صبح و ظهر عاشورا را می‌دهد و لابلای آن با صدای حزینی می‌خواند و حکایتش را پرشورتر و حزن‌انگیزتر می‌کند. عزاداران نیز از خرد و کلان، عارف و عامی و فقیر و غنی با شنیدن مقتل اشک می‌ریزند.
در خراسان و سیستان مراسم به وجهی نزدیک به زبان فارسی برپا می‌شود. هر گوشه ایران در پناه سنتها و گذشته تاریخی و فرهنگی خود همانطور که مراسم عزا و عروسی خاص خود دارند در عزای حسینی نیز ساز خود را می‌زنند و سوز دل خویش را به زبانی شرح می‌دهند. حالا اما حکومت که خود را مسؤول بهشت و دوزخ ما هم می‌داند با تشکیل سازمانهائی مثل سازمان تبلیغات اسلامی و بنیاد غدیر و مجمع اهل البیت و دفتر مرکزی ائمه جمعه، درست همانگونه که ارکان اسلام ناب محمدی خالص برای امت همیشه در صحنه هم شکر فرد اعلا با مارک ناصر ابوالمکارم شیرازی، لاستیک چهارخطی با مارک محمد یزدی، کاندوم چند بار مصرف در الوان و مزه‌های توت فرنگی و تمشک و خیار چنبر با مارک حضرت آیت‌الله شیخ حسین نوری همدانی و... تولید می‌کند، در امر مراسم عزای حسینی نیز کارخانه ولایت، جمعی روضه‌خوان ذوب شده در ولایت، مداحان پیرو خط التون جان، منابر فرد اعلا از درخت خیانت و جنایت و تزویر و فریبکاری، و اشعار بدیع و دلنشین برآمده از احساس خالص سید علی دوستی ملک الشعراء احمد عزیزی، سید الشعراء علی آقا معلم، شاعره مؤمنه محجبه مورد لطف دربار ملک پاسبان خدایگان نایب سابق امام زمان و خود امام زمان بعد از انتخابات ریاست جمهوری، سُمیّه بانو... را تولید و در اختیار خیل مؤمنان قرار داده است تا همصدا با حاج منصور و آقا رضا و حاج مرتضی با ریتم سامبا سینه زنان، آن را زمزمه کنند.
همسفر آقا کیه؟ سید علی، نوکرشیم بی معطلی
حسین کجاس؟ پیش آقاس، آقا کجاس؟ تو کبریاس.
عاشورای حسینیه، بزن به سر، بزن به سر
فتنه‌گرِ بی‌پدرو، کرده علی جون دربدر
و یا نوحه‌ای از این دست:
امشب به خاک کربلا / در همه سو درد و بلا
حسین ترا صدا زده / آتیش به قلب ما زده
آب فرات رو بستن / کنار رود نشستن
خوابش نبرده زینب / بنت علی مُعذّب
بگو که لشگر حق / به لطف و أمر یا ربّ
میاد و پیروز میشه / امشب نشد فردا شب...
حالا این مزخرفات را مقایسه کنید با «جوانان بنی هاشم بیائید» و اشعار محتشم کاشانی که آن روزها می‌خواندند، آن وقت با من همصدا می‌شوید که اگر دین و ایمانی هم وجود داشته باشد در جمع جوانان خریداری ندارد که در برابرشان به جز فریب و جنایت و فساد نمی‌بینند. بیانیه مهندس موسوی را بخوانید که به همین مقوله اشاره کرده است. سی سال و شش هفت ماه پیش مرحوم مهندس بازرگان در نطقی خطاب به آقای خمینی گفت: قرار بود با برقراری اسلام رحمانی در کشور یدخلون فی دین الله افواجا. امروز اما با اعمال کمیته‌ها و اعدام‌ها و مصادره‌ها و نمایش چهره خشن دین یخرجون من دین الله افواجا.

شنبه 11 تا دوشنبه 13 دسامبر
قصه دو دختر و دو مادر
یکشنبه شب تلویزیون العربیه فیلمی مستند پخش کرد با نام «قصه دو دختر». این فیلم چنان تأثیری بر من گذاشت که مطلب سیاسی مهمی را که از ایران رسیده بود به هفته آینده گذاشتم تا اشاره‌ای به قصه این دو دختر داشته باشم. ماجرا مربوط به «آیات» دختر فلسطینی جوانی بود که با منفجر کردن خود باعث قتل و جرح شماری اسرائیلی از جمله دختری هم سن و سال خود شده بود. دوربین العربیه پای صحبت دو مادر می‌نشست و بعد با کمک یک کشیش فلسطینی از آنجا که ملاقات دو مادر امکان پذیر نشد، از طریق دوربین تلویزیون ارتباط مستقیم این دو را روبروی هم نشاند. مادر اسرائیلی که زنی مطلقه بود و به همراه شماری از مادران و پدرانی که فرزندانشان قربانی عملیات انتحاری‌های فلسطینی شده‌اند جمعی را تشکیل داده بودند که هر از گاه دور هم جمع می‌شدند. تمام اعضای گروه منهای پیربانوئی روشن اندیش، همراه خانواده این مادر داغدار، مخالف دیدار او با مادر آیات بودند اما او تاکید می‌کرد اگر مادر آیات در برابر دوربین بگوید از کار دخترش متأسف است و آن را تأیید نمی‌کند، گامی بزرگ در راه زدودن نفرت رو به گسترش بین دو ملت اسرائیل و فلسطین برداشته خواهد شد. کشیش فلسطینی به او یادآور می‌شد که چنین تقاضائی از این مادر دور از انصاف است. او امروز تنها با ستایشی که از آشنا و دوست و همسایه می‌شنود قادر به تحمل درد بزرگ از دست دادن آیات است. فردا به او چه خواهند گفت؟ مادر اسرائیلی اما اصرار داشت که سؤالاتش را مطرح کند. آخر دختر من نه سر پیاز بود نه ته پیاز، چرا باید کشته شود؟ تازه من در خواب و بیداری هر بار به فکر جگرگوشه خود هستم آیات را نیز به یاد می‌آورم و مادر داغدارش را. سرانجام العربیه دیدار دو بانو را که در فاصله‌ای نزدیک به هم از طریق دوربین و صفحه تلویزیون مداربسته با یکدیگر سخن می‌گفتند میسر ساخت.
بانوی اسرائیلی که به علت آسیب دیدن دستش، ناچار به داشتن دستبندی چرمین شده بود به مادر فلسطینی سلام گفت که مردش در کنارش نشسته بود. اما مرد او ترکش کرده بود. شاید به دلیل فاجعه‌ای که در زندگیشان رخ داده بود. مادر اسرائیلی گفت؛ ای مادر آیات آیا کار دخترت را تایید می‌کنی؟ اُم آیات پاسخش داد؛ کدام مادر است که قتل فرزندش را پذیرا باشد. آیات به من نگفته بود چه نقشه‌ای دارد. و اگر می‌دانستم جلویش را می‌گرفتم.
مادر اسرائیلی گفت، من و تو و دخترانمان همه قربانی بودیم. مادر فلسطینی سخنش را تایید کرد اما حرفهائی زد که هر انسان باانصافی را به تأمل وا می‌داشت. او گفت: دردت را می‌فهمم که خود مادری داغدارم. اما تو درد آوارگی را می‌دانی؟ این درد را که وطنت را اشغال کرده‌اند و با تو مثل انسان رفتار نمی‌کنند. به خانه‌ات می‌ریزند، فرزندانت را می‌کشند، در سرزمین خودت اسیری. نیم قرن بیشتر است که زمین و خانه‌ات را گرفته‌اند و تو مجبوری در اردوگاههای آوارگان با فلاکت و بدبختی زندگی کنی. آیات حاصل اشغال است، حاصل ظلم و جور. یک لحظه خودت را جای من بگذار. آن وقت به من بگو درد کدامیک از ما بیشتر است.
مادر اسرائیلی پاسخ داد، چرا سیاسی حرف می‌زنی؟ بحث من بر سر اشغال و ظلم و جور به شما نیست، من سؤال می‌کنم آیا با نفرت و کشتار به آرزوهایت می‌رسی؟ آیا وقت آن نرسیده که من و تو دست در دست هم بگذاریم و صلح را فریاد زنیم؟
مادر آیات اما به دردهای ملتش اشاره می‌کرد. آخر چگونه از اشغال و اعمال اشغالگران نگویم؟ ما هم انسانیم، صاحب حق هستیم. آخر ای مادر چگونه نمی‌توانی بفهمی که وقتی خانه‌ات را اشغال کرده‌اند حق داری با استناد به اصل مسلم مقاومت که همه ملتهای آزاد جهان باورش دارند، با اشغالگر بجنگی. مگر فرانسویها و الجزایری‌ها و دیگران نجنگیدند؟ چطور کار آنها قانونی است اما وقتی به ما می‌رسد مقاوتمان، تروریسم می‌شود. (مادر آیات چنانکه از لهجه و شکل ظاهریش پیدا بود یک زن خانه‌دار از خانواده‌ای زیر متوسط بود که تحصیلات دانشگاهی هم چون مادر اسرائیلی نداشت اما سرنوشت دردناک و مصائب ملتش را به خوبی بازگو می‌کرد.)
مادر اسرائیلی پاسخ داد؛ وارد سیاست مشو، بحث من چیز دیگری است بیا با هم دستمان را گره بزنیم، قتل و خونریزی را تقبیح کنیم. ما قربانی هستیم. دعوا بین حکومتهاست وگرنه ما که با هم دشمنی نداریم.
مادر فلسطینی پاسخ داد، نه، من با تو به‌عنوان مادر هیچ خصومتی ندارم، حق مرا پس بدهید، در همه جهان به راه می‌افتم و درگیری و دشمنی را محکوم می‌کنم. اما امروز برای من وطنم، شهرم و پرچمم بیش از همه چیز ارزش دارد. هزار آیات هم فدا بشود مهم نیست ما صلحی شرافتمندانه می‌خواهیم نه صلحی تحمیلی و با تسلیم شدن. تسلیم شدن کار ملت فلسطینی نیست.
مادر اسرائیلی پاسخ می‌داد آخر چرا باید دختران من و تو بدون آنکه حتی یکدیگر را بشناسند، با بمبی که دختر تو آن را حمل می‌کرد نابود شوند! بگذار راهی بجوئیم که صلح و دوستی را تقویت کند. و مادر آیات پاسخ داد چگونه؟ وقتی زندگی را بر ما جهنم کرده‌اند. (گاه پدر آیات می‌خواست به یاری همسش بیاید اما مادر اسرائیلی به شدت واکنش نشان می‌داد که اگر قرار بود آقای شما دخالت کند من هم شوهر سابقم را می‌آوردم).
در پایان مادر آیات حاضر نشد آنچه را مادر اسرائیلی می‌خواست بپذیرد. اما تاکید کرد حاضر است وقتی حقوقش را گرفت و سرزمینش آزاد شد به دیدنش برود و با او درددل کند...
فیلم حقاً تکان دهنده بود. چقدر آرزو کردم که ای کاش آقای نتانیاهو و لیبرمن و ایهود باراک در اسرائیل، و اسماعیل هنیه و خالد مشعل و محمود زهار و امثالهم در ساحل غربی رود اردن و غزه و دمشق هم این فیلم را تماشا کرده باشند. قصه دو مادر که داغدار دو دخترشان هستند، تنها قصه پر از درد و مصیبت نیست. دهها خانواده فلسطینی و اسرائیلی که فرزندان و عزیزانشان قربانی خشونت و اعمال انتحاری شده‌اند می‌توانند بهترین حامیان صلح باشند.
اگر فلسطینی‌ها را به حال خود می‌گذاشتند و سید علی آقا و تحفه آرادانی‌اش رویای «صلاح الدین ایوبی» شدن را در سر نمی‌پروراندند و توطئه‌ها و دخالتهای سوریه نبود بدون شک مادر آیات و مادر داغدار اسرائیلی می‌توانستند امروز مشترکاً بر مزار دخترانشان گل بنشانند.
ای کاش نتانیاهو می‌دانست انکار حق فلسطینی‌ها و شهرک سازی بر زمینهایشان، آینده روشنی برای اسرائیل به همراه ندارد. و ای کاش آقای خالد مشعل در ویلای دمشقی‌اش با مشاهده این فیلم درک می‌کرد مادر اسرائیلی هم به اندازه مادر آیات حق دارد. ای کاش...

December 17, 2010 07:39 PM

زير ذره بين

zireh.bmp

انفجار تروريستي چابهار وادعاهاي رژيم

Chabahar_2010.JPG

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرویز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با انفجار انتحاري چابهار وادعاهاي رژيم و دلايل اتهام آمريكا و غرب٬ پاسخ ميدهد. ۱۷/۱۲/۲۰۱۰

Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg


پنجشنبه ۱۶/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش اول:
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg


سه شنبه ۱۴/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش اول:
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg


دوشنبه ۱۳/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش اول:
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

راديو فرانسه

rfi_logo_435.jpg

سخنان مسعود بارزانی درباره امکان استقلال کردستان عراق
نوشتۀ شاهرخ بهزادی
barezani.bmp

مسعود بارزانی رئیس دولت خودگردان کردستان عراق و رهبر حزب دموکرات کردستان امروز طی سخنانی در اربیل گفت که کردها حق تعیین سرنوشت خود رادارند. این نخستین باری است که یک رهبر کرد عراق در بیانی روشن و واضح نظر خود را در مورد امکان استقلال دولت کردستان عراق اعلام میدارد...
در باره سخنان امروز مسعود بارزانی در کنگره حزب دموکرات کردستان عراق گفتگوئی انجام داده ایم با علیرضا نوری زاده روزنامه نگار مقیم لندن.

Download file


مسعود بارزانی رئیس دولت خودگردان کردستان عراق و رهبر حزب دموکرات کردستان امروز طی سخنانی در اربیل گفت که کردها حق تعیین سرنوشت خود رادارند.

این نخستین باری است که یک رهبر کرد عراق در بیانی روشن و واضح نظر خود را در مورد امکان استقلال دولت کردستان عراق اعلام میدارد.

این سخنان مسعود بارزانی در آغاز کنگره حزب دموکرات کردستان عراق که امروز(شنبه) در شهر اربیل گشایش یافت، ایراد گردید. مسعود بارزانی همچنین طی سخنانش اظهار داشت که این پیشنهاد برای بررسی به تمامی شرکت کنندگان در این گنگره ارائه میگردد.

یادآور میشویم که کردستان عراق هم اکنون از خود مختاری و خود گردانی گسترده ای در زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در برابرحکومت مرکزی عراق بهره مند است.

درکنگره حزب دموکرات کردستان عراق که امروز گشایش یافت، جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق و رهبر حزب اتحاد میهنی کردستان، نوری المالکی نخست وزیر عراق و ایاد علاوی رهبر حزب العراقیه حضور داشتند.

در باره سخنان امروز مسعود بارزانی در کنگره حزب دموکرات کردستان عراق گفتگوئی انجام داده ایم با علیرضا نوری زاده روزنامه نگار مقیم لندن.

از وی میپرسیم که این سخنان میتواند بعنوان پیش درآمدی برای استقلال کردستان عراق تلقی شود؟
علیرضا نوری زاده میگوید بله و نه. در واقع در میثاق و یا مانیفست تمام احزاب کردستان عراق این موضوع که کردها حق تعیین سرنوشت خود را دارند به صراحت آمده است. اما آنها این موضوع را موکول به مناسب بودن شرایط جهانی و اقلیمی کردستان عراق کرده اند. علیرضا نوری زاده اعتقاد دارد که دلیل سخنان امروز مسعود بارزانی قبل از اینکه مربوط به استقلال کردستان عراق باشد به مسئله کرکوک مربوط میشود. وی میگوید که در ماده 140 قانون اساسی عراق پیش بینی شده است که باید در این منطقه همه پرسی صورت پذیرد و اگرکردها در کرکوک در اکثریت هستند، این منطقه ضمیمه کردستان عراق بشود.از زمان سقوط صدام حسین کردها همواره بر روی این موضوع پافشاری کرده اند و در همان حال تمام دولت های عراق موضوع همه پرسی در کرکوک را به نحوی به انحاء عقب انداخته اند. همچنین نوری المالکی نخست وزیر کنونی عراق که پیش از انتخابات در باره اجرای همه پرسی در کرکوک قول داده بود، اکنون در اجرای آن تعلل میکند . سخنان امروز مسعود بارزانی هشداری است به دولت عراق که در این باره تسریع نماید.

علیرضا نوری زاده معتقد است که طرح استقلال کردستان عراق نمی تواند در کوتاه و یا میان مدت مطرح باشد. وی میگوید که استقلال کردستان عراق را باید در بلند مدت و در چارچوب مهیا بودن فضای بین المللی و منطقه ای جستجو کرد. اما آنچه میتواند در کوتاه و میان مدت تحقق پذیرد، گسترش هر چه وسیعترخود مختاری در کردستان عراق می باشد... گفتگو با علیرضا نوری زاده 11/12/2010

December 11, 2010 06:06 PM

تفسير خبر

Tafssir_Khabar_Logo.jpg

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با جنايات رژيم و زير پا نهادن حقوق بشر در روز جهاني حقوق بشر توسط جمهوري ولايت فقيه و موج زندانيان تازه در زندانهاي سيد علي خامنه اي وآلودگي هواي تهران٬ به پرسشهای جمشید چارلنگی پاسخ ميدهند. ۱۰/۱۲/۲۰۱۰

تصوير لينك:
Download file

تصويردانلود:

Download file

صدا:

Download file

تفسيرهفته

New_IRTV-19.jpg

تلويزيون ايرانيان

اعلام خداوندي سيد علي آقا

Download file

Friday, December 10, 2010

زير ذره بين

zireh.bmp

مهمترين رويدادهاي ايران در هفته اي كه گذشت

Iran-10-12.jpg

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرویز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با مهمترين رويدادهاي ايران در هفته اي كه گذشت٬ پاسخ ميدهد. ۱۰/۱۲/۲۰۱۰

Download file

پنجره اي رو به خانه پدري

Panjereh-121.jpg


جمعه ۰۹/۱۲/۲۰۱۰

تصوير بخش اول:
Download file

تصوير بخش دوم:
Download file

صدا بخش ۱
Download file

صدا بخش ۲
Download file

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

سه ‌شنبه 30 نوامبر تا جمعه 3 دسامبر
آقاجان این امامزاده قم معجزه‌ای برای حضرتت نخواهد کرد. من در حیرتم چرا در جمع نوکران و مریدان و احباب و رفقای حلقه کوکنار نایب امام زمان کسی نیست به حضرتش حالی کند؛ رهبر جان، معظم جان، سیدنا، قریشی عزیز، ای نواده خالص و دائمی و غیرقابل تغییر حضرت سجاد! سر و جانم فدای جدّ بزرگوارت و خودم همراه با عیال و آقازاده‌هایم برخیِ آن ریش خوشگل سپیدت و آن چفیه پیچازی‌ات، از رفتن به قم چیزی نصیب مقام مبارکت نخواهد شد، و مجتبی نور چشم ناکامت نیز حاصلی از این سفرها به دست نخواهد آورد.

من از آنجا که کسی را در جمع حواریون و خدمه و سرسپردگان ولی امر مسلمانان چهارراه آذربایجان و نیز در میان سپاه ولی امر یعنی فدائیان مقام معظم نمی‌بینم که جرأت بازگوئی این سخنان را داشته باشد، بنابراین جهت آنکه ولی امر دچار اخلال روحی از بی نتیجه بودن اسفار اربعه یا خمسه به قم نشوند، مسأله مهمی را برایشان باز می‌گویم، باشد این بار مسمار منطق من در سنگ وجود ایشان برود و جنابش را از رویائی که به کابوس تبدیل شده بیرون بیاورد.

یاد باد آن روزگاران یاد باد...
روزی خانم آلپ (هر کجا هست خدایا به سلامت دارش که بزرگ بانوئی بود از زنان بافرهنگ و آزاداندیش خانه پدری که از یک سو صف شان شوکت ملک بانوی جهانبانی مدیر دبستانم «ایران» و نماینده و سناتور بعدی و دکتر مهرانگیز منوچهریان و ستاره بانو فرمانفرمائیان و هاجر تربیت بود و سوئی دیگرشان بانوی شهید فرخ رو پارسا و خانم صوفی که در غربت افتخار آشنائی‌اش را داشتم و خانم آلپ و خانم منظم خودمان که بیش از ربع قرن به وجود عزیزشان بالیده‌ام. خانم آلپ مدیر مدرسه عالی مددکاری اجتماعی بود که یک سالی در آن، ادبیات فارسی به دخترانی درس می‌دادم که امروز مددکاران سرشناس در ایران و بعضاً خارج ایران هستند) مرا به دفترش خواند. مدرسه عالی در یاخچی آباد بود جائی در آنسوی کشتارگاه و نازی آباد، اما شاگردانش دخترانی از همه طبقات اجتماعی بودند. بعضی شیطان و آلامد، شماری محجوب و آرام با لباسی محتشم و تک و توکی روسری به سر. فضای کلاسها بسیار آزاد بود و با آنکه من تازه از انگلیس به ایران بازگشته بودم و با بیشتر شاگردان کلاس کمتر از هفت هشت سال اختلاف سنی داشتم اما همه‌شان حرمت معلم و کلاس را داشتند و در محیط صمیمانه‌ای که برپا شده بود اغلب، دردهایشان را با من در میان می‌گذاشتند و چاره جوئی می‌کردند.
خانم آلپ پرسید فلانی متوجه شده‌ای که در هفته‌های اخیر تعداد روسری‌ها زیاد شده به ویژه بین دخترانی که می‌دانم اهل پارتی و دیسکوتک هستند و دوستان پسرشان دنبال آنها می‌آیند. نکته دوم تغییر ساعات در زمستان و تابستان دردسر بزرگی برای دولت شده چون آخوندها شایع کرده‌اند شاه می‌خواهد نماز را براندازد به همین دلیل نیز با تغییر ساعات که نماز را به هم می‌زند شروع کرده است. خانم آلپ سپس با اشاره به طرح این دو موضوع در دیدارش با خانم افخمی که در آن تاریخ یعنی یک سال و نیم قبل از انقلاب چهره‌ای شاخص در دولت و دایره تصمیم گیری بود از من خواست نخست دلایل روسری به سر کردن دختران دانشجو را از نگاه خود بازگویم و نیز در رابطه با چگونگی تفهیم این حقیقت که تغییر ساعت در زمستان و تابستان در همه جهان از جمله کشورهای اسلامی برای صرفه جوئی در انرژی انجام می‌شود و به هیچ روی هدف آن دشمنی و مقابله با دین مردم نیست، به ویژه در بین توده‌ها اقدام کنیم. دو گزارش تحلیلی برای ایشان نوشتم که در اولی یادآور شدم روسری در منظر جدیدش نشانه دیندار شدن دانشجویان دختر نیست بلکه یک ژست سیاسی و برای ثبت موضع است. دختران جوان تحت تأثیر جوی که در دانشگاهها و مدارس عالی حاکم است با حضور خود با روسری، ژست روشنفکرانه و مخالف دستگاه گرفته‌اند... گزارش دوم را اما زمانی نوشتم که به دیدن مرجع بزرگ تهران مرحوم حاج آقا احمد خونساری رفتم. این مرد بزرگ با جثه کوچک و یک سوم معده، ستونی بود که هیچگاه در برابر قدرت خم نشد، چه قبل از انقلاب و چه بعد از ظهور نایب امام زمان سید روح‌الله مصطفوی. نواده دختری او دکتر محمد حسن احمدی از روزگار مدرسه دوست من بود و سالی نیز همسفر اعتاب مقدسه و شام بودیم. به آقا جعفر زنگ زدم و وقت گرفتم. عصر پنجشنبه‌ای بود که خدمتتشان رسیدم. سال چهارم دبیرستان با نوه‌شان خدمت می‌رسیدیم و گاهی آقا اجازه می‌داد در درسش نیز حاضر باشیم. جریان را عرض کردم و پرسیدم چگونه است که در همه کشورهای اسلامی صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرعی سر جایش هست و تغییر ساعت کسی را بیدین نمی‌کند. الازهر با آن جبروت و اعتبارش و نجف با آن جایگاه و مقامش هرگز در رابطه با یک ساعت جلو یا عقب کشیدن عقربه ساعت رسمی در تابستان و زمستان اعتراضی نکرده‌اند حال آنکه در ایران آقایان مراجع از این امر، جنجالی به راه انداخته‌اند که یک عده آدم عامی و بیسواد و متعصب را فریب داده تا در مسجد و مدرسه و دانشگاه و بازار و خیابان ادعا کنند حکومت می‌خواهد نماز را براندازد. مرحوم خونساری دقایقی تأمل کرد و بعد گفت همه این آتشها از گور آن مرد به اصطلاح تبعیدی در نجف بر می‌خیزد. (در سال 42 فلسفی ده شب در مسجد حاج سید عزیزالله که آقای خونساری در آن نماز می‌خواند به منبر رفت و چون دوران فترت مجلس بود بالای منبر و در حضور آقای خونساری اعلام کرد، من دولت علم را استیضاح می‌کنم و بعد شروع کرد که چرا طلبه‌ها را زدید و کشتید؟ چرا مراجع مبارز آقای خمینی و قمی را مورد اهانت قرار داده و بازداشت کردید و... آقای خونساری البته راضی به این حرفها نبود اما جوگیر سخنان فلسفی شده بود و حرفی نمی‌زد. شوهر خاله‌ای دارم که سخت به مسائل مذهبی دلبسته بود و آن ده شب را همراه او و برادرش به مسجد حاج سید عزیزالله رفتم. حالا آقای خونساری کسی را مورد عتاب قرار داده بود که در سال 42 برای نجات جانش به نخست وزیر مرحوم اسدالله علم نیز پیغام داده بود. آخرین جمله مرحوم خونساری این بود، لازم است از طریق مطبوعات و رادیو تلویزیون مردم را روشن کنند همانگونه که ظهر شرعی در مشهد نیمساعت با تهران فرق دارد جلو و عقب کشیدن ساعت تأثیری در زمان نماز ندارد بنابراین دولت که ساعت رسمی و شرعی را اعلام می‌کند قصد سوئی نسبت به عمود دین یعنی نماز ندارد... من شرح این دیدار را با نقطه نظرهایم نوشتم و به مدیر مدرسه مددکاری اجتماعی خانم آلپ دادم. دو سه هفته بعد نیز روزی مرحوم محمود جعفریان در تلویزیون صدایم زد و ضمن اشاره به نوشته‌ام که ظاهراً در جاهائی مطرح شده بود گفت هیأتی نزد آقایان قم رفته و آنها نیز سخن مشابهی گفته‌اند (و آقایان قم در آن تاریخ سه تن بودند: شریعتمداری، گلپایگانی و مرعشی نجفی که مهر دو تن اخیر همه گاه نزد مرحوم شریعتمداری بود که هم مرجع اوّل قم بود و هم نفوذ و اعتبارش از همه بیشتر بود). حدود یک ماه در برنامه‌های گفتار دینی و اخلاقی و شما و رادیو و.. جُنگ شبی که من داشتم «شبانه‌های یکشبه» در باب تغییر ساعت گفته‌هائی پخش شد. و قضیه اندک اندک جا افتاد. این را نوشتم تا به سید علی آقا یادآور شوم، آن روزگاری که مرجعیت و قم اعتباری داشت تا آن درجه که در امر خیلی ساده‌ای مثل تغییر ساعات تابستانی و زمستانی، می‌توانست اسباب دردسر حکومت شود و وقتی موضعی مثبت می‌گرفت، همه دردسرها برطرف می‌شد، با امروز خیلی تفاوت دارد. یعنی اگر علاوه بر مراجع دولتی، همه آیات قم از وحید خراسانی و صادق روحانی گرفته تا یوسف صانعی و موسوی اردبیلی، و تمامی مدرسین هم با ایشان ملاقات کنند و به آقازاده جواز اجتهاد هم بدهند حتی یک دهم درصد نه به اعتبار حضرتش اضافه می‌شود نه آقا مجتبی جایگاهی فراتر از همآهنگ کننده ستاد کودتا به رهبری پیدا می‌کند. برای شیرفهم شدن سید علی آقا ناچارم چند مثال برای او بزنم و در عین حال با ذکر اسامی شماری از اوتاد حوزه‌ها در گذشته و حال بگویم چرا دیگر حوزه به پشیزی نمی‌ارزد. نه دیگر نجف اعتباری دارد نه قم، نه کسی برای مراجع مشهد تره خورد می‌کند نه حاج آقا حسین خادمی و کلباسی در اصفهان وجود دارد تا نام و کلام مراجع اصفهان اهمیتی داشته باشد. شیرازی که روزگاری حسینی‌ها کلیددار شاهچراغش بودند و بهاءالدین محلاتی پرچمدار مرجعیتش، حالا در تسخیر حائری فاسد قاچاقچی است. به قم و تهران و مشهد و نجف هم می‌رسم. کمی صبر داشته باشید... خاطرات و یادداشتهای سلیمان خان بهبودی را حضرت رهبر یک بار هم که شده بخوانید تا دریابید رضاخانی که شما حتی دنبال خاکستر کردن استخوانهایش بودید چه نوع رفتاری با مراجع واقعی از تیره مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه، مرحوم ارباب، آقای حاج سید صدرالدین صدر در قم، بهبهانی‌ها، نوری‌ها، حتی کاشانی‌ها در تهران، شاهرودی و شیرازی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی (که یادداشتهای نواده‌اش را در کیهان خودمان می‌خوانید) در عراق، حاج آقا حسین قمی، حاج شیخ ابوالحسن نخودکی اصفهانی، و... در مشهد داشت. در زمان متحدالشکل کردن ایرانیان، در گفتگو با مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، رضاشاه پیشنهاد او را که پذیرفته بود لازم است برای معمم بودن، در امتحانی قبول شد، نه تنها قبول کرد بلکه همه نوع امکانات را برای برگذاری امتحان در اختیار او گذاشت. و تازه او فردی بود که هیچ اعتقادی به خرافات و معجزه و دم مسیحائی حضرات آیات عظام نداشت. اما همین شاه قدرقدرت وقتی شنید مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی از اینکه شهرداری مشهد قصد برکندن بارگاه موسوم به گنبد سبز را دارد، بسیار ناراحت و آزرده است دستور داد طرح را ملغی کنند. حال بیائیم در روزگار پسرش که به معجزه حضرت عباس و پرت شدن از روی اسب و نجات یافتن به دست حضرت اعتقاد داشت و خاضعانه سالی یکی دو بار به مشهد می‌رفت و در برابر ضریح امام رضا می‌ایستاد و نجوا می‌کرد و سه روز هر ساله در محرم روضه خوانی در کاخ گلستان و این آخریها مسجد سپهسالار برگذار می‌کرد. (مرحوم سید ضیاءالدین میراسکندری که سردفتر دربار هم بود بعد از شریف العلما و رجالی دیگر مأمور برگذاری روضه بود و یادمان نمی‌رود یک سال پیش از انقلاب دکتر عباس مهاجرانی که در لندن در خدمتش هستیم در حضور شاه، با چه شهامتی بعضی گلایه‌ها را در مجلس حسینی بازگفت)، بزرگترهای من بهتر می‌دانند که در طول 37 سال سلطنت پهلوی دوم همواره قم حداقل از حضور بیست مجتهد مسلم جامع الشرایط برخوردار بود. روزگاری که مرحوم حاج آقا حسین بروجردی مقام مرجع اعلای تشیع را داشت، در قم یک دوجین مرجع قدر زندگی می‌کردند که در حوزه‌های درسی هر کدامشان صدها مدرس و مجتهد و طلبه حاضر می‌شدند. همین سالهای آخر را به یاد آورید، در کنار مراجع سه گانه، خاندان روحانی، خاندان صدر، خاندان محقق داماد، حاج آقا مرتضی حائری یزدی، مرحوم علامه طباطبائی و در مشهد مرحوم میلانی و بعد از درگذشت ایشان مرحومان کفائی، سید عبدالله شیرازی، والد استاد بزرگوارم مرحوم آیت‌الله دامغانی و مرحوم مرعشی، در اصفهان همانطور که ذکر شد مرحوم حاج آقا حسین خادمی، مرحوم کلباسی، در تبریز مرحوم انگجی، مرحوم قاضی، در تهران حاج آقا احمد خونساری، حاج شیخ بهاءالدین نوری، مرحوم حسن سعید که بعد از پدرش مرحوم آیت‌الله میرزا عبدالله مسیح تهرانی ملقب به چهلستونی جای او را گرفته بود، کمی دورتر بهبهانی و کاشانی و شاه‌آبادی و... و در هر شهری که وارد می‌شدی سه چهار ملای قدر، در عصر انقلاب سفید و مدرن گرائی و جشن هنر، همچنان صاحب اعتبار و منزلت و نفوذ بودند. حتی ملاهای درجه دو و سه از نظر اعتبار حوزوی مثل مرحوم آقای منتظری که البته بعدها مرجع والا و محبوب مردم شد، مرحوم سید محمود طالقانی، کسانی چون مروارید و مولائی و مهدوی کنی و ناصر ابوالمکارم که بعدها سوار قطار انقلاب شدند نفوذ و اعتباری داشتند. در نجف و کربلا علاوه بر مراجع شیعه عرب و یا متظاهر به عرب بودن مثل شیرازی‌ها و صدرها و شاهرودی‌ها، حکیم‌ها و خلخالی‌ها، مراجع ایرانی با اصل و تباری حضور داشتند که بزرگشان مرحوم حاج سید ابوالقاسم خوئی بود و در کنار او مرحوم عبدالاعلی سبزواری، همین آقای سیدعلی سیستانی، و بشیرالنجفی پاکستانی و قیاضی افغان با همه قلدری و بی‌اعتقادی و آدمکشی صدام حسین توانستند اعتبار و استقلال حوزه‌ها را حفظ کنند. آقای خمینی از همان روزی که گرگ آدمخوارش ریشهری را سراغ مرحوم شریعتمداری فرستاد تا بر گوشش سیلی بزند فاتحه مرجعیت را خواند. هم او بود که مرحوم خونساری را دق مرگ کرد و حاج آقا حسن قمی را تحت نظر قرار داد. او بود که مأموران اطلاعاتش برای نوه آقای گلپایگانی پرونده اخلاقی ساختند تا جلوی برگذاری مراسم یادبود یار و مصاحب نیم قرن عمرش، مرحوم شریعتمداری را بگیرند. اطلاعات او بود که علامه رضا صدر را به زندان انداخت چون می‌خواست وصیت مرحوم شریعتمداری را اجرا کند و بر جنازه‌اش نماز گزارد. آنچه او کرد، حوزه را آسیب بسیار رساند اما آنچه جانشینش کرد، حوزه را به نابودی کشاند. عزل آقای منتظری چندان انعکاسی در حوزه سنتی نداشت چون به هر روی ایشان از اهل بیت انقلاب و خالق ولایت فقیه بود. سید علی آقا از همان ماههای نخست حکومتش که فهرست مراجع دولتی هفتگانه بیرون داد که هشتمی خودش باشد فاتحه حوزه را خواند. رسم بر این بود که مجتهدی بعد از سالها درس خارج و به دست آوردن اشتهار، و اثبات عدالت و تقوا و علمش (أعدل و أتقی و أعلم) رساله چاپ می‌کرد و محل رجوع واقع می‌شد. مقلدانی پیدا می‌کرد و وجوهاتی به دستش می‌رسید. در مسجدی نماز می‌گزارد و شهریه به طلبه‌ها می‌داد. آن وقت به طور طبیعی لقب آیت‌الله از آن او می‌شد و اگر رفتار و گفتارش رو به تعالی داشت و شاگردان خوبی نصیبش می‌شد که تبلیغش را می‌کردند و تالیفاتی بیرون می‌داد و دستگاه حکومت نیز در وجودش خطری را حس نمی‌کرد و تعداد مقلدان و وجوهات دهندگانش روز به روز افزایش پیدا می‌کرد پس از ده پانزده سال عنوان عظمی هم در کنار لقب آیت‌اللهی او می‌نشست و می‌شد حضرت آیت‌الله العظمی... مرجع عالیقدر تشییع...
به طور سنتی و بدون وجود اساسنامه‌ای نوشته از بدو تأسیس حوزه‌ها در عراق و ایران و هر نقطه دیگری که نشانی از اتباع مکتب اهل بیت در آن بود، رسم مرجع شدن همان بود که ذکرش رفت. با روی کار آمدن سیدعلی آقا اما ماجرا به گونه‌ای دیگر رقم زده شد. ناصر ابوالمکارم شیرازی اگر صبر کرده بود و مثل مرحوم میرزا جواد تبریزی، مرحمت اطلاعات سید علی آقا را در مرجع خواندنش رد کرده بود، امروز به طور طبیعی در جایگاه مرجع قرار می‌گرفت چون هم علمش را دارد و هم در محضر مراجع کبار، بروجردی، شریعتمداری، گلپایگانی، اراکی، میرزای تبریزی و... تلمذ کرده است. با اینهمه عشق به دست آوردن پول و قدرت باعث شد او خیلی زود به معلم و پدر معنوی خود شریعتمداری پشت کند و بعد هم با دریافت کارخانه شکر دست بیعت به کسی بدهد که از نظر دانش فقهی از شاگردان تازه لُمعه تمام کرده‌اش، پائین‌تر است. باری با مرگ آقای بهجت، دو سه تا مرجعی که مثل وحید خراسانی یا شبیر زنجانی در قم هنوز نفس می‌کشند در بین توده مردم اگر هم تا دیروز اعتباری داشتند به علت سکوتشان درباره جنایات یکسال و نیمه اخیر رژیم، دیگر جایگاه خاصی نزد مردم ندارند که به یک اشاره آنها خلایق با سر بدوند. شاید آقای منتظری نیز با همه مقاومت و اعتبارش حتی اگر یک فتوای اساسی علیه رژیم صادر می‌کرد قادر نبود یک دهم توجهی را که مراجع پیش از انقلاب با چهار کلمه جلب می‌کردند، جلب کند. نسل جوانی که محصول بعد از انقلاب است، نه با مرجعیت کار دارد و نه عظما و غیرعظما برایش اهمیت دارد. او شاهد است که همنسلانش را در کهریزک مورد تجاوز قرار می‌دهند و قم و نجف و مشهد و... لالمونی می‌گیرند. در خیابان یاران و رفیقانش را به خون می‌کشند، صدائی از ارباب عمائم بیرون نمی‌آید. اگر هم صدائی به گوشش برسد اعتراض حافظان بیضه اسلام به نمایش شبح حضرت عباس در سریال تلویزیونی و یا مزایای قمه زنی در روز عاشورا است. صافی گلپایگانی که جای مشکینی را در مقام ابوالارتجاع حوزه گرفته و در 91 سالگی روی دست نوری همدانی هفتاد و پنج ساله بلند شده متعه‌ای جوان را به خانه برده است در طول یکسال و نیم اخیر دچار ثقل سامعه شده بود و صدایش در نمی‌آمد، اما هفته پیش در رابطه با شرکت دختران ورزشکار در بازیهای آسیائی چین ناگهان زبان باز کرد و مدعی شد نباید زنان را به میدانهای ورزشی فرستاد چون بدحجابی باعث خشکسالی می‌شود. کسی نیست به این پیرمرد جاهل بگوید مردک چرا پس عریانی در بلاد فرنگ باعث خشکسالی که نشده، روز به روز بر طول و عرض زمینهای سبز و جنگل و دار و درختشان می‌افزاید. بله، آقای خامنه‌ای با دولتی کردن مرجعیت و حوزه و به نوکری گرفتن طلبه‌هائی که حالا یا در آپارتمانهای مرحمتی مقام معظم و حکومتش زندگی می‌کنند و یا اگر مثلاً دولتی نباشند از مزایای مدینت العلم حاج آقا جواد شهرستانی داماد آقای سیستانی بهره‌مند می‌شوند. گذشت آن روزگاری که حوزه‌ها مرحوم ارباب تربیت می‌کرد. دستاورد حوزه در عصر سیدعلی آقای پائین خیابانی جانورانی از نوع مصباح یزدی و مقتدائی و محمد یزدی و احمد جنتی است... آقای خامنه‌ای صد بار دیگر هم به قم برود دست خالی باز می‌گردد چون دیگر در قم به جز اشباحی چند با عمامه‌ها و شکمهای بزرگ و مغزهای فاسد شده چیزی باقی نمانده است. وارستگان حوزه، همه خانه نشین شده‌اند و میدانداران از طایفه همان جانورانی هستند که نامشان ذکر شد.

شنبه 4 تا دوشنبه 6 دسامبر
قتل دکتر شهریاری و زخمی شدن دکتر فریدون عباسی دو تن از برجسته‌ترین دانشمندان اتمی کشور، به ظاهر کار دستگاه اطلاعاتی یک کشور خارجی است. رژیم، آمریکا و اسرائیل و بریتانیا و در نهایت سازمان ملل را عامل ترور دانست. نحوه به قتل رساندن دکتر شهریاری و تلاش برای قتل همکارش دکتر فریدون عباسی که نامش در فهرست سیاه شورای امنیت آمده بود درست عین ترورهای فیلمهای جیمزباند یا بالاتر از خطر بود. پیش از این دکتر علی محمدی را در برابر خانه‌اش با انفجار بمبی که در دل یک موتورسیکلت تعبیه شده بود به قتل رساندند. چند هفته پیش نیز بزرگترین انبار و پایگاه موشکی دوربرد ـ بالستیکی ـ در پادگان امام علی خرم آباد منفجر شد که طی آن حداقل 40 درصد از توان موشکی جمهوری ولایت فقیه از بین رفت. آن هم موشکهائی که قرار بود از نزدیکترین نقطه به اسرائیل در روز مبادا شلیک شود. دیرسالی دنیا کوشید بدعهدی‌ها و جنایات رژیم علیه مصالح و شهروندان خود و نیز شهروندان ایرانی که به تبعید تن در داده‌اند را با لبخند و تسامح و تساهل تغییر دهد. باج دادند، تروریستها را پس فرستادند، عقب نشینی کردند و... نتیجه پرروتر شدن رژیم بود. حالا ظاهراً وارد عمل شده‌اند و با همان شیوه اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی.
همه گزارشهای رسیده از خانه پدری حکایت از آن دارد که اهالی ولایت فقیه از اربابشان سیدعلی آقای خامنه‌ای گرفته تا حارسان بیضه اسلام ناب، چنان به وحشت افتاده‌اند که بعضی‌هاشان مثل دوران سلطان صاحبقران رشوه‌های کلان می‌‌دهند تا به مأموریتهای خارج کشور اعزام شوند. فعلاً یک مأموریت شش ماهه در بورکینافاسو سیصد میلیون تومان، ونزوئلا 700 میلیون تومان، سوریه 500 میلیون تومان، عراق 400 میلیون تومان، اروپا 900 میلیون تا یک میلیارد و آمریکا و کانادا یک میلیارد و نیم ارزش دارد. روسیه 500 میلیون، جمهوری‌های سابق اتحاد شوروی 300 میلیون، چین 400 میلیون، مالزی 600 میلیون، و ژاپن 700 میلیون تومان قیمت دارد. و...

December 10, 2010 06:17 PM