دوشنبه ۲۰/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

دوشنبه ۲۰/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

آدم ربائي٬ لكه ي ننگ جمهوري ولايت فقيه

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش ماندانا از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با آزادي خانم سارا شورد٬ و تلاش جمهوري ولايت فقيه براي آزادي تعدادي از وابستگان خود در زندانهاي آمريكا٬ پاسخ ميدهد.۱۸/۰۹/۲۰۱۰

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با اصحاب صنايع ايران و رژيم ولايت فقيه٬ و نداي عقل گراي مسلمانان در جهان٬ و تدارك رژيم براي برگزاري تظاهرات عليه آمريكا٬ و زنداني شدن وكلاي دادگستري٬ و آزادي خانم سارا شورد٬ و جمله به دفتر مير حسين موسوي٬ و... به پرسشهای جمشید چهارلنگی پاسخ ميدهند. ۱۷/۰۹/۲۰۱۰
صدا :
Download file
تصوير دانلود:
Download file
تصوير لينك:
Download file

حمله نيروهاي امنيتي به دفتر مير حسين موسوي

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با حمله نيروهاي امنيتي به دفتر مير حسين موسوي٬ پاسخ ميدهد.۱۷/۰۹/۲۰۱۰

نوشتۀ فواد روستائی
وزیر کشور فرانسه، هشدار داده است که خطر حملات تروریستی در این کشور "در روز ها و در ساعات اخیر" افزایش یافته است. وزیر کشور فرانسه با اشاره به چند اخطار تلفنی در مورد وجود بمب در برج ایفل، در میدانی نزدیک آن و بالاخره در یکی از ایستگاه های متروی پاریس در روز سه شنبه که تخلیۀ این نقاط را در پی داشت گفت نشانه های متعددی از افزایش خطر تروریسم به چشم می خورد و باید حداکثر هشیاری را داشت...
القاعدۀ مغرب اسلامی از چه قدرت مانوری برای ضربه زدن به اروپائیان در داخل این قاره برخوردار است؟
آروپا برای مقابله با این خطر در افریقا باید چه رویکردی داشته باشد؟
این پرسش ها را در گفتگوئی با علی رضا نوری زاده ، روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل خاورمیانه در لندن در میان نهاده ایم.
برنار کوشنر، وزیر امورخارجۀ فرانسه، در روز پنجشنبه (دیروز) پس از ربوده شدن هفت شهروند خارجی از جمله پنج شهروند فرانسوی در کشور افریقائی نیجر گفت این آدم ربائی احتمالاً به وسیلۀ اعضای سازمان تروریستی القاعدۀ مغرب اسلامی صورت گرفته است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه هر چند تا بعد از ظهر امروز (جمعه) هنوز هیچ سازمانی مسدولیت این آدم ربائی را به عهده نگرفته و مطالبه ای نیز از سوی کسی یا سازمانی مطرح نشده است، انگشت اتهام کماکان به سوی "القاعدۀ مغرب اسلامی " نشانه رفته است.
برنار کوشنر، وزیر امورخارجۀ فرانسه در یک مصاحبۀ رادیوئی پس از اشاره به ربوده شدن یک شهروند فرانسوی به نام "میشل ژرمانو" در ماه آوریل و اعدام او به وسیلۀ ربایندگانش در پایان ماه ژوئیه، گفت با توجه به آن آدم ربائی، اگر ربودن این هفت نفر نیز کار القاعدۀ مغرب اسلامی نباشد، یک گروه وابسته به این جنبش مرتکب این گروگان گیری جدید شده است.
در پی ربوده شدن میشل ژرمانو،سازمان القاعدۀ مغرب اسلامی مسئولیت ربودن او را به عهده گرفته بود.
هفت شهروند خارجی ربوده شده در روز گذشته در شهری به نام "آرلیت" در نیجر در نزدیکی مرز این کشور با الجزایر ربوده شده اند.
پنج شهروند فرانسوی، یک تبعۀ ماداگاسکار و یک شهروند کشور افریقائی توگو برای یک شرکت فرانسوی در یک معدن اورانیوم در نزدیکی این شهر نیجر کار می کردند.
وزارت امورخارجۀ فرانسه پس از متهم شدن القاعدۀ مغرب اسلامی از سوی برنار کوشنر تأکید کرد که تا این لحظه نه درخواستی مبنی بر باج خواهی به این وزارت خانه رسیده و نه هیچ سازمانی مسئولیت ربودن این هفت تن را بر عهده گرفته است.
یک منبع امنیتی نیجر نیز سازمان تروریستی القاعدۀ مغرب اسلامی را مظنون به این آدم ربائی دانسته و گفت یکی از اعضای گروه عبدالحمید ابوزید در میان آدم ربایان بوده است.
عبدالحمید ابو زید، رهبر یکی از سلول های این سازمان تروریستی یعنی القاعدۀ مغرب اسلامی است که میشل ژرمانو، شهروند ٧٨ سالۀ فرانسوی ربوده و اعدام کرد.
در پایان باید یادآوری کنیم که "بریس ارتوفو" (Brice Hortefeux)، وزیر کشور فرانسه، نیز هشدار داده است که خطر حملات تروریستی در این کشور "در روزها و در ساعات اخیر" افزایش یافته است.
وزیر کشور فرانسه با اشاره به چند اخطار تلفنی در مورد وجود بمب در برج ایفل، در میدانی نزدیک آن و بالاخره در یکی از ایستگاه های متروی پاریس، در روز سه شنبه، که تخلیۀ این نقاط را در پی داشت، گفت نشانه ها متعددی از افزایش خطر تروریسم به چشم می خورد و باید حداکثر هشیاری را داشت. البته در هیچ یک از این نقاط بمبی یافته نشد.
سازمان القاعدۀ مغرب اسلامی چگونه پدید آمد؟
سازمان القاعدۀ مغرب اسلامی، چگونه به وجود آمده و با سازمان تروریستی القاعده به رهبری اوسامه بن لادن چه ارتباطی می تواند داشته باشد؟
القاعدۀ مغرب اسلامی از چه قدرت مانوری برای ضربه زدن به اروپائیان در داخل این قاره برخوردار است؟
آروپا برای مقابله با این خطر در افریقا باید چه رویکردی داشته باشد؟
این پرسش ها را در گفتگوئی با علی رضا نوری زاده ، روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل خاورمیانه در لندن در میان نهاده ایم.

جمعه ۱۷/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

... بس حکایتهای شیرین باز میماند ز من
سه شنبه 7 تا جمعه 10 سپتامبر
یاران موافق در راهند
دو دهه و نیم پیش وقتی با زندهیاد عزیزالله خان اثنی عشری خودمان که جایش هم چون آن رفیق دیگر فریدون خان امیرابراهیمی همیشه خالی است به سراغم آمد که با هم برویم و در دفتر نهضت مقاومت ملی در لندن، همراه با کاردار آن روز جمهوری ولایت فقیه در یمن که به نهضت پیوسته بود گپ و گفتی داشته باشیم، در راه میاندیشیدم که بالاخره حتی آنها که سوار بر ماشین لق لقی انقلاب سید روحالله شده بودند فهمیدهاند که راه آنها به ترکستان است بنابراین از حالا به بعد باید منتظر جدا شدن خیلیها باشیم.
در آن روزها با بودن ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیس جمهوری، دکتر احمد مدنی نخستین وزیر دفاع، حسن نزیه نایب رئیس کانون وکلا و نخستین مدیرعامل شرکت نفت بعد از انقلاب و چند نخستین دیگر در کنار اعدام صادق قطبزاده نخستین مدیرعامل صدا و سیما بعد از انقلاب و سپس وزیر خارجه، و خانه نشینی مهندس بازرگان نخست وزیر موقت و دکتر ابراهیم یزدی، همه کاره و بعد هیچ کاره انقلاب و... جنگ ویرانگر و رویاروئی مسلحانه رژیم با یاران دیروزش که منافقشان میخواند، پیوستن مهدی براتزاده و سپس فرخ فرزانه شریف که از سفارت رژیم در لیبی آمده بود به نهضت مقاومت ملی خیلیها را امیدوار کرده بود که ریزش نهائی آغاز شده است. مسیر تاریخ اما به گونه دیگری رقم خورده بود که هزار نقش برآرد زمانه و نبود / یکی چنانکه در آئینه تصور ماست. خمینی یکی دو سال دیگر ماند و بعد جام زهر صلح را سرکشید و کشوری ویران و نظامی آشفته حال به جای گذاشت که در یک شعبدهبازی قیام و قعودی در خبرگان بیخبره، به کارگردانی شیخ علی اکبر نوقی بهرمانی، جبه صدارت در آن به سید علی آقای حسینی خامنهای فرزند میرزا جواد تقدیم شد. با این شرط که حضرتش عهدشکنی نکند و اصول شراکت مرعی دارد. خنجر از پشت در شانه برکشندهاش فرو نکند و ارباب زاده خود سیداحمد را نیز بنوازد و تیمارداریاش کند. دشمن اصلی در آن تاریخ در داخل کشور، قائم مقام برکنار شده سید روحالله، مرحوم شیخ حسین علی منتظری بود و در خارج کشور یک دو سه گردنفراز که با بودنشان، نمیشد خواب آرام کرد و دچار کابوس نشد. منتظری منعزل و در حصار شد و مزاحمان خارج یکی بعد از دیگری به امر مقام معظم رهبری به دشنه و گلوله از سر راه برداشته شدند. (قاسملو و برومند و بختیار و شرفکندی و...) و ولایت مطلقه ازلی سوار بر اسب قدرت، یاران و برکشندگان خویش را نیز با ناسپاسی فروانداخت و سلسله قتلهای زنجیرهای را کارگردانی کرد، در ریاست شریک و صانع خود هزار اطوار ریخت و کلک زد و در دوران جانشین اخلاقمند او، کشت و به زنجیر کشید و هر 9 روز بحرانی آفرید تا سرانجام مردی که بالاترین آراء را در تاریخ انتخابات در ایران کسب کرده بود با چشم گریان ریاست را وداع گفت و منزل به نوکری گذاشت که رویگرزادهای حقیر بود که در آغاز امتثال امر میکرد تا لشگر همراهان گرسنهاش را مثل همراهان مظفرالدین شاه بعد از قتل شاه بابا، در مراکز قدرت مستقر کند و بعد هر از گاهی خطاب به ارباب با عشوه رویگری بگوید، غلط زیادی موقوف که اگر ترا پنجاه تا خبرگانی بواسیری فاسد انتخاب کردند به اعتراف خودت ما منتخب 25 میلیون ایرانی البته به اضافه حاج صادق محصولی خودمان هستیم. اگر در روزگار جدائی برات زاده و شریف، خمینی هنوز نزد جمعی اعتبار داشت و به علت ادامه جنگی که بقای ایران را هدف گرفته بود مردم بیش از هر چیز نگران تمامیت ارضی و استقلال خود بودند، امروز در زمانه جدائی پایوران نظام از پیکر آلوده و متعفن جمهوری ولایت فقیه جنگی در کار نیست اما ادامه حیات نظام میتواند جنگی را باعث شود که هستی و تمامیت ارضی کشور را به خطر اندازد. رژیم در طول یک سال گذشته، حتی نزد مدافعان سرسخت خود، بیاعتبار شده است. در زمان ریاست جمهوری خاتمی که سفرا و نمایندگان سیاسی ایران در خارج کشور بهتأسی از رئیس جمهوری که حداقل در ظاهر به ادب و کلام مناسب و در شأن یک مقام بلندپایه گفتن، اشتهار داشت، در زمانی کوتاه چنان تغییر وجه و نقش دادند که مخالفترین مخالفان نظام نیز چندان شرمسار نمیشد وقتی میدید مرتضی سرمدی به عنوان سفیر رژیم در کالسکه سلطنتی عازم دیدار ملکه انگلیس است یا محمد جواد ظریف در سازمان ملل سخن میگوید. مشاهده آقای صادق خرازی (که میدانم این روزها حال سختی دارد و تنها امید به دادار توانست او را از محنت بیماری جانگداز آسوده سازد) در جلسه انستیتوی مطالعات شرق در پاریس یا چتام هاوس لندن در حالی که گرم گفتگو با چند کارشناس معروف امور خاورمیانه است، البته منظر مطلوبتری بود تا دیدن پسرخاله دستهدیزی تحفه آرادان که بعد از طی کردن دوره کلهپزی، تیرخلاص زنی، عربده کشی در برابر دانشگاه و به آتش کشیدن چند کتابخانه و دفتر روزنامه به سفارت کبرا و یا صغرا در فلان دولت اروپائی یا آسیائی منصوب شده بود.
در طول یکساله اخیر با ریزش بزرگ یا به عبارتی زلزلهای که پیکره اصلی رژیم با آن روبرو بوده است، زلزلهای که به جدائی صدها تن از دلاوران جبههها از سپاه و بسیج و برکناری و یا استعفای 8 معاون، بیش از سی مدیرکل و رئیس اداره و دهها تن از بلندپایگان وزارت اطلاعات، و بیش از چهارصد مدیر بلندپایه در بخشهای نفت و اقتصاد و امور خارجه و فرهنگ و ارشاد و... منجر شده است، رژیمی بهجا مانده است سر تا پا زشت، حقیر، آلوده، فاسد و خونریز که حتی خود قادر نیست به چهره خود در آینه نظر اندازد.
در چنین احوالی است که جدائی نمایندگان سیاسی رژیم در خارج و پیوستن آنها به صفوف جنبش سبز اهمیت بسیاری پیدا میکند. آن روز که عادل اسدینیا سرکنسول ایران در دبی، جمهوری ولایت فقیه را نفی کرد و یا دکتر امید مهر پس از اعلام جدائی از رژیم دست به افشاگری در باره برنامههای سری اتمی رژیم زد، اهالی ولایت فقیه آنقدر اقتدار داشتند که بتوانند پس لرزههای جدائی دیپلماتهای خود را تحمل کنند، اما جدائی سرکنسول ایران در اسلو آقای حیدری، چنان برای نظام سنگین بود که تا چند هفته با گفتار ضد و نقیض دچار سرگیجه بود. حالا ضربه سنگین دیگری با پیوستن حسین علیزاده نفر دوم سفارت ایران در هلسینکی پایتخت فنلاند به جنبش سبز و حضور او در کنار حیدری در جمعی که نام سفارت و دیپلماسی سبز را یدک میکشد، بر پیکر رژیم جهل و جور و فساد وارد میشود.
علیزاده دیپلماتی پرسابقه است که بیش از بیست و دو سال، در سمتهای مختلف در بلغارستان، مصر، بوسنی و شماری دیگر از کشورهای اروپائی خدمت کرده و یا دارای مأموریتهای کوتاه بوده است. با او، همسر عزیزش فرزانه و پسرش مهدی که با اشارهاش به اینکه برنامههای مرا پیگیر است اشک شوق به دیدهام میآورد، سخن میگوید. چنان با اراده و در عین حال اطمینان خاطر از پیروزی سخن میگوید که تردید نمیکنم به گامی دگر کشور صبح با ما است. از براتزاده تا علیزاده بیش از ربع قرن را طی کردهایم. در این دوران چه بسیار دلهائی که با آرزوی رؤیت سرفرازی وطن و آزادی و سربلندی هموطنانشان، خاموش شد با اینهمه شعله مقاومت با حضور زنان و مردان آزادهای که از جان مایه گذاشتهاند تا رژیم آدمخواران اسلامی را فرو کشند خاموش نشده است. در این مبارزه که به دو امدادی شبیه است حالا حیدری و علیزاده در خارج پرچم سبز را در دست دارند تا به همکاران چشمانتظارشان برسانند. شمار دیگری از دیپلماتها در راهند. آقای حسین علیزاده به جمع ما عاشقان آزادی که برای رسیدن به صبح مردمسالاری غیردینی سکولار، کمر بستهایم خوش آمدید. جاده امروز با همه سختیها، به همت فرزندان سرفراز ایران قابل عبورتر از دیروز است.
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
امروز صبح داشتم جُنگ «باران» را که به همت مسعود مافان عزیزدر سوئد منتشر میشود ورق میزدم. (حتماً این جنگ را ببینید) محمدرضا فشاهی، نه بهتر است بگویم استاد دکتر فشاهی، رفیق همه سالهای جوانیام و استاد پرفضیلت امروز در دانشگاه پاریس، و محقق سوربُن که ارزشمندترین نوشتهها را در عرصه فرهنگ شرق، فلسفه اسلامی و مطالعات جامعه شناختی منتشر کرده است، نامهای را که همراه با شماری از سرودههایش یازده سال پیش برای زندهیاد محمد حقوقی شاعر و منتقد بزرگ و ناشر و سردبیر جنگ خواندنی اصفهان فرستاده بود در این شماره جنگ باران به چاپ سپرده است. داشتم نامه را میخواندم... نه! داشتم با نامه همراه با فشاهی و اللهیاری و لقائی و گلسرخی و سالمی و شاهرختاش و... از مجله فردوسی عصر سهشنبه بیرون میآمدیم تا نرم نرمک به نادری برسیم و بعد از درنگی در کافه فیروز به سوی چارلی پر کشیم و باز «ستار» دبه درآورد که من دوغ میخورم یا سون آپ و اللهیاری که در چنگ حسین بازجو پرپر شد (هیچکس به کشتن خود آنگونه برنخاست که او به زندگی نشست و در آخر با به جا گذاردن صفحاتی علیه رفیقان دیر و دور و پوزشنامهای خطاب به آنها که از سر نیاز ناچار شدم این خزعبلات را بنویسم، خاکستر شد) با پوزخند بگوید ای ستار کلک، باز هم میخواهی از زیر دادن پول عرق ما در بروی!!، همه ما جوانیم، هر کدام دل در گرو صنمی داریم که عطر شعرهامان را از گیسویش به امانت گرفتهایم. جهان مال ما است. گاه با خسرو که دائم دلش را فریاد میزند همسفر چه گوارا هستیم و زمانی با شاهرختاش که دل به عرفان فرزند، شیخ نخودک حسنعلی مقدادی بسته، با عارفان به شب زده همراهیم. جوانیم و دنیا مال ما است. هر کدام پیش رو فردائی را تصویر کردهایم که هیچ شباهتی با فردای سیاهی که در انتظارمان بود نداشت. خسرو از جامعه بیطبقه میگفت و رضا امامی که گاه همراه بود از اسلام و توحیدی را نیز به آن میافزود. کودتا علیه فردوسی و عباس پهلوان ما را که اعضای کابینهاش بودیم به این سو و آن سو پرتاب کرد اما عباس چراغ را فرو نگذاشت و هر جا بودیم تا فرصتی میشد گرد میآمدیم تا آنکه عباس دوباره به فردوسی بازگشت، و ما نیز هر یک حالا در سوئی صاحب چراغ و جائی بودیم. ستار به تهرانمصور رفته بود که حتی اگر برای دیدن او هم راه به سویش کج نمیکردی حداقل میرفتی تا لحظاتی چهره زیباترین شاعر شهر «لعبت والا» را بنگری و از واژگان پرمهر مهندس والا و سجاد کریمیان عکاس سوخته دل مجله و هرمز شیبانی مدیری که عاشق تابلوهای قرن 18 و 19 نقاشان فرانسوی و هلندی بود و هر هفته یکی از این تابلوها بر جلد تهرانمصور مینشست، برخوردار شوی...
دارم جنگ باران و نامه فشاهی به محمد حقوقی و ذکر یاد گلشیری و میرعلائی و کلباسی و... را میخوانم که هرمز زنگ میزند. هرمز نیکخواه که این آخریها حال ستار را ساعت به ساعت به من گزارش میکرد، زنگ میزند. پنجشنبه شب بود که آمد و از ستار گفت و من زنگ زدم که به دیدارش بروم، عفت بانوی نازنینش که حق معلمی هم به گردن پسران من دارد گفت ستار خوابیده است و داروی تازهای را به او دادهاند. فکر اینکه او دارد درد میکشد انگار تمام سالهای جوانیم را آتش میزد. عفت بانو قول داد به محض آنکه ستار بتواند از ما استقبال کند خبر دهد که به اتفاق هرمز و آقا رضا اغنمی برادر بزرگ همه ما به دیدنش برویم. حالا هرمز میگوید ستار هم رفت. خدایا گفته بودم دیگر حال مرثیه گوئی را ندارم. دو هفته پیش پورداد و حالا ستار. مگر چقدر طاقت داریم که رفیقانمان را یکان یکان، دور از خانه پدری به خاک سپاریم تا روزی تلنگری به در بخورد که نوبت حضرتعالی است.
چه بنویسم؟ مثلاً تسلیتی به عفت و دکتر پکاوچ فرزند ستار که همه عشقش بود؟ بچهها را از کجا خبر کنم مثل آن روز که هوتن نجات خودکشی کرده بود. یا آن روز که در کنار برادرهای بزرگتر همگی به امامزاده عبدالله رفتیم و بر پیکر جلال آل قلم اشک ریختیم. من و ستار و احمد اللهیاری کنار هم ایستاده بودیم و میگریستیم. مرگ برای ما آن روز مفهومی جز آن نداشت که بزرگمان رفته است. حالا اما حس میکنم، نه! به چشم خویش میبینم که بخشی از جان و جهانم میرود. دلم میخواهد با فشاهی و سالمی و اخوان لنگرودی و میرفطروس و احمد شیرازی و اصغر واقدی و آن دو سه دیگری که از سالهای خوش فردوسی و فیروز و چارلی ماندهاند در پیاده روی نادری راه برویم، سپانلو و نوری علا را که توی فیروز نشستهاند برداریم و به سوی شب در راه پرکشیم و برای رفیقمان ستار لقائی به صدای بلند گریه کنیم. و خداحافظ رفیق را بخوانیم.
در لابلای اشک سرودی مینویسم برای ستار که انگار با رفتنش بخشی از جان ما یاران دیر و دور او رفته است.
خداحافظ ای یار
ستار
خداحافظ ای سالهای پر از خندههای جوانی،
پر از عطر دیدار
پر از زندگانی.
خداحافظ ای یار
ای یادگار سفر در خیابان
دمی با رفیقان نشستن
سرودی که در لحظهای پیشتر خلق شد؛
باز خواندن
و پیمانه را با خیالِ زن شعرهامان شکستن
خداحافظ ای یار
ستار!
به یاد تو گر نادری را،
اگر چارلی و شاه آباد و فیروز را
باز دیدیم
اگر با رفیقان آن روزهای پر از شعر و لبخند
لب چشمه نوش دیدار بودیم
به یاد تو مینای می را
فرادست گیریم و آنگاه
بخوانیم از دل؛
خداحافظ ای یار
ستار!
جای تو خالی است.
به یاد تو این گوشه شوری است
عجب عشق و حالی است
اگر ره کشیدم به تهرانمصور
اگر سرو پیر حیاتش هنوزم به جا بود
سلام ترا ای رفیق جوانی
به درگاه او باز گویم.
اگر باز دیدم.
خداحافظ ای یار
ستار!
شنبه 11 تا دوشنبه 13 سپتامبر
نامه عبدالله مومنی را به سید علی آقا میخوانم. بند بند نامه لرزه به جانم میاندازد، با آنکه شرح درد بسیاری از بندیان محبس ولی فقیه و نایب امام زمان را شنیده و خواندهام. این یکی اما فقط قصه درد نیست، شرح شئامت و جنایت عملهها و پایوران نظامی است که دیگر در کردار و گفتار خود به حدودی پایبند نیست. عبدالله مومنی و عملکردش را بیش از ده دوازده سال از دور دنبال کردهام. انسان فرزانه و بافضیلت و مقاومی است که در سختترین شرایط حسرت یک آخ را به دل سیدعلی آقا و نوکرانش گذاشته است. او و دکتر احمد زیدآبادی و علی اکبر موسوی خوئینی و اکبر عطری و... از جمله کسانی بودند که در تحول تحکیم وحدت از یک کیان دانشجوئی حزباللهی مرتبط با حوزه و مقام ولایت، به پایگاه آزادیخواهی و مردمسالاری طلبی نسل جوان دانشجوی ما، نقش اصلی را ایفا کردند و بعد با حضور در ادوار تحکیم، مبارزه خود را دنبال کردند. ازدواج او با همسر برادر شهیدش در جبهه، که مرا به یاد قصه تلخ و تکان دهنده محسن مخملباف میانداخت نشانهای از روح بزرگ و اخلاق انسانی او بود. عبدالله در همه سالهای سرکوبی، استوار و پایمرد، مبارزهاش را دنبال کرد، سختیها را متحمل شد و با کار معلمی با زندگی محدود ولی پر از مهر و امید در کنار همسر و فرزندانش برای تحقق آرزوهای هموطنانش لحظهای دست از مبارزه برنداشت و وقتی دید آقای کروبی بخشی از آرزوهای دیر و دور او را آواز میدهد به حلقه یاران او پیوست و حالا به شرحی که در نامهاش آمده هزینه این همدلی با کروبی را میپردازد. حتماً در همین شماره متن نامه را میخوانید و لزومی به تکرار مضمون آن نیست فقط این را میگویم که با همه جنایتهای رژیم، آنچه را که عبدالله در نامهاش بازگو کرده، بهعنوان سندی برای محکومیت ابدی رژیم جهل و جور و فساد بر پیشانی سیدعلی آقای پائین خیابانی بکوبیم.

ارزيابي استعفاي اخير ديپلوماتهاي ايراني

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با استعفاي اخير ديپلوماتهاي ايراني٬ پاسخ ميدهد.۱۶/۰۹/۲۰۱۰

عقب نشيني احمدي نژاد٬ يا مقدمه حذف او!

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با فشار مجلس بر احمدي نژاد٬ جهت بركنار كردن نمايندگان ويژه رئيس جمهور در امور بين الملل٬ پاسخ ميدهد.۱۵/۰۹/۲۰۱۰

دوشنبه ۱۳/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

آزادي ساراشورد ٬ بازي زشت بين جناحهاي درگير
در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با دلائل تاخير آزادي سارا شورد گروگان آمريكائي پاسخ ميدهد.۱۱/۰۹/۲۰۱۰

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با نامه عبدالله مؤمنی به رهبر رژیم ولایت فقیه، وتهدید به سوزاندن قرآن در یک کلیسا در فلوریدا، ونامه حشمت الله طبرزدی، و شکاف در دولت، وجامعه بین المللی وبی اعتمادی به برنامه اتمی ایران، و... به پرسشهای جمشید چهارلنگی پاسخ ميدهند. ۱۰/۰۹/۲۰۱۰
صدا :
Download file
تصوير دانلود:
Download file

آن یار کزو گشت سر دار بلند....

بزرگ بود و از اهالی امروز
سالها فکر کردهام اگر مانده بود روزگار دیگری داشتیم و احوالات دیگری، شاید غیبت او نیز بدان سبب رخ داد که نباشد و نتواند کتاب سرنوشت ما را بهروایتی انسانی و بدان ایمانی که محکمتر از آن نبود رقم زند. ( حوزویها با او صفائی نداشتند که هم آقازاده بود و هم اهل شعر و موسیقی و طرب و رفیق بازی و اینهمه برای بچه دهاتیهائی که نیم متر چلوار به سر میبستند و ثقهالاسلام میشدند قابل هضم نبود. (خودش میگفت : حضرت آقا ـ صدرالدین، پدرش – اگر رضایت میدادند ، این جبه بر تن و دستار بر سر میدریدم ).
دیدنش برایم غنیمتی بود، از همان روزهای کودکی که به اتفاق مرحوم هادی عبادی دامادشان به خانه ما میآمدند. و یا آن روزهائی که به باغ آقای نجاتی دائیاش میرفتیم که سردفتر و همکار پدر بود. وقتی با پدر روبرو میشد ، هردو سرشار هم اشک بودند که نشانه تلخی دوری بود و هم شوق دیدار. هزار بار حکایت سینما رفتنش با پدر برای دیدن فیلمی از ام کلثوم را شنیده بودم و اینک او را میدیدم که طنین کلامش چنان بردل مینشست که میپنداشتی با آن اوصافی که جواد فاضل از شمایل علی ذکر کرده بود سید عین جدش است که هم روی نیکو دارد و هم خلق خوش .
قصه رفتنش به لبنان را نیز بسیار بار شنیده بودم و آن روز با حسن غروی که از اقوامشان بود از زبان خودش حکایت هجران را شنیدم که نای دور مانده از نیستان، سینه شرحه شرحه از فراق داشت و شرح درد اشتیاق را با همه دل باز میگفت.
حالا وقتی به آخوندهائی از تیره احمدین – خاتمی و جنتی – و عباسین – واعظ طبسی و علیزاده – و اکبرین – ناطق نوری و محتشمی پور- مینگرم ، تازه میفهمم که سید که بود و جایگاهش کجا بود.
گو اینکه برای کوتاه کردن لقب آیتالله العظمی در تیتر بزرگ روزنامه در آذر 57 لقب امام به سید روح الله مصطفوی بخشیدیم، اما آنکه این لقب را به استحقاق نصیب برده بود همان زائر طور سینین بود که امین مردم لبنان شده و امن و امان بدانان عرضه کرده بود. همین سید علی آقائی که امروز نمرودوار بانگ انا ولی برداشته، و مقام نیابت حضرت را، ملک طلق اجدادی پنداشته، روزگاری آرزو داشت به عتبه بوسیاش تا جابلقا برود و به مقام خدمتگزاریش نائل شود... سید اما نه اعتنائی به آیات خمس و سهم امامگیرداشت و نه اعتنائی به روضه خوانهای انقلابی . لحظهای نشستن با کسائی و دل سپردن به بانگ نای او با چاشنی صدای تاج اصفهانی را به عالمی نمیداد و ساعتی هم صحبتی با حاج آقا حسین خادمی را با خرواری طلا عوض نمیکرد.
سی و یک سال پیش، در آستانه انقلاب و درست هنگامی که امام دیگری در حال ظهور بود، در یک توطئه حساب شده ، حاکم بیمار لیبی امام موسی صدر ر ا ربود تا میدان را برای متحدان خود خالی کند. جلال الدین فارسی که از آغاز دهه هفتاد میلادی در قرن گذشته در کنار فلسطینی هائی که با امام صدر صفائی نداشتند – چون از جان و دل عاشق ایران بود و خلیج همیشه فارس را فارسی میخواند و در ماجرای جزایر جانب ایران را گرفته بود – میکوشید به اعتبار و جایگاه امام لطمه وارد سازد ، پس از دیداری از لیبی ، رابطه بین دستگاه انقلابیون ایران و سرهنگ قذافی را برقرار ساخت . هم او به اتفاق محمد صالح الحسینی یک ایرانی نیمه عراقی ، دو روز پس از سفر امام به لیبی به دعوت قذافی برای شرکت در جشنهای اول سپتامبر، زمان به قدرت رسیدن دیکتاتور لیبی، به اتفاق دو تن از یارانش، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین روزنامهنگار، در خیابان حمراء بیروت به کسی از مسؤولان جنبش امل که جویای احوال امام صدر در لیبی شده بود ( چون همه میدانستند فارسی نوکر قذافی است ) گفته بود انشاءالله سر پل صراط گریبانش را میگیریم ، و بعد فارسی دستش را به سوی بالا گرفته بود که «امامتان پر»...
محمد صالح الحسینی چند ماه بعد دچار چنان پشیمانی شده بود که دائم میگریست و به باعث و بانی ربودن امام لعنت میفرستاد. زمانی که او به صورتی مرموز به قتل رسید بعضیها مدعی شدند مأموران صدام حسین او را کشتهاند اما آشکار بود که از میان برداشتن او از سوی عوامل رژیم اسلامی ایران صورت گرفته که نگران حرفهای او در اینجا و آنجا بودند.
بهدستور شاه هیأتی به ریاست مدیرکل وزارت خارجه و عضویت سفیر وقت ایران در دمشق به سوریه اعزام شد تا پیگیر ماجرای مفقود شدن امام موسی صدر شود . این هیأت با حافظ اسد نیز دیدار کرد و او وعده داد از هیچ تلاشی فرو گذار نکند، اما چه سود که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شده بودند تا اسطوره سید پایان گیرد.
تنها یک تن، گرو گرفتن او را به دست قذافی، تا امروز دنبال کرده است و بدون او
دیکتاتور لیبی با داشتن دوستانی در تهران از نوع سردار رفیق دوست که سید را به چند موشک سکاد فروختند، مطمئنا این جنایت را نیز پایمال کرده بود آری، تنها رباب بانو دخت صدر بزرگ و خواهر امام موسی صدر سی و یکسال است در جستجوی برادر دریا دریا گریسته است و نیمی از جهان را زیر پا گرفته است. رباب بانو هنوز هم امیدوار است سرانجام همانگونه که مجنون حاکم بر لیبی ناچارشد به بعضی از جرائمش مثل لاکربی اعتراف کند، حقایق را در مورد امام و همراهانش باز گوید.
چند سال پیش قذافی از طریق یکی از دولتمردان شیعه لبنان به خاندان صدر پیغام داده بود گذشته گذشت، اگر پیگیر ماجرا نشوید من صدملیون دلار نقد خونبهای امام را به شما میدهم. رباب بانو پاسخ داده بود خاندان صدر خریدنی نیست . اخیراً نیز سیف الاسلام ولیعهد قذافی میکوشد پرونده اختفای امام موسی صدر را که آخرین پرونده جنایات پدرش میباشد برای همیشه ببندد، اما مگر میشود با بودن رباب صدر شرفالدین بر حضور موسائی که در صحرای سبها ی لیبی سر به نیست شد پرده کشید. شگفتی آنکه رژیم حاکم بر ایران که نام تروریستهای سر شناسی را از نوع خالد استانبولی و بابی ساند بر در و دیوار پایتخت حک زده است ، تا سالها حتی از همدردی زبانی با خاندان صدر خودداری میکرد. اگر تلاشهای مرحوم مهندس بازرگان، مهندس چمران، دکتر صدر، صادق طباطبانی خواهرزاده امام صدر و... و کسانی چون محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری و علامه سید هادی خسروشاهی با یا نامه ارزندهاش در مورد شخصیت صدر نبودند امروز حتی نامی از امام موسی صدر در ایران وطنش بر زبانها نبود. خاتمی با برگذاری بزرگداشت صدر و بی پاسخ گذاشتن دعوتهای مکرر لیبی برای بازدید از این کشور در نامه به قذافی تأکید کرده بود تا روشن شدن جریان اختفای امام ، کاری با لیبی ندارد.
قذافی به گفته وزیر سابق خارجه و نماینده اش در سازمان ملل منصور کیخیا که با قهر قذافی، در جریان سفرش به مصر توسط مأموران امنیتی لیبی ربوده شد و سرنوشت امام بر سر او نیز نازل شد ، چندی پیش از مفقود شدنش در لندن در خانه مدیر وقت روزنامه العرب به تفصیل جریان جنایت قذافی را بیان کرد. او میگفت ، بعد از انتقال امام و دو همراهش از فرودگاه طرابلس غرب ، به زندانی در سبها ، سه نفر را که یکیشان اندک شباهتی به امام صدر داشت با عبا و عمامه امام صدر به رم فرستادیم ( امام صدر بعد از دیداری پر تنش با قذافی که او را به عاملیت رژیم شاه متهم کرده بود به اتفاق همراهانش به فرودگاه رفته بود تا به رم پرواز کند، در همان فرودگاه او را دستگیر کرده بودند).
امام قلابی با دو همراهش که هیچ شباهتی به محمد مهدی یعقوب و عباس بدرالدین نداشتند، بعد از مراجعه به هتلی معروف و گرفتن سه اتاق هتل را ترک گفته و از همانجا یکسره به فرودگاه رفته و با پرواز هواپیمائی لیبی به طرابلس باز گشته بودند ، تا بعدها قذافی ادعا کند و نوکرانش در بوق و کرنا بدمند که امام را اسرائیلیها ربودهاند. ( چنان که امروز حسن نصرالله پسر سبزی فروش زیر پل لبنانی حضرت امام المجاهدین حسن نصرالله مدعی است رفیق حریری را اسرائیلیها کشتهاند...)
شنبه 3 تا دوشنبه 5 سپتامبر
توطنه در بحرین و کویت...
دو ماه پیش بود که در پی دستگیری یک گروه از جاسوسان رژیم در کویت مقامات این کشور در مذاکراتی پس پرده با سفیر و نمایندگان جمهوری ولایت فقیه، به آنها گفته بودند ما حاضریم سر و صدای مطبوعات و پارلمان را که بهزودی تعطیلات تابستانیاش آغاز میشود بخوابانیم و در مقابل قول مردانه میخواهیم دست از این اعمال بردارید و... ظاهراً رژیم این شرط را پذیرفته بود به همین دلیل نیز کویتیها سر و صداها را خواباندند.
در جریان بازجوئی از متهمان که یک افسر شیعه امنیتی نیز در میانشان بود ، آنها اعتراف کرده بودند که دستور داشتند اطلاعات مربوط به تأسیسات نظامی کشورشان و مراکز نظامی آمریکائیان و اماکن اقامت و تردد آنها را در اختیار اطلاعات سپاه بگذارند. تنی چند از آنان در مراکز آموزش سپاه قدس آموزشهای نظامی و امنیتی دیده بودند و ....
کویت به علت وضع خاص خود و داشتن نظام پارلمانی همیشه تلاش کرده دامن خود را از منازعات همسایگانش کنار بکشد اما این همسایگانند که چشم طمع به این امیر نشین ثروتمند داشته و دارند. در فردای استقلال این کشور ژنرال عبدالکریم قاسم حاکم عراق با اعزام لشکری به مرز کشورش با کویت ادعا کرد کویت بخشی از عراق است. یک تهدیدزبانی دولت ایران و سپس حمایت ایران و مصر از کویت مستقل ، قاسم را سر جای خود نشاند. سرانجام این صدام حسین بود که با اشغال کویت به آرزوهای اسلافش از نوری سعید تا عبدالکریم قاسم جامه عمل پوشاند ، با این اشاره که همین امر به شکستن کمر او و عراق منجر شد و او نه تنها با خفت کویت را ترک کرد بلکه عواقب این حماقت زمینهساز اشغال عراق و سرنگونی او و درنهایت اعدامش شد. البته تغییر رژیم عراق نیز نتوانسته بر آرزوی ضمیمه ساختن کویت توسط شماری از عراقیها به ویژه ناسیونالیستها فائق آید.
با اینهمه کویتیها امروز چندان نگران رؤیاهای همسایه عراقی خود نیستند که دست و پایش را آمریکائیها بستهاند. نگرانی کویتیها متوجه توطئههای اهل ولایت فقیه در ایران است. در عین حال به علت نزدیکی بوشهر به کویت آنها در طول سالهای اخیر همواره نگرانی خود را از تکرار فاجعه چرنوبیل با توجه به اینکه نیروگاه بوشهر را روسها ساخته اند، در نهان و آشکار اعلام کردهاند. رژیم در این میان با موضع مزورانهای که در جریان اشغال کویت بهظاهر با حمایت از استقلال این کشور اتخاذ کرده بود ، بهرههای بسیاری برد، اما از آنجا که طبیعت این نظام تجاوزکارانه است و اسلام انقلابی ناب محمدی نمیتواند آرام بنشیند، هر از گاه کویتیها زبان به شکوه گشودهاند که ای اهالی ولایت فقیه، زبان و عملتان یکی نیست، با دستی مصافحه میکنید و با دست دیگر خنجری را برای زدن بر قلب ما تیز کردهاید.
آنچه مقامات بحرینی در هفته گذشته از شبکه عوامل رژیم ایران باز گفتند و سخنان پر از اندوه پادشاه این کشور در باره فرزندان گمراه شده بحرین، یکبار دیگر آشکار کرد که با رژیم ولایت فقیه نمیتوان دوستی کرد. دیروز کویتیها مینالیدند و امروز بحرینیها. و در کنار آنها سعودیها و یمنیها و مصریها و فلسطینیها و...
اهالی ولایت فقیه با توطئه های خود منطقه را بهستوه آوردهاند، هر سو نگاه میکنی جای پای سپاه قدس و اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات را مشاهده میکنی. حالا دیگر فقط عراقیها و افغانها و لبنانیها نیستند که مصیبت همسایگی و هم محلی با اوباش ولایت فقیه و دست پروردگانشان را با پوست و گوشت خود حس میکنند ، از طنجه تا تاشکند، با دلارهای خونی نوکر استخدام میکنند، نوکرانی که در میانشان هم شیعه خالص داریم و هم سنی اصولگرا.
در لبنان حتی مسیحی و دروزی نیز داریم. سید علی آقا چنان که بعضی از دستگیرشدگان بحرینی و کویتی اعتراف کردهاند بهعنوان امامالمسلمین، حکم جهاد با استکبار و کفر جهانی را صادر کردهاند و آنها فقط امتثال امر قائد امت را کرده اند.
نه غزه نه لبنان...
این شعری بود که در روز قدس برای فرزندانم به ایران فرستادم...
جانم فدای ایران
چون تا شعار ما شد
در چار سوی عالم
این افتخار ما شد
در سرزمین جاوید
غارتگران رسیدند
با پنجههای خونین
پیراهنش دریدند
انبان ثروتش را
از خاک ما ربودند
در دست غیر دادند
اینها خودی نبودند...
چون غزه کعبه شان بود
بر دامنش نشستند
دلهای اهل ایران
با کارشان شکستند
حزب خدایشان را
ابلیس راهبر بود
لبنانشان وطن بود
ایرانشان گذر بود
گفت آن امام راحل
حب الوطن حرام است
آزار هرچه ملی است
ما را ره و مرام است
هرکو که عشق ایران
جان و جهان او شد
مرتد فطری است او
هم کفر او عیان شد
هم غزه گفت و لبنان
هم مصر خانه اش شد
هم در عراق روحش
مذهب بهانه اش شد
فرزند صیغهای شد
ایران جاودانه
با زخمهای دیرین
میخواند این ترانه
من خاک ماندگارم
در هر زمانه پیدا
ققنوس بی زمانم
خاکسترم هویدا

جمعه ۱۰/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

نامه عبدالله مؤمنی، به ولی فقیه

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با نامه عبدالله مؤمنی، به رهبر رژیم جمهوری ولایت فقیه، پاسخ ميدهد. ۱۰/۰۹/۲۰۱۰

کلينتون: ایران در حال تبدیل به دیکتانوری نظامی با لعاب ایدئولوژیک دینی است

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با اظهارات هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، كه گفته است حکومت ايران در حال تبديل شدن به يک ديکتاتوری نظامی با رنگ و لعاب ايدئولوژيک دينی است٬ پاسخ ميدهد. ۰۹/۰۹/۲۰۱۰

پنجشنبه ۰۹/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

احمدي نژاد: محمود عباس نماينده ي ملت فلسطين نيست!!

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با اظهارات محمود احمدي نژاد مبني بر غير قانوني بودن محمود عباس به عنوان رئيس دولت خودگردان فلسطين٬ پاسخ ميدهد. ۰۸/۰۹/۲۰۱۰

چهار شنبه ۰۸/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

سه شنبه ۰۷/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

سعد حریری، نخست وزیر لبنان
نوشتۀ فرید وهابی
نخست وزیر لبنان، سعد حریری، که قبلاً رژیم سوریه را قاتل پدرش، رفیق حریری، می دانست، اینک در مصاحبه ای غافلگیرکننده با نشریۀ شرق الاوسط، به صراحت می گوید که اتهام واردشده به سوریه، کاری اشتباه بوده است. به عقیدۀ علیرضا نوری زاده، دولت لبنان برای این که بتواند در مقابل حزب الله بایستد، از چندی پیش تصمیم گرفته که روابط خود با سوریه را بهبود بخشد...
نخست وزیر لبنان، سعد حریری در گفتگویی با نشریۀ شرق الاوسط صریحاً گفت که متهم کردن سوریه به قتل رفیق حریری، کاری اشتباه بوده است.
رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان و پدر سعد حریری، در چهاردهم فوریۀ سال ۲۰۰۵ در انفجار بمبی در بیروت به قتل رسید.
بلافاصله پس از این واقعه، سعد حریری و بسیاری دیگر از شخصیت های لبنانی که شدیداً با نفوذ سوریه در کشورشان مخالف بودند، دمشق را طراح اصلی ترور حریری معرفی کردند.
اما سعد حریری در مصاحبۀ جدید خود به شکلی غافلگیرکننده موضع خود را تغییر داده و گفته است: "در آن زمان ما اشتباهاتی مرتکب شدیم و سوریه را متهم به قتل نخست وزیر شهید(رفیق حریری) کردیم".
سعد حریری می افزاید: "این یک اتهام سیاسی بود که دیگر در دستور کار نیست".
وی سپس به دادگاه ویژه برای لبنان اشاره می کند که در پی قطعنامۀ شورای امنیت، در سال ۲۰۰۷ برای رسیدگی به این پرونده تشکیل شد. در این باره سعد حریری می گوید: "دادگاهی برای یافتن حقیقت به وجود آمده، ما هم باید به نوبۀ خود آن چه را که گذشته، دوباره بررسی کنیم".
حدود دو ماه بعد از قتل رفیق حریری، بحران سیاسی عمیقی در لبنان شکل گرفت و در عین حال، جامعۀ جهانی نیز به شدت از این جنایت متأثر شد. در پی این اوضاع، اپوزیسیون لبنان سوریه را متهم به قتل کرد و در لبنان و در دنیای غرب، تبلیغات گسترده ای علیه رژیم سوریه و بشار اسد به راه افتاد. در این شرایط سوریه ناچار شد که بعد از سه دهه حضور پیوسته در لبنان، سرانجام نیروهای خود را از خاک این کشور خارج کند.
اما طی یک سال اخیر، روابط سعد حریری با سوریه و با رییس جمهور آن، بشار اسد، به تدریج بهبود یافت. در این مدت، سعد حریری پنج مرتبه به دمشق رفته و با اسد ملاقات کرده است.
با این حال، گفتگوی تازۀ نخست وزیر لبنان با نشریۀ شرق الاوسط، آغاز مرحلۀ تازه ای را در روابط دو کشور نشان می دهد. سعد حریری در این مصاحبه به "شاهدان دروغینی" اشاره می کند که "روابط سوریه و لبنان را خراب کردند و به قتل پدرم رنگ سیاسی زدند"...
نکتۀ مهم دیگر در پروندۀ قتل رفیق حریری، اتهاماتی است که اخیراً متوجه حزب الله لبنان شده است. گفته می شود که دادگاه ویژۀ لبنان بزودی برخی اعضا حزب الله را متهم به قتل حریری خواهد کرد.
در مقابل، حزب الله لبنان نیز بیشتر و بیشتر مسئولیت قتل را به گردن اسراییل می اندازد...
اما علیرضا نوری زاده یقیین دارد که مسئول قتل رفیق حریری کسی نیست جز رژیم دمشق. با این حال، به عقیدۀ او، واقعیات سیاسی سعد حریری را مجبور کرده که با قاتلان پدرش به تفاهم برسد.
به گفتۀ علیرضا نوری زاده، دولت لبنان متوجه شده است که نمی تواند در عین حال در دو جبهه، یعنی در مقابل حزب الله و سوریه مقاومت کند. بدین ترتیب سعد حریری ترجیح داده است که روابط خود را با حکومت بشار اسد بهبود بخشد.
او می گوید ظاهراً نوعی توافق بین المللی به وجود آمده تا مسئولیت قتل رفیق حریری فقط به گردن "عاملان" بیفتد و نه"آمران" آن.
به عبارت دیگر، قدرت های بزرگ پذیرفته اند که در قبال برخی تغییر رفتارهای سوریه، اتهام قتل را نادیده بگیرند و احیاناً در این پرونده، صرفاً عاملان اجرا را که شاید به حزب الله لبنان وابسته بوده اند، متهم نمایند...

دوشنبه ۰۶/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

جمهوري ولايت فقيه مشكل بزرگ خاورميانه است

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با اظهارات خانم كلينتون در مورد اينكه جمهوري ولايت فقيه مشكل بزرگ خاورميانه است٬ واينكه مذاكرات صلح مقدمه ي حمله به ايران نيست٬ پاسخ ميدهد. ۰۴/۰۹/۲۰۱۰

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با مذاكرات صلح خاورميانه و نقش مخرب جمهوري ولايت فقيه٬ و تظاهرات روز قدس٬ وحمله به منزل شيخ مهدي كروبي٬ و پرونده هاي امنيتي عليه شهروندان ايران٬ و ديدار جو بايدن از عراق٬ و... به پرسشهای جمشید چارلنگی پاسخ ميدهند. ۰۳/۰۹/۲۰۱۰
صدا :
Download file
تصوير دانلود:
Download file
لينك:
Download file

شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید!
سه شنبه 24 تا جمعه 27 اوت
نسلی که جان و جهانش ایران است
لابد آن روز که تیمسار علی را روی زانویش نشانده بود و برای او از سرزمینی حکایت میکرد که جان و دلش سرشار از عشق به آن بود و زلزله انقلاب ناگهان اورا از آغوش پر مهرش به غربت افکنده بود، هرگز باور نداشت دیدارش با خانه پدری به قیامت خواهد افتاد. همانگونه که در ذهنش تصور اینکه نواده عزیزش روزی که او دیگر نیست به یادش دیده از اشک تر کند، آنهم در زیباترین شب زندگیش، همان شبی که کم از صبح پادشاهی نیست، جائی نداشت.
چند هفته ای بود که کشکول من سرشار از افسوس بود و اندوه، درسوگ رفیقانی که یکان یکان گفتند فسانه ای و در خواب شدند. این بار اما حدیث عشق سر میدهم و از زندگی میگویم. روبرویم علی ایستاده است و پسرم نیما که ساقدوش اوست دست بر شانهاش دارد.
ربع قرن از برابرم عبور میکند. علی بر شانه افشین در گذر تبعیدگاه ناخواسته سفر میکرد و من پسرانم را بر دوش میکشیدم. چون به هم رسیدیم فرزندانم برادر چهارمي به نام «علی» را در کنار خود یافتند و علی به نوبۀ خود سه برادر یافته بود... علی و نیما اما چون همسن و هم کلاس بودند چنان دفتری از رفاقت گشودند که پایداریاش زبانزد همه شد.
گاهی تیمسار علی را به مدرسه میآورد که یگانه نواده اش عزیزترین جلوه زندگی پر حادثهاش بود، با علی میآمد و یک جهان آرزو بود. دیگر اثری از تیمسار سپهبد مبصر نمی دیدی، آنچه در برابر میدیدی پیری بود که در وجود علی بار دیگر به جوانی رسیده بود. برای علی شعر میخواند ، قصه میگفت، از روزگار گم شده حرف میزد، آن روزگاری که خانه پدری در چنگ اهریمن نبود... حالا علی در برابرم ایستاده است، بالابلند و سرافراز، افشین با غرور به فرزند مینگرد که مثل هم نسلانش اگرچه دور از خانه پدری کودکی را به جوانی رساند اما عشق به ایران چنان در جان و جهانش جای دارد که با سرفرازی ایرانی بودن خود را در جمعی که ایران را از رژیم جهل و جور و فساد تمیز نمیدهند فریاد میکند.
فرزندان ما، این نسل برآمده از آوارگی و طی شده در تبعیدگاه، بر خلاف تصویری که اهالی ولایت فقیه از هر نوع و جنس ارائه میدهند، نه تنها به ایرانی بودن میبالند بلکه حاضر نیستند کلامی ناصواب درباره وطنی که تنها در روایات پدر و مادر و... و یا تصاویر تلویزیونی با آن آشنا شدهاند بر زبان آورند.
به جشن عروسی علی مبصر آمدهام. پسرم نیما یار غار علی٬ از نخستین سالهای مدرسه و صدها علی و نیمای دیگر که در انتخاب زندگی تبعیدی دور از خانه پدری نقشی نداشتهاند، امروز با موفقیتهایشان در سرزمینهائی که در نهایت خانه پدری آنها نیست، نام ایران و ایرانی را همدل و همراه با نسل جوان داخل کشور اعتلا بخشیدهاند. چقدر تیمسار دلش میخواست اینجا بود و میدید نوه عزیزش علی، بلند بالا جوانی است که در کنار نیمه زندگیش، با دلی سرشار از ایرانی بودن ، زندگی مشترکش را آغاز میکند. او نیست اما یادش با ما است. نسل بر آمده در تبعیدگاه پدران شادمانه میخواند : ای ایران...
نگاهشان میکنم دختر مهرداد بیبی ناز که حالا یک مدیر مالی موفق است، افشین با دوربینش و لحظههای ثبت شده بر سینه دوربین، نیما پسرم که در پایان فیلمبرداری نخستین فیلم سینمائیاش برای کمپانی برادران وارنر و قبل از شروع تدوین به جشن عروسی دوست همه عمر آمده است، علی شاه داماد که حالا نامی بلند در عرصه عکاسی دارد و... نیمای دوم که اینجا نیست اما یادش با پدر هست که امروز طرحهای ایرانی او به روی لباس خریدارانی در چهار سوی جهان دارد، امید که در چهار گوشه عالم آهنگهایش شور آفرین است، نوید که نامش از زبان ما نمیافتد با استودیوی کوچکش درلندن، و... همه و همه نمایندگان نسل تبعیدند که به کوری چشم اهل ولایت فقیه هم ایرانی ماندهاند و هم در عرصه فعالیتهایشان موفقتر از پدران و مادران خویش که، از آغاز تبعید، وحشتزده از فردای فرزندان و نگران از ایرانی نماندن آنها، اهل ولایت فقیه را نفرین میکردند که روزگار آوارگی را بر آنها تحمیل کردهاند.
تیمسار! پدر بزرگها مادر بزرگهائی که رفتهاید و آنها که ماندهاید، نگران نباشید نوادگان شما در تبعید گاه هم ایرانی ماندهاند و خواهند ماند. و روز آزادی همراه با همنسلانشان در خانه پدری سرود ای ایران سر خواهند داد.
سیاه جامگان و سید خراسانی
«سیدی از بلاد خراسان بر میخیزد که نام با برکتش سرتاسر عالم را مسخر خواهد کرد، نامش هم نام جدش علی و لقبش حسینی و کنیهاش ابو مصطفی است. پدرش نام از جواد الآئمه کسب کرده و سبط ثانیاش چون سبط اکبر جدش مجتبی نام دارد.»
این چرندیات از جمله جعلیاتی است که از دو سه سال پیش در جزواتی با عنوان فصول ناخوانده اصول کافی و مجلد گمشده بحار ملاباقر مجلسی در اتاقهای فکر وابسته به دفتر رهبری و اطلاعات سپاه عرضه میشود و شماری از بچه روستائیان به ویژه از اهالی دهات اطراف مشهد و سبزوار و نیشابور و... تحت شستشوی مغزی روز و شب قرار گرفتهاند تا با پذیرش این خزعبلات آماده شمشیر زنی در رکاب سید خراسانی شوند. به سخنان مهدی... یکی از این جوانان که اخیرا با آشکار شدن واقعیات ( یکی دو جلسه پای سخنان آقای کروبی نشستن و مشاهده برنامههای تلویزیونهای ماهوارهای خارج کشور و استماع بعضی گفتههای مرحوم آیتالله منتظری و...)، به خود آمده و به گفته خودش در حرم امام هشتم توبه کرده است، مطلبی را از مشهد برایم فرستاده که بخشی از آن را اینجا میآورم «سه روز بعد از قبولی در امتحان گزینش که از سوی بسیچ مشهد مقدس برگذار شد از پایگاه ... بسیج رضوی به اردوگاه ... اعزام شدیم. مرتضی... که پدر و برادرانش از فرماندهان منطقه ... میباشند در طول راه با سردادن شعارهای ناآشنا به گوش ما لحظهای ما را آسوده نگذاشتند. مرتضی از جلوی اتوبوس فریاد میزد، عشق فقط عشق ولی / رهبر فقط سید علی. در پی او حمید برادر وسطی شعار میداد، رهبر توئی / سرور توئی / آقا توئی / مظهر توئی، و البته مظهر اشاره به مطالبی بود که قبلا در باره آقا امام زمان و مظهرش یعنی خامنهای به ما گفته بودند. بعد حاجی صادق پدرشان با آن صدای گوشخراش فریاد میزد : ای رهبر آزاده / آمادهایم آماده... سرانجام به اردوگاه ... رسیدیم. همان اول بسمالله ، سردار عبداللهی ضمن خوشامد به ما یادآور شد که شما سعادتمندترین انسانهای روی زمین هستید. حضرت باریتعالی شما را برگزیده تا در رکاب ولی امر مسلمانان جهان از ولی عصر قائم آل محمد عج، استقبال کنید. بعضی از بچهها با شنیدن این سخنان زار زار میگریستند و حال و روز غریبی داشتند. کلاسها از عصر همان روز شروع شد. یک آخوند خوش بیان که عمامه سیاه به نشانه سیادت بر سرداشت بعد از ذکر مقدماتی کتابی را باز کرد و مدعی شد که کتاب در برگیرنده فصول ناخوانده اصول کافی است که حضرت آیتالله بهجت در خواب مکان اختفای آن را از خود حضرت پرسیدهاند. بعد از جانب مقام معظم رهبری هیأتی از علمای اعلام مأمور یافتن و قرائت و ترجمه آن شدهاند. آقای بهجت بعد از پیدا شدن کتاب باردیگر حضرت را در خواب میبینند که میفرمایند: شیخ تقی، جزوه دیگری هست که بدون عمل به محتوایش امکان رویت من برای شیعیانم میسر نیست. حضرت آیتالله بهجت فومنی سؤال میکند سر و جانم فدای شما بفرمائید کجا این جزوه را پیداکنم؟ میفرمایند : در ذیل قفسه سوم کتابخانه مسجد مبارک جمکران که محل تردد ما در شبهای چهارشنبه است آن را خواهی یافت. روز بعد حجت الاسلام والمسلمین سبط ثانی قائد امت آقا سید مجتبی به کتابخانه میروند و جزوه را مطابق فرمایشات حضرت حجت عج پیدا میکنند و فریادی از شوق کشیده و مدهوش میشوند... شما برگزیدگان آقا امام زمانید... گریه و ناله بچه بسیجیهای ساده دل دهاتی به آسمان میرفت ، باورشان شده بود- و من هم یکی از آنها بودم- که برگزیدگان آقا امام زمانند. از فردا به مدت یکماه آموزش عقیدتی ما ادامه داشت. در پایان همه ما پذیرفته بودیم که برگزیدهایم و خداوند به ما شایستگی شمشیرزنی در رکاب نایب برحقش را علیه دجالان زمان مرحمت کرده است... ازاین اردوها صدها اردو در چهار گوشه ایران برگذار شده است.
مطابق آمار غیررسمی تقریبا 70 هزار بسیجی برای در رکاب بودن برگزیده شدهاند. این افراد همان حالتی را دارند که قلندران و صوفی نمایان واحدهای فدائی شاه اسماعیل صفوی داشتند. شاید هم از نوع زنده خواران آن عصر باشند. مثالی بزنم، روزی سردار حجازی ما را در پایگاه بسیج مشهد به حضور پذیرفت. در این دیدار حجازی گفت: امروز اگر آقا (خامنهای) امر فرمودند که همسرتان را بکشید باید درنگ نکنید. من یک لحظه چشم برهم گذاشتم و در دلم سوال کردم سید آیا حاضری همسر عزیزتر از جانت را قربانی آقا کنی؟ به خودم لرزیدم چون دیدم کاملا حاضرم این کار را بکنم !! شاید همین امر باعث شد از آن روز به بعد دچار شک شوم. البته زمان درازی لازم بود تا با مطالعه و مشاهده و رجوع به سخنان آقای منتظری و... از حالت بیخبری و کمای فکری بیرون آیم اما افراد مثل من بسیار اندک هستند و هزاران تن بر این باورند که آقای خامنهای همان سید خراسانی است که در روایات جعلی آقایان نامش آمده است. حکایت از این قرار است که: سیدی صحیح النسب از احفاد امام حسن مجتبی از خراسان بر میخیزد که دست راستش را دشمنان حضرت (حجت) معیوب کردهاند تا نتواند در رکاب ایشان شمشیر بزند. این سید فرزندی دارد همنام جدش که معیوب بودن دست راست مبارکش را جبران میکند، چون ذوالیمینین است و با دو دست شمشیر میزند. سید خراسانی با سپاهی از سیاه جامگان (یونیفرم ما سیاه رنگ است) در ساعت موعود به کفر جهانی اعلام جهاد اکبر میدهد. و ما در رکابش به سوی سامراء حرکت میکنیم (حضور نیروهای آمریکائی در عراق به مسؤولان عقیدتی واحدهای ما امکان داده بود که مدعی شوند آیا حجت بینه بیشتر و بهتر از این که سپاه کفر اینک به اشغال سرزمین مقدس آقا امام زمان اقدام کرده و وظیفه ما نخست پاکسازی ارض مقدس از وجود ناپاک کفار است. بسیاری از بچهها را به همین بهانه به عراق فرستادند و دیگر از آنها خبری نشنیدیم. لابد در رویاروئی با کفار به شهادت رسیدند.) در حال حاضر 11 ستاد از سیاه جامگان در سرتاسر کشور دایر شده است و این سیاه جامگان فریب خورده مسحور، آمادهاند هر که را رهبر فرمان دهد، تکه پاره کنند.» پایان نوشته سید...
شنبه 28تا دوشنبه 30 اوت
یاران موافق همه از دست شدند
تلخ است که هر هفته در سوگ عزیزی قلم بزنی که اگر گرفتار فتنه 57 نشده بودیم هم در این سالهای سی از برکات وجودشان بهره میبردیم و هم حداقل بخت آن را داشتیم که در سفرشان به دیار باقی آخرین بوسه را بر پیشانیشان بنشانیم. منظورم عزیزانی است که در خانه پدری خاموش میشوند. از دو بزرگشان یادی میکنم که در این هفته از دست شدند.
1- شازده از من پرسید خبرداری دکتر چه کسی را برای ریاست رادیوتلویزیون برگزیده است؟ گفتم چه کسی شایسته تر از شما؟
در ساختمان پخش بودیم و آن روز شازده به هرقیمت بود همکاران را راضی کرده بود که اعتصاب را کمی شل کنند تا سخنان دکتر بختیار پخش شود. آن روز صبح مانی مرغ سحر راپخش کرد و بعد صدای دکتر را که، من مرغ توفانم نیندیشم زتوفان / موجم نه آن موجی که از دریا گریزد! ظهر شازده تورج فرازمند شال و کلاه کرد و بعد از سالها مدیریت در هیأت خبرنگار به همراه فیلمبردار و صدابردار و ... با ماشین سازمان به منزل دکتر بختیار رفتیم. دکتر چندان روی خوشی به شازده نشان نداد. ظاهرا یک کدورت قدیمی از سالهای سرسپاری شازده به حزب طراز نوین ودلبستگی دکتر به زنده یاد دکتر مصدق، پس از اینهمه سال هنوز باقی بود. با اینهمه مصاحبهای جانانه انجام گرفت. در بازگشت شازده آهسته در گوشم گفت ما که رفتنی شدیم شماها تنهایش نگذارید. و چنین شد. گزینش مسعود برزین برای ریاست رادیو تلویزیونی که 90 درصد از کارکنانش حتی فیلمساز معروف و مشهور ساواکی در اعتصاب بودند به گمانم به توصیه دکتر سیروس آموزگار که خود با توصیه دریادار مدنی و اصرار بیش از حد دکتر بختیار مقام وزیر اطلاعات و جهانگردی را پذیرفته بود، انجام گرفته بود. برزین شیک با پیپ و کلام شمرده و ادیبانهاش، به سازمانی میآمد که بسیاری از کارکنانش ناگهان یک شبه از آریامهر زده، به خمینی زده، تبدیل شده بودند. به لطف سفارش شوهر خالهام امیر نویدی که رئیس دفتر دکتر اقبال و رئیس دبیر خانه شرکت نفت بود، گهگاه در سالهای دبیرستان شعری از من با اشاره برزین در نشریات شرکت نفت چاپ شده بود. بعدها نیز در مجله فردوسی که بودم با تلفن عباس پهلوان عزیز که همیشه مراقب و حامی برادر کوچک بود به دیدار آقای برزین رفته بودم به کسب خبری ویژه و مصاحبهای... در منزل دکتر بختیار او را دیدم و وقتی فهمید دل با خان دارم و با همه وجود برای توفیقش تلاش میکنم، گفت فردا به دفترم بیا و فردا رفتم. سخت بود به جائی بروم که سایه نازنین مهندس قطبی و حضور آن که از او بسیار آموخته بودم یعنی دکتر محمود جعفریان، بر جای جای آن سنگینی میکرد. نخست پرسید اعتصابیها چه میگویند؟ ما که سانسور را برداشتهایم! برایش گفتم که در پس پرده چه خبر است و بعد هم سخنانش را نوشتم تا فردا در روزنامه اطلاعات که تازه از اعتصاب برگشته بود چاپ کنم.
آن بامداد که از میکروفن رادیو تهران بامدادان را با صدای آخرین نخست وزیر مشروطیت ایران آغاز کردم هنوز از استودیو بیرون نیامده زنگ زد که علی رضا هنگامه کردی ! با آنکه آزادمردی عاشق حرفهاش بود اعتصابچیها حرمتش نداشتند. و اگر چه آشنائیش با دکتر بختیار کوتاه زمان بود اما چنان به دکتر دلبسته شده بود که دو روز مانده به پایان کار توی دفترش خطاب به شماری از اعتصابچیها گفت چراغ برخواهید گرفت ودر جستجوی مردی که هیچ چیز از دکتر مصدق کمتر ندارد آسمان و زمین را خواهید گشت! همین عبارت را فیلمساز ساواکی به مدرسه علوی خبر داد و مردی را که در زندگی به جز عشق به آموختن و آموزاندن و مطبوعات، گناهی مرتکب نشده بود به زندان انداخت... مسعود خان برزین پس از نه دهه و نیم زندگی با یادهائی خوش و نامی سرشار از حرمت در خانه پدری خاموش شد.
آنسو در وطن چراغی دیگر خاموش شد که نام او نیز با مطبوعات خانه پدری پیوند خورده است. دکتر بهزادی با سپید و سیاهش، با دانستنیهایش و با ضد خاطراتش ... گمان دارم که در باره او باید استاد صدرالدین الهی بنویسد که سالها قصههایش را در روزگار کودکی و نوجوانی در سپید و سیاه میخواندم.

حمله گروهي از عوامل رژيم به منزل شيخ مهدي كروبي

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با حمله گروهي از عوامل رژيم (لباس شخصي ها) به منزل شيخ مهدي كروبي٬ پاسخ ميدهد. ۰۳/۰۹/۲۰۱۰

جمعه ۰۳/۰۹/۲۰۱۰
تصوير/بخش نخست
Download file
تصوير /بخش دوم
Download file
صدا/ بخش نخست
Download file
صدا/بخش دوم
Download file

كاهش نفوذ يا وحشت از برپائي دموكراسي در عراق؟

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با كارشكني هاي رژيم جمهوري ولايت فقيه در عراق ومانع شدن ار تشكيل حكومت به دليل وحشت از برپائي دموكراسي در اين كشور٬ پاسخ ميدهد. ۲۸/۰۸/۲۰۱۰

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با افزايش فشارهاي بين المللي عليه جمهوري ولايت فقيه٬ و شكاف در حاكميت٬ و مذاكرات صلح خاورميانه و موضع رژيم نسبت به آن٬ و روز قدس٬ و پروژه اتمي رژيم٬ و... به پرسشهای جمشید چارلنگی پاسخ ميدهند. ۲۷/۰۸/۲۰۱۰
صدا :
Download file
تصوير دانلود:
Download file
لينك:
Download file

ادعاي وزير اطلاعات مبني بر پرداخت كمكهاي مالي به رهبران جنبش سبز

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با ادعاي وزير اطلاعات جمهوري ولايت فقيه٬ در تاييد شيخ احمد جنتي٬ مبني بر كمكهاي مالي آمريكا به رهبران جنبش سبز٬ پاسخ ميدهد. ۲۷/۰۸/۲۰۱۰

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
سه شنبه 17 تا جمعه 20 اوت
سید علی آقا نه اهل معجزه بود نه اصولا دین را در قالب سنتی آن باور داشت که مثلا تصور کنی چند سالی بعد با لقب حضرت آیتالله سید علی الحسینی الخامنهای رساله چاپ کند و به اخذ وجوهات شرعیه مشغول شود. شوریده سری داشت و صدائی که به جز ترانههای روز رادیو اگر برمیخاست به ذکر علی بود و در ستایش یار لم یزلی. سر و ته علی آقا را میزدی یا در طرقبه بود و یا در وکیلآباد. تهران هم که می آمد رو به کعبه قلهک و شمیرانات نماز میگزارد که همه احباب و اخیار در آنجا رحل اقامت افکنده بودند. حتی در ایام تبعید در هرسوئی بود باغچهای پیدا میکرد و تفرجگاهی که هوای نقی داشت و رفیقی پیدا میکرد از جنس حاج آقا تقی (از برادران مرحوم آیت الله العظمی حسن طباطبائی قمی از رفقای گرمابه و گلستان سیدعلی آقا) من بارها نوشتهام تغییر حالاتی که در سید علی آقا دیدهام در هیچیک از آخوندهای به قدرت رسیده ندیدهام، اگر جانوری از نوع جنتی تغییر حالت داده و یا آخوندی طلبه باز مثل محمد تقی مصباح یزدی از مدرسی مفلوک به حضرت آقا تبدیل شده است جای شگفتی ندارد. اما صیروره سید علی آقا از نوع دیگری است.
با اوضاعی که میبینم هیچ امیدی نیست که ولی امر مربوطه مثل شیخ صنعان سرانجام به خود آید و پتیاره خانم قدرت را رها کند و عاقبت بهخیر شود، بر جبین حضرتش نور رستگاری که هیچ سایه رهائی نیز نمیبینم. در طول یکسال گذشته رهبر حتی مریدان و پیروانی را که صادقانه به او اعتقاد داشتند از دست داده است. ماندگاران در بارگاهش همه از بوزینگان مجلس هر قلتشنالدیوانی هستند که پول و قدرت را تقسیم میکند. اگر تا دیروز سید اصغر حجازی آفتابهاش را آب میکرد و میرزا علی اکبر طبیب حضور ولایتی جانش را از افیون ناب سیراب، حالا با بودن حاج میثم ـ حسین طائب ـ و ادیب المماک حداد عادل که هم برای شعرهای آبکی اش زها زه و طیب الله انفاسکم سر میدهد و هم مشغول زمینه سازی برای جانشینی او توسط آقازاده سیدمجتبی داماد عزیزش میباشد که الحمدلله ابتریش به برکت معالجات در بیمارستان کرامول و ولینگتن لندن برطرف شده است و میتواند بقای سلاله عصمت و طهارت حسینی خامنهای را تا ظهور حضرت تضمین کند (البته اگر ظهور در عهد ابوی حاصل نشود) و سردار وحید ثانی(اولی یک دستجردی که همان معرّب دستگردی است اضافه دارد) جنسش جور جور است و دربار ملک پاسبانش ـ چشم حسود کور ـ امروز قبله همه عاشقان دلار است و میعادگاه همه دجالان از نصرالله لبنانی تا خالد مشعل فلسطینی و از گلبدین افغانی تا ابومهدی المهندس عراقی.
در حضورش امامعلی تاجیک دست به سینه مینشیند و هوگوچاوز ونزوئلائی صلوات شکر میخواند. سران عراق دمکرات بعد از خواندن نماز صبح به امامت باراک حسین اوباما، مغرب و عشا را به او اقتدا میکنند و چریکهای دست به یراق در مصر و شامات خطبه مرگ به نام نامیاش میخوانند. اگر جدش با خمس سهم سادات هزینه خود و چهارتا و نصفی مرید را تأمین میکرد حالا بیت المال ملک عجم در اختیار اوست و تاج نادری و تخت طاووس ومیدان نفت و گاز پارس جنوبی پشتوانه اعتبارش.
شما اگر از روضه خوانی ده شب صد تومان به اضافه حداکثر چهار مثقال عصاره کوکنار کرمانی ناگهان با حادثهای که به معجزه شبیه بود صاحب میلیاردها میشدید و برای مصرفتان مزرعه مخصوص در کرمان وخراسان بر پا میشد و کیلو کیلو نابترینش را خدمتتان میآوردند، آیا جز این میکردید که سید علی آقا میکند؟ آیا شما نیز آقازاده محبوبتان را برای جانشینی آماده نمیکردید؟ سید مجتبی چه چیزی کمتر از «پرزیدنت جیم جونگ ایل و بشار الاسد و جمال مبارک و سیف الاسلام قذافی» دارد که ولایتعهدیش ر ا بر نمیتابیم و از اظهارات اخیر ابوالزوجه محترمش استاد غلامعلی خان حداد شگفتی زده میشویم؟
ماشاالله اگر آقا جانش فقط جامع المقدمات خوانده بود و الفیه حاجی، آقا زاده سید مجتبی هم درس داخل خوانده و هم خارج. آدمکشی را نزد اصغر حجازی و حسین طائب آموخته و مراتب عدالت شکنی و حق کشی را در خورجین معرفتش با حضور در دروس قاضیالقضات دستگاه ولایت حضرت آیتالله سید محمود الهاشمی الشاهرودی اندوخته، از همه مهمتر مدارج ارتقاء از مرحله حزباللهی مجذوب تا قطب محبوب را نیز در محضر حضرت آیتالله محمد باقر خرازی مرشد آقایان حاج محتشم و سردار حسین اللهکرم و آنتونیونی دیار ولایت جناب آقا مسعود دهنمکی طی کرده است.
بله، وقتی با یک قیام و قعود و یک روایت جعلی از سید روح الله مصطفوی اقای رفسنجانی موفق میشود سید علی پائین خیابانی را بر کرسی ولایت مطلقه بنشاند چه عاملی میتواند مانع از آن شود که بعد از به لقاءالله پیوستن ایشان با توجه به اینکه خبرگان در تسخیر نوکران مقام ولایت است و سپاه حلقه به گوش آقا و آقازاده، دولت در دست موجوداتی حقیر از نوع تحفه آرادان و محمد رضا جیب بر (رحیمی ) و مجلس در تصرف شمس وزیر ولایت، علی آقا اردشیر آملی ملقب به لاریجانی، دستگاه قضا در کف با کفایت آن یکی آملی آمیرزا صادق خان و وزارت جلیله خارجه در تیول حاج منوچ متکی، و از همه مهمتر صندوقخانه بیت از دلار و پوند و یورو و لیره و دینار انباشته و کلیدش را آقا مجتبی به گردن آویخته است در یک قیام و قعود دیگر نوکران پدر با پسر بیعت نکنند ؟
من این نوشته را با تکیه بر خیال و بعضی شایعات ننوشتهام بلکه در هفته گذشته در سفری به خاورمیانه یکی از یاران دیر و دور سید علی آقا را دیدم که همه مزایای مجاورت بیت و مصاحبت با ربالبیت را گذاشته و کنج حجرهای در نجف را اختیار کرده و روز و شب به زاری است که شاید آبروی رفته را به زاری باز آرد. آنچه او روایت میکرد تکان دهنده بود. «آقای خامنهای حالا دیگر پذیرفته که معصوم است و رایت صاحب الزمانی در دستش. شبهای چهارشنبه با آقا امام زمان خلوت میکند و صبح پنجشنبه ملاقات کنندگانش مجبورند به چرندیاتی گوش دهند که گاه دود از کله بلند میکند. مثلا در نیمه شعبان سال پیش فرمودند آقا عنایت کردند و شب تولد مبارکشان به اینجا قدم رنجه فرمودند و. .. آنها که رگ خوابش را به دست آوردهاند یا مرتب خواب میبینند که دیشب آقا امام زمان به خوابمان آمد و فرمود به آقای خامنهای بگوئید با بودن آقا مجتبی اصلا نگران آینده نباشند به همان اندازه که به ایشان محبت داریم آقا مجتبی را دوست میداریم.
آن یکی از قول مرحوم بهجت فومنی که اهل کشف و شهود بود قصه جعل میکند که بله، ایشان در خواب دیده ویا بی واسطه شنیده که. ..حضرت تسبیحگوی محاسن مقام ولایت است و در حضر و سفر ایشان را یاد میکند. از این بدتر نیاز سید به شیره کوکنار هرروز بیشتر میشود و با پیوستن آقای حداد به حلقه آتش آقا حالا روزی دو تا سه بار ذغال الکترونیکی که سوغات. .. از آلمان است داغ میشود و در مواقع اضطراری نیز حب شفنتوس رفع خماری میکند. اوهام و خیالات چنان بر عقل و خرد حضرتش سایه انداخته که دیگر نمیتوان در حضورش سخنی از واقعیات به زبان آورد. شارلاتانهائی از نوع حسن فیروزآبادی و عزیز جعفری و احمد وحیدی به او قبولاندهاند که در صورت حمله نظامی اسرائیل در یکساعت کل اسرائیل را دود میکنند و زمینه نمازگزاری مقام ولایت را چند روزه در قدس شریف فراهم میسازند. آنگاه است که یک میلیارد و نیم مسلمان با جنابش بهعنوان امام المسلمین بیعت میکنند و رهبران همه کشورهای اسلامی برای عرض دستبوسی به خدمتش میشتابند. من اینها را میدیدم و میشنیدم و همیشه میگفتم بالاخره سید متوجه میشود که این مداحان و دستمال ابریشمی مالان به بیضه مبارکش، راست نمیگویند و سعادت ملت و اعتبار و آبروی او و نظام مد نظرشان نیست اما حالا که افرادی از نوع حداد عادل به این جمع اضافه شدهاند و همه امور نیز در دست مجتبی است، دیگر امیدی به بیداری سید ندارم و به همین سبب نیز به نجف باز گشتهام که استخوان سبک کنم».
با توجه به روایت یک شاهد عیان آیا باید دست روی دست گذاشت تا اگر در عهد پدر به سلامت جستیم در زمان پسر شاهد ویرانی و پاره پاره شدن خانه پدری باشیم؟ ما را چه میشود که که دست روی دست گذاشتهایم تا در تماشاخانه ولایت فقیه، مشتی دجال و بچه دجال سرنوشت وطن را به نابودی رقم زنند.
من نگرانم! این آزمایشهای یکروز درمیان موشکهای قدر و قیام و سجیل و طیرابابیل، و حرفهای صدتایک غاز سران سپاه ولایت در باب به آتش کشیدن عالم و نابود کردن بنی آدم نشان دهنده سلطه مغزهای بیماری بر سرنوشت ملت ما است که در اوهام خوش غرقند و نمیفهمند وقتی آمریکا یکصد موشک پاتریوت به کویت میفروشد معنایش این است که جناب فرمانده کل قوا دارند منطقه را برای رویاروئی با شما آماده میکنند. به باور من امروز رهبری جنبش سبز بیش از هرزمان برای برکندن ریشه مصیبتی که ملت ما سی و یکسال است بدان گرفتار آمده، یعنی ولایت فقیه، مسؤولیت دارد. ملاحظات را باید کنار گذاشت و کروبیوار عدم مشروعیت ولایت فقیه را اعلام کرد. امروز بسیاری از روحانیون با ایمان روز و شب دست به دعا دارند که خدایا ملت و وطن و دین ما را را از شرّ خناسان حاکم خلاص کن!
دعا دیگر کفایت نمیکند همتی مضاعف باید تا این بساط برچیده شود. سال پیش تا آستانه آزادی رفتیم، امسال اما باید بقیه راه را طی کرد. اخیرا خامنهای گفته است : باید کسانی را که جزو مجموعه [نظام] بودهاند اما بر اثر اشتباه یا غفلت، کنار افتادهاند با نصیحت و دلالت به راه برگرداند...
من تردیدی ندارم که مهندس موسوی و آیتالله کروبی فریب بازی تازه را نخواهند خورد و اصولا چگونه افرادی که از سوی صدا و سیمای حاج عزت و حسین بازجوی شریعتمداری از کتاب وحی سید علی آقا آنها را با الفاظی چون «حقیر، خائن، عامل اجنبی، توطئهگر، وطنفروش، مرتد و ضد اسلام و...» یاد میکنند، حاضر خواهند شد در بازی تازه ولی فقیه و نوکرانش نقشی را ایفا کنند که در تعارض با همه باورهای آنهاست؟
شنبه 21تا دوشنبه 23 اوت
چند روایت از احوال حوزه
(راوی همان روحانی است که پیش از این از او نکتههائی را در مورد آقا و آقازاده نقل کردم)
اول ماه رمضان آیتالله یوسف صانعی به کتابخانه مدرسه فیضیه رفته بود. به محض ورود عدهای از طلاب ضمن سردادن شعار مرگ بر صانعی راه او را بستند. آقای صانعی با خونسردی به آنها گفته بود میدانید چرا مرگ بر صانعی سر دادهاید؟ اگر نمیدانید من برایتان میگویم. آنگاه یادآور شده بود: سی سال پیش در همینجا من هنگام عبور مرجع بزرگوار مرحوم آقای شریعتمداری فریاد مرگ بر شریعتمداری سردادم، آنچه شما کردید پاسخ عمل من بود.
صانعی بعد از این ماجرا نزد آقای صافی گلپایگانی رفته و جریان را برای او تعریف کرده بود. آقای صافی هم گفته بود اخیراً هنگام زیارت حرم متوجه شدم بعضی از طلاب به من سلام نمیکنند و حتی وقتی من به آنها سلام میکنم جواب مرا نمیدهند. برایم مسجل شده که این مجازات بیحرمتیهایم به مرحوم آقای شریعتمداری است. بله، روزگاری نه چندان دور من نیز به آن مرد بزرگوار که سالها در حضرتش تلمذ کرده بودم بی حرمتی کردم و سلامش نگفتم و...
جایگاه آقای شریعتمداری...
با آنکه دیرسالی از درگذشت آیتالله شریعتمداری میگذرد و در این مدت رژیم از هیچ رذالتی در مورد ایشان به ویژه در رسانهها و کتابهای منتشره در باب انقلاب کوتاهی نکرده، اما روز به روز بر اعتبارآن مرجع آزاده افزوده میشود. مراسم یادبود درگذشت ایشان هر سال با شکوهتر از سال پیش به ظاهردر روز شهادت امام موسی کاظم (که بر پایه روز شمار هجری قمری با روز درگذشت ایشان تقارن دارد) برپا میشود. مصاحبههای آقازاده ایشان آقای مهندس حسن شریعتمداری با رسانههای خارج کشور بین طلاب و روحانیون غیر وابسته اعتبار بسیاری دارد و اغلب درباره آن در حاشیه جلسات درس و بحث گفتگو میشود.
همزمان، روز به روز آخوندهای وابسته بی اعتبارتر میشوند. هر که بیشتر از رژیم دور است محترم تراست. شخصیت رو به اعتلای امروز حوزه آیتالله علوی بروجردی در قم و آیتالله آقا رضی شیرازی در تهران است. آقای صانعی و سید صادق شیرازی به علت نیشهائی که گهگاه به خامنهای و رژیمش میزنند در قم و دستغیب در شیراز نه در مقام مرجع بلکه روحانی مخالف در بین مردم اعتبار یافتهاند.
الظالمین و الظالمین...
در جمهوری ولایت فقیه تحقق دعای اللهم اشغل الظالمین بالظالمین را این روزها به وجه کامل شاهدیم. ذکر دو مورد ناگفته نشان میدهد که حکایت نبردهای داخلی مافیا در دهههای چهل و پنجاه میلادی در قرن گذشته در ایران تکرار میشود.
آقای ابریشمچی از قارونهای معاصر است که با ارتباط سببی و دلاری با اهل ولایت فقیه از جمله حضرت آیتالله هاشمی شاهرودی استاد رهبر و رئیس سابق قوه قضائیه، طی سالهای اخیر ثروتی غیر قابل تصور پیدا کرده است ( دختر ایشان همسر سوم آقای شاهرودی است و پدر زن حداقل ده سال بر اعمال ایشان مهر شرعی زد. از نمایندگی تلفن ناکیا تا خرید املاک مصادرهای به ثمن بخس و. ..). چندی پیش تحفه آرادان به سراغ او فرستاده بود که حاجی، بردی و خوردی و ما را بی نصیب گذاشتی، سه ماه وقت داری که ثلث مالت را تقدیم حاج داوود اخوی عزیز ما و سردار باجناق محترم ما احمدی مقدم و عزیز دل برادر سردار محصولی کنی تا از تقصیراتت بگذریم وگرنه نهتنها خودت بلکه فرزندان و نوادگان عزیزت در بریتانیای کبیر نیز مصون نخواهند بود...
نفر دومی که چوب احمدی نژاد به تنش خورده است حضرت آیتالله محمد محمدی ریشهری فرزند شاطر اسماعیل شاه عبدالعظیمی است. ریشهری که پس از یک نبرد کوتاه با احمدی نژاد بر سرسازمان حج و زیارت از مقام امیرالحاجی سید علی آقا و ریاست بعثه کنار گرفت با تولیت حضرت عبدالعظیم چنان ثروتی به هم زده که تحفه آرادان را به وسوسه انداخت حالا که حج را از او گرفتیم چون نمیتوانیم شاه عبدالعظیم را از او بگیریم پولهای کلانش را میگیریم. دوماه پیش چند بازرس از سوی ریاست جمهوری نزد ریشهری رفته بودند و با صراحت به او یادآور شده بودند که علاوه بر پرداخت سهم دولت از درآمدهای گذشته، از این پس از هر یکتومانی که از داخل ضریح دو امامزاده به دست میآوری پس از کسر سهم مقام معظم رهبری، 70 درصدش را به ریاست جمهوری میدهید تا به شیوه درستی برای نگهداری آستانه مبارکه و حوزه شاه عبدالعظیم خرج شود... و این همان ریشهری جنایت پیشهای است که بهترین نظامیان کشورمان را اعدام کرد و به گوش مرحوم شریعتمداری سیلی زد.