
سه شنبه ۱۹/۰۱/۲۰۱۰
صدا / بخش اول
Download file
بخش دوم
Download file
تصوير
بخش اول
Download file
بخش دوم:
Download file

سه شنبه ۱۹/۰۱/۲۰۱۰
صدا / بخش اول
Download file
بخش دوم
Download file
تصوير
بخش اول
Download file
بخش دوم:
Download file

گفتگوي حسین قویمی با عليرضا نوري زاده
در چند ماه اخیر:
سازمان حج و زیارت ایران سفر حج عمره را به حال تعلیق در آورد هشدار عربستان به ایران در مورد سیاسی کردن مراسم حجتلویزیون «العالم» در کشورهای عربی قطع شد «یمن کشتی ایرانی حامل اسلحه را توقیف کرد» بحران در یمن؛ اتهامهایی که علیه ایران مطرح میشود جنگ در مرز عربستان و یمن- متهم: ایران عبدالله نصيرى، مدير روابط عمومى سازمان حج و زيارت ايران، به خبرگزارى فرانسه گفته است: «تا زمانى كه ماموران مذهبى عربستان به رفتار منزجر كننده خود با زائران ايرانى پايان ندهد، اعزام زائران عمره به عربستان از سوى دولت ايران در شرايط تعليق باقى مى ماند.» به این شکل سفر حج عمره تا اطلاع ثانوی برگزار نخواهد شد...
اخیرا مقامهای حکومتی و رسانههای دولتی ایران از سوءرفتار پلیس عربستان با زائران ایرانی انتقاد کردهاند، هر چند این انتقادها تازگی ندارد. اما انتقادهای تند دو طرف و هشدارهایی که هر کدام مطرح میکنند، به ویژه در هفتههای گذشته، نشان از دگرگونیهای جدید در روابط ایران و عربستان دارد. ایران، عربستان و موضوع یمن، حمله لفظی شدید محمود احمدی نژاد، رئیس دولت، به عربستان و مسئله زائران ایرانی جملگی حکایت از این تغییر و تحولات دارند.
برخی از تحلیلگران معتقدند روابط ایران و عربستان در بیست سال گذشته تا این حد متشنج و بحرانی نبوده است. علیرضا نوری زاده، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل خاورمیانه از جمله این افراد است؛
علیرضا نوری زاده: روابط ایران و عربستان شاید بعد از حج خونین در سال ۱۹۸۷ هرگز تا این حد دچار بحران و مشکل نبوده است. موضوع ربطی به مسئله حج ندارد؛ بدرفتاری پلیس عربستان سعودی با زائرانی که قصد زیارت قبرستان بقیع را دارند، بهانه ای بیش نیست. موضوع بسیار فراتر از این است. ماجرا از آنجا سرچشمه میگیرد که سعودیها مداخله جمهوری اسلامی را در امور یمن ضربه ای مستقیم نسبت به حاکمیت و وجود و هستی خود میدانند. به این معنا گروهی که عنوان «حوثیها» را در یمن دارند، «زیدیهایی» هستند که به طور کلی سالها در یمن حتی حکومت دستشان بوده است.
رئیس جمهوری فعلی یمن، عبدالله صالح، شیعه زیدی است. شیعه چهار امامی است و قبل از او نیز چندین بار رهبران یمن از زیدیها بودند. قبل از آن نیز امامان یمن از زیدیها بودند و عربستان هیچ مشکلی با آنها نداشته است. ولی الان این گروه خاص که پیروان عبدالمالک حوثی هستند و همچنین پدرش بدرالدین حوثی که در قم عمامه سرش گذاشتند و لقب آیت الله به او دادند، اینها شعار «مرگ بر آمریکا» را بالا بردند، همان شعارهایی که در ایران بود و همین طور به خاک عربستان سعودی حمله کردند. این امر را سعودیها دیگر تحمل نکردند. به یمن حمله کردند، به شمال یمن، منطقه ای را که حوثیها در آنجا بودند، بمباران کردند و تعداد زیادی از آنها را کشتند و دستگیر کردند. در گیر و دار این ماجراها بود که آشکار شد بسیاری از این افراد یا در ایران آموزش نظامی دیدند، یا ایران در کمپی که در اریتره برپا کرده، در آنجا اینها را آموزش نظامی داده، سلاح به آنها داده و بنابراین اینها در اختیار جمهوری اسلامی بودند.
تعلیق سفر حج عمره به عربستان، آیا به تصور شما مقدمه ای است برای سردتر شدن روابط ایران و عربستان سعودی؟
«در درون سازمان حج نیز ما شاهد تغییرات اساسی هستیم. نگاه کنید آقای ری شهری بعد از بیست سال میرود و آقای قاضی عسکر جایش را میگیرد. یا آقای خاکسار قهرودی که رئیس سازمان حج و زیارت است و یکی از سرداران سپاه و فردی که در لبنان عامل ربودن دو سرباز اسرائیلی و جنگ لبنان شده، ایشان از ریاست سازمان حج توسط احمدی نژاد کنار گذاشته میشود و به جای او آقای علی لیالی میآید. یعنی یک مقدار در درون آن سازمان هم جنگ و دعواست»بدون تردید. یک بار بعد از ماجرای حج خونین، که در واقع آن ماجرا نیز به علت این شد که جمهوری اسلامی تلاش کرد، حج را در مکه مصادره کند، عکسهای آقای خمینی را بالا بردند و درگیریهایی شد که منجر به کشته شدن شماری از زائران بیگناه ایرانی شد، بعد از آن آقای خمینی دستور داد دیگر حج را متوقف کنند. آن حج واجب بود، حج تمتع بود. بنابراین حج عمره نمیتواند از آن اهمیت برخوردار باشد.
در درون سازمان حج نیز ما شاهد تغییرات اساسی هستیم. نگاه کنید آقای ری شهری بعد از بیست سال میرود و آقای قاضی عسکر جایش را میگیرد. یا آقای خاکسار قهرودی که رئیس سازمان حج و زیارت است و یکی از سرداران سپاه و فردی که در لبنان عامل ربودن دو سرباز اسرائیلی و جنگ لبنان شده، ایشان از ریاست سازمان حج توسط احمدی نژاد کنار گذاشته میشود و به جای او آقای علی لیالی میآید. یعنی یک مقدار در درون آن سازمان هم جنگ و دعواست. طبیعتاً الان با حرفهایی که آقای قاضی عسکر زده و متوقف شدن حج عمره، به گمان من روابط دو کشور دارد به سویی میرود که نشانههای یک رویارویی مستقیم از آن میشود مستفاد شود.
رئیس روابط عمومی سازمان حج و زیارت هرگونه انگیزه سیاسی در تعلیق حج عمره برای ایرانیان را رد کرد. آیا فکر میکنید دولت دنبال روزنه ای برای احتمالاً بهبود روابط است؟
بله. سئوال بسیار هوشمندانه ای است. این نکته را هم باید اضافه کنم سعودیها هم نمیخواهند مسئله حج آمیخته شود به سیاست. همانطور که دلشان نمیخواهد جمهوری اسلامی برائت از مشرکین به راه بیاندازد، نمیخواهند جمهوری اسلامی هم حج را پیراهن عثمان کند. در واقع ترجیح میدهند حج را از مسائل سیاسی جدا کنند. میدانیم که در آن آغاز بعد از درگذشت آقای خمینی، وقتی حجاج ایرانی به عربستان برگشتند، روابط دو کشور روابط حسنه ای نبود اما حج انجام شد. الان هم به نظر من سعودیها نمیخواهند این کار به آنجا برسد و جمهوری اسلامی هم نمیخواهد. حج برای جمهوری اسلامی وسیله ای بسیار مهم برای بهره برداریهای مذهبی و سیاسی است و نمیخواهند راه بسته شود.
بانوراما: اغتيال عالم إيراني
برنامج بانوراما: من هو العالم النووي الإيراني مسعود علي محمدي الذي اغتيل في طهران؟
( علي رضا نوري زاده در پا نوراما در كانال العربيه به اين سئوال پاسخ ميدهد. )
Download file
گفتوگو با علیرضا نوریزاده
ایران بمباران خواهد شد؟
ایرج ادیبزاده
adibzadeh@radiozamaneh.com
بلافاصله پس از ایراد این سخنان در شبکه تلوزیونی سیانان، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی واکنش نشان داد و آن را نسنجیده خواند. اومانیته اضافه میکند مطرح کردن دوباره پرونده اتمی زمانی صورت میگیرد که اختلافات در درون رژیم، پایههای نظام جمهوری اسلامی را به لرزه درآورده است.
مهلتی که تا پایان سال ٢٠٠٩ برای برطرف کردن نگرانیهای غرب در مورد پروندههای هستهای ایران در نظر گرفته شده بود، به پایان رسیده است و این نگرانیها از طرف جمهوری اسلامی ایران رفع نشده و اکنون نیز تهدید به بمباران ایران از سر گرفته شده است و دور چهارم تحریمها در شورای امنیت نیز در پیشروست.
با علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار و کارشناس مسائل سیاسی در لندن در این باره گفتوگو کردهام....
ارزیابی شما از تهدیدهای ژنرال پترائوس چیست؟
این اظهارات را باید در یک چهارچوب کلی ارزیابی و بررسی کرد. ژنرال پترائوس با این سوال مکرر که اگر ایران به تعهداتش ملتزم نشود، به برنامه اتمی خود ادامه بدهد و این برنامه در جهت اهداف نظامی باشد روبهروست؛ در نهایت این ژنرال ارشد نظامی در منطقه ناچار به پیشنهاد راه حل نظامی به عنوان یکی از گزینههای روی میز خواهد بود.
او مانند دیگر مقامات آمریکایی وعده حتمی حمله به ایران را نمیدهد بلکه راه حل نظامی را به عنوان یکی از گزینهها در صورتی که جمهوری اسلامی به سیاست فعلی خودش ادامه بدهد مطرح میکند.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که خط قرمزی نه تنها برای ایالات متحده بلکه برای متحدان اروپایی، کشورهای همسایه ایران و اسرائیل در رأس همه این کشورها وجود دارد که عبور از آن برایشان غیر قابل تحمل است و آن مسلم شدن ساخت سلاح اتمی توسط ایران است.
چنانچه این اطمینان به وجود بیاید، در آن زمان گزینه نظامی راه حل اول خواهد بود. عدم مشروعیت در داخل کشور، «جنبش»ای که روز به روز ابعادش گستردهتر میشود و اختلافات درون نظامی، عواملی هستند که میتوانند گزینه نظامی را به صورت بارزی برای جمهوری اسلامی در این زمان مطرح کنند.
اگر جمهوری اسلامی مانند آنچه که در یمن شاهد آن بودیم، بخواهد فتنهگری کند و بحران خود را به مناطق دیگر گسترش دهد، بار دیگر گزینه نظامی با اعتبار بیشتری مطرح خواهد شد.
همزمان با سخنان ژنرال پترائوس، نمایندگان گروه ١+٥ برای برنامه هستهای جمهوری اسلامی به دور هم جمع میشوند، یک شرکت سوئیسی دستور متوقف کردن صدور بنزین به ایران را داده است و هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا تحریمهای تازه علیه ایران را مطرح کرده است و گفته است تحریمها باید حاکمان کشور را هدف قرار دهند.
تصویر ماهوارهای بخشی از تأسیسات اتمی ایران
روزنامههای آمریکا از سپاه پاسداران به عنوان هدف اصلی تحریمها نام بردهاند و «والاستریت ژورنال» نوشته است که سپاه پاسداران پشتوانه نظامی - اقتصادی آیتالله خامنهای و محمود احمدینژاد است. پیشبینی شما در صورت عملی شدن تحریمهای تازه چیست؟
تحریمها را به دو دسته میتوان تقسیم کرد؛ یکی تحریمهای سیاسی و دیگری تحریمهای سیاسی - اقتصادی که هدف آن سپاه پاسداران و سران نظام است. هماکنون بحثهایی مطرح میشود که حتی روسها نیز با آن هماهنگ هستند و تنها چین در خارج از این مجموعه با جمهوری اسلامی ارتباط تنگاتنگ و گسترده دارد.
این مجموعه تحریمها شامل ممنوعیت سفر مقامات بلندپایه نظام و حتی خانوادههای آنها، به ویژه کسانی که با برنامههای اتمی یا نظامی ارتباط دارند میشود. تعداد زیادی از فرماندههان سپاه، چه ازسوی سازمان ملل، ایالات متحده یا بعضی کشورهای اروپایی در فهرست سیاه قرار دارند.
بانکها نیز مانند بانک سپه که در رابطه با خریدهای نظامی ایران در خارج از کشور نقش فعال داشته است در فهرست سیاه قرار دارد و ممکن است مؤسسات مالی دیگری نیز به این لیست اضافه شود و همینطور ١٤هزار شرکتای که در دوبی ثبت شدهاند و بسیاری از آنها با سپاه یا دستگاه امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی در ارتباط هستند.
یک دسته از تحریمها نیز هستند که در مورد آن زیاد صحبت نمیشود و مسأله بنزین یکی از آنهاست؛ مطابق یک ارزیابی کارشناسی انجام شده در آمریکا، در صورت عملی شدن تحریم بنزین، جمهوری اسلامی پس از گذشت ١٢ هفته دچار فلج جزئی خواهد شد و در طول ١٦ هفته این فلج پیشرفت خواهد کرد و در طی ٢٤ هفته به ٨٠ درصد خواهد رسید.
در شرایط فعلی این نوع تحریمها میتواند ضربه بسیار سنگینی برای نظام باشد. این تحریمها متوجه مردم نیز خواهد بود ولی مردم نشان دادهاند تحریمی که به رژیم ضربه بزند از نظر آنها نیز قابل قبول است.
در چنین شرایطی جمهوری اسلامی با کشور عراق که از دوستان او است وارد درگیری تازهای بر سر طرح تأسیسات هستهای ایران بر سر مرز دو کشور شده است و کشور عراق در رابطه با این موضوع به سازمان جهانی انرژی اتمی نامه نوشته است. شما اهمیت این مسأله را در چه میدانید؟
جمهوری اسلامی اگر چه مدعی است که ارتباط تنگاتنگی با عراق دارد ولی از حضور آقای نوریالمالکی در رأس قدرت عراق به دلیل استقلال او و عدم تبعیتش از ایران ناراحت است و این با چهارچوب و کیان جدید نظام عراق در تعارض است.
ایران از تمام وسایل و ابزارها برای تضعیف دولت عراق استفاده کرده است تا نشان دهد که دولت نوریالمالکی قادر به تأمین امنیت در عراق نیست. ایران امید دارد که ابراهیم جعفری، کسی که مدتی عهدهدار ریاست وزرا در عراق بود را در رأس دولت آینده عراق بیاورند و در این راه کمکهای بسیار زیادی به او میکند.
به زمان انتخابات [در عراق] مدت کمی ماندهاست. در این مدت جمهوری اسلامی از گرفتن چاههای نفتی «فکه» تا آزار رسانی به عراق در شطالعرب و در نقاط مرزی را انجام دادهاست.
طبیعتا تبدیل شدن ایران به یک قدرت اتمی برای عراق نیز مانند دیگر کشورهای همسایه نگران کننده است؛ همچنین رخ دادن حادثهای مانند «چرنوبیل» و نزدیک بودن این منطقه به عراق میتواند برای دولت این کشور نگرانکننده باشد.
آنچه در مورد تأسیسات اتمی ایران گفته میشود، به دلیل دخالت ایران در امور عراق و حمایت از گروههای مختلف این کشور و بر هم زدن نظم جدید این کشور صورت میگیرد.
در غیر اینصورت اگر روابط دو کشور بر پایه تفاهم و احترام متقابل باشد، قطعا ساخت یک نیروگاه عراق را ناراحت نمیکند بلکه سعی خواهند کرد که از نتایج این نیروگاه استفاده کنند. اما متاسفانه این حسن رابطه بین دو کشور وجود ندارد.
باید تا انتخابات آینده منتظر ماند و دید چه گروهی زمام دولت [عراق] را به دست میگیرند و در پرتو سیاستهای آن دولت مشخص خواهد شد که خواسته جمهوری اسلامی ایران چیست و آیا نگرانیهای عراق پایه و اساسی دارد یا خیر.

در اين برنامه علي رضا نوري زاده به سوالات بيژن فرهودي در رابطه با پرونده اتمي وجلسه نمايندگان ۵+۱وقتل دكتر عليمحمدي ٬روابط ايران و عربستان ٬سفر متكي به ليبي و ...پاسخ ميدهد ۱۷/۰۱/۲۰۱۰
تصوير:
Download file
صدا:
Download file

سخنان عجيب احمدي نژاد در اهواز پيرامون ۱۱ سپتامبر

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با سخنان عجيب احمدي نژاد در اهواز پيرامون ۱۱ سپتامبر پاسخ ميدهد.۱۷/۰۱/۲۰۱۰

گفتگو فرنگيس محبي با علیرضا نوریزاده در ارتباط با ترور دکتر علیمحمدی
«ترور دکتر علیمحمدی یک پیام بود»
آقای نوریزاده، با توجه به این که مقامات ایران این ترور را به امریکا و اسراییل نسبت میدهند و از سوی دیگر، میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی در بیانیههایی این اقدام را خط تازهی توطئه میدانند، پس چه کسانی میتوانند در پشت این ترور قرار داشته باشند؟
نوریزاده :من به دو عامل نگاه میکنم؛ یکی سابقه و دیگر این که چه منظوری پشت کشتن دکتر علیمحمدی بوده و چه کسانی میتوانند از این قتل منتفع شوند. در هر ماجرایی که در این حد پر رمز و راز و درهم پیچیده است و نمیتوان سازمان، شخص و یا گروه مشخصی را بهراحتی متهم کرد، با این پرسشها روبهرو هستیم....
سه سال پیش، درست در ماه ژانویه، یکی از همکاران دکتر علیمحمدی، به نام دکتر اردشیر حسینپور که در شیراز زندگی میکرد، به قتل رسید. اتفاقا دکتر حسینپور را به علت ایمیلهایی که بین ما ردوبدل شده بود و پس از کشتهشدن ایشان، بعضا در مطبوعات به چاپ رسید، ایشان را از نزدیک میشناختم.
آقای دکتر حسینپور هم استادی بود که فیزیک تدریس میکرد و درست شبیه آقای دکتر علیمحمدی در زمانی با برخی از ارگانهای صنعتی نظامی رژیم جمهوری اسلامی در تماس بود. دکتر حسینپور در پروژهی موشک شهاب۳ و موشک سجیل شرکت داشت. ولی بعد جدا شده بود و چند سالی بود در شیراز فقط به کار تدریس میپرداخت.
آقای دکتر حسینپور سه سال پیش کشته شد و رژیم مدعی شد که او بر اثر خفگی ناشی از گازگرفتی از میان رفته است. ولی اقوام او همینطور شاگرداناش، این مساله را تکذیب کردند.
دکتر علیمحمدی نیز بر پایهی آنچه آقای احمد شیرزاد، همکار، دوست، همکلاسی و همدورهای او عنوان کرده است، شخصی بوده که در آغاز انقلاب از جوانان طرفدار انقلاب بوده؛ در جنگ هم شرکت کرده است. ولی در ماههای اخیر بهشدت با جنبش سبز همبستگی و همدلی داشته و علیه آقای احمدینژاد موضع گرفته است.
در تظاهرات و حتی در تظاهرات ۱۳ آبان شرکت کرده است. در پاسخ به شاگرداناش برای شرکت یا عدم شرکت در تظاهرات به آنها میگفته: «من شرکت میکنم». جلسهای هم با دانشجویان داشته که در آن علیه احمدینژاد و روش دولت در سرکوب جنبش صحبت کرده است.
حال باید دید که آیا کشتن شخصی که در حال حاضر هیچ ارتباطی با سازمان انرژی اتمی و همینطور پروژههای اتمی ایران ندارد، سخت طرفدار جنبش سبز است، با آقای احمدینژاد مخالف است و هیچ ارتباطی با دولت ندارد، میتواند به نفع اسراییل و امریکا باشد؟ اگر چنین باشد، آنها چه هدفی را دنبال میکردهاند؟
رژیم مدعی شده که ممکن است اپوزیسیون دست به این کار زده باشد. اما گروه انجمن پادشاهی پس از دزدیدهشدن آقای فولادوند فراموش شد و چیزی از آن، به جز خاطره، نمانده است. مجاهدین خلق هم در داخل ایران هیچ نوع امکانی برای این که دست به چنین عملی بزنند، ندارند.
پس باز برمیگردیم به خانهی اول؛ باید یک ارگان نظامی باشد که بتواند چنین بمبی را سر راه دکتر علیمحمدی کار بگذارد، آن را از راه دور کنترل کند، آمد و رفت ایشان را تحت نظر گرفته باشد و بمب را درست بهگونهای منفجر کند که ایشان به قتل برسد. اینها همه نشاندهندهی یک برنامهریزی نظامی است.
هدف هرچه که باشد و توطئه از سوی هر گروهی باشد، چرا شخصی مانند دکتر علیمحمدی قربانی این توطئه شده است؟ چه ویژگیهایی در این استاد فیزیک بوده که ایشان را قربانی مناسبی برای رسیدن به هدفشان کرده است؟ با توجه به این که افراد زیادی در سطح دکتر علیمحمدی هستند که طرفدار جنبش سبزند و شاید در تظاهرات هم شرکت کرده باشند.
در همهی قتلهای مرموز این سوال مطرح میشود که چرا ایشان؟! هر کس دیگری هم بود، این سوال مطرح میشد. ایشان هدف سهلی بوده؟ نمیدانم. … آیا آمدوشدهایی داشته که رژیم را نگران کرده؟ آیا آنگونه که بعضیها میگویند، درصدد ترک ایران بوده؟
گویا از یک مرکز علمی در خارج به ایشان پیشنهادی رسیده بوده است. دکتر علیمحمدی در گذشته این پیشنهادها را رد کرده است؟ آیا اینبار قبول کرده بوده؟ … اینها همه سوالهای بیپاسخ هستند.
ولی اولین اثری که داشته، موجی از ارعاب در محیط دانشگاهی و بین کارشناسان و محققان ایجاد کرده که این حالت خیلی میتواند نگرانکننده باشد.
به معنای دیگر، رژیم بدترین نوع رفتار را با نمایندگان جنبش دانشجویی داشته است که بتواند دانشجویان را با ارعاب به سکوت وادار کند. احکامی که علیه رهبران دفتر تحکیم وحدت، ادوار تحکیم و همینطور برخی از دانشجویان دستگیرشده صادر کردهاند، نشان میدهد که رژیم بیش از هر چیز در صدد ارعاب است و فکر میکند تا حدی موفق شده است.
اما من گمان نمیکنم اینطور باشد؛ جنبش دانشجویی سرجایاش است. همین جنبش استادان، روشنفکران و اهل تفکر میتواند برای رژیم پیامی نگرانکننده باشد.
فکر میکنم اگر هرکس دیگری هم جای دکتر علیمحمدی مورد این سوءقصد قرار میگرفت، همین سوال را میکردیم. ما هنوز صورت مسالهی کاملی نداریم. خانوادهی او در این شرایط پلیسی، هنوز نمیتوانند حرف بزنند. تشییع جنازهی او و جنازهی دزدی رژیم نشان داد که در پس پرده ماجرایی هست.
اینها همه باید روشن شود و روشن هم خواهد شد. کما این که قتل مرموز دکتر حسینپور هم بعدا روشن شد که توسط عوامل رژیم انجام گرفته است.
دکتر علیرضا نوریزاده میگوید متاسفانه به نظر میرسد که سلسلهی قتلهای زنجیرهای دوباره آغاز شده است
با توجه به اختلافاتی که در میان جناحهای حاکم وجود دارد، مانند فجایعی که در کهریزک اتفاق افتاد، فکر میکنید توطئهگران اصلی مشخص شوند؟ یا این که این جنایت بهانهای شود عدهای مجازات و حتی اعدام شوند و مقصرین اصلی افشا نشوند؟
بعید نمیدانم که رژیم فردا بیاید و عدهای را متهم کند که در این قتل دست داشتهاند و باز چهار نفر را بهعنوان اینکه مجاهد هستند و در این قتل دست داشتهاند، مجازات کند. این کارها هیچ بعید نیست.
اما یک نکته به نظر من خیلی مهم است و آن هم حضور آقای ابوناصر حزبالهی در صحنهی جنایت است؛ ایشان در تصاویری که گرفته شده (و درود به هوشمندی آنانی که این تصاویر را گرفتهاند) لحظاتی پس از جنایت در ژستهای مختلف دیده میشود. اما این حضور سؤالی ایجاد کرده است؛ ایشان در آنجا چه میکرد؟!
به نظر من، همهی اینها سرانجام روشن خواهد شد. تردیدی در اینباره نباید داشت. هیچ ماجرای قتلی در پس پرده نمیماند. در کشور ما هم حتما این قاعده برقرار خواهد بود. مطمئن باشید در جهان امروز رژیمها نمیتوانند جنایتی مرتکب شوند و بعد روی آن پرده بکشند. سرانجام بیرون خواهد افتاد.
اما رژیم ممکن است به سناریویی متوسل شود؛ مگر نگفتند مخالفان و بهقول خودشان «منافقین» در قتل کشیش مسیحی دست داشت. اما بعد معلوم شد که آقای سعید امامی این کار را کرده است. همانطور که ماجرای انفجار در حرم حضرت رضا روشن شد. در این مورد هم مطمئنا در آینده از چندوچون آن آگاه خواهیم شد.
پس از ترور سید علی حبیبی موسوی، خواهرزادهی میرحسین موسوی و قتل دکتر علیمحمدی که ایشان هم از حامیان جنبش سبز بودند، باید در انتظار یک سری قتلهای زنجیرهای بود؟
متاسفانه به نظر میرسد که سلسلهی قتلهای زنجیرهای دوباره آغاز شده است. در ماجرای قتل مجتبی هاشمی، سر او و همسرش را بریدند و بعد گفتند که برادرش روحالله هاشمی این کار را کرده است.
یا در مورد رییس سازمان سرمایهگذاری سپاه پاسداران و خریدار سهام مخابرات گفتند که ایشان هم در اثر گازگرفتگی، همراه با همسرش به قتل رسیده است. این نوع قتلها، اثر انگشتان ماموران رژیم را دارد.
زنده یاد داریوش فروهر و همسرش را میتوانستند به ضرب گلولهای بکشند، ولی به آن وضع شنیع کشتند که از این طریق به دیگران پیام بدهند. قصد پیامرسانی است. یا علیرغم این که زندهیاد شاهپور بختیار با ضربهی اولیه به قتل رسیده بود، سر و دست بریدند که پیام بدهند و بگویند ما اینطور میکشیم.
در مورد قتلهای اخیر هم همینطور است؛ یعنی نوع کشتن پیامی است که ببینید ما چهطور میکشیم!
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
نظر بدهید
(نظر شما پس از تایید دبیر وبسایت منتشر میشود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.
نام:
آدرس ایمیل: (نشانی ایمیلتان نزد ما مانده، منتشر نمیشود)
متن نظر:

... از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
سه شنبه 5 تا جمعه 8 ژانویه
پیشدرآمد: حالا دیگر عطر جنبش سبز همه سوی خلیج همیشه فارس را تسخیر کرده است. فرقی نمیکند کارگر سوخته عِوَض باشی که نیم قرن پیش به این سو آمدهای اما همچنان «عجمی» باقی ماندهای و در این نیم قرن سالها گردن افراشتهای که ایرانی هستی و سالهائی نیز سر فرو انداختهای که «به خدا من با این رژیم آدمخوار هیچ الفتی ندارم» و یا از بهبهان آمده باشی و نامت بر بلندای برجهای این سوی خلیج فارس، بدرخشد، بله، فرقی نمیکند که جنسیّه گرفته باشی و اماراتی و قطری و کویتی شده باشی «زینل» باشی یا «الدشتی» «بهمن» یا «بلوشی» و یا «فقیوحی» وار نام ایران را بر فراز چشم اندازی که آفتاب را به آب وصل میکند به اعتلا درآورده باشی، هر سال به خانه پدری سر بزنی و در زادگاهت دانشگاه و مدرسه وبیمارستان بسازی، هر یک از اینها که باشی، امروز سربلند گرفتهای و به جنبش سبز میبالی...
توی فرودگاه آقای «س» را میبینم بعد از شرکت در نمایشگاه فرش در بحرین به جائی میآید که دو نسل است از سرشناس ترین فرش فروشان آنجاست. مغازهای بزرگ در بازار قدیمی، یادگار روزهای آب شور و آفتاب و گرمای جنونآور، و نمایشگاه فرشی در زیباترین و مدرنترین شاپینگ سنتر شهر، همسر و دو فرزندش به استقبال او آمدهاند. پسر بزرگش که شاید 8 سال داشته باشد مرا زودتر میبیند و بیاختیار به سویم میدود و سلام میکند، عموجان شما هستی؟ رویش را میبوسم، به دستش نوار سبز بسته است. بعد خدمت پدر و مادرش که با چشمانی پر از مهر به سویم میآیند، سلام میکنم. پدر تأکید میکند دو پسرش برنامههای مرا میبینند، دلبسته جنبش سبز هستند و هر دو دستبند سبزشان را همه گاه بر دست دارند. بانوی مهربان او نیز یادآور میشود که ما چیزی به آنها نگفتهایم، خودشان راه سبز را انتخاب کردهاند. در نگاه این خانواده آنقدر امید میبینم که اشک شوقم را توان بازایستادن ندارم. به آنها درود میفرستم و میروم تا فردا و پس فردا در لحظههای سبز شناور شوم. این نکته قابل تأمل است که برای نخستین بار طی سی سال اخیر، ایرانیان حاشیه خلیج فارس همراه با هموطنانشان در داخل و خارج کشور علیه جمهوری ولایت فقیه تظاهرات کردهاند. برای بعضی که زیرپایشان محکم نبوده این کار به قیمت لغو اقامت و اخراج تمام شده است. به یکی از شیوخ که اعجاب خود را از پایداری مردم ایران پنهان نمیکند میگویم آنهائی را که بیرون کردید از مردمان همان سرزمینند. با خجالت میگوید؛ نمیدانید که تحت چه فشاری بودیم، عوامل رژیم هم آمده بودند که باید به ما هم اجازه بدهید علیه جنبش سبز تظاهرات کنیم. حالا این عوامل چنان مورد نفرت هستند که کمتر در بین ایرانیها ظاهر میشوند. یک دیپلمات ایرانی که قانع شده باید کشتی در حال غرق ولایت جهل و جور و فساد را رها کرد و به جنبش سبز پیوست میگوید در اغلب سفارتخانهها، کنسولگریها، مراکز فرهنگی و خاصه مدارس ایرانی اکثریت با طرفداران جنبش سبز است منتها خیلیها از ترس مأموران واواک و بیم از دست دادن شغلشان تقیه میکنند. منهای حمیدرضا آصفی سفیر امارات، سرکنسول رژیم در دبی و سفیران در عمان و منامه و دوحه و کویت به موسوی رأی دادهاند به همین دلیل نیز به زودی جایشان را به نوکران دست به سینه احمدینژاد خواهند داد. این را دیپلمات ایرانی میگوید که همه کارش را ردیف کرده است و مثل حیدری کنسول ایران در اسلو، میخواهد در یک کنفرانس مطبوعاتی، گسیختن خود از نظام را در یک روز ویژه اعلام کند. به علت ظاهر حزباللهی و سینهزنیاش، تا حالا کسی به او شک نبرده است و خودش میخواهد از تصمیم او بنویسم شاید که دیگر همکاران در حاشیه خلیج فارس نیز تشویق شوند و زودتر اقدام کنند. از دبی تا کویت با چهار گروه ایرانیان روبرو هستیم. آنهائی که ملیت کشور محل اقامت خود را پذیرا شدهاند و نسل سومشان غیر از خورش قرمهسبزی و قیمه و آهنگهای گوگوش و ستار و ابی و لیلا و... با ایران کاری نداشتهاند اما حالا اندک اندک سلولهای ایرانی در خونشان به غلیان آمده است. دسته دوم آنهائی هستند که ایرانی ماندهاند اما اهل این سو شدهاند. زینلها در امارات و بهبهانیها در کویت از این دستهاند. قلب و روح ایرانی است. کافی است ساعتی با خانم مهین بهبهانی بنشینید تا او از ایرانش بگوید از آن شبی که با شیراز وداع کرد، از روزهای سخت کویت، بیابان و خاک و آب شور. حالا اما نام بهبهانی در همه سو به چشم میخورد، بر سینه آسمانخراشها، در مطبوعات، در دولت، در پارلمان، مهین خانم خسته و همچنان سوگوار همسری که وقتی رفت انگار لبخند و نور از لب و چشمان همسرش پرکشید. در آن خانه باشکوه که سایه میهمانیهای بزرگ با حضور رهبران و وزیران و سفیران و هنرمندان چهارسوی جهان، همچنان بر هوایش سنگینی میکند، بر صندلی چرمیاش مهین خانم تماشاگر وفادار ما در تلویزیونهای فارسی زبان است. صدای آمریکا و کانال یک و پارس را دوست دارد. روژه لات را هم به او نشان میدهم که هر شب برنامه پنجرهای رو به خانه پدری مرا یک ساعت پس از کانال یک پخش میکند.
سومین دسته ایرانیانی که در جمعشان هم کسانی را میبینی که بیش از پنج دهه در اینسو بودهاند اما به هویت و گذرنامه ایرانی خود میبالند و با عرق جبین و کد یمین توانستهاند اعتبار و جایگاه ویژهای در جامعه پیدا کنند و اغلب همه ساله مبالغ زیادی از ثروت خود را در موطن خویش خرج ساختن مدرسه و دانشگاه و بیمارستان میکنند چه نسب از فقیهان برده باشند و اهل سنت و چه «قناعتی»وار با دستپختشان هر روز بر عاشقان سفره ایرانی افزوده باشند، و هم کارگرانی را که با همه سختیها حاضر نیستند در سطح روزمزدان بنگالی و پاکستانی و فیلیپینی جای گیرند. در جمع اینها بدون هیچ تردیدی موج سبز چنان ریشه دوانده که تمام هم و غم امروزشان پیروزی جنبش است. هر سو میروم با سؤال آنها روبرو هستم که فلانی جنبش در چه حال است؟ آیا فکر میکنی تا پایان سال جدید کلک رژیم کنده است؟ باور کن امسال یک چهارم همیشه، مردم به روضهخوانی سفارت و نمایندگی رهبر رفتند اینها ناچار شدند با رشوه چلوخورش مشتی کارگر بیچاره بنگالی و پاکستانی را جلب کنند تا سینه زنی و رهبر و رهبر کردنشان نمودی پیدا کند. کسانی نیز هستند که باورشان آنها را از مشارکت در کار سیاسی باز میدارد اما دلهاشان آنسوی آبهاست، آنجا که خانه پدریشان یا مصادره شده و یا بر ویرانهاش، غاصبان بنائی ساختهاند. نام «حسن» بر پهنه خلیج فارس نمادی از مردی است که خود و همسرش سخت مورد احترام و تقدیر خاندانهای حکومتگر در این سو هستند. اگر مصریها به محمد الفاید و هارودز مینازند ایرانیها نیز عینکفروشیهای «حسن» را دارند که اتفاقاً طرح انگلیسی آن خیلی شبیه نام هارودز است. به آقای حسن سعادت میگویم شما زودتر از الفاید تابلوهایتان را بالا بردهاید؟ میخندند که بله، لابد او طرح ما را برداشته است. خودش و همسرش به علت کارهای خیریه و حضور پررنگشان در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی، مایه سربلندی ایرانیها هستند. سرانجام میرسیم به دسته چهارم که در جمعشان آدمهای رنگ و وارنگ بسیارند. تاجرانی که در دبی خوشبختی را پیدا کردهاند و بعضیشان یکشبه همه داشتهها را باختهاند. پزشکان و متخصصانی که تنها دلیل حضورشان در اینسو، بیزاری از رژیم و اوضاع و احوال وطن است و خیلی طبیعی است که در صورت به سامان رسیدن اوضاع میهن، جزء اولین دسته ایرانیان در بازگشت به وطن خواهند بود. کسانی نیز از اهالی ولایت فقیه در اینسو حضور دارند که پولهای شسته و نشسته، پاک و کثیف را آوردهاند و بعضاً با فروش وجدان، گمان میبرند به رفاه و خوشبختی رسیدهاند. در کنار اینها مزدوران مستقیم رژیم هم هستند که سرشان در آخور امنیت خانه سیدعلی آقا است.
آنچه اما دل را به درد میآورد موج تازه گریختگان از خانه پدری است. آنها که بامدادان در میادین کاریابی در دبی و دوحه و کویت آمادگی خود را برای انجام هر نوع کاری از جمله بنائی و نقاشی و کارگری اعلام میکنند. وانتی میآید، یک عرب پیاده میشود و داد میزند بنا عمله، موج جمعیت هجوم میبرد. ایرانیها شانس بیشتری دارند چون خوب کار میکنند. این را یک کویتی میگوید. دردناک اینکه در جمعشان شماری دیپلمه و عدهای لیسانسه را هم میبینیم. آشپز سرایتون البته لیسانسیه خوشبختی است چون حقوقش بالاتر از مدیر مصری رستوران هتل و مسؤول روابط عمومی هتل است. بچه اصفهان است و دلش برای نصف جهان تنگ تنگ. چند روز قبل یکی از همشهریان خود را به عنوان دستیار به هتل آورده است و حالا کمی حال و روزش بهتر است چون در موقع دلتنگی با همشهریش به لهجه غلیظ اصفهانی حرف میزند. تصاویری از زایندهرود برایش رسیده که نشان میدهد رودخانهای که رشته حیات نصف جهان است دوباره پرآب شده، میگویند این هم از برکات جنبش سبز است. حسین آقا سخت دلبسته جنبش است. بسیاری از دوستان دانشگاهی او حالا عمدهترین راهیان جاده آزادیاند و جنبش به وجودشان سرسبز... هر سو میروم سؤال است و توجه به آنچه در ایران میگذرد، حضور هر شبهام در العربیه و بی.بی.سی عربی والمستقبل و... دوستان زیادی برایم دست و پا کرده است. طبیعی است که دشمنان زیادی نیز دارم که یا از نوکران ولایت سیدعلی آقا هستند یا گرفتاران بند و قید اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی. به جز کویت در دیگر امارات جرأت دهان گشودن ندارند اما در کویت وجود پارلمان و مطبوعات آزاد و فضائی که حتی برگذاری مراسم هفت و چهلم شب سال تروریست سرشناس عماد مغنیه (که در ربودن دو هواپیمای کویتی دست داشت) را تحمل میکند، اینها عربده زیاد میزنند منتها دیگر حنایشان نزد توده رنگی ندارد. اضافه بر این حضور روحانیون شیعه معتدل و آزاداندیش در این سو، دکان کسانی مثل سید باقر المهدی و سیاست بازانی از نوع عبدالصمدها را بیرونق کرده است. آیتالله سید ابوالقاسم دیباجی دبیرکل مجمع جهانی فقه اسلامی و نماینده آیتالله سیستانی با مرکز اسلامی و مسجدش برای بسیاری از شیعیان کویتی و ایرانیان مقیم، از جمله روحانیون سرشناسی است که بعد از درگذشت مرحوم آیتالله احقاقی اسکوئی (عموی استادم مرحوم جعفر رائد) حرف اول را میزند. در قطر غلبه با سنّیهای ایرانی است بنابراین دکان نماینده سیدعلی آقا و مرکز فرهنگیشان رونقی ندارد و در بحرین شخصیتی مثل سید موسوی که سخت در برابر ولایت فقیهیها ایستاده باعث شده حتی کسانی مثل شیخ سلمان و شیخ شعله و... نیز در پشت پرده ولی ولی کنند. و این شیخ مسلمان که حالا در مجلس فراکسیون هم دارد روزگاری قصد براندازی داشت اما حالا دست پادشاه را هم میبوسد. شیخ مکّی ساعی نیز اینجا اعتبار دارد.
در دبی اما وضع به گونه دیگری است. بعد از اخراج معاون شاهچراغی نماینده خامنهای، شاهچراغی دست به عصا راه میرود. البته محل داروخانه بیمارستان شیر و خورشید را که حالا هلال احمری شده بالا کشیده و پورسانتاژ معموله را نیز از دلالان دختر و مافیای پولشوئی و... میگیرد. وجود شیخ عیسی خاقانی نیز غنیمتی است در امارات. عشق به وطن که فرزندان آقای «س» تاجر سرشناس فرش در کویت را سبزپوش کرده، پیرمرد عِوضی را که به بالاترین مقامات در اینسوی آب رسیده، به چنان شوقی کشانده که خیاطش را واداشته برایش دشداشه سبز بدوزد. با لهجه جنوبیش که مکثهای روی عین و غین و ضاد سنگینترش کرده میگوید آقا علی، سبزش سیر است آخه سبز روشن برای من پیرمرد جلف بود. هر دو میخندیم و به درخت بهارنارنجی مینگرم که بذرش را چهل سال پیش برادرش از جهرم آورده، همه باغ بهار نارنج و لیمو و پرتقال است. و پرتقالها عین پرتقالهای بم، معطر و شیرین. میبینی آقا علی، پدرم که آمد اینجا، همهاش صحرا بود. تابستانها چهارده ساعت توی دریا مینشستیم و چفیهمان را دائم خیس میکردیم و به سر میکشیدیم. حالا نگاه کن چه ساختمانهائی اینجا هست. شیخ ناصر محمد نخست وزیر کویت که اخیراً بدجوری خدمت سلفیها در پارلمان رسید، هم دلبسته ایران است. دوازده سال سفیر کشورش در خانه پدری من بوده و یک پا ایرانی شده است. شعر حافظ و خیام میخواند و تا فرصت دیداری با دوست ایرانی پیدا میکند فارسی گفتنش گل میکند. بعضیها به او ایراد گرفته بودند چرا در این روزهای فریاد و خون به ایران سفر کرده است؟ پاسخ او خیلی ساده بوده، من ایران را و مردمانش را دوست دارم، موعد سفرم از مدتها پیش تعیین شده بود و دیدن دوباره تهران شهری که جوانیام را در آن جا گذاشتهام نعمتی بود که به هیچ قیمت از دستش نمیدادم... ولیعهد جوان و تحصیلکرده بحرین در تلویزیون العربیه با «ژیزل خوری» باربارا والترز لبنانی سخن میگوید. ژیزل میپرسد آیا فکر میکنید شیعیان بحرین دنبالهرو رژیم ایران هستند. او با هوشمندی پاسخ میهد چه کسی این حرف را زده؟ این چه حرفی است که تا اسم شیعه میآید میگوئیم وابسته به ایران، ما هم سنی و هم شیعه داریم که دین را وسیله تحقق اهداف سیاسی کردهاند. شیعههای ما وفادار به وطنشان هستند. در عین حال ما ایران همسایه بزرگمان را دوست داریم و با نگرش به رویدادهای اخیر آرزو میکنیم آنچه را ملت ایران میخواهد، همان تحقق پیدا کند... بی آنکه بگوید، پیداست او نیز تحت تأثیر موج شورانگیز سبز است. این نکته را بگویم و کلام را ختم کنم. در همه منطقهای که از شمال عربستان سعودی تا سلطان نشین عمان امتداد دارد، رژیم هیبت و آبرویش را از دست داده است. دهها بار از مردم عادی در کنار سرشناسان شنیدم که میگفتند با دیدن کتک خوردن زنان در خیابانها توسط پاسداران و بسیجیها تکان خوردهاند. البته تصاویر کشته شدن ندا آقاسلطان که جای خود دارد. یک پزشک به من میگفت باورم نمیشد رژیمی که ادعا میکند اسلامی است به مأمورانش جواز زدن زنان را در خیابانها بدهد. این باور کردنی نیست که دختر جوانی را کنج خیابان بیندازی و وحشیانه توی سر و گردنش بزنی به حدی که بیهوش شود. خامنهای چگونه توی چهرههای مردم ایران نگاه میکند و به جای محکوم کردن عمّال جنایتکارش مردم را محکوم میکند؟ دکتر جوان فلسطینی است و تا سال پیش حرفهای احمدینژاد علیه اسرائیل او را به وجد آورده بود. دائم از موشکهای ایران میگفت و زیرلبی میپرسید آیا بمب اتمی هم دارند؟ حالا اما بیزار از احمدینژاد و ارباب اوست. حالا حرفهای مرا قبول میکند که میگویم برادر اینها اگر کمکی به فلسطینی کردند به خاطر ملت فلسطین نبود بلکه پول به حماس و جهاد اسلامی دادند تا اسلامستان غزه را برپا کنند و ابومازن را تضعیف نمایند. از این بابت خوشحالم که حالا چند ساعت وقتم صرف شرح و تفصیل دادن اوضاع ایران برای مستمعانم نمیشود و در سخنرانیهایم در مراکز پژوهشهای استراتژیک و دانشگاههای اینسو، مستعمان جوانی دارم که مثل برادران و خواهران ایرانیشان میاندیشند و با موج سبز چهره کریه حاکمیت را شناختهاند. با درود به اهالی سبز میهنم که این چنین ما را در جهان سرفراز کردهاند.
شنبه 9 تا دوشنبه 11 ژانویه
آبروباختگان در قعر گنداب
وقتی بخت از اهل ولایت فقیه بر میگردد هر چه که میکنند به رسوائیشان میافزاید و آبروی نداشتهشان بیشتر از دست میرود. در قعر گنداب جنایت و بدنامی و فریب و دروغ دست و پا میزنند و بیشرمانه هر روز بازی رسوای دیگری را به روی صحنه میبرند. تلویزیون حاج عزت مثلاً شاهکار کرده بود و فیلم به اصطلاح مستندی از قتل ندا آقاسلطان ارائه کرده بود. فیلمی تهوعآور و سرتاپا دروغ، سناریوئی که تنها میتواند از مغز بیمار حسین بازجوی شریعتمداری و طایفهاش تراوش کرده باشد. بر پایه این سناریو مأموران خارجی به ندا تیر غیرکاری میزنند آنگاه پزشک آزاده آرش حجازی طبق مأموریت بالا سرش میآید، فوری فیلم میگیرند و بعد ندا را به داخل اتومبیل میبرند. البته اتومبیل را نیز دستگاههای جاسوسی غرب در اختیار دکتر گذاشتهاند، بعد از فیلمبرداری ندا را به داخل اتومبیل میبرند و در آنجا گلولهای در گلویش شلیک میکنند. واقعاً وقاحت آمران ساختن فیلم و عاملان ساختنش و ابعاد جنایت و خیانت آنها کمتر از اسماعیل احمدیمقدم فرمانده نیروی انتظامی و باجناق تحفه آرادان نیست که گفته بود اتومبیل پلیس که در کشتن خواهرزاده مهندس موسوی علی حبیبی موسوی از آن استفاده شد و در خیابان دو تن را زیر کرد از قبل مورد سرقت قرار گرفته شده بود. بعد که این حرفش نگرفت مدعی شد که تصاویر پخش شده از جنایت مأمورانش مونتاژ بوده است. به هر روی آنقدر فیلم به اصطلاح مستند قتل ندا تهوع آور بود که مادر داغدارش نتوانست سکوت کند و فردای پخش فیلم گفت دخترم فقط یک گلوله خورده بود که جایش را بخیه زده بودند. هر که هر چیزی غیر از این بگوید دروغ گفته است.
تکرار تاریخ
سال 56 بعد از نامه سه امضائی دکتر سنجابی، دکتر بختیار و داریوش فروهر به پادشاه (دقیقاً از این واژه استفاده کرده بودند) و در پی حادثه کاروانسرا سنگی و شکستن دست بختیار و پای فروهر، جبهه ملی حرف اول را در ایران میزد. جبهه چنان اعتباری نزد مردم یافته بود که در پرتو یک رهبری هوشمند و بدون بیعت با خمینی، رهبری جنبش را میتوانست در دست گیرد. سفر سنجابی و فروهر به پاریس، و امتیاز دادنهای رهبری جبهه به خمینی، و تنها گذاشتن دکتر بختیار باعث شد خمینی به سرعت رهبری بلامنازع خود را برقرار سازد و جنبشی را که دردش دمکراسی بود به چاه جمکران متصل کند. امروز نیز باید هشیار بود، حرکتهائی را اینجا و آنجا در داخل و خارج مشاهده میکنیم که هدفشان بدیل سازی در چهارچوب جمهوری اسلامی است. حال گیرم ولایتش را به جای سیدعلی، سیدولی عهدهدار شود. ضمن آنکه جنبش را در همه ابعادش با همه دل و جان پذیرایم و استقامت و خلوص موسوی و کروبی را تقدیر میکنم اما بر این باورم که باید سایه روشنها را شفاف ساخت و با بیان روشن هر کدام از ما در قالب مجموعه فکری که به آن تعلق داریم آشکار کنیم در نهایت آیا در جستجوی تعدیل ماده 110 هستیم و برای ماده 27 سر و دست میشکنیم و یا آنکه به دنبال نظامی هستیم که حاکمیت ملی جوهره آن و مردمسالاری غیردینی ستون آن باشد. وگرنه ستون علی را خیلی زود با ستون ولی عوض میکنند (و البته خارجیها نیز این را بیشتر ترجیح میدهند) و ما میمانیم و مویه از دست شدن فرصت.

دلايل محكوميت سنگين عليه دانشجويان

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با دلايل محكوميت سنگين عليه دانشجويان٬ پاسخ ميدهد.۱۵/۰۱/۲۰۱۰

جمعه ۱۴/۰۱/۲۰۱۰
برنامه ویژه در سوگ مهندس فریدون امیر ابراهیمی
تصوير
بخش ۱
Download file
بخش ۲
Download file

دلايل انتقادات احمدي نژاد از عربستان در اهواز

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با انتقادات احمدي نژاد از عربستان در اهواز٬ پاسخ ميدهد.۱۴/۰۱/۲۰۱۰

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با پيامدهاي اخير بعد از بيانيه مهدی کروبی ٬ قتل فجیع دکتر علیمحمدی استاد فیزیک دانشگاه تهران و...به سوالات جمشيد چارلنگي پاسخ ميدهند. 13/01/2010
تصویر:
Download file
صدا:
Download file

ارزيابي ترور دكتر مسعود عليمحمدي

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش رامش از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با ترور دكتر مسعود عليمحمدي٬ پاسخ ميدهد.۱۳/۰۱/۲۰۱۰

سوءقصد به كروبي در قزوين ٬چه كسي مسئول است ؟

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با سوءقصد به كروبي در قزوين ٬ و اينكه چه كسي مسئول است ؟ پاسخ ميدهد.۰۹/۰۱/۲۰۱۰
تلاش نوري المالكي براي جلوگيري از حضور سكولارها در انتخابات آينده

عليرضا نوري زاده در پاسخ به برنامه فارسي راديو فرانسه تلاش نوري المالكي براي جلوگيري از حضور سكولارها در انتخابات آينده
عراق را با حذف نام صالح مطلك دولتمرد سرشناس سني سكولار عراق مورد بررسي قرار ميدهد.

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
سه شنبه 29 دسامبر تا جمعه اول ژانویه
از پشت شیشه مینگرم دریای پرکرشمه تاریخ میهنم را، اینجا خلیج پارسی من، تا آن سوی افق گسترده است. و جاشوان خسته هندی با لکنت زبان نام عزیز فارسیاش را، مخدوش میکنند. در شارع همیشه خورشید و فقر و مرگ، لبخند یک پریچه غمگین در چشمهای تنهایت میریزد، لابد با هر دلار که میسازد، یک آجر در خانه نساختهاش بالا میبرد. از آسیا میآید، از آسیای وسطی، آنجا که روزگاری تیمور از کشته پشته ساخت و فرزندش، زیباترین مساجد دنیا را برپا کرد. هر سو نگاه میکنم، آنجا، صدها پریچه در سفری تلخ، امیدوار ساختن کلبهای دور، برپهنه افق، با دیدن دلار تو عریانند.
آنسو، صف در صفاند کارگران، جمعی اسیر نادر افشارند از جنگ هند، جمعی بیچارگان وادیِ پنجاباند. یک دسته اهل جاوه، آن دسته دگر فیلیپینی، رانندهها تماماً از روستای دور و گرسنه، در بیکران بنگالاند. پنجاه سال پیش، وقتی که میهن من، بر چهار اسب توسعه میتاخت و کوچههامان، هر روز در ولادت یک آسمانخراش، از خواب ناز بر میخاستند، آن روزها که قدرش را هرگز نه نسل ما، و نه پیش از ما، دانست، اینجا با نخل پیر و جاشوی کوری، در پیش پای ما، افتاده بود. حالا تا چشم کار میکند نخل است و بنز و تپه رنگی با آسمان خراش، حتی برای دیدن خورشید، باید که با آسانسور تا بام برج صد طبقه رفت. اینجا دیگر، آن روستای خشک و کویر نیست، شهری است گمشده خوابیده زیر آهن و سیمان با صدها هزار کارگر ارزان. اینجا حراج انسانهاست و دختران روسی و تاجیک با خواهران ایرانیشان، آماده شکستن، در بستر دلار و ریال. اینجا سردار سرفراز، در جنگ با فواحش گرجی هر روز فتح میکند و فتح میکند. دیروز با نام بیزوال خدا، در فکّه، دارخوین، اهواز و شوشتر و دزفول، در سایه سار خمپاره، لبیک یا شهادت میگفت. امروز لبیک یا دلار گویان، سر میساید بر آستان شیخک اینجا. هر سو نگاه میکنم آنجا، دزدی است با چراغ، آن یک به نام نامی آقا امام عصر میدزدد. این یک به نام جبهه و پیروزی، جائی میان شهر، از رهروان خاطره و مردی و صفا پیدا نیست. اینجا، خلیج فارسی من، در زیر سنگ و آهن و دیوارهای سنگی، زیبائی و طراوت خود را میبازد. یک خانه سوپرلوکس، ویزای دائمی، خوشبختی مضاعف، بشتابید، غفلت موجب پشیمانی است. بشتابید. اینجا به جای بانگ اذان هر بامداد و شام، بر بام شهر نام خلیجم را با لهجه غلیظی از کینههای تاریخی لبریز، «العربی» میخوانند. و دسته دسته خیل گمشدگان، زانسوی آب میآیند و در غبار «العربی» محو میشوند.
(این را به جای پیشدرآمد گذاشتم از سفری به حاشیه خلیج همیشه فارس).
1 ـ بیانیه موسوی
سرانجام میرحسین موسوی بیانیهای را که مدتها در انتظارش بودیم منتشر کرد. در واقع از چند هفته پیش پیامی که موسوی از همه سو دریافت میکرد گرد این سؤال دور میزد: «بعدش چی؟». دو هفته پیش در گفتگوئی با مهندس حسن شریعتمداری که همه گاه وارستگی و آزاداندیشی او را ستودهام به اینجا رسیدیم که نمیتوان تا ابد مردم را به خیابان فراخواند که چوب و گلوله بخورند، به زندان بیفتند و در چنگ آدمخواران عصر سیدعلی آقای صفوی ثانی مورد شکنجه و تجاوز قرار گیرند (از این رو صفویاش خواندهام که از همان سالهای نخست ظهور اسماعیل صفوی، و پیدائی قلندران حیدری آدمخوار، در دربار ولیالله از کولیان ازبک جمعی را که وحشیتر بودند برگزیدند. اینها را در قصر سلطانی درون چاهی میانداختند که در ظلمت مطلق با انواع حشرات و حیوانات موذی، مخوفترین مکانی بود که فرد گرفتار آن میشد. کولیان را به دستور مرشد کامل گرسنه نگاهمیداشتند. گاه ده روز، فقط به آنها آب میدادند. درست در زمانی که کولیان با مرگ دست و پنجه نرم میکردند یکی از اسرای صاحب نام، یا مشایخ و بزرگان اهل سنت و یا شاعران و نویسندگانی که مرشد کامل را هجو کرده بودند به درون چاه و در میان کولیان گرسنه میانداختند. زندهخواران با پنجهها و دندانهایشان، او را تکه تکه کرده و میبلعیدند. در همین دوران چنانکه امروز، مریدان مسلح مرشد کامل شمشیر آخته کشیده، حیدر حیدر گویان به شکار سنیها و یهودیان و زرتشتیها و مخالفان میرفتند و با یافتن آنها ضمن تجاوز به زن و فرزندشان همگی را تکه تکه میکردند و گاه قلبشان را میخوردند. بعد از تظاهرات عاشورا نیز آدمخواران ولی فقیه حیدر حیدرگویان به سراغ ضد ولایت فقیه میرفتند و میروند...) تردیدی نبود که باید رهبری آشکار جنبش با ارائه برنامهای هدفهای خود را مشخص کند و حال که سیدعلی آقا و نوکرانش سر قلع و قمع دارند و از بسیاری خطوط قرمز عبور کردهاند، راهی پیش پای مردم گذاشت تا با قبول یا رد آن تکلیف خود را با جنبش روشن کنند. هم مهندس و هم من باور داشتیم که باید شرایطی به وجود آید که در پرتو یک رفراندوم آزاد تکلیف نظام روشن شود و برای رسیدن به این نقطه خیلی طبیعی است که برگذاری یک انتخابات آزاد با نظارت بینالمللی پیشدرآمد مرحله رفراندوم باشد. تردیدی ندارم که موسوی و کروبی و خاتمی اینجا و آنجا و از همراهان و مشاوران خود این حرف را شنیدهاند که باید برنامهای ارائه دهی، به خصوص بعد از وحشیگری رژیم در روز عاشورا، ضرورت ارائه نقشه راه از سوی نمادهای رهبری جنبش سبز در داخل کشور تقریباً به یک خواست همهگیر تبدیل شده بود.
موسوی میتوانست با اشاره به غیرقانونی بودن ریاست جمهوری احمدینژاد خواست اولیه مردم را مبنی بر برگذاری یک انتخابات تازه یادآور شود اما او حداقل بر حسب تفسیر اولیه از بیانیهاش با یادآوری مسؤولیت دولت در جنایات و اعمال غیرقانونی که طی شش ماهه اخیر صورت گرفته، خواستار رسیدگی به عملکرد دولت توسط پارلمان و دستگاه قضائی شده و بعد، از آزادی مطبوعات و احزاب و حق اجتماعات سخن به میان آورده است. به اعتقاد من اما موسوی در چهار بند پس از بند نخستین عملاً خواستهایی را مطرح کرده که پذیرش آن از سوی سیدعلی آقا و تحفه آرادان و ابواب جمعی آنها غیرممکن است. به همین دلیل نیز نباید مته به خشخاش گذاشت و بند اول را به نشانه تسلیم شدن موسوی تفسیر کرد.
البته محسن رضائی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که تظاهرات ساندویچ و ساندیس روز چهارشنبه ظاهراً خیلی تحت تأثیرش قرار داده (چهارشنبه از شرق و غرب پایتخت آدم آورده بودند به همراه بسیجیها و خانوادههایشان تا شکوه و عظمت طرفداران ولایت فقیه را به رخ کشند. البته کلیپهائی که از مراکز توزیع ساندویچ و ساندیس در شبکههای مختلف تلویزیونی و یوتیوب پخش شد آشکار میکرد که عشق به ولایت تا چه میزان در دل و جان امت عاشق ساندویچ و ساندیس رخنه کرده است) با استقبال از بیانیه موسوی در نامهای به سیدعلی آقا اشاره کرده بود حال که آقای موسوی با مشاهده تظاهرات میلیونی سر عقل آمده، زمینه برای آشتی ملی پیدا شده است. با خواندن نامه رضائی که فحش و ناسزاهای انصار احمدینژاد و نوکران مضاعف سیدعلی آقا را به همراه داشت دلم برای این چوپانزاده مسجد سلیمانی سوخت که علیرغم سی سال رزم و بزم، هنوز هم الفبای سیاست را نمیشناسد و بر این گمان است که ارباب فقیه بعد از مشاهده تصاویر شعلهورش در خیابانها و لگدکوب کردنش دست از انتقامگیری از ملت سبز بر میدارد و مثلاً با توبیخ احمدینژاد به پارلمان آزاد و دستگاه قضائی مستقل!! توصیه میکند با رسیدگی به جنایات تحفه آرادان و دار و دستهاش و آزادی زندانیان سیاسی به ویژه احمد زیدآبادی و عبدالله مؤمنی و مصطفی تاجزاده و... و رفع توقیف از دویست روزنامه و مجله و محاکمه شکنجهگران و متجاوزین به نوامیس زندانیان در کهریزک و صدور جواز برپائی تظاهرات آرام سیاسی در کشور علیه استبداد و ولایت در جمهوری جهل و جور و فساد، تسلیم خواستهای جنبش و رهبرانش میشود. این را بگویم که رضائی نیز هم چون علی لاریجانی و محمدباقر قالیباف بر این باور است که سرانجام سیدعلی آقا ناچار میشود دست از حمایت احمدینژاد بردارد اما هرگز به حضور موسوی و کروبی در انتخابات تازه تن نخواهد داد. آن وقت است که نوبت آنها میرسد تا با شرکت در یک انتخابات تر و تمیز، یکیشان بر کرسی ریاست تکیه زند. و از آنجا که سردار سرلشکر حاج محسن در انتخابات اخیر سه میلیون و اندی رأی آورده پس بر دو حریف دیگر که در بختآزمائی در انتخابات دورههای قبلی نصیب چندانی نداشتهاند، پیروز خواهد شد. واکنشها نسبت به نامه رضائی به خامنهای و حملات گسترده به موسوی به خاطر پیشنهاداتش چند نکته اساسی را در چشمانداز فردای جنبش آشکار کرد. نخست آنکه طرف حاکم فعلاً آماده هیچ نوع سازشی بر مبنای گذشت و عقبنشینی متقابل نیست، و علیرغم آنکه طی شش ماهه گذشته اعتبار و آبرو و از همه مهمتر هیبت خود را از دست داده است اما از یک سو سیدعلی آقا با قبول این گفته مشاورانش که اگر صدای انقلاب را بشنوید سرنوشتی هزار برابر بدتر از سرنوشت شاه در انتظار شما خواهد بود هنوز هم باور دارد که با سرکوب و کشتار و دستگیری و ارعاب سرانجام میتواند پشت ملت را به خاک بساید. از آن سو تحفه آرادان و مافیای سپاه نیز حاضر به از دست دادن منابع قدرت و ثروت نیستند. چگونه میخواهید سپاهی که دستمزد اخیرش حق برداشت یک میلیارد دلاری از صندوق ذخیره ارزی است، دست از برکات ولایتمداری بردارد؟ روحانیت مزدور و مزوّر نیز دلنگران کارخانجات قند و لاستیک و کاپوت سازی و جایگاه ویژهای است که در درون حلقه قدرت یافته است و در عین حال نگران آن روزی است که نائینی و حائری و خراسانی زمان بر مفسد فیالارض بودنشان صحه گذارند و سرنوشت فضلالله نوری نصیبشان شود. اگر قرار بود مصالحهای در کار باشد آن روزی که شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی نزد خامنهای رفت و طرح مصالحه را ارائه کرد که به موجب آن مجلس احمدینژاد را برکنار میکرد و انتخاباتی بدون حضور موسوی و کروبی برگذار میشد، اگر رهبر رژیم ذرهای عقل و دورنگری داشت، با اذعان به خطایش جلوی جوی را به «بیل» میگرفت حالا نه گاوها نه گوریلها و نه بوزینههایش هیچکدام قادر به سد کردن سیل خروشانی نیستند که هنوز هم در برخورد با جیش ولایت با متانت برخورد میکند. به تصویری بنگرید که همراه با بیانیه موسوی انتشار یافته است، زنان و مردانی که با پیکر خود مأموران رژیم را در برابر خشم جوانان سبز، حمایت میکنند.
سیدعلی آقا باید از روزی بترسد که دیگر رادعی حافظ مأموران او نشود. و موج سبز به سوی مقر مقام معظمش سرازیر شود. آن روز نه هاشمی به دادش خواهد رسید نه سردار سرلشگر حسن فیروزآبادی که لابد حفرهای در گوشهای یافته و صداموار در آن پنهان شده است.
به باور من موسوی با هشیاری توپ را به زمین سیدعلی آقا پرتاب کرد. شاید همه ما دوست داشتیم او به جای آنچه در بند اول بیانیه هفدهمش آورده بار دیگر بر عدم مشروعیت تحفه آرادان تاکید میکرد اما در برابر موج تکفیر و اتهاماتی که کمترینش وابستگی به غرب و شرق و استکبار و صهیونیسم است و نیز با توجه به تلاشهای رژیم برای بهرهبرداری از تظاهرات عاشورا که به اعتقاد من حماسهای پرشکوه از اراده و همبستگی ملی بود، و اعزام هیأت به قم و تذکر به آقایان علما که اگر از حضرت ولایت امر حمایت نکنید و در برابر تعرض به اسلام ناب محمدی و شریعت حسینی توسط طرفداران موسوی به پا نخیزید دور نیست که کیان اسلام به خطر افتد و ملاحده و منافقین و کمونیستها و سلطنت طلبها پوست همه علما را بکنند، موسوی میباید سخنی میگفت که مؤکد تمسک او به اسلام و قانون اساسی باشد نه سخنی از ولایت فقیه به میان آورد و نه کلامی از احمدینژاد. (دو نکته را اینجا باید ذکر کنم، نخست آنکه جنبش سبز متعلق به مردم ایران در داخل کشور است. ما در خارج تنها میتوانیم ضمن حمایت از جنبش سبز، دنیا را از آنچه در درون میگذرد باخبر کنیم، جهان را به همبستگی با جنبش دعوت کنیم، این کار ما است آن وقت خانم مریم رجوی با نطق خود، برای رژیم خوراک تهیه میکند تا با تکیه بر نقش مجاهدین در جنبش، مردم را وحشتزده کنند که اگر تظاهرات ادامه یابد مجاهدین برنده بازی میشوند گو اینکه مجاهدین دیگر اعتباری نزد مردم ندارند اما رژیم از آنها در نقش لولو استفاده میکند. نکته دوم اشاره به پخش تصاویر من از برنامههای تلویزیونیام و نیز مصاحبهها با العربیه و بی.بی.سی و کانالهای دیگر تقریباً هفتهای سه چهار بار در تلویزیون عزت ضرغامی است. جملهای از من را پخش میکنند و به دنبال آن تفسیر و تحلیل که بله، این مأمور سیا و انتلیجنت سرویس و اسرائیل دارد دستورالعمل صادر میکند. از جمله شب عاشورا مطلبی را که در العربیه گفتم مبنی بر اینکه فردا در تظاهرات بزرگ مردم شعارها علیه رهبری خواهد بود چون احمدینژاد زیر عبای رهبر است. این جمله من پخش شد و بعد از آن تفسیر گوینده آمد که میبینید چگونه به مردم خط میدهند... همین جا برای صدمین بار تأکید میکنم من وظیفهای به جز حمایت از جنبش، تحلیل و تفسیر رویدادها و آگاهی مردم در ایران، و خارج و بهویژه در جهان عرب ندارم. نه در جستجوی مقام و اعتباری هستم و نه اجازه دارم برای آن مردم شجاع و آزاده تکلیف معین کنم. یک بار هم اگر پای اعلامیهای را در مورد احتمال دستگیری موسوی و کروبی امضا گذاشتم از آن رو بود که از داخل کشور از من چنین خواسته شده بود و خدا را شکر که آن شب به خیر گذشت.)
این همه گفتم اما کاملاً درک میکنم چرا «ف.میم سخن» در نوشته اخیرش که در آن ملال و دلگرفتگی و آزردگی کاملاً مشهود بود، از موسوی انتقاد کرده چرا به یاد شعار نخستین میلیونها ایرانی نبوده که رأیشان را مطالبه میکردند و به هیچ روی حاضر به پذیرش مشروعیت تحفه آرادان نیستند.
شنبه 2 تا دوشنبه 4 ژانویه
به دهه دوم قرن بیست و یکم پا گذاشتهایم. این ده سال با چه سرعتی طی شد، حداقل برای نسل من خیلی طبیعی است که سرازیری عمر سرعت بیشتری داشته باشد اما خودمانیم، وقتی به همین شش ماهه پایانی سال رفته مینگریم معنای سرعت گرفتن روزها و هفتهها را بیشتر درک میکنیم. شش ماه پیش در آستانه انتخابات همه ما در شوقی برآمده از سالها یأس و تلخی و استبداد به موج سبز مینگریستیم و باورمان شده بود که این موج میتواند حداقل زمینهساز دوران پیش از فرو ریختن پایههای استبداد ولائی باشد.
مشاهده امواج پرشور هموطنانی که سرودخوانان به امید فردائی که میپنداشتند روشنتر از امروزشان خواهد بود در کوچه و خیابان روانه بودند در جان و روح خسته ما امید را جوانه زد. همهمان سرعت گرفتیم و روز انتخابات در حالی که ما در بهت بازی رژیم را ارزیابی میکردیم، در میان حیرت ما موج سبز بار دیگر به حرکت آمد این بار اما علیه دزدانی که رأی مردم را مصادره کرده بودند و با نشاندن دوباره تحفه آرادان بر کرسی ریاست، با وقاحت کامل میگفتند آری به پای صندوقهای رأی کشاندیمتان و اینک به جهانیان مشروعیت 80 درصدی خود را عرضه میکنیم. مردم اما با حضورشان، با فداکاریشان، با قربانیان جوانشان، با استقامت در برابر جنایاتی که کمترینش تجاوز در زندانها بود رژیم را با سرعتی غیرقابل تصور در سرازیری مرگ کشاندند.
سال نو آمده است و میدانم که امسال با شتابی که رویدادهای خانه پدری گرفته است ما نیز گذر زمان را با سرعت بیشتری حس خواهیم کرد. اما چه باک که گذر عمر وقتی میبینی موج سبز همچنان میخروشد و پیش میرود سرعت بیشتری بگیرد.

ارزيابي سفر منوچهر متكي به عراق

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با سفر منوچهر متكي به عراق وگفتگو با همتاي عراقي اش هوشيار زيباري در مورد اختلافات مرزي٬ پاسخ ميدهد.۰۸/۰۱/۲۰۱۰

دکتر عليرضا نوری زاده ودكتر محسن سازگارا در رابطه با پيامدهاي اخير بعد از بيانيه مهندس موسوي ٬ تغيير نگاه جامعه بين المللي نسبت به جنبش سبز ٬آشكار شدن نقش سعيد مرتضوي در جناياتي كه در كهريزك رخ داد٬وحشت رژيم از خروج دختر بن لادن از ايران ٬ و ... به سوالات جمشيد چارلنگي پاسخ ميدهند. ۰۶/۰۱/۲۰۱۰
صدا:
Download file
تصوير:
Download file

مرتضوي متهم رديف اول در جنايات كهريزك

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با گزارش كمسيون تحقيق و تفحص مجلس پيرامون نقش سعيد مرتضوي در جنايات كهريزك پاسخ ميدهد.۰۷/۰۱/۲۰۱۰


جنبش سبز در برابر تهدیدهای سران رژیم اسلامی
در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با آینده جنبش سبز در برابر تهدیدهای سران رژیم اسلامی٬ پاسخ میدهد.۰۶/۰۱/۲۰۱۰

در اين برنامه علي رضا نوري زاده به سوالات بيژن فرهودي در رابطه با بيانيه شماره ۱۷ مهندس مير حسين موسوي٬ پرونده اتمي وضرب الاجل يكماه رژيم وموضع كاخ سفيد نسبت به آن٬ ومساله اسارت پيتر مور شهروند بريتانيائي در ايران٬ وايران در سال ميلادي جديد٬ و ...پاسخ ميدهد ۰۳/۰۱/۲۰۱۰
صدا:
Download file
تصوير:
Download file

نگاهي گذرا بر مهمترين رويدادهاي سال گذشته در ايران

در برنامه امروز زير ذره بين دکترعليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با مهمترين رويدادهاي سال گذشته در رابطه با ايران٬ پاسخ ميدهد. ۰۲/۰۱/۲۰۱۰

ارزيابي حضور مردم در خيابانها با وجود همه ي تهديدهاي مقامات دولتي

در برنامه امروز زير ذره بين دکتر عليرضا نوری زاده روزنامه نگار و تحليلگر سياسی، به پرسش پرويز بهادر از بخش فارسی صدای آمريكا در رابطه با حضور مردم در خيابانها با وجود همه ي تهديدهاي مقامات دولتي٬ پاسخ ميدهد. ۰۱/۰۱/۲۰۱۰